eitaa logo
'حوض ِ ایلیـــاء-
72 دنبال‌کننده
74 عکس
36 ویدیو
0 فایل
غرق در حوض ِ ایلیـــــاء مثل ماهی قرمز . کپی هم ... قائدتا با ذکر منبع=فوروارد
مشاهده در ایتا
دانلود
به خیال من این راھ سر دراز دارد به گࢪه گشایێ تو ، به قدر یڪ نگاھ است ، حسیـــن جـآن .
قلبی شکسته و زنگار نشسته در سوی نگاهت به نگاهی بنشسته
کسی که تا به حال منتظر یوسف فاطمه نبوده برای آمدنش به آسمان هم خیره نشده چشم به راهش هم نبوده و از حق نگذریم از ادعا هم خالی نبوده و نیست ...
۶ هفته پیش : این نقطه از بھشت هم‌اڪنون : ڪنج خانه ، بدون توفیق
-در معرڪهٔ عشق،عاقلان را به طلاهای عیان راه نیابد چشمی فائز آن است ڪه در سوزش تب های سحرگاهی خویش خرد بی خردی را بِدَرَد ، جنون پیشه کند
'حوض ِ ایلیـــاء-
خدای عالَم ما را به دوری ات امتحان نڪن ظرفیتش رانداریم
در این حدودا ۲۰ روز دنیای من به قدر چندین سال عوض شد ! پر از فراز و فرود های عجیب و غریب . الحمدالله رب العالمین
هدایت شده از •سی‌و‌دو | فیاض•
این ناصبورِ نارسِ نابلد رو از دریایِ صبر خودت بنوشان.
فڪر هر لحظه با تو بودن هم سلولامو اکلیل بارون میکنه . 🫀
روزت مبارڪ ڪوچولوی من ‌! عمر مادر امروز ڪه این نامه را برایت خون نوشت میڪنم ، قرار بود جشن مختصری در مھد ڪودڪ برگزار ڪنیم و برای همه بچه ها اسباب بازی بخریم . برای دختر ها عروسڪ موطلایی با دامن قرمز برای پسر ها هم ماشین و تفنگ . ڪیڪش را هم قرار بود خاله سلما تدارک ببیند و روی آن بزرگ بنویسد ، روز ڪودڪ مبارڪ ! هر ڪدام از شما هم یڪ دستوری میدادید ؛ میشود ڪیڪمان شڪلاتی باشد ؟ روی آن توت فرنگی هم میگذارید؟ عڪس روی ڪیڪ چیست؟ می‌شود یڪ دختر روی آن بڪشید؟ از دوماه قبل هر روز را لحظه شماری میڪردید و قند در دلهای ڪوچڪتان آب می‌شد . ڪوچولوی دوست داشتنی من ! امروز روز ڪودڪ بود و ڪل دنیا حواسش به دختر ها و پسر های مھد ڪودڪ خودش بود . جشن بزرگی برپا ڪردند و برای بچه ها اسباب بازی خریدند و ڪیڪ شڪلاتی ڪه چند تا توت فرنگی هم رویش بود.. ڪل جھان ، خصوصا یونیسف هم حواسشان به ڪودڪان بود تا جشن حسابی به آنها خوش‌بگذرد. ! (خون در جگرم میجوشد و مینویسم گل یاسِ من!) اما انگار ڪسی حواسش به نوار کوتاه و باریک گوشه جهان نبود ڪه در خون ڪودڪان خود میغلتید ! یادشان رفته بود ڪه بچه های این سرزمین ، بچگی باید بڪنند ، هنوز زود است برای آنها ڪه بخواهند شاهد مرگ و تلقین و تدفین همه ڪس‌شان باشند. فراموش ڪرده اند ڪه امروز قرار بود دورهم بازی ڪنن و نترسند و نلرزند . دلبندڪم ! همین الان ڪه تو در ڪنار نیستی و نمیدانم از ڪجا نگاهم میڪنی ، روبروی در مھد ڪودڪ هستم . تقریبا فقط یڪ آجر از بازی خانه شما باقی مانده ... نه تو هستی نه خاله سلما نه ڪیڪ شڪلاتی نه اسباب بازی ها نه بچه ها ! من ِ از همه جا مانده با همان تڪه آجر ، جشنمان را دونفری برگزار ڪردیم. جای تڪ تڪ شماها خالی بود . عروسڪ ناز من ! تو از ڪجا مادر را تماشا میڪنی ڪه هر لحظه منتظرم از پشت سر من را در آغوش بگیری و دستان ڪوچڪ و عروسڪی ات را روی چشمانم بگذاری ، و من حدس بزنم ڪه دستان ڪدام فرشته ڪوچڪ ڪف آسمان را به من نشان میدهد ؟ جان مادر ! این را یادم رفت بگویم ، چند روز پیش روی ساختمان های خرابه محله مان قدم میزدم ڪه به خانه خودمان رسیدم . چشمم به تڪه روسری گل گلی ات افتاد ڪه خاله زینب برایت خریده بود . از زیر آوار بیرونش کشیدم و فقط بوییدمش.. غرولند نڪنی ، این روز ها ڪه تو نیستی، من اورا به جای تو نوازش میکنم و میبوسم . خیلی بوی تو را میدهد . درواقع اینجا همه چیز بوی تو و دوستانت را میدهد . پر حرفی ڪردم نازنینم ولی هنوز دلم پر است از حرف و بغض . روزت مبارڪ عمر مادر . گل پرپر من . ڪودڪ من .
'حوض ِ ایلیـــاء-
از ڪنج قلب هایی ڪه سلول به سلولش بوی ایمان میدهد چه میدانید ؟ وماادراکَ‌مالغزهَ؟ قلب های به خون شسته شده ای که تاوان حب الوطن را میدهد . و پایان چشم هایی ڪه سرآغاز فصل جدیدی از تاریخ بشریت خواهد بود . جواب بده ! وماادراکَ‌مالغزهَ؟ @darooniiat
پدرجآن تڪلیف دختری ڪه آغوش پدر میطلبد چیست؟ باید ذوب شود .. اما ڪجا ؟ در ڪنج آغوش حرَمِتان ، یا اینڪه در زوایای دلتنگی محو شود؟