پنج شباهت نماز به حضرت مولا ❤️❤️امیرالمومنین على عليه السّلام❤️❤️
١-هردو ستون دين اسلام هستند. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: «على عمود الدين»
کافی.۲۹۴/۱✏️
»٢-هردو معيار و ميزان سنجش اعمال هستند. «السلام عليك يا ميزان الاعمال
"مفاتیح الجنان.زیارت حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام "
پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمودند: «الصلاة ميزان» (بحار-٨٤/٢٦٤)📖
٣-نماز با معرفت و زيارت با معرفت آن حضرت مايۀ آمرزش الهى است. «من اتى الصلاة عارفا بحقها غفر له»
(خصال-٢/٦٢٨)📒
»در روايت است زيارت با معرفت امام امیرالمومنین على عليه السّلام موجب مغفرت است
زيارتنامۀ حضرت امیرالمومنین على عليه السّلام📚
۴ـ نماز و ولايت على عليه السّلام دژ محكم الهى است. قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله: قال اللّه تعالى: «ولاية على بن ابى طالب حصنى فمن دخل حصنى امن من عذابى»
۳۹/٢٤٩بحار📖
قال على عليه السّلام: «الصلوة حصن من سطوات الشيطان»
غررالحکم✏️
۵ـ نماز و ولايت حضرت امیرالمومنین على عليه السّلام مايۀ پذيرفتن ساير اعمال انسان است. «لا يقبل اللّه من عبد حسنة حتى يسأله عن حبّ على»
بحار-١٦/٣١٨......📗
«ان قبلت قبلت ما سواها» كافى ٣/٢٦٨....📒
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی
فردی همسایه ای کافر داشت، هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعن و نفرین می کرد!
که خدایا، جان این همسایه کافر من را بگیر ، مرگش را نزدیک کن (طوری که مرد کافر می شنید)
زمان گذشت و او بیمار شد. دیگر نمی توانست غذا درست کند ولی در کمال تعجب غذایش سر موقع در خانه اش ظاهر می شد!
هر روز بر سر نماز می گفت: خدایا ممنونم که بنده ات را فراموش نکردی و غذای مرا در خانه ام ظاهر می کنی و لعنت بر آن کافر خدا نشناس!
روزی از روزها که خواست برود غذا
را بر دارد، دید این همسایه کافر استک غذا برایش می آورد.
از آن شب به بعد، هر شب سر نماز می گفت : خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی که برای من غذا بیاورد . من تازه حکمت تو را فهمیدم ک چرا جانش را نگرفتی ...
🔴حکایت خیلی از آدمای امروزیه :
↓↓↓
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بی خبر بمیرد در درد خودپرستی
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
میگویند خیرات برای رفتگان😔
مثال نسیم خنکی ست که🌸
در هوای داغ به صورت انسانی می وزد🌸
به همین لذت بخشی🌸
و به همین لطافت🌸
پنجشنبه است😔
خیرات رفتگان فاتحه و صلوات🌸🙏🌸
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
✨﷽✨
✅داستان زیبا
✍پادشاهی وزيری داشت كه هر اتفاقی میافتاد میگفت: خيراست!! روزی دست پادشاه در سنگلاخها گير كرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزير در صحنه حاضر بود گفت: خيراست! پادشاه از درد به خود میپيچيد،از رفتار وزير عصبی شد، او را به زندان انداخت،
۱سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبيله ای گرفتار شد كه بنابر اعتقادات خود، هر سال ۱نفر را كه دينش با آنها مختلف بود،سر میبرند و لازمه اعدام آن شخص اين بود كه بدنش سالم باشد وقتی ديدند اسير، يكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند آنجا بود كه پادشاه به ياد حرف وزير افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خير است! پادشاه دستور آزادی وزير را داد وقتی وزير ازاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان اوشنيد، گفت:خيراست! پادشاه گفت: ديگر چرا؟؟؟ وزير گفت: از اين جهت خير است كه اگر مرا به زندان نينداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام میكردند.
در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست
در صراط مستقيم ای دل كسی گمراه نيست..
