eitaa logo
محفل مادر ارجمند بی بی ام فروه سلام الله علیها
794 دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
2هزار ویدیو
10 فایل
#داستانهای_عبرت_انگیز #آموزه_های_دینی #نشر_معارف_امام_صادق_علیه_السلام 💎 احیای سبک زندگی اسلامی نه مشاورم نه نویسندم نه مفسرم یک انسانم در پی کامل شدن و رسیدن به حقایق عالم هستی 🔸عاشق قرآنم و محب اهل بیت علیهم السلام
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻امام جواد علیه السلام فرمودند: بدان که تو لحظه ای از نگاه خدا خارج نیستی پس ببین چگونه عمل می کنی؟ و چگونه هستی؟ منبع.تحف العقول 🍃🌻🍃🌻🍃
🔔🌟صاحب ما، صاحب الزمان (عج) است🌟🔔 در کتاب « برکات حضرت ولیعصر(عج) » به نقل از شيخ حيدر علي مدرس اصفهانی آمده است : « من در مدرسۀ باقريه ( درب کوشک ) اصفهان حجره داشتم و حجره‌ام روي نهر واقع شده بود. مقابل حجره مثل کوه، برف و يخ جمع شده بود. از زياديِ يخ و شدت سرما،راه تردد از روستاها به شهر قطع شده و طلاب روستايي فوق ‌العاده در مضيقه و سختي بودند. روزي پدرم، با کمال سختي به شهر آمد تا بنده را به سده( خمینی شهر فعلی ) نزد خودشان ببرد. اتفاقاً سرماي هوا و بارش برف بيشتر شد و مانع از رفتن گرديد و به دست آوردن خاکه و زغال هم براي اشخاصي که قبلاً تهيه نکرده بودند، مشکل و بلکه غير ممکن بود. از قضا نيمه شب،نفت چراغ تمام و کرسي سرد شد. مدرسه هم از طلاب خالي بود. حتي خادم، اول شب در مدرسه را بست و به خانه‌اش رفت. فقط يک طلبه طرف ديگر مدرسه در حجره‌ اش خوابيده بود. لذا پدرم شروع به تندي کرد که چقدر ما و خودت را به زحمت انداخته‌اي. فعلاً که درس و مباحثه‌اي در کار نيست، چرا در مدرسه مانده‌اي و به منزل نمي‌آيي تا ما و خودت را به اين سختي نيندازي؟ من جوابي غير از سکوت و راز دل با خدا گفتن نداشتم. از شدت سرما خواب از چشم ما رفته و تقريباً شب هم از نيمه گذشته بود. ناگاه صداي درب مدرسه بلند شد و کسي محکم در را ‌کوبيد. اعتنايي نکرديم. باز به شدت در زد. ما با اين حساب که اگر از زير لحاف و پوستين بيرون بياييم ديگر گرم نمي‌شويم، از جواب دادن خودداري مي‌کرديم. اما اين بار چنان در را کوبيد که تمام مدرسه به حرکت در آمد. خود را مجبور ديدم که در را باز کنم. برخاستم و وقتي در حجره را بازکردم، ديدم به قدري برف آمده که از لبه دیوار کوتاه ایوان بالاتر رفته است، به طوري که وقتي پا را در برف مي‌گذاشتيم تا زانو يا بالاتر فرو مي‌رفت. به هر زحمتي بود، خود را به دهليز ( دالان ) مدرسه رسانيده و گفتم: کيستي؟ اين وقت شب کسي در مدرسه نيست. بنده را به اسم و مشخصات صدا زدند و فرمودند: شما را مي‌خواهم. بدنم لرزيد و با خود گفتم: اين وقت شب و ميهمان آشنا، آن هم کسي که مرا از پشت در بشناسد، باعث خجالت است. در فکر عذري بودم که براي او بتراشم، شايد برود و رفع مزاحمت و خجالت شود. گفتم: خادم در را بسته و به خانه رفته است. من هم نمي‌توانم در را باز کنم. فرمودند: بيا از سوراخ بالاي در اين چاقو را بگير و از فلان محل باز کن. فوق‌العاده تعجب کردم! چون اين رمز را غير از دو سه نفر از اهل مدرسه کسي نمي‌دانست. چاقو را گرفته و در را باز کردم. بيرون مدرسه روشن بود اگر چه اول شب چراغ برق جلو مدرسه را روشن کرده بودند، ولي در آن وقت آن چراغ خاموش بود و من متوجه نبودم. خلاصه اين که شخصي را ديدم که کلاهی بر سر و دستکش چرمي در دست داشتند. پاهاي خود را با مچ پيچ محکم بسته بود. سلامي کردم. ايشان جواب سلام مرا بسيار خوب دادند. من دقت مي‌کردم که از صدا، ايشان را بشناسم و بفهمم کدام يک از آشنايانم است که از تمام خصوصيات حال ما و مدرسه مطلع است. در اين لحظات دستشان را پيش آوردند. ديدم از بند انگشت تا آخر دست، همه دو قِرَني ‌هاي جديد سکه ‌اي چيده است که آنها را در دست من گذاشتند و چاقويشان را گرفتند و فرمودند: فردا صبح خاکه براي شما مي‌آورم. اعتقاد شما بايد بيش از اينها باشد. به پدرتان بگوييد اين قدر غرغر نکن، ما بي‌صاحب نيستيم. اين جا ديگر بنده خوشحال شدم و تعارف را گرم گرفتم که بفرماييد، پدرم تقصير ندارد، چون وسايل گرم کننده حتي نفت چراغ هم تمام شده است. فرمودند: آن شمع گچي را که بر طاقچه بالاي صندوق ‌خانه است، روشن کنيد. عرض کردم: آقا اينها چه پولي است؟ فرمودند: مال شما است و خرج کنيد. در بين صحبت کردن، متوجه شدم که براي رفتن عجله دارند. ضمناً زماني که من با امام زمان (عج) حرف مي‌زدم، اصلاً سرما را احساس نمي‌کردم. خواستم در را ببندم، يادم آمد از نام شريفشان بپرسم، لذا در را گشودم،ديدم آن روشنايي که خصوصيات هر چيزي در آن ديده مي‌شد به تاريکي تبديل شده است. لذا به دنبال جاي پاهاي شريفش مي گشتم ولي اثری از رد پایش هم نبود. بعد از آمدن به اتاق در طاقچه‌اي که فرموده بودند،دست بردم، شمعي گچي را ديدم که دو سال پيش آن جا گذاشته بودم و به کلي از يادم رفته بود. آن را آوردم و روشن کردم. پولها را هم روي کرسي ريختم و قصه را به پدرم گفتم. آن وقت حالي به من دست داد که شرحش گفتني نيست. طوري بود که اصلاً احساس سرما نمي‌کردم و به همين منوال تا صبح بيدار بودم. هنوز مشغول تعقيب نماز صبح بوديم که يکي از دوستان مقداري زغال و خاکه براي طلاب مدرسه فرستاد که تا پايان زمستان کافي بود. » ✨✨✨✨✨✨✨
با ١٠٠٠ ضربه کابل فلک شد. بعد گوشت و پوست له شده‌ی پاشو با اتو سوزوندند. ٣ ماه خون بالا می‌آورد. ٩ ماه با کمک دیگران راه می‌رفت. ولی داغ گفتن یک آخ رو به دل دشمن گذاشت... 🔴 اینو بفرستید برای کسانی که از روی شکم‌سیری آروغ می‌زنن و میگن "رأی نمیدم" داداش! کسی محتاج رأی شما نیست؛ ولی اگر قیامت "امیرهوشنگ شاهپسندی" بهت گفت: "ما اینجوری پای انقلاب ایستادیم، ولی شما حتی حاضر نشدی یک رأی به انقلاب بدی" چی جواب میدی؟؟؟ (تصویر مربوط به موزه دفاع مقدس کرمان است) امیر هوشنگ شاهسوندی
🔴لبخند امام حسين(ع) هر شب جمعه 💠عالم زاهد و وارسته، مرحوم شيخ حسين بن شيخ مشکور قدس سره فرمود: 🔆در عالم رؤيا ديدم در حرم مطهر حضرت اباعبدالله عليه السلام مشرف هستم و آن حضرت نيز در آنجا تشريف دارند. در اين اثناء يک نفر جوان عرب معدي (دهاتي) وارد حرم شد و با لبخند به آن حضرت سلام کرد و حضرت نيز با لبخند جوابش دادند. 🔆فرداي آن شب که شب جمعه بود، به حرم امام حسين عليه السلام مشرف شدم و در گوشه ي حرم توقف کردم. 🌸ناگهان آن جوان عرب معدي را که در خواب ديده بودم، وارد حرم شد و چون مقابل ضريح مقدس رسيد، با لبخند به آن حضرت سلام کرد! ولي حضرت سيدالشهداء عليه السلام را نديدم و مراقب آن جوان عرب بودم تا از حرم خارج شد. 🌸به دنبال او رفتم و سبب لبخندش را در هنگام سلام دادن به امام عليه السلام پرسيدم. و تفصيل خواب خود را نيز برايش نقل کردم و سپس گفتم: چه کرده اي که امام عليه السلام با لبخند به تو جواب مي دهند؟ 🌸جوان گفت: من پدر و مادر پيري دارم و در چند فرسخي کربلا زندگي مي کنيم. شبهاي جمعه که براي زيارت مي آمدم، يک هفته پدرم را سوار بر الاغ مي کردم و مي آوردم و يک هفته هم مادرم را مي آوردم. 🌸 تا اينکه شب جمعه اي نوبت پدرم بود، چون او را بر الاغ سوار کردم؛ مادرم گريه کرد و گفت: مرا هم بايد ببري! شايد تا هفته ي ديگر زنده نباشم! 🌸 به مادرم گفتم: امشب باران مي بارد و هوا سرد است و بردن دو نفر مشکل است. اما نپذيرفت! ناچار پدرم را سوار کردم و مادرم را بر دوش کشيدم و با زحمت بسيار آنها را به حرم امام حسين عليه السلام رسانيدم. 🌸چون در آن حالت همراه با پدر و مادرم وارد حرم شدم، حضرت سيدالشهداء عليه السلام را ديدم و سلام کردم. آن بزرگوار نيز به من لبخند زدند و جوابم را دادند و از آن وقت تا به حال، هر شب جمعه که به کربلا مشرف مي شوم، حضرت امام حسين عليه السلام را مي بينم و ايشان با تبسم جوابم را مي دهند. 📚کرامات الحسينيه ج 🌾🌾🌾🌾🌾🌾
