🌷🌷🌷
عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.
اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!
دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!
سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!
چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!
پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛
پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱🌷🌱
گذری کوتاه بر زندگی
#دانشمند_هسته_ای
#شهید_والامقام
#مصطفی_احمدی_روشن
#شهید_احمدی_روشن در ۱۷ شهریور سال ۱۳۵۸ در روستای سنگستان استان همدان متولد شد.
وی دوران کودکی خود را در خانواده ای فقیر گذراند. خانواده وی در محله ای واقع در پشت امامزاده یحیی همدان به نام محوطه آقاجانی بیگ و در خانه ی اجاره ای و قدیمی، با امکاناتی اندک زندگی می کردند .
پدر وی راننده مینی بوس بود و در دوران جنگ تحمیلی عراق علیه ایران سال های بسیاری را به مبارزه با دشمن بعثی پرداخت.
وی تحصیلات خود را در زادگاه خویش آغاز کرد. دوره تحصیلی راهنمایی را با رتبه عالی از مدرسه خیام همدان فارغ التحصیل شد و به دبیرستان ابن سینا رفت.
#شهید_احمدی_روشن هشتاد و پنجمین #شهید دبیرستان ابن سینای همدان است.
پس از آن نیز در آزمون سراسری سال ۷۷ شرکت کرد و وارد دانشگاه صنعتی شریف تهران شد و سپس در سال ۸۱ از این دانشگاه فارغ التحصیل شد.
وی دانش آموخته رشته مهندسی پلیمر از دانشگاه صنعتی شریف بود.
#شهید_احمدی_روشن با سن پایین حدود ۳۲ سال، دارای مقالات متعدد علمی در رشته پلیمر بود.
وی در سال ۱۳۸۰ و در دوران تحصیل خود در این دانشگاه در پروژه ساخت غشاهای پلیمری برای جدا سازی گازها که برای اولین بار در کشور انجام می شد، همکاری داشت. او همچنین دارای چندین مقاله ISI به زبان های انگلیسی و فارسی بود و در زمان شهادت دانشجوی دکترای دانشگاه صنعتی شریف و از نخبگان این دانشگاه به شمار می رفت که مسئولیت معاونت بازرگانی سایت هسته ای نطنز را نیز به عهده داشت.
به گفته دوستانش وی شخصی ولایتمدار و از شاگردان آیت الله خوشوقت استاد اخلاق تهران بود. شخصی شوخ و باصفا و در عین حال مدیری جدی و قاطع. سرانجام این مرد الهی در ۲۱ دی ۱۳۹۰ پس از خروج از منزل در ساعت ۸:۳۰ صبح توسط یک موتورسیکلت سوار با چسباندن یک بمب مغناطیسی در خیابان گل نبی تهران، میدان کتابی #ترور شد.
از #شهید_احمدی_روشن یک فرزند به نام #علی به یادگار مانده است.
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهـش_پر_رهرو
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
بمناسبت ۲۱ دیماه، سالروز شهادت
#شهید_مصطفی_احمدی_روشن
🔸️این افراد مصادیق کامل جهاد علمی بودند؛ هر جا #وظیفه خودشان میدیدند حاضر میشدند. اگر لازم باشد در صحنه جنگ باشند در جنگاند، اگر لازم باشد در صنعت موشکی باشند آنجا میروند، یا در بحث هستهای و… نگاه میکنند ببینند بار، کجا روی زمین مانده است…
مطلبی شنیدنی از زبان #پدرشهید مصطفی احمدی روشن
🔸️چهار عامل که باعث شد مصطفی، مصطفی شود آن هم از زبان پدرش، برای دانشجویان شنیدنی بود:
🔹️اول؛ احترام وافر به پدر و مادر.
🔹️دوم؛ سرباز خوب برای ایران. شبانه روز کار میکرد. روزی سه، چهار ساعت بیشتر نمیخوابید. جوان رشیدی بود ولی به خاطر کثرت کار جسم لاغری داشت.
🔹️سوم؛ مریدخوبی برای رهبربود.آن بصیرت و ولایتمداری را به خوبی اجرا میکرد.آقا گفتند شهادت این جوان مانند تیری در قلب ما نشست. آقا در نماز جمعه گفتند شهادت این جوان دل ما راسوزاند.شهادت این جوان حداقل سه ماه انقلاب را بیمه کرد.
🔹️چهارم؛ بندهٔ خوبی برای خدا بود. هر کاری که میکرد برای خدا بود.اگر آن پرده امنیتی بیفتد میبینید که چه عنصر عجیبی را از دست دادهاید.با ۳۲ سال سن کاری میکردکه دانشمندان هستهای از دستشان برنمی آمد.خدا حقش را ادا کرد.
«برشی از سخنرانی 🎤#حجت_الاسلام_راجی»
مدیر اندیشکده راهبردی سعداء
............................................
📖#داستانک :
❇۱_ سر قبر نشسته بودم … باران می آمد. روی سنگ قبر نوشته بود: شهید مصطفی احمدی روشن …. از خواب پریدم. مصطفی ازم خواستگاری کرده بود، ولی هنوز عقد نکرده بودیم. *** بعد از ازدواج خوابم را برایش تعریف کردم. زد به خنده و شوخی گفت : بادمجون بم آفت نداره… ولی یه بار خیلی جدی ازش پرسیدم که : کی شهید می شی مصطفی؟ مکث نکرد، گفت : سی سالگی … کمی از سی سالگی اش گذشته بود باران می بارید شبی که خاکش می کردیم…
.............................................
❇۲_شهیداحمدی روشن یک بارپیش آیت الله خوشوقت رفته بودند و از ایشان پرسیده بودند که “ظهور چقدر نزدیک است؟” آقای خوشوقت فرموده بودند:
«این بستگی به این داردکه شمادر نطنز چه کار میکنید».
.............................................
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
#داستان
علی بن خالد گفت : من در پادگان محمدبن عبدالمک بودم که شنیدم شخصی ادعای نبوت کرده و در اینجا زندانی می باشد . به دیدن او رفتم ، پولی به نگهبانان دادم تا اجازه ملاقات به من دادند . وقتی نزد او رفته و مقداری صحبت کردم او را مردی عاقل و با فهم یافتم . از او پرسیدم : جریان تو چیست ؟
گفت : من عابدی هستم که در مقام راءس الحسین (ع ) در شام عبادت می کنم . شبی در آنجا مشغول عبادت بودم که شخصی نزد من آمد و گفت : برخیز ، من برخاستم و با او حرکت کردم . چند قدمی بیشتر نرفته بودیم که به مسجد کوفه رسیدیم ، او نماز خواند و من هم نماز خواندم و بعد حرکت کردیم و پس از پیمودن چند قدم به مسجد رسول خدا(ص ) در مدینه رسیدیم . سلام بر پیامبر کرده ، نمازی خواندیم و حرکت نمودیم . پس از مدت کوتاهی به مکه رسیدیم ، طواف کردیم و از آنجا خارج شدیم . بلافاصله به شام در محل عبادت خودم رسیدم آن شخص ناپدید شد . من در حال تعجب باقی ماندم .
یکسال گذشت . باز آن شخص ظاهر شد و مانند سال قبل مرا به کوفه و مدینه و مکه برد و باز گردانید . چون خواست برود ، او را قسم دادم که خود را معرفی کند ، فرمود : من محمدبن علی بن موسی بن جعفر (امام نهم ) هستم ! من این جریان را برای دیگران نقل کردم . خبر دهان به دهان گشت تا به گوش محمد بن عبدالملک رسید . ماءموران او آمدند و مرا دستگیر کرده و به زندان انداختند و تهمت ادعای پیامبری بر من بستند .