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
✅سخنی بینظیر و بسیار امیدوارکننده از خدا
✍خداوند متعال (جل جلاله)میفرماید :
کسانی که مرا یاد می کنند،میهمان من هستند. کسانی که مرا اطاعت می کنند، در نعمت من هستند. کسانی که مرا شُکر می کنند، در فزونی نعمتهایم هستند. و اهل معصيتم را از رحمتم مايوس نمى كنم. اگر توبه كنند، دوست آنها هستم. اگر مريض شوند، طبيب آنها هستم. گناهکاران را با سختی ها و مصيبتها مداوا مى كنم تا آنها را از گناهان و عيبها پاك كنم. .
📚ترجمه ارشاد القلوب،صفحه ۲۲۷
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
✍✍✍بسیار مهم✍✍✍
✅عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ الْبَاقِرِ علیه السلام أَنَّهُ قَالَ:
يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يَغِيبُ عَنْهُمْ إِمَامُهُمْ فَيَا طُوبَى لِلثَّابِتِينَ عَلَى أَمْرِنَا فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ إِنَّ أَدْنَى مَا يَكُونُ لَهُمْ مِنَ الثَّوَابِ أَنْ يُنَادِيَهُمُ الْبَارِئُ جَلَّ جَلَالُهُ فَيَقُولَ عِبَادِي وَ إِمَائِي آمَنْتُمْ بِسِرِّي وَ صَدَّقْتُمْ بِغَيْبِي فَأَبْشِرُوا بِحُسْنِ الثَّوَابِ مِنِّي فَأَنْتُمْ عِبَادِي وَ إِمَائِي حَقّاً
مِنْكُمْ أَتَقَبَّلُ وَ عَنْكُمْ أَعْفُو وَ لَكُمْ أَغْفِرُ وَ بِكُمْ أَسْقِي عِبَادِيَ الْغَيْثَ وَ أَدْفَعُ عَنْهُمُ الْبَلَاءَ وَ لَوْلَاكُمْ لَأَنْزَلْتُ عَلَيْهِمْ عَذَابِي
قَالَ جَابِرٌ فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) فَمَا أَفْضَلُ مَا يَسْتَعْمِلُهُ الْمُؤْمِنُ فِي ذَلِكَ الزَّمَانِ قَالَ حِفْظُ اللِّسَانِ وَ لُزُومُ الْبَيْتِ.
〰〰〰〰〰〰〰〰
✅جابر جعفی از امام باقر علیه السلام نقل می کند که ایشان فرمود:
زمانى بر مردم خواهد آمد كه امام شان از آنها غائب گردد. پس خوشا به حال آنها که در آن زمان بر امرِ ما [یعنی تشیع] ثابت می مانند.
همانا كمترين پاداشی که برای آنان خواهد بود اين است كه پروردگار متعال آنها را ندا می دهد و می فرماید: بندگان و کنیزان من، به امرِ پنهان من ایمان آوردید و غیبِ مرا تصدیق کردید. پس بشارت دهید به پاداشی نیکو از سوی من، که حقیقتا شما بندگان و کنیزان من هستید.
[عبادت هایتان را] از شما قبول می کنم و از [تقصیرات] شما می گذرم و [گناهان تان را] برای شما می آمرزم و به خاطرِ شما بندگانم را از باران سیراب می کنم و بلا را از آنها دور می سازم، و اگر شما نبودید بی شک عذابم را بر آنان نازل می کردم.
جابر گوید: عرض كردم ای فرزند رسول خدا (ص)، بهترين عملی كه مؤمن در آن زمان به کار گیرد چیست؟
فرمود:
نگه داشتنِ زبان و ماندن در خانه.
كمال الدين ج1، ص330✏️📕📚📒
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
هدایت شده از زناشویـــــے پایــــدار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
🔴تقصیر تو بود"
بعضی وقت ها، اوضاع اقتصادی و تصمیم گیری های مربوط به آن، وضعیت تحصیلی بچه ها و مشکلات شان یا خیلی مسائل مربوط به خانه، آن طور که باید پیش نمی رود. ما هم طبق عادت می خواهیم که گناه نامساعدبودن شرایط را به گردن یک نفر بیندازیم و از این طریق ذهن مان را آرام کنیم اما نباید فراموش کنید که در جریان زندگی مشترک، هزاران کار ممکن است آن طور که انتظار دارید پیش نرود؛ تصمیم گیری ها درست از آب در نیاید یا اتفاقات غیر مترقبه آرامش تان را به هم بریزد. اما حتی اگر واقعا این اتفاقات به دلیل اشتباهات همسرتان افتاده باشد، باز هم باید بدانید که سرزنش کردن هیچ چیزی را درست نمی کند و البته رابطه میان شما را سرد تر و پر تنش تر خواهد کرد.
