eitaa logo
مجنون الحسین عݪیہ السݪام«³¹³»
202 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
2هزار ویدیو
83 فایل
🇮🇷😊🥀1400٫8٫2 __________________ مدیر ↓ @Mahbobz2
مشاهده در ایتا
دانلود
مجنون الحسین عݪیہ السݪام«³¹³»
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 #ازســـوریہ_ٺامنـــا🕊 💞 قسمت #سی_وچهار روی صورتش زوم
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت ناهار خورده و نخورده خوابش برده بود. از فرصت استفاده کردم و به دکتر رفتم. دکتر هم توصیه های لازم را گفت و اینکه حداقل تا شش ماه آینده حق بارداری مجدد ندارم. اصلا به این چیزها فکر نمی کردم. تمام هَم و غَمم بود و به او... به خانه که بازگشتم تازه بیدار شده بود. نگران بود از نبودم و شاکی از اینکه چرا تنها رفته ام؟! ــ تو مگه استراحت مطلق نبودی؟ چرا تنها رفتی؟ چرا بیدارم نکردی باهات بیام؟ ــ نگران نباش عزیزم... چیز مهمی نبود.یه چکاپ ساده و معمولی بود. ــ هر چی باشه... وقتی من خونه م نباید تنها بری. اگه اتفاقی برات بیفته من چه غلطی بکنم؟ صدایش را برده بود بالا. صالح من صالح مهربان و آرامم چرا اینطور پرخاشگر شده بود؟! سری تکان داد و با اخم به اتاقمان رفت و درب را به هم کوبید. سردرگم به سلما نگاه کردم و چانه ام از بغض لرزید. پدر جون بلند شد و به سمتم آمد. پیشانی ام را بوسید و گفت: ــ دلخور نشو عروسم... صالح تا پیدا کنه طول می کشه. مدام نگرانت بود و همش می گفت بلایی سرش نیاد. سلما هم که از پایگاه برگشت کلی باهاش دعوا کرد که چرا تنهات گذاشته. باید کنیم. مطمئنم اگه از وضعیت فعلی تو باخبر بود هرگز بد برخورد نمی کرد. خودت باید صالحو بشناسی دخترم. اشکم سرازیر شد و به آشپزخانه رفتم. دو استکان چایی ریختم و باخود به اتاق بردم. صالح روی تخت دراز کشیده بود و دست راستش را روی چشمش گذاشته بود. آستین خالی هم، کج و کوله روی تخت افتاده بود. چایی را روی زمین گذاشتم و کنار صالح لبه ی تخت نشستم. دستش را از روی چشمش برداشتم و لبخندی زدم. ــ قهری؟! ــ لا اله الا الله... مگه بچه م؟ ــ والا با این رفتاری که من دارم میبینم از بچه هم بچه تری... اخم کرد و گفت: ــ اصلا تو چرا اینجوری نشستی؟ بلند شد و به اصرار مرا وادار کرد روی تخت استراحت کنم. ــ مگه تو استراحت مطلق نیستی؟! به چه حقی رعایت نمی کنی؟ بدون چون و چرا اوامرش را انجام دادم و دلم برای اینهمه نگرانی اش می سوخت "خدایا چطور بهش بگم؟!!!؟" ــ یه چیزی میگم آویزه ی گوشت کن ــ اینجوری باهام حرف نزن چشمش را بست و چند نفس عمیق کشید. ــ ببخشید... نمی دونم چرا اعصابم خُرده؟ دستش را لای موهایش کرد و گفت: ــ درسته که یه دست ندارم و نقص عضو شدم اما... من هنوز همون صالحم. هنوز مرد خونه هستم و شوهر تو... پس دوست ندارم دیدت نسبت بهم عوض بشه. از حرفش بغض کردم. صالح چه فکر می کرد و دل پر بغض من چه رازی در خود داشت ــ گریه نکن. این وضعیتیه که... که باید از این به بعد تحمل کنی دیگر تحمل این حرفها را نداشتم. صالح برای من همان صالح بود. چیزی تغییر نکرده بود. نباید اجازه می دادم روحیه اش را ببازد و خودش را ناقص بداند. بغضم را توی آغوشش سبک کردم و با صدای آخ صالح به خودم آمدم. دستم را روی زخم بازوی قطع شده اش فشرده بودم. ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ https://chat.whatsapp.com/KhpGbiFtz89H4IaHigI3U2
