تو دریایی من کویر🌱
شهید اول
👆🏻👆🏻👆🏻
در چهارمین روز از تیر سال ۱۳۴۴ در شهر سنندج در خانوادهای مذهبی و اهل تسنن به دنیا آمد. پدرش محمد از پرسنل ژاندارمری بود و مادرش سیده زینب، زنی شیعه، زحمتکش و خانهدار بود که فرزندانش را با عشق به اهل بیت (ع) بزرگ کرد.
شهیده کودکی مهربان، مسئولیتپذیر و شجاع بود که در دامان عفیف مادر، با رشد جسم، روح معنوی خود را هم پرورش میداد. آن قدر در محراب عبادت با خدا لذت میبرد که به پدرش گفته بود: «اگر از چیزی ناراحت و دلتنگ باشم و گریه کنم، چشمانم سرخ میشود و سرم درد میگیرد. اما وقتی با خدا راز و نیاز کرده و گریه میکنم، نه خستهام، نه سردرد و ناراحتی جسمی احساس میکنم، بلکه تازه سبکتر و آرامتر میشوم».
دخترک کم کم به سیل خروشان انقلابیون پیوست و با شرکت در راهپیماییها و تظاهرات ضد طاغوت در جرگه دختران مبارز کردستان قرار گرفت.
روزی با دوستانش به قصد شرکت در تظاهرات علیه رژیم پهلوی به خیابانهای اصلی شهر رفت. لحظاتی از شروع این خیزش مردمی نگذشته بود که مأموران شاه به مردم حمله کردند. آنها ناهید را هم شناسایی کرده بودند و قصد دستگیری او را داشتند که با کمک مردم از چنگال آن دژخیمان فرار کرد. برادرش میگوید «آن شب خواهرم از درد نمیتوانست درست روی پایش بایستد. بر اثر ضربات ناشی از باتوم، پشتش کبود شده بود».
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع درگیریهای ضد انقلاب در مناطق کردستان، همکاریاش را با نیروهای ارتش و بسیج و سپاه آغاز کرد. شروع این همکاری، خشم ضد انقلاب به خصوص گروهک «کومله» را که زخمخورده فعالیتهای انقلابی این نوجوان و سایر دوستانش بود، برانگیخت.
او علاوه بر همکاری با بسیج و سپاه بیشتر وقتش را به خواندن کتابهای مذهبی و قرآن و انجام فعالیتهای اجتماعی میگذراند.
اوایل زمستان سال ۱۳۶۰ به شدت بیمار شد و به درمانگاهی در میدان مرکزی شهر سنندج مراجعه کرد. اما از ساعت مراجعتش خیلی گذشته بود و خانواده نگران شده بودند. خواهرش به دنبال وی میرود و بعد از ساعتها پرسوجو پیدایش نمیکند. خبری از ناهید نبود! انگار که اصلاً به درمانگاه نرفته بود! آن وقتها پدر ناهید در جبهه خرمشهر بود و مادر نگران و دستتنها، به تنهایی همه جا دنبال او گشت. تا اینکه بالاخره از چند نفر که او را میشناختند و او را آن روز دیده بودند شنید که چهار نفر، دخترک را دوره کرده، به زور سوار مینیبوس کردند و بردند!
بعد از ربوده شدن او، خانواده او مرتب مورد تهدید قرار میگرفتند. افراد ناشناس به خانه آنها نامه میفرستادند که «اگر باز هم با سپاه و پیشمرگان انقلاب همکاری کنید، بقیه بچههایتان را هم می کشیم».
چند وقتی از ربوده شدن شهیده گذشته بود که خبر گرداندن دختری در روستاهای کردستان با دستانی بسته و سری تراشیده به جرم اینکه «این جاسوس خمینی است!» همه جا پخش شد. او دخترک شهیده ما بود که با شهامت و ایستادگی قابل تحسین از مقتدای انقلابی خود حمایت کرده و زیر بار حرف زور آنها نرفته بود. مردم روستا در آن شرایط سخت که جرأت حرف زدن نداشتند، به وضعیت شکنجه وحشیانه این دختر اعتراض کرده بودند. اما هیچ گوش شنوا و مرد عملی پیدا نشده بود که شهیده، دختر جوان و انقلابی را از چنگال ستم آنها رهایی بخشد.