https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
✨﷽✨
💠 داستان کوتاه 💠
✍زنی در مورد همسایه اش شایعات زیادی ساخت و شروع به پراکندن آن کرد. بعد از مدت کمی همه اطرافیان آن همسایه از آن شایعات باخبر شدند. شخصی که برایش شایعه ساخته بود به شدت از این کار صدمه دید و دچار مشکلات زیادی شد. بعدها وقتی که آن زن متوجه شد که آن شایعاتی که ساخته همه دروغ بوده و وضعیت همسایه اش را دید از کار خود پشیمان شد و سراغ مرد حکیمی رفت تا از او کمک بگیرد تا شاید بتواند این کار خود را جبران کند.
حکیم به او گفت: «به بازار برو و یک مرغ بخر آن را بکش و پرهایش را در مسیر جاده ای نزدیک محل زندگی خود دانه به دانه پخش کن.» آن زن از این راه حل متعجب شد ولی این کار را کرد. فردای آن روز حکیم به او گفت حالا برو و آن پرها را برای من بیاور آن زن رفت ولی چهار تا پر بیشتر پیدا نکرد. مرد حکیم در جواب تعجب زن گفت انداختن آن پرها ساده بود ولی جمع کردن آنها به همین سادگی نیست همانند آن شایعه هایی که ساختی که به سادگی انجام شد ولی جبران کامل آن غیر ممکن است. مواظب باشیم آبی که ریختیم دیگر جمع نمی شود
🔸پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله فرمودند:
در شب معراج، مردمى را دیدم که چهره هاى خود را با ناخنهایشان مى خراشند. پرسیدم: اى جبرئیل، اینها کیستند؟ گفت: اینها کسانى هستند که از مردم غیبت مىکنند و آبرویشان را مىبرند.
📚تنبيه الخواطر: ۱ ، ۱۱۵
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
#مهدویّت
🔹گرسنگی از نشانه های ظهور
🔻جابر بن عبدالله می گوید از امام باقر(ع) پرسیدم که معنای
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوع؛
و قطعا شما را با چیزی از قبیل #ترس و #گرسنگی می آزماییم» چیست؟
ایشان فرمودند: جابر یک معنای خاص دارد و یک معنای عام؛ معنای خاص گرسنگی در #کوفه است که خداوند آن را مخصوص دشمنان آل محمد قرار داده و به وسیله آن، آنها را هلاک می کند.
ولی معنای عام آن در #شام محقق می شود که احدی به مانند آن مبتلا نشده باشد و گرسنگی پیش از قیام #قائم (ع) است و خوف و هراس پس از قیام قائم(عج).
⏳از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودند:
👈«ناچار پیش از قیام مهدی(عج) #فتنه ای پیش می آید که مردم در آن از گرسنه می شوند و هراس شدیدی از کشتارها در دلشان می افتد و مبتلا به کاستی و کم شدن اموال و محصولات و جان هایشان می شوند. این مسئله در قرآن مطلبی روشن است:
👈«حتما شما را به سختی ها همانند ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و به صابران مژده و بشارت ده.۱»»
۱.سوره بقره، آیه ۱۵۵.
🍃اللهم عجل لولیک الفرج🍃
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
#حق_مومن
#سبقت_در_خیر
محمدبن اسامه ، بيمارشد و در بستر مرگ افتاد، جمعي ازبني هاشم همراه امام سجاد علیه السلام به عيادت و ديدار و احوالپرسي او رفتند، و در كنار بسترش نشستند و احوالپرسي كردند .
محمدبن اسامه ، به آنها گفت شما ميدانيد كه من در صف شما هستم و به شما نزديك بودم ،
اينك مبلغي وام ، برعهده من هست ، دوست دارم قبل از مرگم آن را از جانب من ادا كنيد.
امام سجاد علیه السلام فرمود: يك سوم قرض تو، به عهده من ،كه ادا ميكنم سپس ساكت شد و ديگران هم سكوت كردند و چيزي نگفتند
بعد از چند لحظه سكوت ،
امام سجاد علیه السلام به محمد بن اسامه فرمود: اداي همه قرضهايت برعهده من .