✿❀بِسمِـ الرَّبِّ الشُّهداء والصِّدیقین❀✿ 💞 🕊 💞 قسمت صالح درد داشت و خوابش نمیبرد. طول اتاق را راه می رفت و دور بازوی بریده اش را چنگ می زد و لبش را می گزید. هر چه مُسکن خورده بود بی فایده بود. توی آن گیرودار به من هم امر می کرد که از تخت پایین نیایم و حصر استراحت مطلق را نشکنم بی توجه به حکم جدی اش بلند شدم و لباس پوشیدم و به صالح کمک کردم لباسش را عوض کند که او را به بیمارستان برسانم. هر چه امر کرد و دستور داد گوش ندادم. اتومبیل را از حیاط بیرون زدم و او را به اولین بیمارستان رساندم. توی اورژانس پانسمان را عوض کردند و آمپول مُسکن قوی تزریق کردند شاید دردش آرام شود وقتی پانسمان را عوض کردند خیلی اصرار داشت که از اتاق بیرون بروم اما مصرانه و صالح را تنها . وقتی پیراهنش را درآورد و جای خالی بازوی بریده اش و زخم های تازه ی بازویش به قلب رنجور و فشرده ام دهان کجی کرد، تحمل دیدنش آنقدر سخت و جانفرسا بود که کمرم خم شد و دستم را به لبه ی تخت صالح گرفتم.صالح با دستش زیر بازویم را گرفت و مرا کنار خودش نشاند. ــ من که گفتم برو بیرون خانومی ــ نه چیزی نیست صالح جان کمی سرگیجه دارم تو نگران نباش زخمش هنوز تازه بود و از گوشه و کنار زخم باز شده اش چیزی شبیه به خونآبه می آمد. دلم ریش می شد وقتی آن صحنه را می دیدم... "" بی صدا وارد منزل شدیم و به اتاقمان رفتیم. چیزی به اذان صبح نمانده بود و صالح قصد نماز داشت اما... نمی دانست بایک دست چگونه باید وضو بگیرد سعی کردم آرام از اتاق بیرون بروم. هنوز دوساعت نشده بود که خوابش برده بود. قرار بود دوستانش به دیدنش بیایند. صبحانه را آماده کردم. سعی داشتم در سکوت، خانه رامرتب و تمیز کنم. سلما هم نبود. صحنه ی دلخراش زخم دست صالح که به یادم می آمد تنم می لرزید. نفهمیدم چه شد که استکان چایی از دستم افتاد و هزار تکه شد صالح سراسیمه از اتاق بیرون آمد و نفس زنان گفت: ــ چی شده؟ ــ الهی بمیرم بیدارت کردم؟؟!! ــ اصلا تو چرا از جات بلند شدی؟ می خوای منو سکته بدی؟ باز هم صدایش را بلند کرده بود. ــ چیزی نیست صالح جان. برو استراحت کن الان جمعش می کنم. دستم را گرفت و با احتیاط مرا از روی خُرده شیشه ها عبور داد و راهی اتاقم کرد. حرکاتش را با حالتی عصبی انجام می داد. "فایده ای نداره... باید بهش بگم" ادامه دارد... 🌹شادے ارواح طیبہ شــہـــدا صلواٺ به قلم ✍؛طاهره ترابی ══════°✦ ❃ ✦°══════ https://chat.whatsapp.com/KhpGbiFtz89H4IaHigI3U2
-_۲۰۲۲_۰۱_۲۵_۱۱_۱۷_۱۰_۷۹۸.mp3
3.04M
مداحی بسیار زیباودلنشین امام زمان عجل الله 🎙صوت دلنشین:جواد مقدم🎤 منزل به منزل میروی از عاشقان دل میبری https://chat.whatsapp.com/KhpGbiFtz89H4IaHigI3U2
📝 ✖️ اگر همکارام بفهمن، همسرم، تحصیل‌کرده نیست، چی؟ ✖️ اگر دوستام بفهمن، پدرم آبدارچیِ فلان شرکته چی؟ ✖️ اگر همکلاسی‌هام بفهمن، خونه‌ی ما، خونه‌ی سرایداریِ فلان بُرج، یا فلان مدرسه است، چی؟ ✖️ اگر فامیلام بفهمن شوهرم بیکار شده، چی؟ و ............ و ............ شما بعلّت عزّت نفسِ پایین، دائماً نگرانِ قضاوت مردمید! و این تموم حجم ذهن شما رو، با نگرانی‌های پوشالی، و رقابتهای وَهمی، اشغال کرده ... https://chat.whatsapp.com/KhpGbiFtz89H4IaHigI3U2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
-'🌿💚'- هرچہ‌میخواهۍتواین مسیر دنبال ڪن خداۍ متعال بھت عنایت میکنہ✨:)!! 🎙¦↫" 🌱¦↫"
کسایی که ناامید شدن از خودشون و نیگن گناه زیاد کردیم دیگه ما رو راه نمیدن این کلیپ رو اگه دوست داشتن ببینن👆