حزب الله: ✨﷽✨ 🔴 ۲۴ ساعت عمر بیشتر ✍اسكندر مقدونی به روايت تاريخ، فرد بسيار جاه طلب و جهان گشایی بود كه در ۳۳ سالگی درگذشت. روزی كه مرگ وی فرا رسيد، آرزو داشت كه فقط یک روز ديگر زنده بماند تا بتواند مادرش را ببيند. او نيازمند ۲۴ ساعت زمان بود تا بتواند فاصله ای را كه سفر، ميان او و مادرش ايجاد كرده بود از بين ببرد و به نزد او بازگردد. به ويژه اينكه به مادرش قول داده بود هنگامی كه تمام دنيا را تصرف كرد، به پيش او بازگردد و همه جهان را به او هديه كند. بنابراين، اسكندر از پزشكان خواست تا ۲۴ ساعت مهلت برای او فراهم كنند و مرگش را به تأخير بيندازند. پزشكان به وی پاسخ دادند كه بيش از چند دقيقه به پايان عمر او باقی نمانده است و آنها نمی توانند كاری برايش انجام دهند. اسكندر گفت من حاضرم نيمی از تمام پادشاهی خود را يعنی نیمی از دنيا را در ازای فقط ۲۴ ساعت بدهم. آنها گفتند اگر همه دنيا را هم به ما بدهيد، نمی توانيم كاری برايتان انجام دهيم، اين كار غير ممكن است. آن لحظه بود که اسکندر، بيهوده بودن تمامی کوشش ‌هايش را به‌ طور عميق درک کرد. او با تمام دارایی ‌اش که کل دنيا بود، نتوانست حتی ۲۴ ساعت را بخرد. ۳۳ سال از عمرش را به هدر داده بود، برای تصاحب چيزی که با آن حتی قادر به خريد ۲۴ ساعت هم نبود. متوجه شد که به ‌خاطر اين دنيای واهی، بايد با نااميدی و محروميت کامل، جهان را ترک کند. 📚 زندگی به روايت بودا، صفحه ۸۶ حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/EGji4yqRTu94eKojCMUMAq https://eitaa.com/darolsadeghiyon
✨﷽✨ 🌼پیامبر اکرم(ص): ناسزا مگو! ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت‏‌ترین صورت‌ها را دارد ✍عایشه همسر رسول اکرم(ص) در حضور ایشان نشسته بود که مردی یهودی وارد شد. هنگام ورود به جای سلام علیکم گفت: «السام علیکم» یعنی «مرگ بر شما». طولی نکشید که یکی دیگر وارد شد، او هم به جای سلام گفت «السام علیکم». معلوم بود که تصادف نیست، نقشه‌ای است که با زبان، رسول اکرم(ص) را آزار دهند. عایشه سخت خشمناک شد و فریاد برآورد که: «مرگ بر خود شما و ...». رسول اکرم(ص) فرمود: «ای عایشه! ناسزا مگو. ناسزا اگر مجسم گردد بدترین و زشت‏‌ترین صورت‌ها را دارد. نرمی و ملایمت و بردباری روی هر چه گذاشته شود آن را زیبا می‏‌کند و زینت می‌دهد، و از روی هر چیزی برداشته شود از قشنگی و زیبایی آن می‌کاهد. چرا عصبی و خشمگین شدی؟». عایشه گفت: مگر نمی‌بینی یا رسول الله که اینها با کمال وقاحت و بی‌شرمی به جای سلام چه می‌گویند؟. فرمود: چرا، من هم در جواب گفتم: «علیکم» (بر خود شما) همین قدر کافی بود. 📚 استاد مطهری، داستان راستان، ج١، ص١٧٠-١٦٩ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
⭕️ اهمیت احترام به همسایه 🔹 یکی از نکات مهم در سبک زندگی مهدوی، نوع رفتار و برخورد با همسایگان می باشد. در روایات متعدد به اهمیت اکرام و احترام به همسایه اشاره شده است حتی اگر آن همسایه، کافر باشد. 🔆 نقل شده که رسول مهربانی ها فرمودند: «ای علی! هر کس همسایه خود را بیازارد، از رحمت خدا محروم است... ای علی! همسایه ات را گرامی بدار، هر چند کافر باشد» (جامع الاخبار ص۸۴) 🔺 همچنین امام صادق می فرمایند: «ای شیعیان! کسی که رفتارش با همسایه اش نیکو نباشد، از ما نیست» (کافی ج۲ ص۶۳۷) 🌼❄️🌼❄️🌼❄️
🍂🍂🌻🍂🍂 🔴عاقبت سرزنش و ملامت کردن دیگران!! 💠گاهاً پیش میاد که افراد را به راحتی مسخره میکنیم، خلاف و گناهشون رو به رخشون میکشیم، 📛آنها را سرزنش میکنیم و خودمون رو از اون گناه ها و خطاها مبرا میبینیم چون کاملاً اطمینان داریم که ما هیچ وقت همچین اشتباه یا خطایی نمی‌کنیم!! 🌺رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند: هر کس مومنی را به دلیل گناهی که مرتکب شده وتوبه کرده، سرزنش کند نمی میرد تا به همان گناه و خلاف گرفتار شود. 🌺حضرت خضر عليه السلام به حضرت موسی عليه السلام سفارش کردند: ای پسر عمران! کسی را به دلیل گناهش ملامت نکن و برگناه خود گریه کن. 🌺رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند: اگر کارگر ( خادمه) شما زنا کرد، او را حد بزنید ولی سرزنش نکنید. 🌺رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمودند: نسبت به برادر ایمانی خود به دشمنی شادی نکن و خوشحالی ننما که خدا به او ترحم می کند، ولی تو را به سرزنش و شماتت گرفتار میکند. 🌺شیخ مفید از امام صادق عليه السلام نقل کرده است که فرمود: « هر گاه میان تو و برادر دینی ات ناراحتی پیش آمد او را بر گناهی که انجام داده است ملامت نکن. 📛بنابراین سرزنش کردن و به رخ کشیدن خطای فردی، از نظر اسلام کاری بسیار زشت وحرام است و خود فرد سرزنش کننده سرانجام به همان بلا گرفتار می شود. 📗منابع: [1] . مجموعه ورام، ج1، ص13. [2] . قصص الانبیا، ص175.