سپس امام سجاد علیه السلام فرمود: اينكه من در آغاز همه قرض او را به عهده نگرفتم ، از اين رو بود كه بني هاشم نگويند، فلاني ازماسبقت گرفت و گرنه در همان آغاز، همه دين او را به عهده ميگرفتم
📙روضه الكافي ص 332
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
🌸🍃🌼🌸🍃🌼
🍃🌼
🌸
ماجرای جالب چگونگی ساخته_شدن پل آهنچی قم در کنار حرم و مسجد اعظم
مسجد جای خالی نداشت. مالامال از جمعیت شده بود. واعظ از ثواب و اجر وقف در جهان آخرت تعریف می کرد.
از مسجد که بیرون آمد، فکر وقف کردن رهایش نمی کرد، از طرفی چیزی نداشت. تمام زندگی اش را بدهی و بیچارگی پر کرده بود.
مگر یک کارگر ساده چه می توانست داشته باشد! نگاهش که به گنبد طلایی حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد دلش فرو ریخت.
زمزمه ای در جانش شکل گرفت: بی بی جان، من هم آرزو دارم مالی داشته باشم و آن را وقف کنم تا بعد از مرگم باقی بماند و از آن بهره آخرتی ببرم، اما خودت می دانی که جز بدهی چیزی ندارم. برایم دعا کن و از خدا بخواه مالی برایم فراهم کند تا آن را وقف کنم.
اشک هایش را با گوشه آستین پاک کرد و مثل هر روز جلوی میدان شهر به امید پیدا شدن کار ایستاد. وضعیت اقتصادی روز به روز خراب تر می شد.
از طرفی خبر آمدن قحطی همه جا را پر کرده بود. با این وضعیت اگر کسی کاری هم داشت، آن را خودش انجام می داد تا مجبور نباشد پولی به کارگر بپردازد.
چاره ای جز هجرت از شهر برایش نمانده بود. شنیده بود در بنادر جنوبی می تواند کار پیدا کند. هوا کم کم تاریک می شد. باز هم بدون هیچ درآمدی راهی خانه شد. عزمش را جزم کرد و بار سفر بست. به خانواده قول داد اگر از وضعیت کاری آنجا راضی باشد، خیلی زود آنها را نیز نزد خودش ببرد.
ده، دوازده روزی می شد که در یکی از بنادر جنوبی کارگری می کرد، اما باز هم اوضاع، رضایت بخش نبود.
کار در بندر هم آن چیزی نبود که شنیده بود. سردرگم و گیج مانده بود. دلش می خواست سختی این روزها را از ته دل فریاد بکشد. درمانده و ناامید، کنار دیواری چمباتمه زد که دستی بر شانه اش سنگینی کرد و یکی گفت:
آقا، کار می کنی؟ بله، چرا که نه! اصلا برای همین اینجا هستم. حالا چه کاری هست؟
من می خواستم بار آن کشتی بزرگی را که در کنار اسکله لنگر انداخته بخرم، اما احتیاج به یک شریک دارم. شنیده ام کارگران این منطقه روزانه پول خوبی به دست می آورند. می خواهی با من شریک شویی تا هم تو به سودی برسی، هم من به مقصودم؟
دلش فرو ریخت. خرید بار کشتی؟! بدنش یخ کرده بود. با دلهره پرسید: حالا وقتی بار را خریدیم، مشتری هست که آن را بفروشیم؟ اگر خدا بخواهد، همین امروز می توانیم مشتری پیدا کنیم. من در این کار مهارت دارم.
پولی در بساط نداشت. نمی خواست بگوید که چیزی برای شراکت ندارد، اما از طرفی شاید این تنها موفقیت زندگی اش بود. امیدش را به خدا داد و گفت: باشه، من هم شریک!
همه چیز به سرعت پیش رفت. معامله سر گرفت. حالا نوبت آنها بود که پول جنس را بپردازند. بدنش داغ شده بود. نمی دانست چه بگوید. آبرویش در خطر بود. اگر مرد می فهمید که او با دست خالی شریکش شده آن وقت ...
درست همان موقع ، مردی با کت و شلوار قهوه ای و کلاه لبه داری که تا روی ابروهایش پایین کشیده بود جلو آمد گفت: بار آهن مال شماست؟ گفتند: بله! گفت: هر قدر که باشد می خرم.
هنوز پولی بابت خرید آنها پرداخت نکرده بودند که همه آنها بطور معجزه آسایی به فروش رسید. سود بدست آمده به دو قسمت مساوی تقسیم شد. باور نمی کرد در عرض یک ساعت چنین پولی بدست آورده باشد.