۱ - آنالیز یکی از روش های هر تیم فوتبال آنالیز تیم رقیب هست تا ببینه تیم چِ ضعف هایی داره تا براساس اون تاکتیک بچینه. شیطون هم همین جوری به قول یکی از سخنران های خوب کشور که اسم اش رو در ذهن ندارم: شیطون خیلی روان شناسِ خوبی دقیقا از جایی که ضعف دارید بهتون حمله میکنه و میخواد شکست تون بده..... باید خودتون رو بشناسید و خیلی ماهرانه نقاط ضعف تون رو پوشش بدید تا نتونه بهتون ضربه بزنه..... شاید خیلی هاتون نقاط ضعف رو میشناسید خیلی ها هم نه ولی خب الان موضوع اینکه چحوری نقاط ضعف رو بشناسیم و پوشش اش بدیم رو میگم تا خدای نکرده به حیله های شیطون گرفتار نشید.... بِ امید روزی کِ گناه نکنیم https://chat.whatsapp.com/KhpGbiFtz89H4IaHigI3U2
۲ در چله پاکی شما یِ صفحه برگه A4 بردارید به علاوه خودکار و خط کش. در اون از کارهای خوبی که باید تویِ ۲۴ ساعت انجام بدبد و کار هایی بد(حرام) که باید ازش دوری کنید رو بنویسید و در آخر هرشب قبل از خواب علامت بزنید "✖️✓ " که در طول اون روز چِ کار هایی رو انجام دادید. مقرر کنید اگر انجام ندادید باید یِ خورده خودتون رو تنبیه کنید. به یاد داشته باشید برنامه سنگینی نداشته باشید تا زده نشید و اینکه بیشتر تمرکز تون رو توی کنترل خودتون و محو کردن گناه تون سپری کنید. از جمله عواملی که میشه در چله تون بزارید : 🔶عناوین برنامه۴۰روزه(ترک گناه، خودسازی )🔶 💠1-نماز شب (حتی شده ۲ یا ۱ رکعت همون نماز شفع و وتر)🌆🌠 «بعد از نیمه شب شرعی،میتونی بخونی...زمان طلایی خوندن نماز شب قبل از اذان صبح هست که پر فضیلته»💫💫«یا هرشب بخون،یا در هفته روز یا روزهایی مشخص کن برای خوندن نماز شب» 💠2-نماز اول وقت👌 💠3- دعای عهد+۱۱مرتبه سوره توحید با نیت❣ (به این نیت بخون که ثوابشو به امام زمان(عج)هدیه کنی تا اون روز سمت گناه نری)❣ 💠4-خواندن قرآن(روزی یک صفحه یا یک سوره)📖🌈 💠5‐صدقه هر صبح 💎 💠6-غیبت نکردن ونشنیدن👂❌ 💠7-فحش ندادن ودورغ نگفتن🚫 💠8- مسواک هر روز❇️ 💠9-مصمم بودن در کار ها💪 💠10-کمک و احترام به خانواده👨‍👩‍👧‍👦 💠11-صوت قرآن برای آرامش(از سعدالغامدی چند تا تلاوت دانلود کنید و شبها گوش بدین)😌✨✨ 💠12-زیارت عاشورا (هروز یاروزهای مشخص شده )📜💫 💠13-فاتحه هروز✔️ 💠14-روزانه ۱۰ صلوات برای آقا📿 💠15-ورزش هروز یا روز های مشخص شده🧗‍♂⛹‍♂ 💠16-نگاه نکردن به نامحرم 👁❌ 💠17-آیة الکرسی و دعای غریق بعد هر نماز👌❇️ 💠18-روز پاکی (برای نفرات مبتلا )🏆 💠19-بازدید از مطالب کانال 👀 💠20-دعا کردن در روزهای مشخص🤲 💠21-کم بودن در مجازی 📵 💠22-دعای الهی عظم البلا...🔰✳️ 💠23،سخن چینی نکردن🗣❌ 💠24،مسخره نکردن⛔️ 💠25،قسم دروغ نخوردن🚫 💠26،دعای توسل ودعای،کمیل، ندبه جمعه ها⚜🔰 💠27،رعایت حق الناس✅ 💠28،هر مواردی دوست داری اضافه کن و با نیت شروع کن،با خدا عهد ببند و ازش در هر نماز کمک بخواه❤️ ⬆️هر کدوم از عنواین رو میخوای انتخاب کن و تو کاغذ بنویس ✍ یه برنامه 40 روزه درست میکنی و چله رو شروع میکنی البته میتونی یه دهه ، یا هر چند روز که خودت میتونی .... 🌷🍃منظم و مرتب🍃🌷 ولی هر کدومو که میتونی بنویس📝 نمیخوام افراط یا زیاده روی باشه😊 «به نوبت جلو میریم نه یهویی پس طبق توانت انتخاب کن...» ‼️نکته مهم : قرار نیس یه تغییر یهویی بشه که نمیشه ولی به مرور زمان با کنترل و خودسازی پیشرفت حاصل میشه پس اگه موردی رو نتونستی انجام بدی خالی نگه دار تیک نزن ✅به مرور زمان نقطه ضعفاتو میفهمی کم کم حل میکنی نمیخوایم به زور بریم جلو کار ما با عشق و علاقه هس💗 بِ امید روز و روزایی که گناه نکنیم https://chat.whatsapp.com/KhpGbiFtz89H4IaHigI3U2
ادامه دارد .....