از روز ربوده شدن او ۱۱ ماه میگذشت که پیکر بیجان و مجروح و کبود او را با سری شکسته و تراشیده در سنگلاخهای اطراف روستای «هشمیز» پیدا کردند. روایت دیگر حاکی است که اشرار برای وادار کردن دخترک به توهین نسبت به حضرت امام (ره) او را زندهبهگور کرده بودند.
نام این شهید چیست؟؟🤔
#مسابقه😍
#جایزه🎁
@to_daryaee_man_kavir 🌼
↻♡↻
تو دریایی من کویر🌱
شهید دوم
در یک خانواده مذهبی و متوسط در شهرستان زنجان دیده به جهان گشود. از همان دوران کودکی به واجبات اهمیت زیادی می داد نمازهای یومیه ایشان ترک نمی شد حتی نماز و روزه اش قبل از رسیدن به سن بلوغ ترک نمی شد. علاقه شدیدی به قرآن داشت و قبل از ورود به دبستان قرآن را در مکتب خانه فرا گرفت و از همان لحظه روح و جسم خود را با قرآن مانوس ساخت و دستورات قرآن را راه و رسم زندگی خویش قرار داد.
در 2 تیر ماه سال 1340 متولد و در تاریخ 17 آبان ماه سال 1369 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
فرازی از وصیت نامه شهید.:
روزها فكر من اين است و همه شب سخنم
كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم
از كجا آمده ام، آمدنم بهر چه بود
به كجا مى روم آخر ننمايى وطنم
مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك
دو سه روزى قفسى ساخته اند از بدنم
آيا زندگى دنيوى قفسى براى انسانها نيست؟ پس بايد ما تكليفمان را اداء كنيم و اين قفس را بشكنيم و به سوى معشوق خود يعنى خدايمان پر كشيم. چرا كه عاشق دور از معشوق نمى تواند، باشد و به همين دليل است كه معلم شهادت، امام حسين(ع) و ياران مظلوم و عطشان كربلا، با اينكه مى دانسته اند، كشته مى شوند و خانواده شان به دست يزيديان اسير مى گردند، لكن حركت مى كنند و چنان قيامى برپا داشتند كه آيندگان آن را الگوى زندگى قرار دهند و امام حسين (ع) در آن روز عاشورا تمام انسانهاى خدا دوست و موحد را خطاب قرار داده است
اما اى خواهرم! اميدوارم شما نيز با حجابتان و اعمالتان راه شهداء را ادامه دهيد و پيام مرا همچون زينب كبرى بر ملحدان و از خدا بى خبران بيان كنيد. به ويژه اى خواهر بزرگوارم (معصومه)! درست است كه تحمل شهادت همسر و اولاد و داماد و برادر برايت مشكل است، ولى اين را بايد بدانى كه در راه خدا هيچ چيز فانى نمى شود و شما مى توانيد، همچون زينب زهراى عزيز، چنان صبر كنى كه صبر از دست شما تحمل خود را از دست بدهد
#مسابقه😍
#جایزه🎁
@to_daryaee_man_kavir 🌼
↻♡↻
تو دریایی من کویر🌱
شهید سوم
در 5 خرداد 1341 در خانواده ای مذهبی در شهرستان سیرجان چشم به جهان گشود، با توجه به شرایط سخت خانواده اش، از همان کودکی به انتخاب خودش کمک خرج خانه شد، جنگ که شد، بنا به وظیفه اش عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد، شجاعتش زبانزد عام و خاص بود، چندین مرتبه مخفیانه برای جمع آوری اطلاعات به عراق و کربلا سفر کرده بود، عاشقانه جنگید و در همین راه هم به لقاءالله رسید
او پسر مهربان و دلسوزی بود، وقتی بزرگتر شد و به کلاس پنجم رسید، از پدرش خواست برایش کاری پیدا کند تا کمک خرج خانواده باشد، روزها به بنایی مشغول می شد و شب ها به مدرسه شبانه می رفت، حتی از دستمزد خودش برای مادرش هم ساعتی را خریداری و هدیه داده بود.
همسرش:
عاشق ساده زیستی بود، زندگی مان را ساده و با وسایلی مختصر آغاز کردیم اما با لذتی وصف ناشدنی، الان که به گذشته برمی گردم انگار که تمام لحظات بودن با او برایم زیباترین نقش های زندگی بوده است.