این چیزی بود که حتی در رؤیاهایش نیز به آن فکر نکرده بود.
حالا می توانست تمام قرض هایش را بپردازد و تا مدت ها به راحتی زندگی کند. شبانه راهی قم شد. می خواست هر چه زودتر این خبر خوش را به خانواده اش برساند.
در راه به یاد عهدش با حضرت معصومه سلام الله علیها افتاد: بی بی جان، آرزو دارم مالی را وقف کنم...
حالا زمان آن رسیده بود که به عهدش وفا کند.
بهترین چیزی که به فکرش رسید تا مشکلی از مردم حل کند، ساختن پلی در کنار حرم حضرت معصومه بود.
مردم برای رفت و آمد در این منطقه مشکل داشتند. با برنامه ریزی که کرد حدود 30 کارگر نیاز داشت و برای ثبت نام کارگران خودش دست بکار شد اما تعداد کارگرهای ثبت نام کننده به 200 نفر رسید.
قصد داشت 30 نفر را جدا کند اما یاد بیکاری و ناامیدی خودش افتاد، دلش به درد آمد و گفت: خانم حضرت معصومه خودش برکت این پول را زیاد می کند. من همه کارگران را مشغول کار می کنم و به تک تک آنها مزد می دهم.
نقشه مهندسی و اجرایی پل آماده شد و کارگران مشغول کار شدند و کارها به سرعت پیش رفت و بالاخره بعد از مدت ها ساختن پل پایان یافت و پل آهنچی نام گرفت و عبور و مرور مردم آسان شد.
حالا به آرزویش رسیده بود و اموالش را وقف کرده بود.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
✍ این رفتار موجب تنهایی انسان می شود ✍
مروی عن أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام):
«أَسْوَأُ النَّاسِ حَالًا مَنْ لَمْ يَثِقْ بِأَحَدٍ لِسُوءِ ظَنِّهِ وَ لَمْ يَبْقَ بِهِ أَحَدٌ لِسُوءِ فِعْلِهِ»
از اميرالمؤمنين عليهالسّلام روایت شده:
بدحال ترين مردم كسى است كه به خاطر بدگمانى اش، به هيچ كس اطمينان نمى كند، در نتيجه به خاطر بدرفتارى اش كسى براى او باقی نمى ماند.
📚 ✏️📖📒بحارالأنوار ج75، ص: 93.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
هدایت شده از زناشویـــــے پایــــدار
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─
🍃🍃🍃
🍂🍂
🌸
🌹#روی_سخنم_با_شماست
با تعریف کردن مدام از خود و ایجاد برتری خود نسبت به همسرتان، اعتماد به نفس او را پایین نیاورید.
در انجام امور حتما با همسرتان مشورت کنید و تک رای نباشید تا او حضورش را در زندگی بیشتر لمس کند و به پوچی نرسد، که همیشه در نهایت تصمیم گیرنده فقط همسرم هست و من هیچ نقشی در زندگی خود ندارم.
وقتی همسر شما از چیزی ناراحت و عصبانی هست او را با مهر و محبت آرام کنید و برای او تکیه گاه مناسبی باشید، بگویید که شرایط او را به خوبی درک میکنید و آنچه در توان دارید بکار میبرید و او را حمایت میکنید. به این صورت او احساس غرور میکند؛ از پشتوانه عاطفی محکمی که دارد.
با همسر خود هیچگاه لجاجت و مشاجره نکنید و در ضمن برای به گردش و مهمانی رفتن به همراه زن و فرزندان خود وقت بگذارید و پیشنهاد همسرتان را در این مورد به علت کار و خستگی رد نکنید.
لطفا امتیازات اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی فامیل خود را در صورتی که با همسر شما فاصله دارد، مطرح نکنید.
https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
✨﷽✨
✅خوابهای خود را برای هرکسی تعریف نکنید!
✍عصر پیامبر (صلی الله علیه و آله ) بود، زنى شوهرش به سفر رفت ، او در غیاب شوهر، خوابى دید و به حضور رسول خدا آمد و گفت : در خواب دیدم تنه درخت خرما در خانه ام شکسته شد. پیامبر به او فرمود: شوهرت با سلامتى باز مى گردد. پس از مدتى شوهرش ، با سلامتى بازگشت . بار دیگر شوهر او به سفر رفت ، و او همان خواب را دید و نزد پیامبر رفت و خواب خود را گفت ، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: شوهرت سالم باز مى گردد .پس از مدتى شوهرش با سلامتى بازگشت .
