eitaa logo
درس اخلاق در محضر بزرگان
854 دنبال‌کننده
7.2هزار عکس
2.1هزار ویدیو
109 فایل
الهی به امید تو.... #یک کانال به جای چندین کانال داشته باش اخبار و مطالب متنوع و رویدادهای بروز, احادیث و فضایل ائمه علیهم السلام، سیرو سلوک،سخن بزرگان،ترفندهای خانه داری و...........💕💕💕
مشاهده در ایتا
دانلود
13.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بودن تشکیلات ⭕️ آن‌چیزی که راجع‌ به فضای خصوصاً گوگل باید بدانید! 💌ʝøїη↷ @darseakhlaghebozorgan 💐 👌❤️👆 ─❣───────     اَللّٰھـُــمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج
4_6028508614556125258.mp3
10.87M
خدایا الهی و ربی من لی غیرک.... 💌ʝøїη↷ @darseakhlaghebozorgan 💐 👌❤️👆 ─❣───────     اَللّٰھـُــمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج
آقای قرائتی میگفت: اگر يك نوار ده تومانى داشته باشى حاضر نيستى صداى گربه روى آن ضبط كنى، ولى حاضرى روى نوار مغزت هر چرت و پرتى را ضبط كنى! چرا شنيدن دروغ و تهمت و غيبت و ... برايت بى اهميّت است؟ نکته ها اخلاقی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَّنِ الرَّحِیمْ 🌺🍃زندگی رو شروع کن به امید ؛ 🍃نه امید به خود که غرور است ، 🍃نه امید به دیگران که تباهی است ، 🌸🌸🌸بلکه فقط امید به خدا که خوشبختی است 🌸🌸🌸 الهی به امیدخودت ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ 🌺🌸🌼🌺🌸🌼
🔺مصرف سه عدد خرما در صبح 🔶 شامل پتاسیم، فیبر، منگنز، ویتامین B-6 و منیزیم است 🔶 سلامت دستگاه گوارشی شما را بهبود دهد 🔶 کاهش خطر ابتلا به سرطان روده بزرگ 🔸تقویت قوای جنسی 🍏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خاطره ای شنیدنی از استاد شفیعی کدکنی: من حدوداً 21 یا 22 ساله بودم، مشهد زندگی می کردیم، پدر و مادرم کشاورز بودند، با دست های چروک و آفتاب سوخته! دست هایی که هر وقت آنها را می دیدم دلم می خواست ببوسمشان، بویشان کنم؛ کاری که هیچ وقت اجازه به خود ندادم با پدرم بکنم! اما دستان مادرم را همیشه خیلی آرام، بو می کردم و در آخر بر لبانم می گذاشتم. استاد اکنون قدری با بغض کلماتش را جمله می کند: نمی دانم شما شاگردان هم به این پی برده اید که هر پدر و مادری بوی خاصّ خودشان را دارند یا نه؟ ولی من بوی مادرم را همیشه زمانی که نبود و دلتنگش می شدم از چادر کهنه سفیدی که گل های قرمز ریز روی آن نقش بسته بود، حس می کردم؛ چادر را جلوی دهان و بینی‌ام می گرفتم و چند دقیقه با آن نفس می کشیدم... اما نسبت به پدرم؛ مثل تمام پدرها؛ هیچ وقت اجازه ابراز احساسات پیدا نکردم؛ جز یک بار، آن هم نه به صورت مستقیم.نزدیکی های عید بود، من تازه معلم شده بودم و اولین حقوقم را هم گرفته بودم، صبح بود، رفتم آب انبار تا برای شستن ظروف صبحانه آب بیاورم.