عبدالرحمن بن سیابه میگوید: هنگامی که پدرم از دنیا رفت، یکی از دوستان پدرم به منزل ما آمد و بعد از تسلیت گفت: «آیا از پدرت ارثی باقی مانده است تا بتوانی به وسیله آن امرار معاش کنی؟
گفتم: نه. او کیسهای که محتوی هزار درهم بود به من تحویل داد و گفت: این پول را بگیر و از سود آن زندگی خود را اداره کن. بعدا اصل پول را به من برگردان! من با خوشحالی پیش مادرم دویدم و این خبر را به وی رساندم. هنگام شب پیش یکی دیگر از دوستان پدرم رفتم و او زمینه تجارت را برایم فراهم کرد. به این ترتیب که با یاری او مقداری پارچه تهیه کرده، در مغازهای به تجارت پرداختم. به فضل الهی کار معامله رونق گرفت و من در اندک زمانی مستطیع شدم و آماده اعزام به سفر حج گردیدم.
قبل از عزیمت پیش مادرم رفتم و قصد خود را با او در میان گذاشتم. مادر به من سفارش کرد که پسرم! قرضهای فلانی را (دوست پدرم) اول بپرداز، بعد به سفر برو! من نیز چنین کردم.
با پرداخت وجه، صاحب پول چنان خوشحال شد که گویا من آن پولها را از جیب خودم به وی بخشیدم و به من گفت: چرا این وجوه را پس میدهی، شاید کم بوده؟
گفتم: نه، بلکه چون می خواهم به سفر حج بروم، دوست ندارم پول کسی نزدم باشد.
عازم مکه شدم و بعد از انجام اعمال حج در مدینه به حضور امام صادق علیه السلام شرفیاب شدم.
آن روز خانه امام(علیهالسلام) خیلی شلوغ بود. من که آن موقع جوان بودم، در انتهای جمعیت ایستادم.
مردم نزدیک رفته و بعد از زیارت آن حضرت، پاسخ پرسشهایشان را نیز دریافت میکردند.
هنگامی که مجلس خلوت شد، امام (علیهالسلام) به من اشاره کرد و من نزدیک رفتم. فرمودند: آیا با من کاری داری؟ عرض کردم: قربانت گردم من عبدالرحمن بن سیابه هستم.
به من فرمودند: پدرت چه کار میکند؟ گفتم: او از دنیا رفت. حضرت ناراحت شد و به من تسلیت گفت و به پدرم رحمت فرستادند.
آنگاه از من پرسیدند: آیا از مال دنیا برای تو چیزی به ارث گذاشت؟
گفتم: نه.
فرمودند: پس چگونه به مکه مشرف شدی؟ من نیز داستان آن مرد نیکوکار و تجارت خود را برای آن بزرگوار شرح دادم.
هنوز سخن من تمام نشده بود که امام پرسیدند: هزار درهم امانتی آن مرد را چه کردی؟
گفتم: یابن رسولالله (صلی الله علیه و آله)! آن را قبل از سفر به صاحبش برگرداندم. امام با خوشحالی گفتند: احسنت!
سپس فرمودند: آیا سفارشی به تو بکنم؟
گفتم: جانم به فدایت! البته که راهنماییم کنید!
امام (علیهالسلام) فرمودند:
«عَلَیک بِصِدْقِ الْحَدِیثِ وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ تَشْرَک النَّاسَ فِی أَمْوَالِهِمْ هَکذَا وَ جَمَعَ بَینَ أَصَابِعِه؛
بر تو باد راستگویی و امانتداری، که در این صورت شریک مال مردم خواهی شد.»
سپس امام انگشتان دستانش را در هم فرو بردند و فرمودند: اینچنین.
عبدالرحمن بن سیابه میگوید: در اثر عمل به سفارش امام، آنچنان وضع مالی من خوب شد که در مدتی کوتاه سیصد هزار درهم زکات مالم را به اهلش پرداختم.
📙 بحارالأنوار، ج 47 ، ص 384 .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
6.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حکایت شنیدنی توسل آیت الله مرعشی نجفی به ساحت نورانی کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) در ایام جوانی
🎤 از زبان فرزندشان حجت الاسلام والمسلمین سید محمود مرعشی
👌تو مگو ما را بدان شه یار نیست
با کریمان کارها دشوار نیست !