علی بن خالد گفت : من به او گفتم : حال و جریان خودت را بنویس تا من نزد محمد بن عبدالملک ببرم ، شاید مفید باشد . او قصه خود را نوشت و من آن را به وسیله شخصی نزد محمد بن عبدالملک فرستادم . پسر عبدالملک در پشت نامه او نوشت : آن کسی که در یک شب او را به کوفه و مدینه و مکه برده بیاید و او را از زندان آزاد کند ! من خیلی ناراحت شدم . فردای آن روز برای دادن خبر به او و توصیه او به صبر و بردباری به زندان رفتم . دیدم مردم اجتماع کرده اند و نگهبانان این طرف و آن طرف می روند و مضطرب هستند ، علت را پرسیدم ، گفتند : زندانی که ادعای پیامبری می کرد دیشب ناپدید شده ، درها بسته بود ، نگهبانان کاملا مواظب بوده اند ولی نمی دانیم او پرنده ای شده و پرواز کرده یا به زمین فرو رفته است .
من با دیدن این جریان از مذهب خود که زیدی بودم دست کشیدم و مذهب حقه شیعه اثنی عشریه را برای خود انتخاب کردم .
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
📚داستان کوتاه
"مردانگی"
او "دزدى ماهر" بود و با چند نفر از دوستانش باند سرقت تشکیل داده بودند.
روزى با هم نشسته بودند و گپ مى زدند.
در حین صحبتهایشان گفتند:
چرا ما همیشه با "فقرا و آدمهایى معمولى" سر و کار داریم و قوت لایموت آنها را از چنگشان بیرون مى آوریم؟! بیائید این بار خود را به "خزانه سلطان" بزنیم که تا آخر عمر برایمان بس باشد.
البته دسترسى به خزانه سلطان هم کار آسانى نبود.
آنها ...
تمامى "راهها و احتمالات" ممکن را بررسى کردند، این کار مدتى فکر و ذکر آنها را مشغول کرده بود، تا سرانجام "بهترین راه ممکن" را پیدا کردند و خود را به خزانه رسانیدند.
خزانه "مملو از پول و جواهرات قیمتى" و ... بود.
آنها تا مى توانستند از انواع و اقسام "طلاجات و عتیقه جات" در کوله بار خود گذاشتند تا ببرند.
در این هنگام چشم سر کرده باند به "شى ء درخشنده و سفیدى" افتاد، گمان کرد "گوهر شب چراغ" است، نزدیکش رفت آن را برداشت و براى امتحان به سر زبان زد، معلوم شد "نمک" است!
بسیار ناراحت و عصبانى شد و از شدت "خشم و غضب" دستش را بر پیشانى زد بطورى که رفقایش متوجه او شدند و خیال کردند اتفاقى پیش آمد یا نگهبانان خزانه با خبر شدند.
خیلى زود خودشان را به او رسانیدند و گفتند: چه شد؟
چه "حادثه اى" اتفاق افتاد؟
او که آثار خشم و ناراحتى در چهره اش پیدا بود گفت:
افسوس که تمام زحمتهاى چندین روزه ما "به هدر رفت" و ما "نمک گیر سلطان" شدیم، من ندانسته نمکش را چشیدم، دیگر نمى شود "مال و دارایى پادشاه" را برد، از مردانگى و مروت به دور است که "ما نمک کسى را بخوریم و نمکدان او را هم بشکنیم و ..."
آنها در آن دل سکوت سهمگین شب، بدون این که کسى بویى ببرد "دست خالى" به خانه هاشان باز گشتند.
صبح که شد و "چشم نگهبانان" به "درهاى باز خزانه" افتاد تازه متوجه شدند که شب خبرهایى بوده است، سراسیمه خود را به "جواهرات سلطنتى" رسانیدند، دیدند "سر جایشان" نیستند، اما در آنجا بسته هایى به چشم مى خورد، آنها را که باز کردند دیدند جواهرات در "میان بسته ها" مى باشد، بررسى دقیق که کردند دیدند که دزد خزانه را نبرده است و گرنه الآن خدا مى داند سلطان با ما چه مى کرد و ...
بالاخره خبر به "گوش سلطان" رسید و خود او آمد و از نزدیک صحنه را مشاهده کرد، آنقدر این کار برایش عجیب و "شگفت آور" بود که انگشتش را به دندان گرفته و با خود مى گفت:
عجب!
این چگونه دزدى است؟
براى دزدى آمده و با آنکه مى توانسته همه چیز را ببرد ولى "چیزى نبرده" است؟!
آخر مگر مى شود؟!
چرا؟...
ولى هر جور که شده باید ریشه یابى کنم و ته و توى قضیه را در آورم ...
در همان روز اعلام کرد: هر کس شب گذشته به خزانه آمده "در امان" است او مى تواند نزد من بیاید، من بسیار مایلم از نزدیک او را ببینم و بشناسم.
این اعلامیه سلطان به گوش "سرکرده" دزدها رسید، دوستانش را جمع کرد و به آنها گفت:
سلطان به ما امان داده است، برویم پیش او تا ببینیم چه مى گوید. آنها نزد سلطان آمده و خود را "معرفى" کردند، سلطان که باور نمى کرد دوباره با تعجب پرسید:
این کار تو بوده؟!
گفت: آرى...
سلطان پرسید:
"چرا آمدى دزدى" و با این که مى توانستى همه چیز را ببرى ولى چیزى را نبردى؟
گفت:
"چون نمک شما را چشیدم و نمک گیر شدم و بعد جریان را مفصل براى سلطان گفت ..."
سلطان به قدرى "عاشق و شیفته کرم و بزرگوارى" او شد که گفت:
حیف است جاى "انسان نمک شناسى" مثل تو، جاى دیگرى باشد، تو باید در "دستگاه حکومت" من "کار مهمى" را بر عهده بگیرى، و حکم "خزانه دارى" را براى او صادر کرد.
آرى...
"او "یعقوب لیث صفاری" بود و پس از چند سالى حکمرانى در مسند خود "سلسله صفاریان" را تاسیس نمود."
* یعقوب لیث صفاری "سردار بزرگ و نخستین شهریار ایرانی"(پس از اسلام) قرون متوالی است که در آرامگاهش واقع در روستای شاه آباد واقع در ۱۰ کیلومتری دزفول بطرف شوشتر آرمیده است. *
گفتنی است در کنار این آرامگاه بازمانده های شهر گندی شاپور نیز دیده می شود.
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/IKA7J1QKgJnDMEZFM8dnUM
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
زن جوانی در جاده رانندگی می کرد برف کنار جاده نشسته بود و هوا سرد بود. ناگهان لاستیک ماشین پنچر شد و زن ناچار شد از ماشین پیاده شود تا از رانندگان دیگر کمک بگیرد.
حدود ﭼﻬﻞ ﻭ ﭘﻨﺞ ﺩﻗﻴﻘﻪ ﺍﻱ ﻣﻲ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﻮﺯ ﺳﺮﻣﺎ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ .
ﺯﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﮐﻤﮏ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ .
ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻫﺎ ﻳﮑﻲ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺩﻳﮕﺮﻱ ﺭﺩ ﻣﻲ ﺷﺪﻧﺪ .
ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺑﺎ ﺁﻥ ﭘﺎﻟﺘﻮﻱ ﮐﺮﻣﻲ ﺍﺻﻼ ﺗﻮﻱ ﺑﺮﻑﻫﺎ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﻤﻲ ﺷﺪ .
ﺑﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺭﻭﻳﺶ ﺣﺴﺎﺑﻲ ﺑﺮﻑﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ .
ﺷﺎﻟﺶ ﺭﺍ ﻣﺤﮑﻢ ﺗﺮ ﺩﻭﺭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﭘﻴﭽﻴﺪ ﻭ ﮐﻼﻩ ﭘﺸﻤﻲﺍﺵ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺭﻭﻱ ﮔﻮﺵ ﻫﺎﻳﺶ ﮐﺸﻴﺪ .
بالاخره ﻳﮏ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻗﺪﻳﻤﻲ ﮐﻨﺎﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺍﻳﺴﺘﺎﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ .
ﺯﻥ ، ﮐﻤﻲ ﺗﺮﺳﻴﺪ ﺍﻣﺎ ﺑﺮ ﺧﻮﺩﺵﻣﺴﻠﻂ ﺷﺪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺟﻠﻮ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺳﻼﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﮑﻠﺶ ﺭﺍ ﭘﺮﺳﻴﺪ .
