🌸🍃🌸🍃
#بركت_دعاى_مادر
محمد بن على ترمذى، از عالمان ربانى و دانشمندان عارف مسلك بود . در عرفان و طريقت، به علم بسيار اهميت مىداد؛ چنان كه او را حكيم الاولياء مىخواندند.
در جوانى با دو تن از دوستانش، عزم كردند كه به طلب علم روند . چارهاى جز اين نديدند كه از شهر خود، هجرت كنند و به جايى روند كه بازار علم و درس، در آن جا گرمتر است .
محمد، به خانه آمد و عزم خود را به مادر خبر داد.
مادرش غمگين شد و گفت:اى جان مادر!من ضعيفم و بىكس و تو حامى من هستى؛ اگر بروى، من چگونه روزگار خود را بگذرانم .
مرا به كه مىسپارى؟ آيا روا مىدارى كه مادرت تنها و عاجز بماند و تو دانشمند شوى؟
از اين سخن مادر، دردى به دل او فرود آمد . ترك سفر كرد و آن دو رفيق، به طلب علم از شهر بيرون رفتند.
مدتى گذشت و محمد همچنان حسرت مىخورد و آه مىكشيد .روزى در گورستان شهر نشسته بود و زار مىگريست و مىگفت:
من اين جا بىكار و جاهل ماندم و دوستان من به طلب علم رفتند . وقتى باز آيند، آنان عالماند و من هنوز جاهل . ناگاه پيرى نورانى بيامد و گفت:
اى پسر!چرا گريانى؟ محمد، حال خود را باز گفت .
پير گفت: خواهى كه تو را هر روز درسى گويم تا به زودى از ايشان در گذرى و عالمتر از دوستانت شوى؟
گفت: آرى، مىخواهم .
پس هر روز، درسى مىگفت تا سه سال گذشت . بعد از آن معلوم شد كه آن پير نورانى، خضر (ع) بود و اين نعمت و توفيق، به بركت رضا و دعاى مادر يافته است
🌸🍃🌸🍃
حكايت پارسايان، رضا بابايى
@dastan69zendegi