زندگی مشترک را همراهی و همکاری می دانست، همیشه در کارهای منزل به من کمک می کرد.
اگر لباس می شستم، آن ها را روی بند می انداخت، کمکم ظرف می شست و مهمانداری می کرد، بسیار متواضع بود.
در سلام کردن بر همه پیشی می گرفت و احترام ویژه ای برای پدر و مادرش قائل بود.
قرآن را با صوتی زیبا و دلنشین قرائت می کرد و ما را به خواندن قرآن و عمل به احکام دین تشویق می کرد، در جبهه هم دوستانش می گفتند اغلب قرآن به همراه داشته و آن را قرائت می کرده است.
خواهرشهید:
کلاس اول بودم و قبل از رفتن به مدرسه به من توصیه می کرد که حتماَ روسری بپوشم و من معنی حجاب را در آن سن و سال متوجه نمی شدم، اما ایشان اصرار داشت که محجبه باشم و جالب تر آنکه برای تشویق من در امر حجاب از کارمزد زحمت کارگری اش برایم عروسکی زیبا خریده بود.
سرانجام این شهید والامقام در 29 دی ماه سال 63 در آبادان به درجه ی رفیع شهادت نائل آمد.
نام این شهید چیست؟🤔
#مسابقه😍
#جایزه🎁
@to_daryaee_man_kavir 🌼
↻♡↻
تو دریایی من کویر🌱
الوعده وفا😎 یه خبر خووووب🏷 باز هم مسابقه داریم😌 اونم چه مسابقه ای🤩 ⭕️ #موضوع مسابقه: شناسایی شهدا
خب😃
نام سه شهید امروز بالای این پست در کاناله👆🏻👆🏻👆🏻
بدویید تا فردا #11فردا فقط وقت دارید به آیدی زیر نام شهدا رو بفرستیدا😌🙃
🆔 @Velayat6394
همراه با نام و نام خانوادگی خودتون به ترتیب نام شهدا رو بفرستید😉
@to_daryaee_man_kavir🌼
↻♡↻
چالش ناشناسمون🚶🏻♀
به طور ناشناس هر چه میخواهد دل تنگت بگو🙂♥️
https://harfeto.timefriend.net/16111313482608
#شهیدانه🕊
شهید بابک نوروزی
-میگفت:
هرکسیروزی 3 مرتبه
خطاببهحضرتمهدی'عج' بگه:
بِاَبیاَنتَوَاُمےونَفسےیآاَبآصآلِحالمَهدی...)
حضرتیجورخاصےبراشدعامیکنن(:☘
°[ @to_daryaee_man_kavir]°
シ
🌸•|بھ رسم صبحگاهے |•💕
•°|⭐️🌙|°•
🌸اِلهی عَظُمَ الْبَلاء
🌺ُوَبَرِحَ الْخَفآءُ
🌸وَانْکَشَفَ الْغِطآء
🌺ُوَانْقَطَعَ الرَّجآء
🌸ُو َضاقَتِ الاَْرْض
🌺ُوَمُنِعَتِ السَّمآء
🌸وَاَنْتَ الْمُسْتَعان
🌺ُوَ اِلَیْکَ الْمُشْتَکی
🌸وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخآء
🌺ِاَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَالِ مُحَمَّد
🌸اُولِی الاَْمْر ِالَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ
🌺وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ
🌸فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاًعاجِلا قَریباً
🌺کَلَمْحِ الْبَصَرِاَو ْهُوَ اَقْرَب
🌸ُیا مُحَمَّدُ یاعَلِیُّ یاعَلِیُّ یامُحَمَّدُ
🌺اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ
🌸و َانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ
🌺یا مَوْلانا یاصاحِبَ الزَّمان
🌸ِالْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
🌺اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی
🌸 السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ
🌺الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَل
🌸َیااَرْحَمَ الرّاحِمینَ
🌺بِحَقِّ مُحَمَّد وَالِهِ الطّاهِرین🤲🏻
#دعای_فرج
°[ @to_daryaee_man_kavir ]°
シ
🎯 چند توصیه حضرت آقا برای استفاده بیشتر از ماه رجب
♨️ ترک گناه
💎 استغفار
😊 اخلاق
🔆 نماز
❤️ قرآن
🌳 دعا
🌀 روزه
#سخن_ولی
@to_daryaee_man_kavir 🌼
~♡~