eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
771 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
3.1هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
⭐️ از ولایت امیرالمومنین علی علیه السلام سوال میشود ⭐️ رسول اکرم صلّی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: ✨هر كسى مشتاق است كه از پل صراط مثل باد تند پاييزى بگذرد و خود را بدون حساب به بهشت جاويدان برساند، ولايت ولىّ و وصىّ و مصاحب و خليفه من، على بن ابى طالب عليه السّلام را بپذيرد و بر دل بسپارد. ▫️و هر كسى می ‏خواهد در آتش جهنّم سرنگون شود، ولايت على بن ابى طالب عليه السّلام را رها كند. ✨به عزّت و جلال پروردگارم سوگند، عليه السّلام الله است، هيچ كسى وارد نمی شود، مگر از آن باب، و او مستقيم است، عليه السّلام آن كسى است كه خداوند، در روز قيامت از او سؤال خواهد كرد. 📚شواهد التنزيل حاکم حسکانی، ص : ۴۲ 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫
📌 *" حر خراسان " معروف به " مَندلی طلا " آبروی پدر را برگرداند* 🔹️ *محمدعلیِ پورعلی* جوان زیبا و سفیدرویی بود که به خاطر طلائی رنگ بودن موهایش در روستای گُراخک شاندیز، به *"مندلی‌طلا"* معروف بود. ◇ *مندلی‌طلا* تا قبل از *شهادت*، در روستا اقدام به تولید و پخش مشروبات الکلی به صورت بشکه‌ای می‌کرد، تا این‌که توسط کمیته انقلاب اسلامی آن زمان دستگیر و پس از محاکمه به شلاق محکوم شد. ◇ وی را جلوی مسجد روستا آورده و روی چهارپایه‌ای خواباندند و در برابر مردم، حدّ شلاق را بر بدنش جاری کردند. ◇ بعد از اجرای حد، پدر پیرش به او گفت: *"خیر نبینی که آبروی منو بردی و از نمازِ تو مسجد محرومم کردی".* 🔹️ بعدها *مندلی طلا* به یکی از دوستانش گفته بود: *"از حرف پدرم خیلی تکون خوردم و دلم خیلی شکست. "* ◇ موقعی که زیر بغلامو گرفته بودن و از روی چهارپایه پایین میاوردن، رو به خونه خدا (مسجد) کردم و از خدا طلب بخشش کردم. ◇ بعد از چند روز هم دلم هوای جبهه کرد. متوسل به *ابا عبدالله* شدم و تصمیم گرفتم به جبهه برم". ◇ اهالی روستا می‌گویند: " *مندلی طلا* عزم جبهه کرده بود اما بسیج روستا به‌خاطر سابقه خرابش، ثبت‌نامش نکرد". ◇ از پایگاه بسیج شاندیز و اَبَرده هم اقدام کرد، آنها هم ثبت‌نامش نکردند. 🔹️ دوست *مندلی‌طلا* که از بسیجیان روستای زُشک می‌باشد، او را از طریق پایگاه بسیج روستای زشک ثبت نام کرده و او را به آموزش جبهه اعزام کرد. ◇ وی می‌گوید: "مندلی‌طلا بعد از طی دوران آموزش و هنگام اعزام به جبهه به من گفت: *من بیست و هفت روز دیگه شهید می‌شم و بدنم بیست روز تو بیابون می‌مونه.* ◇ وقتی بعد از چهل و هفت روز جنازمو تو روستا آوردن، تو همون نقطه‌ای که شلاقم زدن، بدنمو رو زمین بذارین و پدرمو بالا سرم بیارین، بگین پدرم کنار سرم وایسه و جلوی مردم حلالم کنه و بگه: *مندلی‌طلا توبه کرد تا هم خودش خدایی بشه و هم مایهٔ آبروی پدرش بشه".* 🔹️ دقیقا چهل و هفت روز پس از اعزام، پیکر مطهر این شهید را به روستا می‌آورند و تشییع می‌کنند. ◇ مردم روستا می‌گویند: "با این‌که پیکر این شهید بیست روز تو بیابون رو زمین مونده بود، تو فضای مسیر تشییع جنازه بوی عطری پیچیده بود که همه به هم می‌گفتن تو عطر زدی؟" 🔹️ *پدر شهید* می‌گوید: " *مندلی من* زمانی که می خواست به جبهه بره، برای خدافظی پیش من اومد و یک‌ساعت دست و صورتمو می‌بوسید، اما من حاضر نشدم صورتشو ببوسم و الآن تو حسرت یک بوسه‌شَم. ◇ من هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که مندلی من یک روزی طلا بشه. جنازه پسرم بوی خیلی خوشی می‌داد". 🔹️ تمام اهالی روستای گُراخک در تشییع پیکر این *شهید تواب* شرکت کرده بودند. الانم قدیمی ها روستا گواهی می‌دهند که تمام کوچهٔ مسیر تشییع را بوی عطر خوشی فرا گرفته بود و تا مدت‌ها این بو را حس می‌کردند. ◇ *تاریخ تولد: ١٣٣٧/٠١/٠٢* ◇ *تاریخ شهادت: ١٣۶۵/٠۴/١٢*
✨﷽✨ 🌼پول با برکت ✍️مردی حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم شرفیاب شد، دید پیراهن آن حضرت کهنه و فرسوده شده است. رفت دوازده درهم فرستاد که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم پیراهنی بخرد. حضرت پول را به امیرالمومنین علیه السلام داد و فرمود: برای من پیراهنی خریداری کن. علی علیه السلام می‌گوید: بازار آمدم، پیراهنی به دوازده درهم خریدم و حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم آوردم. حضرت نگاهی به آن نمود و فرمود: پیراهنی غیر از این می‌خواهم. به نظرت می‌رسد که فروشنده، معامله را اقاله می‌کند؟ عرض کردم: نمی‌دانم! حضرت فرمودند: برو ببین! نزد فروشنده آمدم و گفتم: رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم از پوشیدن این پیراهن ابا و کراهت دارد و می‌خواهد پیراهنی ارزان‌تر بپوشد. او معامله را اقاله کرد و دوازده درهم را داد. حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم برگشتم و برای خرید پیراهن با هم به بازار رفتیم. در راه به کنیزی برخوردیم که در کناری نشسته و گریه می‌کند. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او فرمود: چه شده که گریه می‌کنی؟ کنیز گفت: اهل منزلم چهار درهم به من برای خرید جنسی دادند و آن پول گم شد و من جرئت رفتن به منزل را ندارم. حضرت چهار درهم از دوازده درهم را به او داد و فرمود: به منزل برگرد. حضرت راه بازار را در پیش گرفت، پیراهنی به چهار درهم خریداری نمود، پوشید و خداوند را حمد کرد. از بازار درآمد. مرد برهنه‌ای را دید که می‌گوید: هر که مرا بپوشاند خداوند او را از لباس بهشت بپوشاند. پیراهنی را که خریده بود از تن بیرون آورد و به مرد بی‌لباس داد و دوباره به بازار برگشت و پیراهن دیگری با چهار درهم باقیمانده خرید و در بر کرد. خدای را حمد نمود و روانه منزل شد. بین راه همان دختربچه کنیز را دید که در کنار معبر نشسته. حضرت فرمود: چرا به منزلت نرفتی؟ پاسخ داد: بیرون آمدنم از منزل به طول انجامیده و می‌ترسم که مرا بزنند. حضرت فرمود: پیشاپیش من برو و مرا به منزلت راهنمایی کن. حضرت در منزل رسید، به صدای بلند فرمود: سلام بر شما ای اهل خانه. پاسخ ندادند. دوباره سلام نمود، پاسخ ندادند، در مرتبه سوم پاسخ دادند که: السلام علیک یا رسول الله! حضرت فرمودند: چرا در مرتبه اول و دوم جواب ندادید؟ عرض کردند: جواب ندادیم تا مکرر صدایت را بشنویم. حضرت فرمودند: این دختر بچه دیر آمده است، او را مؤاخذه ننمایید. گفتند: ما او را به احترام آمدن شما آزاد نمودیم. رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم خدای را حمد نمود و فرمود: من دوازده درهمی را از این پربرکت‌تر ندیده‌ام که دو برهنه را پوشاند و بنده‌ای را آزاد نمود. ملاحظه می‌کنید که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله و سلم این دوازده درهم را پربرکت خوانده، از این نظر که آن پول کم، اثر زیاد گذارد و منشاء خیر متعدد گردید. پس اگر مالی منشاء خیر بیش از حد عادی شود، می‌توان گفت آن مال با برکت است. 📚امالی صدوق، ص144؛ شرح و تفسیر دعای مکارم الاخلاق، ج3، ص279 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟💫 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللّٰهِ فِي أَرْضِهِ (این صاحب یوم الفتح و ناشررایةالهدی؟) ای مونس دل،راحت جان،محرم اسرار/وی منتقم خون خدا، دشمن اشرار/تعجیل نمادرفرج ای یوسف زهرا/وقت است که بیایی،پسرحیدرکرار/ {پروردگارا! در شب چهل و سومین سالگرد پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران عیدی عنایت فرما وامرفرج رادرزمان مامقررفرما} ( اللهجم عجل لولیک الفرج وحفظ امامنا الخامنه ای ) 🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹🇮🇷🌹 💫🌟💫🌟💫🌟💫🌟
🌹 تو مراسم اﻋﺘﻜﺎﻑ ﻣﺴﺠﺪ ﻗﻤﺮ ﺑﻨﻲ ﻫﺎﺷﻢ(ع) ﺑﺎ ﺷﻬﻴﺪ ﺑﺰﺭﮔﻮاﺭ ﺑﻮﺩﻡ. ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﻧﻮﺟﻮاﻥ اﻃﺮاﻓﺶ ﺣﻠﻘﻪ ﻣﻴﺰﺩﻥ، ﺷﻮﺧﻲ میکردن ﻭ ﺳﺮ ﻭﺻﺪای زیادی بلند میشد.🤭 حسین آقارو ﺻﺪا ﻛﺮﺩﻡ و ﮔﻔﺘﻢ: ﺑﺎﺑﺎ ﻳﻜﻤﻲ ﻣﺮاﻋﺎﺕ ﻛﻨﻴﺪ، مثلا اﻋﺘﻜﺎفه، ﺳﻦ ﺧﻴﻠﻲ اﺯ ﻣﻌﺘﻜﻔﻴﻦ ﺑﺎﻻاﺳﺖ اعصابشون نمیکشه. ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﻤﻴﺸﮕﻲ ﮔﻔﺖ: ﺣﺎﺟﻲ اﻳﻦ ﻧﺴﻞ ﺭﻭ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻳﻦ ﭼﻴﺰﻫﺎ آﻭﺭﺩ ﻣﺴﺠﺪ☺️، ﻣﻴﺒﻴﻨﻲ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﺴﺠﺪ ﭘﺎﺭکه و ﭼﻪ ﻭﺿﻌﻲ ﺩاﺭﻩ. دیگه ﻣﺠﺒﻮﺭﻡ ﺑﺎ ﺷﻮﺧﻲ ﻛﺮﺩﻥ و برای اینکه ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺷﻮﻥ ﺳﺮ ﻧﺮﻩ و ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ اﻭﻣﺪﻥ ﻋﺎﺩﺕ ﻛﻨﻦ یه جوری جاذبه ایجاد کرد👌 ﺩﻳﺪﻡ ﺭاﺳﺖ ﻣﻴﮕﻪ ﺗﻮﻱ اﻳﻦ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﻭاﻧﻔﺴﺎ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻫﺮ ﺷﻜﻠﻲ ﻛﻪ ﺷﺪﻩ اﻭﻝ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﺭﻭ ﺑﺎﻣﺴﺠﺪ اﺷﻨﺎ ﻛﺮﺩ. هیئتی که داشتیم بعضی موقع ها اراذل محل هم‌ میومدن من همیشه ازاین موضوع ناراحت بودم😞 ولی حسین حتی کوچک ترین خرده ای به اونا نمیگرفت و باهاشون خیلی خوب برخورد میکرد ...👌 یه روزی که بهش گلایه کردم گفت "اتفاقا همین ها واجبه که بیان هیئت ؛ امام حسین (ع) کار خودش میکنه و کاری که باید بشه میشه ..."✨ ﺗﻮ ﺗشییعش ﺑﺎﺑﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻗﺸﻨﮕﻲ ﺯﺩ ﮔﻔﺖ ﺑﭽﻪ اﻡ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﺑﻮﺩو ﺧﻮﺷﺪﻝ. ﻭﻟﻲ ﺧﺪا ﺑﻪ ﺧﻮﺷﺪﻟﻴﺶ ﺑﺮﺩﺵ ﺭﻭﺣﺶ ﺷﺎﺩ .🌹 🌹🌹🌹🌹🌹
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
✨✨✨✨✨✨✨✨ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ- صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ-:🌴🌴🌴🌴 مَنْ عَلِمَ أَنَّ مَا صَنَعَ‏ إِنَّمَا صَنَعَ‏ إِلى‏ نَفْسِهِ‏، لَمْ يَسْتَبْطِ النَّاسَ فِي شُكْرِهِمْ‏، وَ لَمْ يَسْتَزِدْهُمْ‏ فِي مَوَدَّتِهِمْ، فَلَا تَلْتَمِسْ مِنْ غَيْرِكَ شُكْرَ مَا أَتَيْتَ إِلى‏ نَفْسِكَ، وَ وَقَيْتَ بِهِ عِرْضَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ الطَّالِبَ إِلَيْكَ الْحَاجَةَ، لَمْ‏ يُكْرِمْ‏ وَجْهَهُ‏ عَنْ وَجْهِكَ، فَأَكْرِمْ وَجْهَكَ عَنْ رَدِّهِ». 🔹🔹🔹🔹🔹 ☘🌷☘کسي که بداند نيکي به ديگران به نفع خودش است 🌿🍁🌿از ديگران انتظار قدرداني ندارد ☘🌱☘و توقع محبت بيشتر ديگران را ندارد. 🌻🍃🌻 پس از ديگري نخواه که از کاري که به نفع خودت بوده ☘🍂☘و آبروي خودت را با آن حفظ کرده‌اي 🌿💐🌿تشکر کند. 🍁🍂🍁بدان که سائل با درخواست آبروي خود را مي برد 🌾💐🌾تو با رد او آبروني خود را نبر» 🔸🔸🔸🔸 الكافي (ط - دارالحديث) ، ج‏7 ، 273 ✨✨✨✨✨✨✨✨✨
🇮🇷🇮🇷امروز روز آزادیست🇮🇷🇮🇷 امروز روز پیروزی اسلام روز پیروزی قرآن و روز پیروزی ایران است ... می آییم .... با وجود تمامی مشکلات خواهیم آمد.... خودرویی 🚘🚘🚘 موتوری 🏍🏍🏍🏍 یا با پای پیاده🚶‍♂️🚶🚶‍♂️🚶 هر چه که قانون مشخص کند.... می آییم تا به آنان که ختم الله علی قلوبهم هستند نشان دهیم که استوار در کنار یکدیگریم تا نشان دهیم که مشکلات این مرز و بوم در هیچ نقطه از تاریخ با دست بیگانگان حل نشده و نخواهد شد 👌 تا نشان دهیم که با وجود تمامی مشکلاتمان پشتیبان انقلاب‌مان و رهبر همیشه استوارمان هستیم. تا نشان دهیم که امنیت ما در حلقه ناامنی کشورهای همسایه مثال زدنیست. خواهیم آمد تا فریاد بزنیم که بیگانگان فراری از میهن که به مدد فضای مجازی سعی در ایجاد فاصله بین مردم دارند، دلسوز ما نیستند تا فریاد زنیم موتوا بغیظکم...😡😠 تا فریاد زنیم برای ساختن جمهوری اسلامی ایران به معنی واقعی کلمه نیازمند مطالبه گری، همراه با عزم ملی و دقت نظر در انتخاب‌های گوناگون سیاسی هستیم. تا فریاد زنیم وطن عزیز تر از جانمان جز به همت همه جانبه فرزندانش آباد نخواهد شد 🇮🇷امروز روز بزرگیست‌ وعده ما در سراسر کشور هم‌صدا مرگ بر آمریکا ✊ مرگ بر اسرائیل ✊ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 جشن بزرگ پیروزی انقلاب مبارک باد. 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
5.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سالگرد شکوهمند پیروزی انقلاب اسلامی ایران مبارک باد🇮🇷 سلامتی وسرافرازی برای ملت شریف ایران آرزومندم.🇮🇷
✍مرد مؤمنی بود پارسا، و او را پسری بود که بسیار او را آزار می‌داد. چند سالی گذشت و آن مرد صاحب دو پسر شد که یکی صالح بود و دیگری ناصالح و ناسازگار!!! روزی پدر مرد مؤمن به فرزند خویش روی کرد و گفت: پسرم! تو می‌دانی که ناصالح بودی و ناسازگار، پس خداوند یکی از پسرانت را ناسازگار کرد تا تقاص گناهان ناسازگاری با پدرت را بدهی و دیگری را صالح کرد. گمان نکن صالح بودن فرزند دوم تو به خاطر اعمال صالح توست، بلکه آن به خاطر صالح بودن اعمال پدر توست، که خداوند اراده فرموده است از او ذریۀ صالح را تداوم بخشد؛ و چنین است اسرار خداوند که کمتر کسی بر آن‌ها قدرت وقوف و آگاهی دارد. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
✍مرد مؤمنی بود پارسا، و او را پسری بود که بسیار او را آزار می‌داد. چند سالی گذشت و آن مرد صاحب دو پسر شد که یکی صالح بود و دیگری ناصالح و ناسازگار!!! روزی پدر مرد مؤمن به فرزند خویش روی کرد و گفت: پسرم! تو می‌دانی که ناصالح بودی و ناسازگار، پس خداوند یکی از پسرانت را ناسازگار کرد تا تقاص گناهان ناسازگاری با پدرت را بدهی و دیگری را صالح کرد. گمان نکن صالح بودن فرزند دوم تو به خاطر اعمال صالح توست، بلکه آن به خاطر صالح بودن اعمال پدر توست، که خداوند اراده فرموده است از او ذریۀ صالح را تداوم بخشد؛ و چنین است اسرار خداوند که کمتر کسی بر آن‌ها قدرت وقوف و آگاهی دارد. ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
‌🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂 📚داستان کوتاه در منزل دوستی که پسرش دانش‌آموز ابتدایی و داشت تکالیف درسی ‌اش را انجام میداد بودم زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات. پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره. مادر بچه گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون‌زد و سرشون کلاه گذاشت. پدربزرگ چیزی نگفت. برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. و این داستان را برایشان تعریف کردم آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم، خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود. بار اول که به من تکه قندی داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد هر چه برایتان بیاورد هدیه است، وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است. بعد گفت: ببین پسرم قنددان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که مادرجان داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد ، آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند. وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند. چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود ... ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ... 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