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
⭕️ خدمت به #سادات موجب رضایت اهل بیت علیهم السلام است...
🔸آقای شیخ حسن تیلی می گفت: یک وقتی مرحوم سید کاظم صمدانی به من مراجعه کرد و گفت: عیالم می خواهد وضع حمل کند و چیزی در بساط ندارم، شما فکری بکنید...
🔹من هنگام مغرب آمدم حرم حضرت معصومه سلام الله علیها و دیدم آیت الله حجت مشغول خواندن فاتحه برای پدرش است...
که بین دو تا صحن دفن شده است تا بعد از آن برای اقامه نماز برود. به ایشان رسیدم و قضیه گرفتاری آن سید را گفتم.
- ایشان گفتند: الآن که وقت این حرف ها نیست.
🔸گفتم: آقا! نمی شود به آن زن گفت الان وضع حمل نکن! به بچه گفت حالا به دنیا نیا تا آقا وقتش فراغ شود!
💵 ایشان حواله ای به مبلغ بیست هزار تومان برای یکی از مغازه ها داد و من رفتم آن را تحویل گرفتم و به سید کاظم رساندم.
🔹می گفت: هنگام سحر دیدم درِ منزل زده شد و آقای شمس نایینی، مداح و روضه خوان مسجد آیت الله بروجردی پشت در است.
- گفت: تو دیشب چه کار کردی؟
گفتم: چطور؟
- گفت: من دیشب در عالم رؤیا حضرت سیدالشهدا علیه السلام را دیدم و به ایشان عرض کردم: آقا کجا تشریف می برید؟!
👈🏼 فرمودند: می روم از تیلی تشکر کنم، بعضی از بچه های ما را #یاری کرد.
#داستان_و_عبرت
#سیدالشهداء_سلاماللهعلیه
#حضرت_معصومه_سلاماللهعلیها
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
....یک تاجر اصفهانی
🔸آیت الله سید مرتضی مستجابی:
یه تاجر اصفهانی که من از کودکی می شناختمش و از متدینین بود، برای زیارت رفته بود، عتبات. یه روز بعد از نماز که آسید اسماعیل(صدر) در محراب بوده، این تاجر اصفهانی، کفنش رو به ایشون می ده و می گه: «آقا این روبنویسید».
.
مرسوم بود که چهل و یک مومن، روی کفن چیزی می نوشتند. این فرد هم از آقا اسماعیل می خواد که بنویسه «اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا». این را می نوشتند.
.
وقتی می نویسه، می گه: «آقا یه جمله دیگه هم بنویسید» -من هم که الان تعریف می کنم، طاقت ندارم بگم، پریشون می شم- این روی حالات روحی خودش به آقا می گه: بنویسید: «بای ذنب قتلت» خب این جمله برای امام حسین (علیه السلام) هم نقل شده. آقا تا شنید، اون قدر خودش رو در محراب زد که غش کرد. یعنی از شدت غم مصیبت ابا عبدالله که به کدام گناه تو رو کشتند.
.
🔸نقل شده پدرشون هم (صدرالدین بزرگ) که برای زیارت به حرم امیرالمومنین (علیه السلام) می رفتند، گاهی در یه فرازی از زیارت، اون قدر تکرار می کرد که غش می کرد. بعد از حرم می آوردنش بیرون. از این حالات داشتند … سجده های طولانی داشتند.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد. حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند : «استغفار کن». شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن» .
فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید. حضرت ، به او فرمودند : «استغفار کن».
حاضران باتعجّب پرسیدند : سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟! فرمود : من این توصیه را از خود نگفتم. همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند :
✨ اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال و بنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ و یجعَل لکم اَنهاراً.
👌 از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📚 مجمع البیان ، ذیل تفسیر سوره نوح
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
⭕️ قدرت علمی کتاب عبقات الانوار و ناتوانی اهل سنّت در پاسخ به آن!
🔹 مشهور است که پس از انتشار عبقات، #علمای_بزرگ_سنی تصمیم گرفتند ردّی بر آن بنویسند. حاکم سنّی آن منطقه هم به آنان گفته بود به شما پول و امکانات میدهم به شرط آن که زمانی را برای به سرانجام رسیدن این ردیّه، مشخص کنید.
🔸آنها هم پس از معیّن کردن زمان مشخصی برای به پایان بردن ردیّه، شروع به کار کردند و حاکم وقت نیز برابر با قولی که داده بود، پول و امکانات در اختیار آنها قرار داد.
🕐 وقتی که زمان تعیین شده به سر آمد، حاکم کسی را نزد آنها فرستاد تا از فرجام کار آگاه شود. بزرگ آن گروه در پاسخ درخواست حاکم گفته بود: ما در برابر عبقات الأنوار دو راه داریم:
1️⃣ یا تمامی منابع اهل سنّت را که میرحامد حسین در کتاب خود بدان ها استشهاد کرده، جمع کنیم و به دریا بریزیم.
2️⃣ یا همگی اظهار تشیّع کنیم! چرا که ما قادر نیستیم بر این کتاب، ردیّهای بنویسیم.
📎 منبع: نزهة الخواطر تألیف عبدالحیّ ندوی از علمای اهل سنت.
#داستان_و_عبرت
#فقط_حیدرامیرالمومنین_است
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
⭕️ دعائی که شیخ بهائی (رحمه الله) با آن قرضش را پرداخت کرد!
- روایت مشهوری در کتب حدیثی، از جمله در امالی شیخ صدوق «رحمة الله علیه» وارد شده که در آن، امام باقر «سلام الله علیه» از قول پدرگرامیشان امام سجاد «سلام الله علیه» و ایشان از حضرت سیّدالشّهداء امام حسین «سلام الله علیه»،
💰و آن حضرت از لسان مبارک امیرالمؤمنین «سلام الله علیه» نقل می کنند که فرمود: دِین و قرضی داشتم و برای آن به محضر رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلّم» عرض حال کردم.
👈🏼 پیامبر گرامی «صلی الله علیه و آله و سلّم» فرمودند بگو: «اللَّهُمَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ»؛ قرض تو هرچقدر هم که زیاد باشد، پروردگار متعال آن را ادا می فرماید.
[امالی الصدوق، ص ۳۸۸]
🔹معنای این دعای مجرّب این است که: پروردگارا، من را به وسیلۀ حلالت، از حرام خویش بی نیاز کن و با #فضل و بخشش خود، مرا از هرچه غیر توست، بی نیاز فرما.
🔸این دعا، در برخی کتب با یک جملۀ اضافه تر نقل شده که آن هم جملۀ خوبی است. می فرماید: «اللَّهُمَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِطاعَتِکَ عَنْ مَعْصیَتِکَ وَ بِفَضْلِكَ عَنْ مَّنْ سِوَاكَ».
[مصباح الکفعمی، ص ۱۷۰]
- به هر حال، روایت بسیار #ارزنده است و محتوای والایی هم دارد.
✍🏼 مرحوم شیخ بهایی «رحمة الله علیه» در چهل حدیث، این روایت را نقل کرده و به دنبال آن می گوید:
🔹بدهکار بودم، قرض من هم خیلی زیاد بود و #مبالغ_سنگینی برای آن ذکر می کند. بستانکارها هجوم آورده بودند و سخت گیری می کردند.
🔸 من راه و چاره ای نداشتم و به ذکر: «اللَّهُمَ أَغْنِنِي بِحَلَالِكَ عَنْ حَرَامِكَ وَ بِفَضْلِكَ عَمَّنْ سِوَاكَ» متوسّل شدم، به صورتی که هر روز صبح بعد از نماز صبح و گاهی بعد از سایر نمازها این دعا را می خواندم. سپس خداوند متعال از راهی که گمان نداشتم، بدهی و قرض های من را ادا کرد.
#نکته: توسل به معنی عدم تلاش و کوشش و بیکارنشستن نیست 👌
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
🔶علامه محمد تقی مجلسى، پدر علامه محمد باقر مجلسی (صاحب بحارالانوار) حكايت میکند كه:
روزى قصد كردم به عتبات عاليات بروم، ابتدا به نجف اشرف رفتم. وقتى خواستم به حرم حضرت على (سلام الله علیه) بروم، آمادگى روحى لازم براى حضور در آن مرقد مطهّر را در خود احساس نكردم. بنابر اين، تصميم گرفتم تا ده شبانه روز با توسّل و راز و نياز به درگاه الهى، آمادگى لازم را كسب كنم.
.
🔶روزها در حالى كه روزه بودم، در وادی السّلام مقام امام زمان (سلام الله علیه)- به دعا و راز و نياز با پروردگار میپرداختم و شبها در رواق مطهّر حضرت على (سلام الله علیه) عبادت میكردم. بدين ترتيب، در اين مدّت به حرم حضرت على (سلام الله علیه) داخل نشدم و ادب حضور را مراعات كردم و فقط از دور به آن حضرت سلام میدادم.
.
🔶بعد از گذشت نُه روز، در شب دهم حالت كشف براى من حاصل شد. ديدم در سامرا هستم و امام زمان (سلام الله علیه) بر مزار پدر بزرگوارشان زيارت میخوانند. وقتى حالت كشف تمام شد، در همان موقع، پياده از نجف به سوى سامرّا حركت كردم.
.
🔶پس از چند روز زيارت و عبادت در آنجا، به زعم اينكه آمادگى لازم را به دست آورده بودم، میخواستم به سوى نجف اشرف حركت كنم كه در يك حالت روحانى چشمم به جمال امام زمان (سلام الله علیه) روشن شد و آن حضرت را ديدم كه بر مزار پدرشان به خواندن دعا و زيارت مشغولاند. همانجا ايستادم و به شيوه مداحان، زيارت جامعه را خواندم.
.
🔶سپس آقا فرمودند: «بيا اينجا!» ابهّت و شكوه آقا مرا گرفته بود، به طورى كه نمى توانستم قدم بردارم. حضرت با دست مبارك اشاره كردند و فرمودند: «بيا بنشين!» من هم آهسته خدمت امام رسيدم. آن بزرگوار دست مبارك خود را روى كتف من گذاشتند.
.
🔶و فرمودند:
«نِعمَ الزّيارَة هَذِه؛ چه زيارت خوبى است!»
.
🔶عرض كردم: «آقا اين زيارت از جدّ بزرگوارتان، امام هادى (سلام الله علیه) است؟» امام زمان (سلام الله علیه) در حالى كه به مزار مبارك عسكريين (سلام الله علیهم) اشاره كردند، فرمودند: «بله!» در آن موقع سؤالهايم را از آن حضرت پرسيدم و تلطّفها ديدم و لذّت بردم و بعد از آن با آمادگى كامل به زيارت امیرالمومنین (سلام الله علیه) شتافتم.
#داستان_و_عبرت
#زیارت_جامعه_کبیره_بخوانیم
#درس_اخلاق_درمحضربزرگان
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
💠 در محضر حضرت امام محمد باقر صلوات الله علیه
📜 قال الأسود بن کثیر: شکوت الی محمد بن علی، الحاجه و جفاء الأخوان...
فقال علیه السلام:
"بئس الأخ، أخ یرعاک غنیأ و یقطعک فقیرأ"
🔸أسود بن کثیر گوید: خدمت حضرت باقر علیه السلام از ناداری و احتیاج و ظلم و جفاء برادران [برادران دینی و دوستان] گفتم...
🔹فرمودند: چه بد دوست و برادری است!
👈🏼 برادری که در زمان #ثروت و آسایش همراه و یاور است، اما در وقت فقر و #تنگدستی رابطه خود را قطع می نماید.
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
مرحوم آیت الله عبدالقائم شوشتری:
پیر مرد روستایی از اطراف خراسان برای زیارت عتبات عالیات مشرف شده بود. در همان ایام یکی از علمای کربلا در خواب محضر مبارک حضرت سید الشهداء رسیده بود و حضرت به ایشان فرموده بودند:
فردا برو به فلان مسافرخانه و یک پیر مرد کشاورز خراسانی که به زیارت آمده به ایشان بگو که زیارتش را قبول کردیم.
فردا صبح آن عالم بزرگوار می آید و پیر مرد را پیدا می کند و پیام حضرت را نیز به ایشان می رساند. و به ایشان می گویند که شما چکار کرده اید و چه زیارت نامه ای را خوانده اید که مورد تأیید حضرت واقع شده است.
پیر مرد می گوید من اصلاً سواد ندارم که زیارت نامه بخوانم و کسی هم برایم زیارت نامه نخوانده است.
عالم به ایشان می گوید: وقتی وارد حرم شدی چکار کردی؟
می گوید: هیچی فقط وقتی دیدم که هیچ کاری نمی توانم بکنم، سواد ندارم که زیارت نامه بخوانم کسی هم نبود برایم زیارت نامه یا روضه بخواند، دلم سوخت و به زبان محلی یک شعر برای حضرت گفتم و آن این است:
سنگ و کلوخ و درمنه
بهر حسین گریه منه
[سنگ و کلوخ و گیاه از برای حسین گریه میکنند]
*درمنه=نوعی_گیاه_تلخ
#داستان_و_عبرت
#لحظات_زیارتی_اباعبدالله
#اخلاص
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
⭕️ چون او، الغدیر را نوشته است!
💠آیت الله شبیری زنجانی :
🔸آقایی ـ که از مخالفینِ آقای امینی بود و تا آخر هم مخالف ایشان باقی ماند ـ از آقای آشیخ محمّد طاهر شبیری خاقانی که مرجع تقلید بود، نقل میکرد که:
- آشیخ محمد طاهر در سفر مکه، صحرای محشر را در خواب میبیند و میبیند که امیرالمؤمنین "علیه السلام" ساقی کوثر است و شیعیان هم صف کشیدهاند تا از حضرت آب بگیرند.
🔹آشیخ محمد طاهر هم داخل صف میشود. ناگهان میبیند آقای امینی آمد و بدون صف از حضرت امیر "علیه السلام" آب گرفت و رفت.
👈🏼 آشیخ محمد طاهر میگفت: من هم از صف بیرون آمدم و جلو رفتم که از حضرت آب بگیرم...
- به من گفتند: برو داخل صف! گفتم: الآن این آقا آمد و بدون صف آب گرفت.
⭕️ گفتند: چون او #الغدیر نوشته است.
🔸جالب این است که شخصی که خواب را دیده بود، تا پیش از دیدن خواب، از مخالفین آقای امینی بود، و ناقل دوم کسی بود که تا آخر هم با آقای امینی مخالف بود...
🔍 منظور این است که کتاب الغدیر آقای امینی مقبول حضرت امیر "علیه السلام" واقع شده است.
📎 منبع: جرعهای از دریا، ج۲، ص۶۰۳.
#داستان_و_عبرت
✍بیاین کاری کنیم که مقبول آقا امیرالمومنین گردیم👌
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━
مرحوم حاج شیخ محمدشفیع جمی فرمود :
سالی عید غدیر نجف مشرف بودم وپس از زیارت به سمت جم مراجعت کردم وایام عاشورا در حسینیه اقامه مجلس تعزیه داری حضرت سیدالشهدا علیه السلام نمودم و روز عاشورا سخت مشتاق زیارت آن بزرگوار شدم واز آن حضرت در رسیدن به این آرزو استمداد نمودم واز حیث اسباب عادة محال به نظر می رسید.
همان شب در عالم رؤیا جمال مبارک حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وحضرت سیدالشهدا علیه السلام را زیارت کردم حضرت امیرالمؤمنین به فرزند خود فرمود : چرا حواله محمدشفیع نمی دهی؟
فرمود : همراه آورده ام ، پس ورقه ای به من مرحمت فرمود که در آن دو سطر از نور نوشته بود واز هر دو طرف هم مساوی بود ، چو نظر کردم دیدم دو بیت شعر است که نوشته شده وبا اینکه اهل شعر نبودم به یک نظر از حفظم شد:
از مخلصان درگه آن شاه لو کشف
اسمش محمد است وشفیع از ره شرف
توفیق شد رفیق رود سوی کربلا
با آنکه اندکیست برگشته از نجف
فرمود : چون بیدار شدم با کمال بهجت ویقین به روا شدن حاجت بودم وبحمد الله در همان روز وسایل حرکت میسر شد وبه سمت کربلا حرکت کرده وبه آن آستان مقدس مشرف شدم .
#داستان_و_عبرت
اللّهم عجّل لولیک الفرج
اللهم العن الجبت و الطاغوت و ابنتیهما
✨ما را دنبال کنید👇
|➺ @darseakhlaghebozorgan
♥⃢ 🍀
━━━🕊✨🌺✨🕊━━