به خیال من این راھ سر دراز دارد
به گࢪه گشایێ تو ، به قدر یڪ نگاھ است ، حسیـــن جـآن .
کسی که تا به حال منتظر یوسف فاطمه نبوده
برای آمدنش به آسمان هم خیره نشده
چشم به راهش هم نبوده
و از حق نگذریم از ادعا هم خالی نبوده و نیست ...
-در معرڪهٔ عشق،عاقلان را به طلاهای عیان راه نیابد چشمی
فائز آن است ڪه در سوزش تب های سحرگاهی خویش
خرد بی خردی را بِدَرَد ، جنون پیشه کند
'حوض ِ ایلیـــاء-
خدای عالَم ما را به دوری ات امتحان نڪن ظرفیتش رانداریم
در این حدودا ۲۰ روز
دنیای من به قدر چندین سال عوض شد !
پر از فراز و فرود های عجیب و غریب .
الحمدالله رب العالمین
هدایت شده از •سیودو | فیاض•
این ناصبورِ نارسِ نابلد رو از دریایِ صبر خودت بنوشان.
#ردپا
روزت مبارڪ ڪوچولوی من !
عمر مادر
امروز ڪه این نامه را برایت خون نوشت میڪنم ، قرار بود جشن مختصری در مھد ڪودڪ برگزار ڪنیم و برای همه بچه ها اسباب بازی بخریم .
برای دختر ها عروسڪ موطلایی با دامن قرمز
برای پسر ها هم ماشین و تفنگ .
ڪیڪش را هم قرار بود خاله سلما تدارک ببیند و روی آن بزرگ بنویسد ، روز ڪودڪ مبارڪ !
هر ڪدام از شما هم یڪ دستوری میدادید ؛
میشود ڪیڪمان شڪلاتی باشد ؟
روی آن توت فرنگی هم میگذارید؟
عڪس روی ڪیڪ چیست؟ میشود یڪ دختر روی آن بڪشید؟
از دوماه قبل هر روز را لحظه شماری میڪردید و قند در دلهای ڪوچڪتان آب میشد .
ڪوچولوی دوست داشتنی من !
امروز روز ڪودڪ بود و ڪل دنیا حواسش به دختر ها و پسر های مھد ڪودڪ خودش بود . جشن بزرگی برپا ڪردند و برای بچه ها اسباب بازی خریدند و ڪیڪ شڪلاتی ڪه چند تا توت فرنگی هم رویش بود..
ڪل جھان ، خصوصا یونیسف هم حواسشان به ڪودڪان بود تا جشن حسابی به آنها خوشبگذرد. !
(خون در جگرم میجوشد و مینویسم گل یاسِ من!)
اما انگار ڪسی حواسش به نوار کوتاه و باریک گوشه جهان نبود ڪه در خون ڪودڪان خود میغلتید !
یادشان رفته بود ڪه بچه های این سرزمین ، بچگی باید بڪنند ، هنوز زود است برای آنها ڪه بخواهند شاهد مرگ و تلقین و تدفین همه ڪسشان باشند.
فراموش ڪرده اند ڪه امروز قرار بود دورهم بازی ڪنن و نترسند و نلرزند .
دلبندڪم !
همین الان ڪه تو در ڪنار نیستی و نمیدانم از ڪجا نگاهم میڪنی ، روبروی در مھد ڪودڪ هستم .
تقریبا فقط یڪ آجر از بازی خانه شما باقی مانده ...
نه تو هستی
نه خاله سلما
نه ڪیڪ شڪلاتی
نه اسباب بازی ها
نه بچه ها !
من ِ از همه جا مانده با همان تڪه آجر ، جشنمان را دونفری برگزار ڪردیم.
جای تڪ تڪ شماها خالی بود .
عروسڪ ناز من !
تو از ڪجا مادر را تماشا میڪنی ڪه هر لحظه منتظرم از پشت سر من را در آغوش بگیری و دستان ڪوچڪ و عروسڪی ات را روی چشمانم بگذاری ، و من حدس بزنم ڪه دستان ڪدام فرشته ڪوچڪ ڪف آسمان را به من نشان میدهد ؟
جان مادر !
این را یادم رفت بگویم ، چند روز پیش روی ساختمان های خرابه محله مان قدم میزدم ڪه به خانه خودمان رسیدم . چشمم به تڪه روسری گل گلی ات افتاد ڪه خاله زینب برایت خریده بود .
از زیر آوار بیرونش کشیدم و فقط بوییدمش..
غرولند نڪنی ، این روز ها ڪه تو نیستی، من اورا به جای تو نوازش میکنم و میبوسم .
خیلی بوی تو را میدهد .
درواقع اینجا همه چیز بوی تو و دوستانت را میدهد .
پر حرفی ڪردم نازنینم ولی هنوز دلم پر است از حرف و بغض .
روزت مبارڪ عمر مادر .
گل پرپر من .
ڪودڪ من .
#غزه
#فلسطین
'حوض ِ ایلیـــاء-
از ڪنج قلب هایی ڪه سلول به سلولش بوی ایمان میدهد چه میدانید ؟
وماادراکَمالغزهَ؟
قلب های به خون شسته شده ای که تاوان حب الوطن را میدهد .
و پایان چشم هایی ڪه سرآغاز فصل جدیدی از تاریخ بشریت خواهد بود .
جواب بده !
وماادراکَمالغزهَ؟
#فلسطین
#غزه
@darooniiat
پدرجآن
تڪلیف دختری ڪه آغوش پدر میطلبد چیست؟
باید ذوب شود ..
اما ڪجا ؟
در ڪنج آغوش حرَمِتان ، یا اینڪه در زوایای دلتنگی محو شود؟
#پدرجآن