ﺯﻥ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﺩﺍﺩ ﮐﻪ ﻣﺎﺷﻴﻨﺶ ، ﭘﻨﭽﺮ ﺷﺪﻩ ﻭ ﮐﺴﻲ ﻫﻢ ﺑﻪ ﮐﻤﮏ ﺍﻭ ﻧﻴﺎﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ .
ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺳﺮﻣﺎﻱ ﺁﺯﺍﺭ ﺩﻫﻨﺪﻩ ﻧﻤﺎﻧﺪ ﻭ ﺗﺎ ﺍﻭ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮﻱ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ ﺯﻥ ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺑﻤﺎﻧﺪ .
ﺍﻭ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻣﺘﺸﮑﺮ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍی کمکش ﻓﺮﺳﺘﺎﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺩﺭ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﺗﻖ ﺗﻖ ﺑﻪ ﺷﻴﺸﻪ ﺯﺩ و اشاره کرد که لاستیک درست شد.
ﺯﻥ ﭘﻮﻟﻲ ﭼﻨﺪ ﺑﺮﺍﺑﺮ ﭘﻮﻝ ﭘﻨﭽﺮﮔﻴﺮﻱ ﺩﺭ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺭﺍ ، ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺯ ﻣﺎﺷﻴﻦﭘﻴﺎﺩﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﮑﻪ ﺍﺯ ﻭﻱ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﮔﺮﻓﺖ.
ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ، ﺑﺎ ﺍﺩﺏ ، ﭘﻮﻝ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺯﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺍﻳﻦ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﻓﻘﻂ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺎﻃﺮ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ :
" ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ، ﺳﻌﻲ ﮐﻨﻴﺪ ﺁﺧﺮﻳﻦ ﮐﺴﻲ ﻧﺒﺎﺷﻴﺪ ﮐﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ . "
ﺍﺯ ﻫﻢ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﻲ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺯﻥ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﮔﺮﺳﻨﻪ ﺑﻮﺩ ﺑﻪ ﻃﺮﻑﺍﻭﻟﻴﻦ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩ .
ﺍﺯ ﻓﻬﺮﺳﺖ ﻏﺬﺍﻱ ﺭﺳﺘﻮﺭﺍﻥ ﻳﮑﻲ ﺭﺍ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻧﻲ ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﻫﺎﻱ ﺁﺧﺮ ﺑﺎﺭﺩﺍﺭﻱ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻣﻲ ﮔﺬﺭﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻟﺒﺎﺱ گارسونی ﺑﻪ ﻃﺮﻓﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﻲ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﻪ ﻣﻴﻞ ﺩﺍﺭﺩ .
ﺯﻥ ، ﻏﺬﺍﻳﻲ 80 ﺩﻻﺭﻱ ﺳﻔﺎﺭﺵ ﺩﺍﺩ ﻭ ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﮑﻪ ﻏﺬﺍ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ ، ﻳﮏ ﺍﺳﮑﻨﺎﺱ ﺻﺪ ﺩﻻﺭﻱ ﺑﻪ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺩﺍﺩ .
ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺭﻓﺖ ﺗﺎ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ باقی مانده ﺭﺍ ﺑﺮﮔﺮﺩﺍﻧﺪ .
ﺍﻣﺎ ﻭﻗﺘﻲ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ﺧﺒﺮﻱ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺯﻥ ﻧﺒﻮﺩ . ﺩﺭ ﻋﻮﺽ ، ﺭﻭﻱ ﻳﮏ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬﻱ ﺭﻭﻱ ﻣﻴﺰ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺘﻲ ﺩﻳﺪﻩ ﻣﻲ ﺷﺪ .
ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ .
ﺩﺭ ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﻴﺴﺖ ﺩﻻﺭ ﺑﻪ ﻋﻼﻭﻩ ﻱ ﭼﻬﺎﺭﺻﺪ ﺩﻻﺭ ﺯﻳﺮ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﮐﺎﻏﺬﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﻭﻱ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺮﺍﻱ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺩﭼﺎﺭ ﻣﺸﮑﻞ ﻧﺸﻮﺩ .
ﻳﺎﺩﺩﺍﺷﺖ ﺑﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺯﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ : " ﺳﻌﻲ ﮐﻦﺁﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺮﻱ ﻧﺒﺎﺷﻲ ﮐﻪ ﮐﻤﮏ ﻣﻲ ﮐﻨﺪ . "
ﺷﺐ ﮐﻪ ﺷﻮﻫﺮ ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺯﮔﺸﺖ ، ﺑﺴﻴﺎﺭ ﻣﺤﺰﻭﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﭘﻮﻝ ﺑﻴﻤﺎﺭﺳﺘﺎﻥ ﻧﮕﺮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﭼﻮﻥ ﻧﺰﺩﻳﮏ ﺯﻣﺎﻥ ﺯﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺁﻫﻲ ﺩﺭ ﺑﺴﺎﻁ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ .
ﺯﻥ ﺟﻮﺍﻥ ﻣﺎﺟﺮﺍﻱ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻳﺶ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ : ﺩﺭﺑﺎﺭﻩ ﻱ ﺯﻧﻲ ﺑﺎ ﭘﺎﻟﺘﻮﻱ ﮐﺮﻡ ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻪ ﻣﺒﻠﻎ ﮐﺎﻓﻲ ﺑﺮﺍﻱ ﺍﻭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩ .
ﻗﻄﺮﻩ ﻱ ﺍﺷﮑﻲ ﺍﺯ ﮔﻮﺷﻪ ﻱ ﭼﺸﻢ ﻣﺮﺩ ﺟﻮﺍﻥ ﻓﺮﻭ ﺭﻳﺨﺖ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﺴﺮﺵ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﻭﺯ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﺟﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺯﻥ ﺑﺮﺍﻱ ﺭﺿﺎﻱ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ .
ﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﮕﻦ ﺍﺯ ﻫﺮ ﺩﺳﺖ ﺑﺪﯼ ﺍﺯ ﻫﻤﻮﻥ ﺩﺳﺘﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ ...
گاهی دلم میسوزد که چقدر میتوانیم مهربان باشیم و نیستیم !
چقدر میتوانیم باگذشت باشیم و نیستیم !
گاهی دلم میسوزد که چقدر میتوانیم کنار هم باشیم و از هم فاصله میگیریم !
چقدر میتوانیم در زندگی دل بهدست آوریم و دل نسوزانیم و مهربان باشیم و سبب خوشبختی و زندگی سعادتمند دیگران باشیم و سبب رحمت الهی را فراهم نماییم.
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/IKA7J1QKgJnDMEZFM8dnUM
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7hقرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✨﷽✨
🔴متنى قابل تامل در باب ديدن نعمت ها
✍«قارون» هرگز نمی دانست که روزی،
کارت عابر بانکی که در جیب ما هست
از آن کلیدهای خزانه وی که مردهای تنومند عاجز از حمل آن بودند، ما را به آسانی مستغنی میکند.
و «خسرو پرويز» پادشاه ایران نمی دانست که مبل سالن خانه ما از تخت حکومت وی راحت تر است.
و «قیصر» که بردگان وی با پر شترمرغ وی را باد میزدند، کولرها و اسپیلتهایی که درون اتاقهایمان هست را ندید.
و «هرقل» پادشاه روم که مردم به وی بخاطر خوردن آب سرد از ظرف سفالین حسرت میخوردند؛ هیچگاه طعم آب سردی را که ما می چشیم نچشید...
و «خلیفه منصور» که بردگان وی آب سرد و گرم را باهم می آمیختند تا وی حمام کند،
هیچگاه در حمامی که ما براحتی درجه حرارت آبش را تنظیم میکنیم حمام نکرد
بگونه ای زندگی میکنیم که حتی پادشاهان گذشته نيز اینگونه نمی زیستند اما باز گله منديم! و هر آنچه دارائیمان زیاد میشود تنگدست تر میشویم...!
كمى متفاوت بنگريم...
حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان
https://chat.whatsapp.com/IKA7J1QKgJnDMEZFM8dnUM
https://eitaa.com/darolsadeghiyon
* 🍃 🌸 ✺✦﷽✦✺ 🌸 🍃
#حدیث_علی_علیه_السلام
امیرالمؤمنین علیه السلام:
اگر پنج خصلت نبود، همه مردم جزوِ صالحان مى شدند:
👈 قانع بودن به نادانى،
👈 آزمندى به دنیا،
👈 بخل ورزى به زیادى،
👈 ریاکارى در عمل،
👈 و خودرأی بودن
لَولا خَمسُ خِصالٍ لَصارَ النّاسُ کُلُّهُم صالِحینَ: أوَّلُهَا القَناعَةُ بِالجَهلِ، وَالحِرصُ عَلَى الدُّنیا، وَالشُّحُّ بِالفَضلِ، وَالرِّیاءُ فِی العَمَلِ، وَالإِعجابُ بِالرَّأیِ
المواعظ العددیّة، صفحه 263
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
✨﷽✨
📔 داستان ایمان داشتن به خدا
✍آنگاه که دوست داری کسی همواره به یادت باشد,به یاد من باش که همواره به یاد تو هستم.
📚سوره بقره /152
✍مرد جواني مسيحي كه مربي شنا و دارنده چندين مدال المپيك بود ، به خدا اعتقادي نداشت. او چيزهايي را كه درباره خدا و مذهب مي شنيد مسخره ميكرد.
شبي مرد جوان به استخر سرپوشيده آموزشگاهش رفت. چراغ خاموش بود ولي ماه روشن بود و همين براي شنا كافي بود.
مرد جوان به بالاترين نقطه تخته شنا رفت و دستانش را باز كرد تا درون استخر شيرجه برود.ناگهان، سايه بدنش را همچون صليبي روي ديوار مشاهده كرد. احساس عجيبي تمام وجودش را فرا گرفت. از پله ها پايين آمد و به سمت كليد برق رفت و چراغ را روشن كرد.آب استخر براي تعمير خالي شده بود!
پی نوشت: خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به. رویم میبندی به اصرار نگشایم. . . وقتی تنهایی بدون که خدا همه رو بیرون کرده تا خودت باشی و خودش!
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ
🇮🇷۲۲ دی سالروز شهادت #دانشمند هسته ای شهید #مسعود_علیمحمدی (۱۳۸۸ ه ش)
⚘شهید دکتر مسعود علیمحمدی که نخستین دانش آموخته دکتری فیزیک داخل کشور به شمار میرود تا زمان شهادت بیش از 80 مقاله در معتبرترین مجلات علمی جهان به چاپ رسانده و در سال 86 در بیست و یکمین جشنواره بینالمللی خوارزمی حائز رتبه دوم پژوهشهای بنیادی شده بود...ایشان یکی از اولین دانشجویان پسادکترا در پژوهشگاه دانشهای بنیادی بود.
🔹️او تا لحظه شهادتش در نهایت خلوص، از آن چه در توان داشت در جهت پیشرفت روز افزون کشور در زمینه پژوهش، آموزش و مدیریت علمی دریغ نورزید.
🔹️شهید علیمحمدی با تمام فعالیتهایش، یکی از پژوهشگران تراز اول فیزیک ایران بود.
...................................................
📖#خاطرات:
(۱) ❇شهید علیمحمدی وقتی در آخرین سفر خود برای کار بر روی پروژه سزامی به اردن سفر کرد پس از بازگشت به ما گفت که پیشنهاد دادهام یک قسمت از این پروژه را در ایران انجام دهیم . من گفتم مگر اجرای چنین کاری در کشور ممکن است که وی پاسخ داد اجرای قسمتی از این پروژه در کشور باعث پیشرفت کشور خواهد شد و ما باید چنین کاری را انجام دهیم.
و چنین سخنانی از زبان شهید علیمحمدی گویای این مسئله است که این شهید دغدغه پیشرفت کشور و تقویت نیروی انسانی را داشته است و تمام کوشش خود را در این زمینه انجام میداد. (همسر شهید علیمحمدی)
..................................................
(۲)❇سه شنبه بود دقیقاً یک هفته قبل از شهادت استاد، چند تا از بچهها رو دیدم که در مورد تحصیل در خارج از کشور از استاد می پرسیدند همانهایی که الان رفتن آمریکا! یکی از بچهها از دکتر پرسید استاد چرا خارج نرفتین، اون یکی می گفت چرا شما تمایل ندارید که به بچهها نامه پیشنهاد تحصیل در خارج از کشور بدید، خب چه اشکالی داره که بچهها برن خارج، وقتی می تونن اونجا موفقتر باشن و...استاد مثل همیشه بعد از تموم شدن سخنان یک لبخند خیلی معنادار زد انگار یه عالمه حرف داشت برای گفتن ولی ترجیح دادن حرفی نزنن. انگار که می دونستن مخاطبانشون تصمیمشون رو گرفتن شاید هم فکر میکردن …. ولی چیزی که من همیشه به عنوان شاگرد استاد بهش ایمان دارم اینه که با همه مشکلاتی که همهمون میدانیم در کشورمون وجود داره، اعتقاد داشتن که باید موند، سخت تلاش کرد و ایران آباد ساخت... (یکی از دانشجویان)
🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
💐پيامبر اکرم صليالله عليه و آله:
✍مهمان هنگامي که وارد خانة مؤمن ميشود هزار برکت و هزار رحمت به همراه خود دارد و خداوند به تعداد هر لقمه که مهمان تناول ميکند يک حج و يک عمره براي صاحب خانه مينويسد!*
📚لئاليالاخبار، ج ۳، ص ۶۶
*مهمان با روزي خود (بر ميزبان) وارد ميشود و با گناهان (آمرزيدة) اهل خانه خارج ميگردد.*
📚مستدرک، ج ۱۶، ص ۲۵۸
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
✨﷽✨
🌟زیارت عاشورا🌟
✍نسخهای گرانبها برای کسانی که گرفتاری مالی دارند به این نسخه گرانبها عمل کنید زیارت عاشورا به نیابت از امام زمان -عجل الله فرجه- :
حاجسید احمد اصفهانی -رحمه الله- ما را خبر داد و برای ما نوشت: من به مسجد سهله مشرف بودم و روز جمعه در حجره نشسته بودم؛ ناگاه سید با وقاری که عمامه ای بر سر داشت بر من داخل شد، قبای فاخر و عبای قرمز پوشیده بود. به آنچه در زاویه حجره شامل کمی کتب، بعضی ظروف و فرشی بود نظری کرد و فرمود: برای حاجت دنیا تو را کفایت می کند؛ تو هر روز صبح به نیابت حضرت صاحب الزمان زیارت عاشورا می خوانی به قدر کفایت، معیشت هر ماهت را از من بگیر که اصلا به احدی محتاج نباشی. قدری پول به من داد و گفت:این کفایت یک ماه تو را می نماید.
⬅️رو به در مسجد رفت و من به زمین چسبیده بودم، زبانم بند آمده بود، هر چه خواستم تکلم نمایم نتوانستم، و نتوانستم برخیزم تا سید خارج شد. همین که بیرون رفت مثل این که زنجیرهایی از آهن بر من بود که باز شد و شرح صدری پیدا کردم. برخاستم و از مسجد خارج شدم، هر چه گشتم اثری از آن آقا ندیدم.
📚العبقری الحسان صفحه 961
تألیف: آیت الله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌱🌱🌱🌱🌱
✨♡تو یوسف می شوی♡✨
(رویای صادقانه آیت الله خامنه ای سال ها قبل از انقلاب)
🍃خاطره ای کوتاه از رهبر معظم انقلاب🍃
به مناسبت بحث خوابهای صادقه بد نیست بگویم که در یاد من خوابهای عجیبی مانده که یکی از آنها را نقل می کنم؛ به گمانم مربوط به سال ۴۶ یا ۴۷ باشد.