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
🔵دلیل خواندن نمازهای یومیه از زبان پیامبر(ص) ✅نمازصبح: صبح آغاز فعالیت شیطان است هرکه در آن ساعت نماز بگذارد و خود را در معرض نسیم الهی قرار دهد از شر شیطان در امان می ماند. ‌✅نمازظهر: ظهر، همه عالم تسبیح خدا می گویند، زشت است که امت من تسبیح خدانگوید. و نیز ظهر وقت به جهنم رفتن جهنمیان است لذا هر که دراین ساعت مشغول عبادت شود از جهنم بیمه میشود. ✅نمازعصر : عصر زمان خطای آدم و حواست و ما ملزم شدیم در این ساعت نماز بخوانیم و بگوییم ما تابع دستورخداییم. ✅نماز مغرب: مغرب لحظه پذیرفته شدن توبه حضرت آدم است و ما همه به شکرانه آن نمازمی خوانیم. ✅نماز عشا: خداوند متعال نماز عشا را برای روشنایی و راحتی قبر امتم قرارداد. 🌸🌸🌸🌸🌸 📕منبع: علل الشرایع شیخ صدوق ص 337
🍃🍃🍃🍃🍃 پند گرفتن حتى از راهزن(فضیل بن عیاض )  بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم فضیل بن عیاض، پیش از آن که با شنیدن آیه اى از آیات قرآن توبه کند راهزن بود. وى در بیابان مرو خیمه زده بود و پلاسى پوشیده و کلاه پشمین بر سر و تسبیح در گردن افکنده و یاران بسیار داشت، همه دزد و راهزن. هر مال و جنس دزدیده شده اى که نزد او مى بردند، میان دوستان راهزن تقسیم مى کرد و بخشى هم خود برمى داشت. روزى کاروانى بزرگ مى آمد، در مسیر حرکتش آواز دزد شنید. ثروتمندى در میان کاروان، پولى قابل توجه داشت. برگرفت و گفت در جایى پنهان کنم تا اگر کاروان را بزنند، این پول برایم بماند. به بیابان رفت، خیمه اى دید در آن پلاس پوشى نشسته، پول به او سپرد. فضیل گفت در خیمه رو و در گوشه اى بگذار، خواجه پول در آنجا نهاد و بازگشت. چون به کاروان رسید، دزدان راه را بر کاروان بسته و همه اموال کاروان را به دزدى تصرف کرده بودند. آن مرد قصد خیمه پلاس پوش کرد. چون آنجا رسید، دزدان را دید که مال تقسیم مى کردند. گفت آه، من مال خود را به دزدان سپرده بودم. خواست باز گردد، فضیل او را بدید و آواز داد که بیا. چون نزد فضیل آمد، فضیل گفت چه کار دارى؟ گفت جهت امانت آمده ام. گفت همان جا که نهاده اى بردار. برفت و برداشت. یاران فضیل را گفتند ما در این کاروان هیچ زر نیافتیم و تو چندین زر باز مى دهى. فضیل گفت او به من گمان نیکو برد و من نیز به خداى تعالى گمان نیکو مى برم. من گمان او را به راستى تحقق دادم تا باشد که خداى تعالى گمان من نیز به راستى تحقق دهد. منابع: 1. تذکرة الاولیا، فریدالدین عطار نیشابوری 2. زیبایی های اخلاق، حسین انصاریان، صفحه 266 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍃🍃🍃🍃🍃 توبه فضیل بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الرحیم فضیل بن عیاض در اوایل، راهزن بود و در همان اوقات، نسبت به یکی از زنان علاقمند شده بود. وی شبی از شب ها برای آنکه به وصال آن زن برسد. از دیواری بالا رفت تا به منزل او برود، ناگاه آواز گوینده ای را شنید که این آیه را تلاوت می نمود: الم یان للذین آمنوا ان تخشع قلوبهم لذکر الله(1) آیا وقت آن نرسیده است آنان که ایمان آورده اند، قلب هایشان از برای یاد خدا نرم شود. همین که فضیل این آیه را شنید، با خود گفت: وقت آن شده که دل آهنین من، چون موم، از آتش توبه نرم گردد. او همان شب، سر به بیابان نهاد و بعد از طی مسافتی، به کاروان سرایی رسید که جماعتی از کاروانیان در آنجا پیاده شده و به استراحت می پرداختند. نیمه شب، کاروانیان برخاستند و گفتند: برخیزند تا روانه شویم. یکی از آنها گفت: توقف کنید تا روز شود؛ زیرا که فضیل در راه است. فضیل از شنیدن این حرف، ناراحت شد و به آنها گفت: جوانمردان! فضیل، اکنون در مقابل شماست، از ناحیه او، خاطر جمع باشید و حرکت کنید. رسم فضیل این بود که هر مالی را که می دزدید، نام صاحبانش را در طوماری ثبت می نمود، بنابراین صاحبان اموال را طلبید و به هر نحو بود، رضایت آنان را به دست را آورد. یک یهودی که فضیل از او مال زیادی دزدیده بود باقی ماند. آن یهودی در شام زندگی می کرد، بنابراین فضیل به شام رفت و یهودی را پیدا کرد و جریان توبه خود را به او گفت و از او حلالیت طلبید. یهودی به فضیل گفت: من سوگند خورده ام تا مال خود را نستانم، رضایت ندهم، و اکنون که مالی در دست نداری، باید به خانه من بیایی و از پولی که من در زیر بساط دارم برداشته و به من بدهی، تا سوگند خود را نشکسته باشم و تو هم به مراد خود که رضایتمندی من است برسی. مرد یهودی فضیل را به خانه خود برد، آنگاه فضیل دست به زیر تشک وی برد و مرتب زر برداشته و به یهودی داد؛ تا هنگامی که ذمه خود را بری نمود. مرد یهودی پس از مشاهده این جریان مسلمان شد و گفت: آیا می دانی که چرا مسلمان شدم! فضیل گفت: خیر! مرد یهود گفت: در کتاب آسمانی تورات خوانده بودم هر کس از امت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم)، به راستی توبه کند، خاک برای او به خواست خداوند عالم، مبدل به طلا گردد. چون در زیر بساط من به غیر از خاک چیزی نبود، می خواستم تو را امتحان کنم و از این راه، حقانیت اسلام را هم بشناسم؛ به همین دلیل چون چنین دیدم، مسلمان شدم 1) حدید آیه 16.  