بار سوم شوهر او سفر کرد، آن زن همان خواب را دید، وقتى که بیدار شد اینبار خدمت پیامبر نرفت، همان اطراف مرد چپ دستى را دید و خواب خود را براى او نقل کرد، آن مرد گفت : واى!شوهرت میمیرد! این خبر به پیامبر صلی الله علیه و اله رسید، پیامبر فرمود: الا کان عبر لها خیرا: آیا او نمى توانست خواب آن زن را تعبیر نیک کند؟ ( چراتعبیر نیک نکرد؟) بر طبق روایات خواب آنگونه كه تعبیر می شود ،اتفاق می افتد .پس هرگاه یكی از شما خوابی رادید آن را به جز نزد عالم و یا ناصحی بازگو ننماید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود: کسى که خواب دیده، خواب او بر فراز او به صورت پرنده است تا آن هنگام که تعبیر نشده است، اما هنگام که تعبیر شد، آن پرنده سقوط مى کند(هر گونه که تعبیر شد ممکن است همان گونه اتفاق بیفتد)
بنابراین خواب خود را جز براى آن کسى که دوست صمیمى تو است و یا تعبیر خواب مى داند، براى هر کس نقل نکن. و در جای دیگر فرمود: خواب خود را براى هیچکس جز مؤمنى که دور از حسادت است ، نقل نکن تعبیر بعضى از خوابها، فورى ، یا پس از ساعاتى ، آشکار مى شود، ولى تعبیر بعضى از خوابها ممکن است سالها یا دهها سال بعد از خواب دیدن ، واقع گردد. مثلا تعبیر خواب حضرت یوسف (که در خواب دید یازده ستاره و ماه و خورشید او را سجده مى کنند ) بعد از چهل سال ، آشکار شد.
📚فرازهای برجسته از سیره امامان شیعه (علیه السلام)محمد تقی عبدوس و محمد محمدی اشتهاردی
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
هدایت شده از زناشویـــــے پایــــدار
🌹
#همسرانه
به جای اینکه همیشه به این بیاندیشید که شما از همسرتان چه میخواهید کمی فکر کنید که همسرتان از شما چه میخواهد. اینگونه فکر کردن در حل بسیاری از مشکلات در زندگی راهگشا خواهد بود و حس همنوع دوستی و محبت به همسر و نیز حسنظن را در شما زنده خواهد کرد.
https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
💚💜❤💖:
✨﷽✨
✅سستی انسان در نماز
☘پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
🔹کسی که در نماز سستی کند، در قبر به غصه شدید و تاریکی، تنگی قبر و عذاب قبر تا قیامت و محرومیّت از بشارت ملائکه رحمت مبتلا میشود، حشر او در محشر بصورت الاغ خواهد بود نامه عملش را به دست چپ میدهند و حسابش طولانی میشود.
☘پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) ضمن حدیثی در باب احوالات برزخی مردم فرمودند: « پس از آن بر جمعیتی گذشتم که سر و صورت هایشان را با سنگ شکسته و له میکردند.
🔹از جبرائیل پرسیدم: آنها کیستند؟ گفت: جمعی
از امت تو هستند که نماز عشاء را نخوانده، از روی غفلت و اهمیّت ندادن به نماز آن را ترک کرده اند.
📚 نصایح، ص ۱۰۸، ح ۵۲.
📚 لئالی، ج ۵، ص ۸۸.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
*سم مادر شوهر کُش*
دختری ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت ولی هرگز نمی توانست با مادرشوهرش کنار بیاید و هر روز با هم جرو بحث می کردند. عاقبت یک روز دختر نزد داروسازی که دوست صمیمی پدرش بود رفت و از او تقاضا کرد تا سمی به او بدهد تا بتواند مادر شوهرش را بکشد!
داروساز گفت اگر سم خطرناکی به او بدهد و مادر شوهرش کشته شود، همه به او شک خواهند برد، پس معجونی به دختر داد و گفت که هر روز مقداری از آن را در غذای مادر شوهر بریزد تا سم معجون کم کم در او اثر کند و او را بکشد و توصیه کرد تا در این مدت با مادر شوهر مدارا کند تا کسی به او شک نکند.
دختر معجون را گرفت و خوشحال به خانه برگشت و هر روز مقـداری از آن را در غـذای مادر شوهـر می ریخت و با مهربانی به او می داد.
هفته ها گذشت و با مهر و محبت عروس، اخلاق مادر شوهر هم بهتر و بهتر شد تا آنجا که یک روز دختر نزد داروساز رفت و به او گفت: آقای دکتر عزیز، دیگر از مادر شوهرم متنفر نیستم. حالا او را مانند مادرم دوست دارم و دیگر دلم نمی خواهد که بمیرد، خواهش می کنم داروی دیگری به من بدهید تا سم را از بدنش خارج کند.
داروساز لبخندی زد و گفت: دخترم، نگران نباش. آن معجونی که به تو دادم سم نبود بلکه سم در ذهن خود تو بود که حالا با عشق به مادر شوهرت از بین رفته است.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
Я:
🌹حکایت واقعی ، بسیار زیبا و آموزنده👌
🔻پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد و در بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند .
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد .
یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا زندگی اش بهبود یابد .
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکر کرد و بسوی خانه روانه شد .
نگین قیمتی را به همسرش نشان داد . همسرش بسیار خوشحال شد و نگین را در نمکدانی گذاشت ساعتی بعد فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود .
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانه آنها رفت و زن نمکدان را به او داد .
زن همسایه که چشمش به نگین افتاد ، نگین را پیش خود مخفی کرد .
پیرمرد که فهمید نگین گم شده است ناامید شد و از دست همسرش ناراحت و عصبانی
همسر پیرمرد هم گریه می کرد که چرا نگین را گم کرده ام .
پس از چند روز پیرمرد به طرف کوه رفت در آنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین را به حضرت سلیمان (ع) گفت .
حضرت سلیمان (ع) نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی .
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکر کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد .
در مسیر راه نگین را از جیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دورتر نشست تا نگین را خوب ببیند و لذت ببرد .
ناگهان پرنده ای آمد و نگین را گرفت و برد .
پیرمرد هرچه که دوید و هیاهو کرد فایده نداشت .
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نمی رفت .
همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی .
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است و باحیرت او را می نگرد .
پیر مرد قصه نگین را تعریف کرد حضرت سلیمان (ع) گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را که از هر دو نگین پیشین گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در زندگیت تغییری آید .
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد و پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد .
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد نگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نکه ناگهان نگین از دستش در رفت به دریا افتاد .
هرچه کوشش کرد و شنا کرد چیزی به دست نیاورد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت .
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است تو را بسیار دوست دارد اگر دوباره او را دیدی تمام قصه را برایش بگو ؛ من مطمئن هستم ، به تو چیزی نمی گوید .
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت و دوید و گریخت .
حضرت سلیمان (ع) می خواست مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند می گوید : فکر می کنی کیستی که می خواهی زندگی بنده مرا تغییر دهی؟؟؟ مرا فراموش کرده ای !!!
سلیمان (ع) باسرعت به سجده افتاد و از اشتباه خود مغفرت خواست .
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو زندگی بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر می دهم .
پیرمرد که به سرعت به سوی روستا روان بود با ماهی گیری روبرو شد.
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد و به خانه رفت .
همسرش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت و به شوهرش مژده داد .
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامی که همسرش نام نمک را شنید نگین اول را به خاطر آورد که در نمکدانی گذاشته بود .
به خانه همسایه رفت .
وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد و گفت نگینت را بگیر .
من خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگو چون شخص پاک نفسی است ؛ اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد .
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشکش را قطع کند .
چشمش به نگین که در آشیانه پرنده بود افتاد .
نگین را برداشت و به خانه آمد
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .
حضرت سلیمان نیز (ع) همه جریان را به چشم دید و دریافت که زندگی بنده را نمیتواند تغییر دهد تا خداوند نخواهد .
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه۳)
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
💖 پرستار 💖
از رسول اکرم(صلی الله علیه واله)روایت شده:
هر کس یک شبانه روز ازبیمارى پرستارى کند، خداوند،اوراهمراه باابراهیم خلیل برمی انگیزد.
📚 ✏️📖📒ثواب الأعمال ص341
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
✨﷽✨
#پندانه
✅مردی ثروتمند وارد رستورانی شد. نگاهی به این طرف و آن طرف انداخت و دید زنی سیاه پوست در گوشهای نشسته است. به سوی پیشخوان رفت و کیف پولش را در آورد و خطاب به گارسون فریاد زد، برای همه کسانی که اینجا هستند غذا میخرم، غیر از آن زن سیاهی که آنجا نشسته است! گارسون پول را گرفته و به همه کسانی که در آنجا بودند غذای رایگان داد، جز آن زن سیاه پوست. زن به جای آن که مکدر شود و چین بر جبین آشکار نماید، سرش را بالا گرفت و نگاهی به مرد کرده با لبخندی گفت، تشکّر میکنم.
مرد ثروتمند خشمگین شد. دیگربار نزد گارسون رفت و کیف پولش را در آورد و به صدای بلند گفت، این دفعه یک پرس غذا به اضافۀ غذای مجّانی برای همه کسانی که اینجا هستند غیر از آن سیاه که در آن گوشه نشسته است. دوباره گارسون پول را گرفت و شروع به دادن غذا و پرس اضافی به افراد حاضر در رستوران کرد و آن زن سیاه را مستثنی نمود. وقتی کارش تمام شد و غذا به همه داده شد، زن لبخندی دیگر زد و آرام به مرد گفت، سپاسگزارم. مرد از شدت خشم دیوانه شد. به سوی گارسون خم شد و از او پرسید،این زن سیاهپوست دیوانه است؟ من برای همه غذا و نوشیدنی خریدم غیر از او و او به جای آن که عصبانی شود از من تشکر میکند و لبخند میزند و از جای خود تکان نمیخورد.
گارسون لبخندی به مرد ثروتمند زد و گفت، خیر قربان. او دیوانه نیست. او صاحب این رستوران است.
💥شاید کارهایی که دشمنان ما در حق ما میکنند نادانسته به نفع ما باشد !
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
✨﷽✨
#داستان_کوتاه
✍گوزنی بر لب آب چشمه ای رفت تا آب بنوشد.
عکس خود را در اب دید، پاهایش در نظرش باریک و اندکی کوتاه جلوه کرد. غمگین شد. اما شاخ های بلند و قشنگش را که دید شادمان و مغرور شد. در همین حین چند شکارچی قصد او کردند.
گوزن به سوی مرغزار گریخت و چون چالاک میدوید، صیادان به او نرسیدند. اما وقتی به جنگل رسید، شاخ هایش به شاخه درخت گیر کرد و نمیتوانست به تندی بگریزد. صیادان که همچنان به دنبالش بودند سر رسیدند و او را گرفتند. گوزن چون گرفتار شد با خود گفت: دریغ پاهایم که ازآنها ناخشنود بودم نجاتم دادند،اما شاخ هایم که به زیبایی آن ها می بالیدم گرفتارم کردند !
☘چه بسا گاهی از چیزهایی که از آنها ناشکر و گله مندیم، پله ی صعودمان باشد. و چیزهایی که در رابطه با آنها مغروریم مایه ی سقوطمان باشد.
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
❤️❤️❤️نوجوان❤️❤️❤️
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده:
نوجوانان را قبل از اين كه دشمنانِ اعتقادى به سراغ آنان بروند، حديث بياموزيد. 💚
ميزان الحكمه، ح ۲۲۷۵۲ 📒📚📗✏️
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF
هدایت شده از زناشویـــــے پایــــدار
✍امام باقر عليه السلام
هرگاه كسى از دختر شما خواستگارى كرد و ديندارى و امانتدارى او را پسنديديد، به او همسر دهيد كه «اگر چنين نكنيد فتنه و فساد بزرگى در روى زمين پديد آيد».
📚 میزان الحکمه ج۹ ص۱۳۴
https://eitaa.com/Zanashuie_paedar
🍃🌸🍃🌸
✍امام صادق عليه السلام:
سه دعاست كه از درگاه خداوند متعال رد نمى شود: دعاى پدر براى فرزندش، هر گاه كه به او نيكى كند، و نفرينش در حقّ او، آن گاه كه از او نافرمانى نمايد؛ نفرين ستم ديده در حقّ كسى كه به او ستم كرده است، و دعايش براى كسى كه انتقام او را از ستمگرى گرفته است؛ و دعاى مرد مؤمن براى برادر مؤمنش كه به خاطر ما به او كمك [مالى] كرده است و نفرينش درباره وى، هر گاه بتواند به او كمك [مالى ]كند و برادرش به آن كمك نياز شديد داشته باشد و وى كمكش نكند...
📚بحارالأنوار
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
https://chat.whatsapp.com/FuGYfPwxtNhC8ohDsrhrmF