در آن زمان وضع سیاسی مشهد در نهایت شدت و سختی بود و اسلام گرایان دچار گرفتاری و محنت زیادی بودند؛ چنان که جز چند تن اندک از رفقا با بامن در میدان باقی نماندند و بقیه ترجیح دادند عرصه مبارزه را رها کنند.
در آن شرایط خواب دیدم که حضرت امام خمینی (رحمه الله) وفات کرده و جنازه ایشان در یکی از خانه های مشهد واقع در نزدیکی خانه های پدر من روی زمین است.
مردم بسیاری برای تشییع جنازه جمع شدند، که من هم در میان آنها بودم. دردی جانکاه قلبم را می فشرد و غم و اندوه وجودم را گرفته بود. تابوت را از خانه بیرون آوردیم و روی دوش گرفتیم.😔
بعد تشییع کنندگان که جمعیت انبوهی بودند در پی جنازه به حرکت در آمدند، که در میان آنها شمار بسیاری از علما بودند و من هم با آنها حرکت کردم. طبق معمول جنازه در برابر ما می رفت و تشییع کنندگان که بیشترشان علما بودند نیز به دنبال آن میرفتند. من با آنها می رفتم، با صدای بلند می گریستم و از شدت تالم و تاثر با دست روی زانوی خود می زدم. چیزی که بر غم و درد من می افزود، این بود که می دیدم برخی از علما که هنوز چهره هایشان را در خاطر دارم -بدون آنکه توجهی بکنند و عبرتی بگیرند و بی آنکه احساس اندوه ای در آنها مشاهده شود با هم صحبت میکنند و میخندند! و من کاری از دستم بر نمی آمد جز اینکه این درد و اندوه جانکاه را تحمل کنم. جنازه به آخر شهر رسید، بیشتر تشریح کنندگان بازگشتند، اما جنازه راه خود را در بیرون شهر ادامه داد و تعداد بیست سی تشیع کننده -که من هم جزو آنها بودم- همچنان در پی جنازه حرکت می کردند. سپس جنازه به تپهه ای رسید. بیشتر تشییع کنندگان در پایین تپه ماندند. جنازه به همراه چهار پنج تشریح کننده به سمت بالای تپه رفت که من هم با آنها به دنبال جنازه بودم.😳
بالای تپه معمولاً از پایین کوچک به نظر میآید؛ اما وقتی انسان بر فراز آن قرار میگیرد، بیبیند بزرگ و گسترده است. اما در خواب، بالای آن تپه همچنان که از پایین دیده میشد کوچک و شبیه یک تختخواب بود و ما تابوت را آنجا قرار دادیم.
من به پایین پا نزدیک شدم تا در حالی که چهره حضرت امام را می بینم با او وداع کنم. وقتی کنار پا ایستادم، به چهره امام که در تابوت آرمیده بود بی نگریستم. ناگهان دیدم دست راست ایشان که انگشت سبابه آن به حالت اشاره بود به سمت بالا حرکت می کند. حیرت شدیدی سراپایم را گرفت. سپس دیدم امام با چشمان بسته شروع کرد به حرکت برای نشستن، تا اینکه انگشت اشاره اش به پیشانی من رسید و آن را لمس کرد یا نزدیک بود لمس کند. من در این حال با شگفتی و حیرت نگاه میکردم. بعد لب هایش را گشود و دو بار گفت: تو یوسف می شوی… تو یوسف می شوی!❤️🌱
از خواب بیدار شدم در حالی که تمام جزئیات این خواب در ذهن من بود، همچنان که تا به اکنون نیز در ذهن من باقی مانده است. خوابم را برای خیلی از بستگان و دوستان نقل کردم؛ از جمله برای مادرم رحمت الله علیها که فوراً این خواب را چنین تعبیر کرد:
بله، یوسف خواهی شد به این معنی که همواره در زندان خواهی بود! یکی دیگر از کسانی که این خواب را با تفسیر مادر برایش نقل کردم، شیخ حافظی بود که سال ۱۳۴۹ در زندان مشهد با هم در یک سلول بودیم. پس از آنکه من به ریاست جمهوری انتخاب شدم، او نزد من آمد و گفت: روز انتخابات ریاست جمهوری در مکه بودم- چون انتخابات با موسم حج تقارن یافته بود- وقتی به سوی صندوق رای گیری بعثه رفتم، آن خواب و تفسیر مادر شما را از آن به یاد آوردم و به گریه افتادم؛ زیرا فهمیدم مسئله فقط در زندان خلاصه نمی شده است.😍
منبع: برگرفته از کتاب خون دلی که لعل شد🍃
👌فوق العاده زیبا و عجیب
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
#امتحان_در_زمان_غیبت
آقا امیرالمؤمنین حضرت علی علیه السلام از قائم ( عجل الله ) آل محمد صلوات الله علیه سخن به میان آوردند و فرمودند:
او چندان از میان مردم #غایب میشود که #نادانان بگویند: خداوند چه احتیاجی به آل محمد صلی الله علیه و آله دارد؟
📚غیبت شیخ طوسی ۳۴۰
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج_الساعه
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟
✅رفتارهای اشتباه که شاید عادی شده باشند!
✍️بی توجهی به مشکلات دیگران؛ "برو خدا رو شکر کن، از تو بدتر خیلیها هستن". غیبت و سخن گفتن پشت سر دیگران با توجیهات مختلف؛ "این رو که جلوی خودشم میگم"، "این رو دیگه همه خبر دارن".
گفتن حرفهای بیادبانه در شبکههای اجتماعی با این توجیه که فضای حقیقی نیست، کسی نمیبیند و..؛ سوال از حریم خصوصی دیگران؛ "کی بچهدار میشید؟"، "حقوقت چقدره" و..
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
✨﷽✨
⚜ حکایتهای پندآموز⚜
✨ابوریحان و آسیابان✨
✍آوردهاند که روزی ابوریحان بیرونی به همراه یکی از شاگردانش جهت مطالعه و بررسی ستارگان از شهر محل سکونتش
بیرون شد
و در بیابان کنار یک آسیاب بیتوته نمود
تا اینکه غروب شد و کمی هم از شب گذشت
که آسیابان بیرون آمد و خطاب به ابوریحان
و شاگردش گفت که میخواهد درب آسیاب
را ببندد
اگر میخواهید داخل بیائید همین الآن با من
داخل شوید چون من گوشهایم نمیشنود
و امشب هم باران میآید شما خیس میشوید
و نصف شب هم هر چقدر درب را بزنید
من نمیشنوم و شما باید زیر باران بمانید
ناگهان شاگرد ابوریحان سخنان آسیابان را
قطع کرد و گفت مردک چه میگوئی؟
اینکه اینجا نشسته بزرگترین دانشمند و ریاضیدان و همچنین منجم حال حاضر دنیاست و طبق محاسبات ایشان امشب باران نمیآید
آسیابان گفت به هر حال من گفتم كه گوشهایم نمیشنود و شب اگر شما درب را بزنید من متوجه نمیشوم
شب از نیمه گذشت، باران شدیدی شروع
به باریدن کرد و ابوریحان و شاگردش
هر چه بر درب آسیاب کوفتند آسیابان بیدار نشد که نشد
تا اینکه صبح شد و آسیابان بیرون آمد
و دید که شاگرد و استاد هر دو از شدت
سرما به خود میلرزند
هر دو با هم به آسیابان گفتند که تو
از کجا میدانستی که دیشب باران میآید؟
آسیابان جواب داد من نمیدانستم
سگ من میداند!
شاگرد ابوریحان گفت آخر چگونه سگ
میداند که باران میآید؟
آسیابان گفت چون هر شبی که قرار است
باران بیاید سگ به داخل آسیاب میآید
تا خیس نشود!
ناگهان صدای ابوریحان بلند شد
و گفت خدایا آنقدر میدانم که میدانم
به اندازه یک سگ هنوز نمیدانم!
📚 حکایتهای معنوی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
🌟🌟🌟🌟🌟🌟
✨ #استقبـال_از_همسـر 🌸
✅ استقبال از همسر به هنگام ورود به خانه یا بدرقه او به هنگام بیرون رفتن، نشانه صفا و صمیمیت میان آن دو و نیز افزایش دهنده مهر و محبت بین آنها است. افزون بر آن، این کار حاکی از احترام زن و شوهر به یکدیگر است.
پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله و سلم میفرمایند:
🌷«حق مرد بر زن آن است که چراغ خانه را روشن کند، غذا را آماده کند و هنگام ورود مرد به خانه، تا جلوی در، به استقبال او برود و به او خوش آمد بگوید».
مستدرک الوسائل، ج ۱۴، ص ۲۵۴
✅ ممکن است در نظر برخی، انجام این گونه امور، بسیار ساده و پیش پا افتاده قلمداد گردد، ولی باید توجه داشت که انسانها موجودات پیچیدهای هستند؛ به طوری که یک خنده و تبسم در روح و روان آنها اثر مثبت میگذارد؛ همان گونه که یک بیتوجهی و کم اعتنایی موجب رنجش خاطر آنها میشود.
🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
✧ وَ او خـــواهَد آمَـد...✧
#سلام_امام_زمانم ❤
✧اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج ✧
💠 ﺩﻋﺎﻱ ﻓَﺮَﺝ 💠
بسم الله الرحمن الرحيم
اِلـهي عَظُمَ الْبَلاءُ ، وَبَرِحَ الْخَفاءُ ، وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ
وَضاقَتِ الاْرْضُ ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ
واَنْتَ الْمُسْتَعانُ ، وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ والرَّخاءِ ؛
اَللّـهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد ، اُولِي الاْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ ، وَعَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُم
فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ ؛
يا مُحَمَّدُ يا عَلِيُّ يا عَلِيُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِياني فَاِنَّكُما كافِيانِ ، وَانْصُراني فَاِنَّكُما ناصِرانِ ؛
يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ ؛
الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ ، اَدْرِكْني اَدْرِكْني اَدْرِكْني ، السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل ؛
يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ ، بِحَقِّ مُحَمَّد وَآلِهِ الطّاهِرينَ
✿✿✿✿✿✿✿✿✿✿
قرار معنوی هر روز
به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد
زیارت نامه امام صادق
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ،
الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى،
وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه .
https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✅یاران امام زمان
✍زنان مؤمن، در قران کریم، همتراز با مردان مؤمن آمدهاند: «المؤمنون و المؤمنات» و این ثابت میکند که نزد خداوند روح الهی افراد مد نظر است و نه جنسیت آنان. در میان یاران حضرت مهدی(عج) نیز زنانی حضور دارند که با الگوگیری از حضرت فاطمه زهرا(س) و حضرت زینب کبری(س)، در مسیر ولایتمنداران قرار گرفتهاند.
امام باقر(ع) در وصف یاران حضرت مهدی(ع) فرمودند:«به خدا سوگند که سیصد و ده و اندی نفر میآیند که در میان آنها پنجاه زن هست و در مكّه گرد میآیند.»
📚 برگرفته از کتاب « یاران امام زمان (ع)؛
به نقل از «بحارالانوار»، ج 52، ص 223
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🌟عارف بالله حاج آقای دولابی(ره)
💎 وقتی میگویی لا اِلهَ اِلاَّ الله، نه دنیا میماند، نه عادات و رسوم، نه آبروداری بین اهل دنیا؛ همه از بین میرود.
✨ لا الهَ یعنی هر چه واله کنندهی من است، دور انداختم الاّ الله را. ✨
درست دقّت کن، اگر میارزد آن را بگو؛ بیحساب نگویی که وقتی واله کنندهها رفتند، فریادت بلند میشود.
خداوند به موسی علیه السّلام فرمود هر چه را در دستت است بینداز، به ما فرمود بگو لا اِلهَ اِلاَّ الله؛ یعنی هر چیزی جز خدا که تو را واله کرده، بینداز.
نکند مثل امّت موسی علیه السّلام ما هم به محمّد و آل محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم بگوییم اجعَل لَنا اِلهاً کَما لَهُم آلِهةٌ.
یعنی همانطور که اهل دنیا چیزهایی دارند که آنها را واله کرده است، به ما هم از آن واله کنندهها بدهید.
✅ ایمان و ولایت، امن و آرامش میآورد. وادی امن، ایمان است نه سرزمین مکه.
مگر ندیدی در مراسم حج در مکّه چقدر حاجی را کشتند؟
این امن برای بندگانی است که ظالم نباشند؛
✨ الَّذینَ آمَنوا وَ لَم یَلبِسوا ایمانَهُم بِظُلمٍ اولئَِک لَهُم الأمنُ وَ هُم مُهتَدونَ:
کسانی که ایمان آوردند و ایمانشان را با ظلم نپوشاندند، برای آنهاست که امن وجود دارد و آنها هدایت یافتگانند.✨
هر چند حقّ کسی را از بین بردن و یا سیلی به کسی زدن ظلم است، ولی ظلم بزرگی که به آن توجّه نداریم، پوشاندن پیدا و پیدا نمودن پوشیده است.
ربّ، پیدایی است که هرگز پوشیده نشود و عبد، پنهانی است که هرگز پیدا نشود.
عبد گمشدهای است که هرگز پیدا نخواهد شد. هر کس تلاش کند که خود را بیابد، خدا را خواهد یافت و خودش همچنان گم خواهد بود. عبد از خودش موجودیی ندارد که پیدا شود.
خدا هم پیدایی است که هیچ وقت پوشیده نخواهد بود. به هر مصنوعی که نگاه کنی، صانعش را نشان میدهد.
✨ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللهِ: حول و قوّهای نیست مگر از جانب خدا. ✨
حول یعنی هیئت ظاهری و قوّه یعنی انرژی و نیروی درونی.
✨ بِحَولِ اللهِ وَ قُوَّّتِهِ اَقُومُ وَ اَقعُد: با حول و قوّهی خداوند بر میخیزم و مینشینم.✨
اگر هیئت ظاهری و نیروی درونیم مال خداست، پس در عملم چه چیزی مال من است؟
عبد را در این عمل کجا میشود پیدا کرد؟
عبد مخفیی است که هرگز پیدا نمیشود.
در قیامت، خورشیدِ توحید سایهای برای کسی نمیگذارد.
عبد از خود چیزی ندارد که پیدا باشد.
لذا پیامبرمان صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: اَلفَقرُ فَخری: بیچیزی و تهیدست بودن مایهی افتخار من است.
✨ اَیُهّا النّاسُ اَنتُم الفُقَراءُ الَی اللهِ و اللهُ هُوَ الغَنىُّّ الحَمیدُ: ای مردم، شما در پیشگاه خداوند فقیرید و خداوند بینیاز و ستوده است. ✨
همهی ما فخرمان همین نداری و فقر است.
اگر در هر امری خدا را فاعل دیدی و به غیر نسبت ندادی، در این صورت لباس ظلم به ایمان خود نپوشاندهای.
یعنی خدا را باش نه خود را؛ تا به امن و مقام ولایت برسی. به همه چیز از منظر الهی نگاه کن و تنها از او بگو.
مصباح الهدی📗 مبحث: توحید 🍥
تالیف استاد مهدی طیب
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
☘☘☘☘☘☘☘☘
💥💥💥نارضایتیِ مادر، مانع گفتن شهادتین 💥💥💥
در کتاب « منازل الآخره » آمده است: « حضرت امام جعفر صادق ( علیه السلام ) فرموده اند؛ هر که بخواهد که حق تعالی بر او سکرات مرگ را آسان کند باید صله ارحام و خویشان خود کند، و به پدر و مادر خود نیکی و احسان نماید. پس هر گاه چنین کند خداوند دشواری های مرگ را، بر او آسان کند و در حیات خود فقر به او نرسد. و روایت شده که حضرت رسول ( صلی الله علیه و آله و سلم ) نزد جوانی به هنگام وفات او حاضر شدند. پس به او فرمودند: بگو "لا اله الا الله". ولی زبان آن جوان بسته شد و نتوانست بگوید و هر چه حضرت تکرار کردند باز نتوانست بگوید؛ پس حضرت به آن زنی که کنار جوان بود، گفتند: آیا این جوان مادر دارد؟ عرض کرد: بلی، من مادر او میباشم. فرمودند: آیا تو بر او خشمناکی؟ گفت: بلی و الآن شش سال است که با او سخن نگفتهام. حضرت فرمودند که از او راضی شو. آن زن گفت: رضی الله عنه برضاک یا رسول الله. و چون این کلمه را که مُشعِر بر رضایت او بود از پسرش گفت، زبان آن جوان باز شد. حضرت به او فرمودند: بگو"لا اله الا الله". آن جوان گفت: "لا اله الا الله". حضرت فرمودند: چه میبینی؟ عرض کرد: مرد سیاه قبیح المنظر با جامههای چرکین و بدبو که نزد من آمده و گلو و راه نفس مرا گرفته. حضرت فرمودند: بگو: یا من یقبل الیسیر و یعفو عن الکثیر اقبل منی الیسیر واعف عنی الکثیر انک انت الغفور الرحیم. آن جوان این کلمات را گفت آن وقت حضرت به او فرمودند: نگاه کن، چه میبینی؟ گفت: مردی سفید رنگ، نیکو صورت، خوشبو با جامههای خوب را میبینم که به نزدم آمده و آن سیاه پشت کرده و میخواهد برود. حضرت فرمودند: این کلمات را تکرار کن، تکرار کرد. حضرت فرمودند: چه میبینی؟ عرض کرد: دیگر آن سیاه را نمیبینم و آن شخص نورانی نزد من است، پس در آن حال آن جوان وفات کرد. »
☘☘☘☘☘☘☘
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
⚫️🍃زندگی نامه حضرت ام البنین(س)
▪️ سیزدهم جمادی الثانی، یادآور روزی غم انگیز بود؛ روزی که در آن مادری فداکار و بانویی با عظمت از تبار دلاوران، به سوی معبود پر کشید. ام البنین، مادر پسرانِ علی علیه السلام ، بعد از عمری تلاش، شکیبایی و استقامتْ با اهدای چهار فرزند رشید به پیشگاه مولایش، حسین بن علی (ع) ، با دلی مالامال از محبت و عشق، راهی دیار دوست شد و در بقیع، در جوار دیگر فرزند زهرا سلام الله علیها برای همیشه رحل اقامت افکند.
▪️نام و مشخصات
نامش فاطمه و کنیه اش امُّ البنین (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی بن ابیطالب (ع) و فرزندانش عباس (ع) ، عبداللّه، جعفر و عثمان هستند که هر چهار نفرْ در سرزمین کربلا و در رکاب امام حسین علیه السلام به شهادت رسیدند.
♦️ولادت ام البنین (س)
برخی از تاریخ نگارانْ زمان ولادت ایشان را در حدود پنج سال پس از هجرت تخمین میزنند.
تاریخ گواهی میدهد که پدران و داییان حضرت ام البنین از دلیران عربِ پیش از اسلام بوده و از آنها به هنگام نبرد، دلیرْ مردی های فراوانی نقل شده است که در عین شجاعتْ بزرگ و پیشوای قوم خود نیز بوده اند، آنچنان که حاکمان زمانْ در برابرشان سرتسلیم فرود می آورند. اینان همانان هستند که عقیل ـ نسبْ شناس بزرگ عرب و برادر علی (ع) ـ به امیرالمؤمنین (ع) گفت: در میان عرب از پدرانش شجاعتر و قهرمانتر یافت نمیشود.
♦️انتخاب ام البنین (س) برای همسری علی علیه السلام
بعد از شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام ، علی بن ابیطالب علیه السلام برادرش عقیل را ـ که آشنا به علم نسب شناسی عرب بود ـ فرا خواند و از او خواست که برایش همسری از تبار دلاوران برگزیند تا پسر دلیری برای مولا به ارمغان آورد.
عقیل، فاطمه کلابیه را برای حضرت برگزید که قبیله و خاندانش، بنی کِلاب، در شجاعت بیمانند بودند، و حضرت علی علیه السلام نیز این انتخاب را پسندید.
♦️خواستگاری از ام البنین علیهاالسلام
بعد از این که عقیل شجره نامه های اَعراب را بررسی و ام البنین را انتخاب کرد، حضرت علی علیه السلام ، او را نزد پدر ام البنین فرستاد. پدرخشنود از این وصلت مبارک، نزد دختر خود شتافت و موضوع را در میان گذاشت. ام البنین نیز با سربلندی و افتخارْ پاسخ مثبت داد و پیوندی همیشگی بین وی و مولای متقیان علی بن ابیطالب علیه السلام برقرار شد.
♦️اولین روز زندگی مشترک
روز اولی که ام البنین علیهاالسلام پا در خانه علی علیه السلام گذاشت، حسن و حسین علیهماالسلام مریض بوده و در بستر افتاده بودند. عروس تازه ابوطالب، به محض آنکه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالم وجود رسانید و همچون مادری مهربان به دلجویی و پرستاری آنان پرداخت.
♦️تغییر نام
فاطمه کلابیه، بعد از گذشت مدتی از زندگی مشترک با علی علیه السلام ، به امیرالمؤمنین پیشنهاد کرد که به جای «فاطمه»، که اسم قبلی و اصلی وی بوده، او را ام البنین صدا زند تا فرزندان حضرت زهرا علیهاالسلام از ذکر نام اصلی او توسط پدرشان، به یاد مادر خویش، فاطمه زهرا علیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات گذشته، در ذهن آنها تداعی نگردد و رنج بی مادری آنها را آزار ندهد.
♦️محبت بی دریغ ام البنین علیها السلام به فرزندان زهرا علیهاالسلام
ام البنین بر آن بود که، در زندگی جای خالی حضرت زهرا علیهاالسلام را برای فرزندان ایشان پر کند؛ مادری که در اوج شکوفایی پژمرده شد و آتش به جان فرزندان خردسال زد: فرزندان فاطمه زهرا علیهاالسلام در وجود این بانوی پارسا، مادر خود را میدیدند و رنج فقدانِ مادر را کمتر احساس میکردند.
ام البنین علیهاالسلام ، فرزندان دختر گرامی رسول خدا صلی الله علیه وآله را بر فرزندان خود مقدّم میداشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان میکرد و آن را فریضه ای دینی میشمرد؛ زیرا خداوند متعال در کتاب خود، همگان را به محبت آنان دستور داده است.
♦️فرزندان ام البنین علیهاالسلام
ثمره زندگی مشترک ام البنین علیهاالسلام با حضرت علی علیه السلام ، چهار پسر بود که به دلیل داشتن همین پسران، او را ام البنین، یعنی مادر پسران میخواندند. نام فرزندان ایشان به ترتیب عبارتند از: قمربنی هاشم حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام ، عبداللّه، جعفر و عثمان.
فرزندان ام البنین همگی در کربلا به شهادت رسیدند و نسل ایشان از طریق عُبیداللّه فرزند حضرت ابوالفضل علیه السلام ادامه یافت.
🌹مادر چهار شهید
با شهادت چهار فرزند ام البنین علیها السلام در کربلا، این بانوی شکیبا، به افتخار مادر شهیدان بودن نائل آمد و درکنار همسر شهید بودن، افتخاری دیگر بر صفحه افتخاراتش افزوده شد.
🌺 #وفات_حضرت_ام_البنین
🌺 #حضرت_ام_البنین
•┈┈••••✾•🚩•✾•••┈┈•
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
شرط جالب و عجیب پیرزن
سه تا دانشجو بودیم توی دانشگاهی در یکی از شهرهای کوچک قرار گذاشتیم همخونه بشیم.
خونه های اجاره ای کم بودند و اغلب قیمتشون بالا .
می خواستیم به دانشگاه نزدیک باشیم قیمتشم به بودجمون برسه.تا اینکه خونه ی پیر زنی را نشانمان دادند . نزدیک دانشگاه ،تمیزو از هر لحاظ عالی. فقط مونده بود اجاره بها!
گفتند این پیرزن اول می خواد با شما صحبت کنه، رفتیم خونه اش و شرایطمون رو گفتیم
پیرزن قبول کرد اجاره را طبق بودجمون بدیم
که خیلی عالی بود .
فقط یه شرط داشت که هممونو شوکه کرد
اون گفت که هرشب باید یکی از شماها برای نماز منو به مسجد ببره در ضمن تا وقتی که اینجایید باید نمازاتون رو بخونید.
واقعا عجب شرطی،
هممون مونده بودیم من پسری بودم که همیشه دوستامو که نماز می خوندن مسخره می کردم دوتا دوست دیگمم ندیده بودم نماز بخونن .اما شرایط خونه هم خیلی عالی بود.
پس از کمی مشورت قبول کردیم.
پیرزن گفت یه ترم اینجا باشین اگه شرطو اجرا کردین می تونین تا فارغ التحصیلی همینجا باشید.
خلاصه وسایل خودمونو بردیم توی خونه ی پیرزن.شب اول قرار شد یکی از دوستام پیرزنو ببره تا مسجد که پهلوی خونه بود.پاشد رفت و پیرزنو همراهی کرد.نیم ساعت بعد اومد و گفت مجبور شدم برم مسجد نماز جماعت شرکت کنم.
هممون خندیدیم.
شب بعد من پیرزنو همراهی کردم با اینکه برام سخت بود رفتم صف آخر ایستادم و تا جایی که بلد بودم نماز جماعتو خوندم.
برگشتنه پیرزن گفت شرط که یادتون نرفته من صبحا ندیدم برای نماز بیدار بشید.
به دوستام گفتم از فردا ساعتمونو کوک کردیم صبح زود بیدار شدیم چراغو روشن کردیم و خوابیدیم.
شب بعد از مسجد پیر زن یک قابلمه غذای خوشمزه که درست کرده بود برامون آورد.
واقعا عالی بود بعد چند روز غذای عالی.
کم کم هر سه شب یکیمون میرفتیم نماز جماعت برامون جالب بود.
بعد یک ماه که صبح پامیشدیمو چراغو روشن می کردیم کم کم وسوسه شدم نماز صبح بخونم من که بیدار می شدم شروع کردم به نماز صبح خوندن. بعد چند روز دوتا دوست دیگه هم نماز صبح خودشونو می خوندند.
واقعا لذت بخش بود .لذتی که تا حالا تجربه نکرده بودم.
تا آخر ترم هر سه تا با پیر زن به مسجد میرفتیم نماز جماعت .خودمم باورم نمی شد.
نماز خون شده بودم اصلا اون خونه حال و هوای خاصی داشت. هرسه تامون تغییر کرده بودیم. بعضی وقتا هم پیرزن از یکیمون خواهش می کرد یه سوره کوچک قرآن را بامعنی براش بخونیم.
تازه با قرآن و معانی اون آشنا می شدم.
چقدر عالی بود.
بعد از چهار سال تازه فهمیدیم پیرزن تموم اون سوره ها را حفظ بوده پیرزن ساده ای در یک شهر کوچک فقط با عملش و رفتارش هممونو تغییر داده بود.
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
🌹🏴 یا حضرت امّ البنین سلام الله علیها🌹🏴
خِشتم، از معدن الماس سخن می گویم
سنگم، از چشمه ی احساس سخن می گویم
من مغیلانم و از یاس سخن میگویم
یعنی از "مادر عبّاس" سخن می گویم
اسوه ی عاطفه، اسطوره ی تقوا و یقین
مادر شیر پسرهای علی، امّ بنین
ای که خورشید، به دور قمرت گردیده
قرص ماه، آینه دار پسرت گردیده
سُرمه ی حور و ملک، خاک درت گردیده
بال جبریل، گلیم گذرت گردیده
جیره ی شاعر بی نان و نوا را برسان
"چادرت را بتکان روزی ما را برسان"
پی دل گشته و دیدیم که دلدار تویی
معنی عارفه ی واصله ی یار تویی
محرم بی کسی حیدر کرار تویی
مرهم گریه ی مولا به شب تار تویی
دیده ای از غم جانکاه، چه ها می گوید
ضجّه هایش به دل چاه، چه ها می گوید
جگرت پاره شد از آه جگر فرسایش
قلبت آواره شد از ناله ی واویلایش
مُردی از دیدن لرزیدن زانوهایش
سوختی، با شرر نغمه ی یا زهرایش
گشت هر بار علی از غم زهرا مدهـوش
کُشته ی فاطمه را مهر تو آورد به هوش
تو همانی که از اوّل شده شیدای حسین
ضربان دلت آهنگ دل آرای حسین
لای لایی اباالفضل تو آوای "حسین"
عشقت این بود شود طفل تو سقای حسین
عاقبت هم پسرت ساقی اربابش شد
آب اما به خدا گوهــر نایابـش شد
چه ابالفضل تو اوصاف نکویی دارد
بحر جود است و به هر غمزده جویی دارد
هر کسی با پسرت سرّ مگویــی دارد
خوش به احوال سکینه چه عمویی دارد
گرچه بُرده ست خودش از همه عالم دل را
نقش ِ دل کرده فقط ، نام "ابوفاضل" را
نیست جز عشق عمو، مایه ی آب و گل او
مَشک خونین عمو ، بانی خون دل او
آخرین خنده ی عباس بوَد قاتل او
آه، از خاطره ی همّت بی حاصل او
سینه اش از غم سقّای حرم آکنـده
زیر لب زمزمه دارد که "عمو شرمنده"
کاش آن بغض گلوگیر فرو می بردم
عوض آب کمی خون جگر می خوردم
قبل از آنی که به تو رو بزنم می مردم
با نگاهم چقدر قلب تو را آزردم
مطمئنم، نه عمود و نه سنان کشت تورا
ترک روی لب دخترکان کشت تو را
یاد داری قد بابای من از غم تا شد؟
آن زمانی که عمود آمد و فرقت وا شد؟
به زمین خوردی و بالای سرت بلوا شد
سر انگشتر و خود و زرهت دعوا شد
رفتی و لشکر بابای من از هم پاشید
رفتی و حرمله بر غربت بابا خندید
رفتی و عربده ی شمر به گوشم پیچید
معجر از روی سرم خولی نامرد کشید
لکّه ابر سیهی روی مرا پوشانده
رد سیلی سنان بر رخ من جا مانده
🖍 #مځَمّدځُسێݩࢪشێڍے
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
▪️ ماجرای لحظهی ورود حضرت امالبنین سلاماللهعلیها به خانهی امیرالمؤمنین علیهالسلام.
ویژهٔ وفات حضرت #ام_البنین سلاماللهعلیها
🏴🏴🏴🏴🏴
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•
روضه 😭
مهمان ما باشید
▪️😭▪️
#حضرت_ام_البنین🖤
روضه جان دادن #عباس دلگیرت نمود
ماتم جانسوز سقای جوان پیرت نمود
آنقدر روضه شنیدی از بشیر و دیگران
که به یکباره تورااززندگی سیرت نمود
جای توخالی بنینت روسپیدت کرده اند
شیرپاکت جلوه گردرکربلاشیرت نمود
سربلند عالمت گرداند #سقای حرم
گرچه داغ سینه سوزاوزمینگیرت نمود
روز روشن ازفرس افتادباضرب عمود
درک این روضه حزین وزاروشبگیرت نمود
جای تو خالی کجابودی ببینی دشمنان
پیکرش راپاره پاره ضرب شمشیرت نمود
حیف شد آن دیده مشگل گشایش راعدو
چون گریبانت دریده ضربه تیرت نمود
بسکه ازهرسوتنش شدطعمه سرنیزه ها
گوئيا سرتا به پایش را چو زنجیرت نمود
😭😭😭😭😭😭😭😭
الا لعنت الله علی القوم الظالمین
•┈┈••••✾•🏴🚩🏴•✾•••┈┈•