از پله ها بالا می آمدم که صدای خفیف هق هق گریه مردانه ای را شنیدم، از هر پله ای که بالا می آمدم صدا را بلندتر می شنیدم... استاد حالا خودش هم گریه می کند... پدرم بود، مادر هم او را آرام می کرد، می گفت: آقا! خدا بزرگ است، خدا نمی گذارد ما پیش بچه ها کوچک شویم! فوقش به بچه ها عیدی نمی دهیم!... اما پدر گفت: خانم! نوه های ما، در تهران بزرگ شده اند و از ما انتظار دارند، نباید فکر کنند که ما... حالا دیگر ماجرا روشن تر از این بود که بخواهم دلیل گریه های پدر را از مادرم بپرسم، دست کردم توی جیبم، 100 تومان بود، کل پولی که از مدرسه (به عنوان حقوق معلمی) گرفته بودم، روی گیوه های پدرم گذاشتم و خم شدم و گیوه های پر از خاکی را که هر روز در زمین زراعی همراه بابا بود، بوسیدم. آن سال، همه خواهر و برادرام از تهران آمدند مشهد، با بچه های قد و نیم قد که هر کدام به راحتی، با لفظ "عمو" و "دایی" خطابم می کردند. پدر به هرکدام از بچه ها و نوه ها 10 نومان عیدی داد؛ 10 تومان ماند که آن را هم به عنوان عیدی به مادر داد. اولین روز بعد از تعطیلات بود، چهاردهم فروردین؛ که رفتم سرِ کلاس. بعد از کلاس، آقای مدیر با کروات نویی که به خودش آویزان کرده بود، گفت که کارم دارد و باید بروم به اتاقش؛ رفتم، بسته ای از کشوی میز خاکستری رنگ کهنه گوشه اتاقش درآورد و به من داد. گفتم: این چیست؟ گفت: "باز کنید؛ می فهمید". باز کردم؛ 900 تومان پول نقد بود!گفتم: این برای چیست؟ گفت: "از مرکز آمده است؛ در این چند ماه که شما اینجا بودی، بچه ها رشد خوبی داشتند؛ برای همین من از مرکز خواستم تشویقت کنند." راستش نمی دانستم که این چه معنی می تواند داشته باشد؟! فقط در آن موقع ناخودآگاه به آقای مدیر گفتم: این باید 1000 تومان باشد، نه 900 تومان! مدیر گفت: از کجا می دانی؟ کسی به شما چیزی گفته؟ گفتم: نه، فقط حدس می زنم، همین. در هر صورت، مدیر گفت که از مرکز استعلام می‌گیرد و خبرش را به من می دهد. روز بعد، همین که رفتم اتاق معلمان تا آماده بشوم برای رفتن به کلاس، آقای مدیر خودش را به من رساند و گفت: من دیروز به محض رفتن شما استعلام کردم، درست گفتی! هزار تومان بوده نه نهصد تومان! آن کسی که بسته را آورده صد تومان آن را برداشته بود؛ که خودم رفتم از او گرفتم؛ اما برای دادنش یک شرط دارم... گفتم: "چه شرطی؟" گفت: بگو ببینم، از کجا این را می دانستی؟! گفتم: هیچ شنیده ای که خدا 10 برابر عمل نیکوکاران، به آن ها پاداش می دهد؟! "مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا" (قرآن کریم؛ سوره مبارکه انعام، آیه شریفه 160) دوستان عزیز رفتار ما با پدر و مادرمان سرمشق رفتار فرزندانمان خواهد بود... شادی پدران و مادرانی كه در کنارمان نیستند و با خاطراتشان زندگی می کنیم؛ صلوات! 💌ʝøїη↷ @darseakhlaghebozorgan 💐 👌❤️👆 ─❣───────     اَللّٰھـُــمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...👌🏻 ♻️ استفاده دوباره و بسیار کاربردی از وسایل دور ریختنی!😇 تزیینی برای آینه 😍👌 💌ʝøїη↷ @darseakhlaghebozorgan 💐 👌❤️👆 ─❣───────    
✅ به نام خدای ناظر ⭕️ دوپینگ مجازی! در این هوای سرد🌨، دلت هوس شیر گرم و تازه کرده است. از لبنیاتی سر کوچه، شیر محلی🐄 می‌گیری و در خانه🏠 گرم می‌کنی...تلویزیون روشن است، خبر دوپینگ کردن فلان ورزشکار معروف،که مدال طلا🥇 به دست آورده بود، می شنوی! با تعجب می‌گویی: چه کار ناجوانمردانه ای😳! با دوپینگ مدال بگیری!؟ ♻️الان شیر آماده خوردن است، اما متوجه می‌شوی شیر، بی مزه است و مزه آب💧 می‌دهد! معلوم نیست فروشنده، چقدر آب💦 داخل شیر ریخته است! با این حال، چون بابت آن پول💵 داده ای، شیر را میل می‌کنی!... ⏪چند روز بعد، از کنار آن لبنیانی عبور می‌کنی، متوجه می‌شوی که این مغازه به علت تقلب و کم فروشی⛔️، پلمپ شده است! می‌گویی: خدایا، چرا بعضی از کاسب‌ها تقلب می‌کنند؟ آیا واقعا ارزش این کار را دارد؟... 🔵به لطف کرونا، کلاس‌ها و امتحان هایت مجازی شده است. درس‌ها📚 روی‌هم جمع شده و خواندن همه آنها، سخت است. فکری ذهنت را قلقلک می دهد!،او می گوید: عالی شد، موقع امتحان خیلی راحت می توانی جوابِ سؤالاتی را که نمی‌دانی، از روی کتاب📕 بنویسی! در این فکر بودی که قاضی‌القضات تو، جناب وارد می شود و می‌گوید: 🗣به کجا چنین شتابان! صبر کن، یک سوال!، چرا وقتی خبر دوپینگ⭕️ آن ورزشکار یا بسته شدن آن لبنیاتی را شنیدی، ناراحت شدی؟😢 می گویی: چون آنها با حیله و دروغ می خواستند به مقام و پول بیشتری برسند و به حق خودشان راضی نبودند... ✅- وجدان می گوید: آفرین، پس تو هم مثل آنها هستی! چون می‌خواهی تقلب ⁦کنی!... ✅- جناب وجدان، این حرف را نزنید، تقلب کجا بود؟! ...برفرض تقلب باشد، کسی که متوجه نمی‌شود! ✅- وجدان می‌گوید: آن ورزشکار هنگام دوپینگ⭕️ یا آن فروشنده هنگام ریختن آب داخل شیر، تصور نمی‌کردند،کسی متوجه تقلبشان شود، ولی چه اتفاقی افتاد؟ همه فهمیدند... آنها هم، آبروی خودشان را بردند و هم جریمه شدند... ⚠️وقتی تو تقلب می‌کنی درواقع چه کسی را فریب می‌دهی؟ ظاهرش این است که معلم را. آیا معلم‌ها با درس خواندن یا نخواندن تو آینده‌شان تغییر می‌کند؟ مهم‌ترین آدم زندگی تو، خودت هستی یا معلمت؟ وقتی تو تقلب می‌کنی خودت را گول‌زده‌ای؛ فرصت را از خودت گرفته‌ای... این حرف، مثل زلزله 5 ریشتر، اتاق فکرت💭 را می لرزاند!🤔 تو حق را به وجدان می‌دهی، ولی هنوز دو دل هستی... 🔆- از من می پرسی،آیا مراجع تقلید در مورد «تقلب» نظری دارند؟ ✅- بله، دوست عزیزم🌹 آنها فرموده‌اند: « این کار تقلب محسوب می‌شود و جایز نیست. یعنی «حرام است»⛔️. مگر این‌که معلم، مصلحت بداند و اجازه بدهد که دانش‌آموز یا دانشجو به کتاب📗 نگاه کند.» 🔶🔹اینک تو، تصمیم خود را می‌گیری و می گویی: باید این چند روز باقی‌مانده به امتحان، خوب درس ‌بخوانم، تا اولاً برای خودم، دوماً برای خودم! و سوماً برای جامعه‌ام فردی مفید باشم...🌹 توفیق یارتان! 🖌محمد اعرابی اردکانی ۹۹/۹/۲٠📅 ⚠️⚠️با توجه به شرایط کرونا و مجازی بودن آموزش برای مدارس و دانشگاه ها و ... حکم نگاه کردن به کتاب📚 در هنگام پاسخ دادن به سوالات و امتحانات چگونه است⁉️ آیا تقلب حساب شده و حرام است⁉️ ✅آیت الله خامنه‌ای: ⬅️به طور کلی تقلب جایز نیست. ✅آیت الله مکارم: ⬅️این کار تقلب محسوب شده و حرام است. مگر اینکه معلم و استاد مربوطه با استفاده از اختیارات قانونی خود اجازه این کار را داده باشند. ✅ آیت الله سیستانی: ⬅️ به طور کلی، تقلب در امتحان و در هیچ جا و هیچ موردی، صحیح و جایز نمی باشد. 📚منابع: ۱_شماره استفتاء از دفتر آیت الله خامنه ای،wkk99pk ۲_شماره استفتاء از دفتر آیت الله مکارم : 9909080028 ۳_ سایت جامع المسائل آیت الله سیستانی 👌 💌ʝøїη↷ @darseakhlaghebozorgan 💐 👌❤️👆 ─❣───────    
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا