وقتی یک مادر، کشور را نجات میدهد👌
🚫 به خلبان گفت : «مأموريت تو بمباران بيت امام است و ما مي توانيم تا پنج ميليون نفر را بكشيم.»
گويا شگرد نعمتي اين بود كه در نخستين ديدار توجيهي كودتا به خلبانان عضوگيري شده، چنين جملهاي را ميگفت تا از ميزان آمادگي آنها براي شركت دركودتا و كشتار ميليوني (در صورت لزوم) اطلاع يابد.
خلبان گفت: «شما با مردم مخالفيد يا با حكومت كه اين همه كشت و كشتار مي خواهيد بكنيد. »
🔹 سروان نعمتی: ما با حكومت مخالفيم ولي هر كس هم كه بخواهد مانع كار ما بشود چارهاي نداريم جز اينكه همه را بكشيم.
خلبان: من بيت امام را نميتوانم بزنم ولي تلويزيون را ميزنم
🔻 خلبان با تشويش و نگراني از سروان نعمتی جدا شد او در برابر وضع پديد آمده احساس بلاتكليفي ميكرد. دلش ميخواست كه موضوع را با كسي در ميان گذارد. اما با كه؟ مگر نه آن كه نعمتي گفته بود جز امام، بقيه با كودتاگران همدستند؟ چهره مادرش زني ساده و دلپاك و ديندار در نظرش نقش بست. اما مادرش چه كمكي ميتواند بكند❓
💠 مگر هميشه در مواقع استيصال جز #مادر پناهگاهي داشته؟ به خانه ميرود. موضوع را در حضور برادر كوچكتر، با مادرش در ميان ميگذارد:
«مادرم بشدت ناراحت شد و گفت تو نه تنها اين كار را نبايد بكني بلكه بايد خبر دهي و جلوي اين كار را بگيري و اگر اطلاع ندهي شيرم را حلالت نميکنم و ازت رضايت ندارم.»
اینچنین بود که کودتای خونین نوژه توسط یک #مادر خنثی شد...
#کودتای_نقاب