کشکول طبسی، ص 37 - 36 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🍂🍂🍂🍂🍂🍂 خدایا بپذیر  بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرحیم پوریای ولی در شهرها می گشت و با قهرمان هر دیاری کشتی می گرفت و چنین زندگی می گذرانید. او به اصفهان رفت تا با ناموری از آن دیار مبارزه کند. زمان مبارزه دو قهرمان معین شد و به اطلاع عموم مردم رسید. روزی قبل از کارزار، پوریا از کوچه ای می گذشت. پیرزنی حلوای نذری به او تعارف نمود. پوریا پرسید: برای چه نذر کرده ای؟ پیرزن گفت: فرزندم با پهلوان پهلوانان کشتی می گیرد، اداره زندگی من و خانواده خودش با اوست، نذر کرده ام پیروز شود تا جیره ما قطع نگردد. این سخن پوریا را تکان داد، او متحیر مانده بود چه کند؟ آیا آنطور که می خواهد کشتی بگیرد و پیروز از میدان درآید و امید این پیرزن را قطع نماید یا فرمایش مولای متقیان علی علیه السلام که فرمود شجاع ترین مردم کسی است که بر نفس خود چیره شود، عملی سازد. به هر حال وقت مبارزه فرا رسید، دو قهرمان در مقابل هم قرار گرفتند. پوریا حرکتی چند انجام داد، متوجه شد حریفش قدرت چندانی ندارد، ولی بر نفس خود چیره گشت و شجاعانه بر وسوسه ها فائق آمد و با حرکاتی نمایشی خود را به زمین زد و پهلوان اصفهانی بر سینه وی نشست، وی در آن حال به حضور حق عرضه داشت: خدایا برای تو بود، بپذیر! منبع : غضنفری، علی؛ اخلاق در قرآن و سنت حاوی یکصد مبحث اخلاقی، ج 1، ص: 480 اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂🍂
✅حکایتهای پندآموز ✍گویند: صاحب دلی، برای اقامه نماز به مسجدی رفت. نمازگزاران، همه او را شناختند؛ پس، از او خواستند که پس از نماز، بر منبر رود ودپند گوید. پذیرفت. نماز جماعت تمام شد. چشم ها همه به سوی او بود. مرد صاحب دل برخاست و بر پله نخست منبر نشست. بسم الله گفت و خدا و رسولش را ستود. آن گاه خطاب به جماعت گفت: مردم! هر کس از شما که می داند امروز تا شب خواهد زیست و نخواهد مرد، برخیزد! کسی برنخاست. گفت: حالا هر کس از شما که خود را آماده مرگ کرده است، برخیزد! باز کسی برنخاست. گفت: شگفتا از شما که به ماندن اطمینان ندارید؛ اما برای رفتن نیز آماده نیستید 📚 تذكرة الاولياء، عطار نیشابوری ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
🌾🌾🌾🌾 «مستمند و ثروتمند» رسول اکرم (ص) طبق معمول در مجلس خود نشسته بود. یاران گرداگرد حضرت‌شان حلقه زده بودند و او را مانند نگین انگشتر در میان گرفته بودند. در این بین یکی از مسلمانان - که مرد فقیر ژنده پوشی بود - از در رسید و طبق سنّت اسلامی - که هر کس در هر مقامی هست، همین که وارد مجلسی می‌شود باید ببیند هر کجا جای خالی است همان‌جا بنشیند و یک نقطه مخصوص را به عنوان اینکه شأن من چنین اقتضا می‌کند در نظر نگیرد - آن مرد به اطراف متوجّه شد، در نقطه‌ای جای خالی یافت، رفت و آن‌جا نشست. از قضا پهلوی مرد متعیّن و ثروتمندی قرار گرفت. مرد ثروتمند جامه‌های خود را جمع کرد و خودش را به کناری کشید. رسول اکرم که مراقب رفتار او بود به او رو کرد و گفت: «ترسیدی که چیزی از فقر او به تو بچسبد؟» - نه یا رسول‌الله! - ترسیدی که چیزی از ثروت تو به او سرایت کند؟ - نه یا رسول‌الله! - ترسیدی که جامه‌هایت کثیف و آلوده شود؟ - نه یا رسول‌الله! - پس چرا پهلو تهی کردی و خودت را به کناری کشیدی؟ - اعتراف می‌کنم که اشتباهی مرتکب شده‌ام و خطا کردم. اکنون به جبران این خطا و به کفاره‌ی این گناه حاضرم نیمی از دارایی خود را به این برادر مسلمان خود که درباره‌اش مرتکب اشتباهی شدم ببخشم. مرد ژنده‌پوش: «ولی من حاضر نیستم که بپذیرم.» جمعیت: «چرا؟» - چون می‌ترسم روزی مرا هم غرور بگیرد و با یک برادر مسلمان خود آن‌چنان رفتاری بکنم که امروز این شخص با من کرد. ✍داستان راستان 🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾
قرار معنوی هر روز به رسم ادب و احترام روز خود را با قرائت زیارت امام صادق علیه السلام شروع میکنیم روز خوبی در کسب فیوضات معنوی از درگاه خداوند برای همه شما دوستان طلب میکنیم به برکت صلوات بر محمد و آل محمد زیارت نامه امام صادق الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الإمامُ الصّادِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْوَصِیُّ النّاطِقُ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْفائِقُ الرّائِقُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا السَّنامُ الاَعْظَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الصِّراطُ الاَقْوَمُ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِصْباحَ الظُّلُماتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا دافِعَ المُعْضِلاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مِفْتاحَ الخَیْراتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا مَعْدِنَ الْبَرَکاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الحُجَجِ وَالدَّلالاتِ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا صاحِبَ الْبَراهِینَ الْواضِحاتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا ناصِرَ دِینِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا نَاشِرَ حُکْمِ اللّهِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا فاصِلَ الخِطاباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا کاشِفَ الکُرُباتِ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا عَمِیدَ الصّادِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا لِسانَ النّاطِقِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا خَلفَ الخائِفِینَ،الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا زَعِیمَ الصّادِقِینَ الصّالِحِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَیِّدَ الْمُسْلِمِینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا هادِیَ الْمُضِلِّینَ، الَسَّـلامُ عَلَیْکَ یا سَکَنَ الطّائِعِینَ، اَشْهَدُ یامَوْلایَ اَنَّکَ عَلَى الهُدى، وَالعُرْوَهُ الوُثْقى، وَشَمْسُ الضُّحى، وَبَحْرُ الْمَدى، وَکَهْفُ الْوَرَى، وَالْمَثَلُ الاعْلى، صَلَّى اللّهُ عَلى رُوحِکَ وَبَدَنِکَ، والسَّلامُ عَلَیْکَ يَا مَوْلايَ یا جعفر بن محمد و عَلى آبائِكَ جَمِيعاً وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكَاتُه . https://chat.whatsapp.com/HcaRzexHviC74IKc967o7h
🔴 راه های پاک شدن مؤمنان از گناه ✅یونس ابن یعقوب از امام صادق علیه السلام نقل کرده است: درخصوص مومنان، هر بدنی که چهل روز آسیبی به آن وارد نشود، ملعون است و دور از رحمت خداوند. گفتم: واقعا ملعون است؟❗️ 🔅فرمودند: بله. گفتم: واقعا؟ 🔅باز فرمودند: بله. ✳️پس چون امام علیه السلام سنگینی مطلب برای من را مشاهده کردند، فرمودند: 💠ای یونس! از جمله ی بلا و آسیب به بدن همین خراش پوست و ضربه خوردن و لغزیدن و یک سختی و خطا کردن و پاره شدن بند کفش و چشم درد و مانند اینها است، نه لزوما مصیبتهای بزرگ. ✨ مومن نزد خداوند بافضیلت تر و گرامی تر از آن است که بگذارد چهل روز بر او بگذرد و گناهان او را پاک ننماید؛ ⚡️ولو به یک غم پنهان در دلی ، که او نفهمد این غم از کجا حاصل شده است. 💥به خدا قسم، وقتی یکی از شما سکه های درهم را در کف دست وزن میکند و متوجه نقصان آن شده و غصه دار میشود، سپس دوباره وزن میکند و متوجه میشود که وزنش درست بوده، همین غصه کوتاه و گذرا موجب آمرزش برخی از گناهان اوست... 🌼🌸🍀🌼🌸🍀🌼🌸🍀🌼 📚 الوسائل: 11 / 518 ج 21 البحار: 76 / 354 ج عن کنز الکراجکی: ص 63 بإسناده عن یونس بن یعقوب
🔹 ﷽ 🔹 آیت الله مجتهدی تهرانی (ره) : گاهی انسان یک دعاهایی میکند که به صلاحش نیست. آن حاجت را در دنیا به او نمیدهند، ولی در قیامت میدهند. ➖ میگوییم:« خدایا این چیست؟» میگوید:« در دنیا دعا کردی، صلاح نبود به تو بدهیم، اینحا دادیم. » ذوق میکند و میگوید:« عجب! کاش هیچ یک از دعاهای من مستحاب نمیشد و همه را اینجا به من میدانند، اینجا بهتر است. » خیلی وقت ها بچه به پدر و مادرش میگوید:« به من شیرینی بدهید»، ولی پدر و مادر صلاح نمیدانند. مثلا شام خورده، صلاح نیست شیرینی بخورد. مادری بچه اش را دوست دارد، طوری که لقمه را از دهان خودش برمی دارد و له بچه اش میدهد، ولی گاهی برخی چیزها که بچه به آن علاقه دارد، مادر میداند که به صلاحش نیست و آن را به بچه نمیدهد. مثلا غذای سرخ کردنی برای بچه خوب نیست، مادر به او نمیدهد. خدا هم اینگونه است. ما بعضی چیزها را از خدا میخواهیم که صلاح نیست به ما بدهد اما عقل ما نمیرسد که صلاح نیست! باید بدانیم که هرچه را خدا به ما داده، صلاح ما بوده است. به یکی داده و به یکی نداده است. *-🔴 به کسی که داده، صلاح بوده و به کسی هم که نداده، صلاح بوده است.