eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
792 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
2.6هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
💎آورده‌اند که مرغ ماهي‌خواري بر لب آبي خانه داشت و هميشه به اندازه‌ي نياز خود، از آب ماهي مي‌گرفت. روزگار او بد نبود تا اين‌که پيري و ناتواني به او روي آورد و از شکار باز ماند. به کنجي نشست و با خود گفت، دريغا از زندگي که به تندي باد گذشت و از آن چيزي مگر تجربه برايم نماند و امروز همين تجربه شايد مرا به‌کار آيد. پس بايد امروز به جاي زور و چالاکي، کار خود را با نيرنگ پيش برم.! ماهي‌خوار با چهره‌اي اندوهگين بر لب آب نشست. ناگهان خرچنگي او را ديد و به نزدش آمد. خرچنگ از اودليل اندوهش را پرسيد و ماهيخوار گفت: «چگونه اندوهگين نباشم هنگامي که من هر روز چندين ماهي از اين آب مي‌گرفتم و مي‌خوردم و هم من سير مي‌شدم و هم ماهي‌ها پايان نداشتند؛ اما امروز با چشم خود ديدم که دو ماهي‌گير از اينجا مي گذشتند و با يکديگر مي‌گفتند؛ ”در اين آبگير ماهي بسياري زندگي مي‌کند، بايد روزي با تورهايمان به سراغ آن‌ها بيايم!“ يکي از آن‌ها گفت که؛ ”ما هنوز ماهي‌هاي فلان آبگير را نگرفته‌ايم، هنگامي که کار آن‌جا پايان يافت، به اين آبگير مي‌آييم.“ بنابراين اگر چنين شود، من بايد کم‌کم در انديشه‌ي مرگ باشم.» خرچنگ از نزد ماهي‌خوار رفت و هر آن‌چه را شنيده بود به ديگر ماهيان آبگير گفت.! ماهي‌ها همگي به نزد مرغ آمدند تا با هم‌انديشي او راه چاره‌اي براي آن کار بيابند زيرا سود آبگير، افزون بر ماهي‌ها به مرغ نيز مي‌رسيد.! يکي از ماهي‌ها به مرغ گفت؛ «تو خوب مي‌داني که اگر ما نباشم از گرسنگي خواهي مرد. اکنون براي اين‌کار چاره‌اي بينديش؟» ماهي‌خوار گفت: «ايستادگي در برابر چنين شکارچياني بيهوده است، اما من در اين نزديکي آبگيري مي‌شناسم که آب آن چنان پاک است که مي‌توان ريگ‌هاي ته آن را شمرد و تخم ماهي را از آسمان در آن ديد؛ اگر بتوانيد به آن‌جا برويد در آسايش خواهيد افتاد.» ماهي‌ها گفتند که راه خوبي است، اما بدون ياري و راهنمايي تو چگونه مي‌توانيم به آن‌جا برويم؟ مرغ گفت که من در کمک به شما کوتاهي نخواهم کرد، اما نياز به زمان دارد؛ از سويي شکارچيان نيز هر دم از راه خواهند رسيد و فرصت ما رو به پايان است.! ماهي‌ها بسيار گريه‌ و زاري و التماس کردند، تا اين‌که ماهي‌خوار پذيرفت تا هر روز چند ماهي با خود به آن آبگير ببرد و ماهي‌ها هم اين کار را پذيرفتند.! بنابراين، ماهي‌خوار هر روز چند ماهي را با خود مي‌برد و در جايي مي‌نشست و آن‌‌ها را مي‌خورد و استخوان‌هايشان را در همان‌جا مي‌انداخت.! از سويي ماهي‌ها براي آن‌که به آبگير گفته‌ شده بروند، با يکديگر به رقابت مي‌پرداختند و از هم پيشي مي‌گرفتند.! ماهي‌خوار با چشم عبرت بر ناداني آن‌ها مي‌نگريست و با زبان سرزنش با خود مي‌گفت: «هر کس گول گريه ‌و زاري دشمن را خورده پاداشي بهتر از اين نخواهد داشت.! روزهاي بسياري بر اين روال گذشت تا اين‌که خرچنگ نيز خواهان رفتن به آبگير تازه شد.! پس ماهي‌خوار او را بر پشت خود سوار کرد و به پرواز در آمد.! خرچنگ ناگهان از آن بالا استخوان‌هاي ماهي‌هايي که مرغ خورده بود را ديد و دريافت که داستان چيست.! او براي آن‌ که به دست ماهي‌خوار کشته نشود، گردن مرغ را به چنگال گرفت و او را خفه کرد و به آبگير برگشت و داستان را براي ماهي‌هاي ديگر بازگو کرد. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/JrU54TNanEZJXb6e9z9bfB https://eitaa.com/darolsadeghiyon