** 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✨✨✨✨✨ مسيحی و زره علی "ع" در زمان خلافت علی -عليه‏السلام- در كوفه، زره آن حضرت گم شد. پس‏ از چندی در نزديك مرد مسيحی پيداشد. علی او را به محضر قاضی برد، و اقامه دعوی كرد كه: "اين زره از آن من است، نه آن را فروخته‏ام و نه‏ به كسی بخشيده‏ام. و اكنون آن را در نزد اين مرد يافته‏ام". قاضی به‏ مسيحی گفت: "خليفه ادعای خود را اظهار كرد، تو چه می‏گويی ؟" او گفت: "اين زره مال خود من است ، و در عين حال گفته مقام خلافت را تكذيب نمی‏كنم (ممكن است خليفه اشتباه كرده باشد)". قاضی رو كرد به علی و گفت: "تو مدعی هستی و اين شخص منكر است، عليهذا بر تو است كه شاهد برمدعای خود بياوری". علی خنديد و فرمود: "قاضی راست می‏گويد، اكنون می‏بايست كه من شاهد بياورم، ولی من شاهد ندارم". قاضی روی اين اصل كه مدعی شاهد ندارد، به نفع مسيحی حكم كرد، و او هم‏ زره را برداشت و روان شد. ولی مرد مسيحی كه خود بهتر می‏دانست كه زره مال كی است، پس از آنكه‏ چند گامی پيمود وجدانش مرتعش شد و برگشت، گفت: "اين طرز حكومت و رفتار از نوع رفتارهای بشر عادی نيست، از نوع حكومت انبياست"، و اقرار كرد كه زره از علی است. طولی نكشيد او را ديدند مسلمان شده، و با شوق و ايمان در زير پرچم علی‏ در جنگ نهروان می‏جنگد.۱ ۱. الامام علی صوت العدالة الانسانية، صفحه 63 نيز بحار، جلد 9، ✨✨✨✨✨✨✨
🌴🌴🌴🌴🌴 حکایت امام حسین (ع) و مرد شامی شخصی از اهل شام به قصد حج یا مقصد دیگر به مدینه آمد. چشمش افتاد به مردی كه در كناری نشسته بود. توجهش جلب شد. پرسید: این مرد كیست؟ گفته شد: «حسین بن علی بن ابی طالب است. » سوابق تبلیغاتی عجیبی كه در روحش رسوخ كرده بود موجب شد كه دیگ خشمش به جوش آید و قربة الی اللّه آنچه می تواند سبّ و دشنام نثار حسین بن علی بنماید. همین كه هرچه خواست گفت و عقده ی دل خود را گشود، امام حسین بدون آنكه خشم بگیرد و اظهار ناراحتی كند، نگاهی پر از مهر و عطوفت به او كرد و پس از آنكه چند آیه از قرآن- مبنی بر حسن خلق و عفو و اغماض- قرائت كرد به او فرمود: «ما برای هر نوع خدمت و كمک به تو آماده ایم. » آنگاه از او پرسید: «آیا از اهل شامی؟ » جواب داد: آری. فرمود: «من با این خلق و خوی سابقه دارم و سرچشمه ی آن را می دانم. » . پس از آن فرمود: «تو در شهر ما غریبی، اگر احتیاجی داری حاضریم به تو كمک دهیم، حاضریم در خانه ی خود از تو پذیرایی كنیم، حاضریم تو را بپوشانیم، حاضریم به تو پول بدهیم.» مرد شامی كه منتظر بود با عكس العمل شدیدی برخورد كند و هرگز گمان نمی كرد با یک همچو گذشت و اغماضی روبرو شود، چنان منقلب شد كه گفت: «آرزو داشتم در آن وقت زمین شكافته می شد و من به زمین فرو می رفتم و اینچنین نشناخته و نسنجیده گستاخی نمی كردم. تا آن ساعت برای من در همه ی روی زمین كسی از حسین و پدرش مبغوضتر نبود، و از آن ساعت برعكس، كسی نزد من از او و پدرش محبوبتر نیست. » 🌴🌴🌴🌴🌴🌴
✨﷽✨ ✨داستانی جالب دربارہ آیت‌الرسی✨ ✍از امام صادق ع روایت شدہ است: دو نفر برادر نزد پیامبر ص آمدند و گفتند: ما میخواهیم برای امر تجارت به شام برویم چیزی به ما تعلیم بدہ که در هنگام مواجهه با دشمن و راهزنان،آن رابگوییم. پیامبر اسلام ص فرمودند: هنگامی که جائی فرود آمدید و نماز عشاء رابجای آوردید و پس از آن هر یکی از شما خواست برای استراحت نزد اسباب خود بخوابد،ابتدا تسبیح حضرت فاطمـه ص و بعد از آن "آیت الکرسی"را بخواند که شما واموالتان را محفوظ میکند. در طول سفر این دو نفر در جایی اطراق کردند و گروہ دزدان یک نفر را فرستادند تا ببیند این دو نفر در چه حال هستند. آیا خواب هستند یا بیدار؟ وقتی غلام بـه سمت آنها آمد،دید فقط دیواری است و هیچ انسانی و اساسی در آنجا نیست،برگشت و بـه دزدان این موضوع را خبر داد. آنها او را مذمت کردند که ترسیدہ است آنگاه خودشان حرکت کردند و دیدند وضعیت همانگونه است که غلام گزارش کردہ است هنگامی که صبح شد،دیدند وضعیت فرق کردہ است.نه دیواری نه چیزی. بلکه همان انسانها با لوازم تجارت هستند.تعجب کردند.نزد آنها آمدند و قصه را سوال کردند. آنها گفتند: این موضوع را پیامبر اسلام ص به ما تعلیم دادہ است.دزدان و راهزنان به آنها گفتند شما ازاد هستید و هرگز شما را تعقیب نخواهیم کرد و هیچ دزدی قادر نیست شما را اذیت کند. 📚بحار الانوار،ج۸۹،ص۲۶۶ ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
✍سخنی با دوستان عزیز ✨ ناقه حضرت صالح را فقط یک نفر کشت ولی خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چراکه همه آن‌ها به این امر رضایت دادند. (خطبه ۲۰۱ نهج‌البلاغه) ✅ خطای بزرگ قوم ثمود این بود که گمان می‌کردند مجرم فقط آن است که مستقیم شتر را بکشد. خیال می‌کردند، اگر سکوت کنند، نظر نداده‌اند، رأی نداده‌اند. ✅ ولی نمی‌دانستند که سکوت خودش رأی است. 😔 عده‌ای از آن‌ها جرم را دیدند ولی فقط دیدند، 😔 عده‌ای جلو آمدند و گوشت‌های شتر را تکه‌تکه کردند و با خود بردند. 😔 عده‌ای فقط در دل، به کار مجرم، شکوه کردند. 😔 عده‌ای خنده کردند و مجرم را تشویق کردند. ولی... ✅ خداوند فرمود: «فعقروها»؛ همه آن‌ها، شتر را کشتند. پس همه آن‌ها عذاب شدند. ✅ هم‌میهن عزیز! سکوت، خودش یک رأی است. 🙂 اگر در خانه بنشینی و پا دراز کنی، به سکوت رأی داده‌ای. 🙂 اگر پای صندوق بیایی و به شوق یک مُهر، سفید بی‌اندازی، به سکوت رأی داده‌ای؛ 🙂 اگر خط‌خطی هم کنی، به سکوت رأی داده‌ای؛ 🙂 حتی... حتی... اگر نام مبارک ارواحنا فداه را هم بنویسی، همچنان به سکوت رأی داده‌ای؛ مثل آن سربازی که در صحنه نبرد، امامش به او فرمان جهاد می‌دهد، ولی او از شوق نگاه به‌روی امام، کاری نمی‌کند و فقط به امامش می‌نگرد. ✅ بیایید به سکوت رأی ندهیم. ✍️ (سوره شمس، آیه ۱۴) (نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۱)
😂😂یه کم بخندیم 😂😂 زنی به شیطان گفت : آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ می توانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟ شیطان گفت : آری , این کار بسیار آسان است ! پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند , اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد . پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد . سپس زن گفت : اکنون آن چه اتفاق می افتد را ببین و تماشا کن ! زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت : چند متری از این پارچه ی زیبا می خواهم , پسرم می خواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد . خیاط پارچه را به زن داد . سپس آن زن به خانه مرد خیاط رفت و در زد و زن خیاط در را باز کرد . زن به او گفت : ممکن است برای ادای نماز وارد خانه تان شوم ? زن خیاط گفت : بفرمایید ، خوش آمدید . پس از آن که نمازش تمام شد , بدون آنکه زن خیاط متوجه شود , آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت و سپس از خانه خارج شد . هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت , آن پارچه را دید , فورا داستان آن زن و معشوقه پسرش را به یاد آورد و همان موقع به فکرطلاق همسرش افتاد. سپس شیطان گفت : اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم . آن زن گفت : کمی صبر کن , نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم ؟؟؟!!! شیطان با تعجب گفت : چگونه ؟؟ روز بعد آن زن پیش خیاط رفت و به او گفت : از همان پارچه زیبایی که دیروز از شما خریدم , کمی دیگر می خواهم , زیرا دیروز برای ادای نماز به خانه زنی محترم رفتم و آن پارچه را آن جا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم . اینجا بود که مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را به خانه برگرداند . الان شیطان در بیمارستان روانی به سر می برد و هر زنی را که می بیند , جیغ می کشد ...😂😂😂😂 😂😂😂〰〰😂😂😂
✍سخنی با دوستان عزیز ✨ ناقه حضرت صالح را فقط یک نفر کشت ولی خداوند همه را مشمول عذاب ساخت، چراکه همه آن‌ها به این امر رضایت دادند. (خطبه ۲۰۱ نهج‌البلاغه) ✅ خطای بزرگ قوم ثمود این بود که گمان می‌کردند مجرم فقط آن است که مستقیم شتر را بکشد. خیال می‌کردند، اگر سکوت کنند، نظر نداده‌اند، رأی نداده‌اند. ✅ ولی نمی‌دانستند که سکوت خودش رأی است. 😔 عده‌ای از آن‌ها جرم را دیدند ولی فقط دیدند، 😔 عده‌ای جلو آمدند و گوشت‌های شتر را تکه‌تکه کردند و با خود بردند. 😔 عده‌ای فقط در دل، به کار مجرم، شکوه کردند. 😔 عده‌ای خنده کردند و مجرم را تشویق کردند. ولی... ✅ خداوند فرمود: «فعقروها»؛ همه آن‌ها، شتر را کشتند. پس همه آن‌ها عذاب شدند. ✅ هم‌میهن عزیز! سکوت، خودش یک رأی است. 🙂 اگر در خانه بنشینی و پا دراز کنی، به سکوت رأی داده‌ای. 🙂 اگر پای صندوق بیایی و به شوق یک مُهر، سفید بی‌اندازی، به سکوت رأی داده‌ای؛ 🙂 اگر خط‌خطی هم کنی، به سکوت رأی داده‌ای؛ 🙂 حتی... حتی... اگر نام مبارک ارواحنا فداه را هم بنویسی، همچنان به سکوت رأی داده‌ای؛ مثل آن سربازی که در صحنه نبرد، امامش به او فرمان جهاد می‌دهد، ولی او از شوق نگاه به‌روی امام، کاری نمی‌کند و فقط به امامش می‌نگرد. ✅ بیایید به سکوت رأی ندهیم. ✍️ (سوره شمس، آیه ۱۴) (نهج‌البلاغه، خطبه ۲۰۱) حکایاتی از دارالصادقیون رفسنجان https://chat.whatsapp.com/EGji4yqRTu94eKojCMUMAq https://eitaa.com/darolsadeghiyon
دختری سه ساله میباشد که دست وپاش کبود میشود و دکتر بردندو نوبت ازمایش بردند و الان گفتند باید به تهران برویم و اونجا جهت درنانش به مرکز هموفیلی مراجعه کنیم وهزینه درمانش بالاست هرکس میتواند ازبابت خمس سهم سادات یا نذر ،هدیه سادات کمک کند.پدرش کارگر ساده ای است که توان اداره مخارج را ندارد ۶۰۳۷۹۹۷۴۷۳۲۸۰۸۸۲ بنام سیدابوالحسن صمدی شماره پدر ۰۹۱۵۷۷۱۴۴۲۳