eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
3هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
3.8هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: چهارشنبه - ۲۰ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Wednesday - 08 April 2020 قمری: الأربعاء، 14 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸امام موسي بن جعفر حضرت كاظم عليه السّلام 🔸السلطان ابالحسن حضرت علي بن موسي الرضا عليهما السّلام 🔸جواد الائمه حضرت محمد بن علي التقي عليهما السّلام 🔸امام هادي حضرت علي بن محمد النقي عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - یا حَیُّ یا قَیّوم (100 مرتبه) - حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه) - یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹امروز مناسبتی نداریم 📆 روزشمار: ▪️1 روز تا ولادت حضرت صاحب الزمان (عج) ▪️16 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️25 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️30 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️33 روز تا اولین شب قدر ✅ با ما همراه شوید... ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
امام مهدی کیست؟ امام مهدی کیست؟ وی یگانه فرزند امام عسکری علیه السلام یازدهمین امام شیعیان است. امام مهدی(عج) در سحرگاه نیمه شعبان 255 ق در سامرّا چشم به جهان گشود و پس از پنج سال زندگی تحت سرپرستی پدر، و مادر بزرگوارشان نرجس خاتون، در سال 260 ق به دنبال شهادت حضرت عسکری علیه السلام ـ همچون حضرت عیسی علیه السلام و حضرت یحیی علیه السلام که در سنین کودکی عهده دار نبوّت شده بودند ـ در پنج سالگی منصب امامت شیعیان را عهده دار شدند. آن بزرگوار پس از سپری شدن دوران غیبت با تشکیل حکومت عدل جهانی احکام الهی را در سرتاسر زمین حاکمیت خواهد بخشید. میلاد نور آخرین امام شیعیان در پانزدهم ماه شعبان 255 ق، علی رغم مراقبت های ویژه مأموران حکومت عباسی، در خانه امام عسکری علیه السلام چشم به جهان گشودند. تولد مخفیانه آن حضرت بی شباهت به تولد حضرت موسی علیه السلام و حضرت ابراهیم خلیل علیه السلام نیست. همان گونه که این دو پیامبر بزرگ الهی تحت شدیدترین تدابیر امنیتی فرعونیان و نمرودیان به اراده خداوند و به سلامت در کنار کاخ فرعون و نمرود متولّد شدند، حضرت مهدی(عج) نیز در حالی که جاسوسان و مأموران خلیفه عباسی تمام وقایع خانه امام یازدهم علیه السلام را زیر نظر داشتند، در کمال امنیت و بدون آن که دشمنان بویی ببرند، در سحرگاه روز جمعه نیمه شعبان قدم به جهان هستی گذاشتند. سیمای مهدی(عج) پیامبر اکرم(ص) و ائمه اطهار علیهم السلام هر کدام در سخنان خود به اوصاف امام مهدی(عج) اشاره کرده اند. حضرت امام رضا علیه السلام در توصیف ویژگی های چهره و سجایای اخلاقی و ویژگی های برجسته آن حضرت می فرمایند: «قائم آل محمد(عج) هاله هایی از نور چهره زیبای او را احاطه کرده است رفتار معتدل و چهره شادابی دارد. از نظر ویژگی های جسمی شبیه ترین فرد به رسول خدا(ص) است. نشانه خاصّ او آن است که گرچه عمر بسیار طولانی دارد، ولی از سیمای جوانی برخوردار است؛ تا آن جا که هر بیننده ای او را چهل ساله یا کمتر تصور می کند. از دیگر نشانه های او آن است که تا زمان مرگ با وجود گذشت زمان بسیار طولانی هرگز نشان پیری در چهره او دیده نخواهد شد». حجت خدا روزی عثمان بن سعید بن عمری به همراه حدود چهل نفر از بزرگان شیعه به حضور امام عسکری علیه السلام رسیدند تا درباره جانشین آن حضرت سؤال کنند و در آینده از ایجاد اختلاف در مسئله امامت جلوگیری کنند. راوی می گوید: وقتی عثمان بن سعید به حضرت عسکری علیه السلام گفت: آمده ایم تا درباره مطلب مهمی که شما به آن آگاه ترید از شما سؤال کنیم، حضرت عسکری علیه السلام فرمودند: بنشین عثمان. پس از ساعتی امام علیه السلام فرمودند: آیا می خواهید بگویم به چه منظوری آمده اید؟ همه گفتند: ای فرزند رسول خدا، بفرمایید. آنگاه حضرت فرمودند: آمده اید تا درباره حجت خدا و امام پس از من بپرسید. همه گفتند: آری. در این لحظه ناگهان پسری که چهره درخشانی چون ماه داشت و از هر حیث به امام عسکری علیه السلام شبیه بود وارد شد. حضرت فرمودند: بعد از من پیشوای شما و جانشینم این فرزند من است. مواظب باشید پس از من در دین دچار آشفتگی نشوید... دوران زندگی دوران زندگی امام زمان(عج) به چهار دوره تقسیم می شود: 1 ـ از تولد تا غیبت: حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند. 2 ـ غیبت صغری: پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال 260 ق دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال 329 ق ادامه پیدا کرد. در این دوره حضرت مهدی(عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می پرداختند. 3 ـ دوره غیبت کبری: این دوران از سال 329 ق شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده اند. 4 ـ دوره حکومت: پس از ظهور، امام زمان(عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
مشكل علمى خود را از قائم ما بپرس! بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم سيد امير علام مى گويد: شبى براى زيارت حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين عليه‌السلام مشرف شده بودم، آخر شب بود در حال گردش در حرم بودم ناگاه متوجه شخصى شدم كه به طرف ضريح امامعليه‌السلام مى رود. وقتى نزديك تر شدم، او را شناختم. او استاد دانشمند و فاضل متقى، مولا احمد اردبيلى بود. من در گوشه اى خود را پنهان نمودم و مراقب او شدم. (كه او در اين ساعت از شب و در تاريكى و خلوت به دنبال چيست؟) او به طرف در ضريح كه طبق معمول بسته بود رفت، وقتى نزديك در رسيد، در ضريح به روى او گشوده شد! داخل شد. كمى كه وقت كردم، متوجه شدم كه گويا آهسته با كسى نجوا مى كند. وقتى بيرون آمد، در بسته شد، و به سوى مسجد كوفه به راه افتاد. من نيز در پى او به راه افتادم. مقابل مسجد كوفه رسيديم، او وارد شد و در محرابى كه اميرالمؤمنين عليه‌السلام در همان جا به شهادت رسيده بود، ايستاد، پس از مدت زيادى بازگشت و از مسجد خارج شد و به طرف نجف به راه افتاد. من همچنان در تعقيب او بود تا اين كه به مسجد حنانه رسيديم. ناگهان سرفه ام گرفت: و نتوانستم خود را كنترل كنم، او متوجه شد. برگشت و مرا شناخت. گفت: تو مير علام هستى؟ گفتم: آرى. گفت: اين جا چه مى كنى؟ گفتم: از زمانى كه شما وارد حرم اميرالمؤمنين عليه‌السلام شديد، همراه شما بودم. شما را به صاحب آن قبر قسم مى دهم جريان امشب را از ابتدا، تا انتها براى من تعريف كنيد؟ گفت: به شرطى مى گويم كه تا من زنده ام، آن را براى كسى تعريف نكنى. وقتى به او كاملا اطمينان دادم، گفت: مسايل مشكلى برايم مطرح شده بود كه پاسخ آن ها را نمى دانستم. به دلم افتاد كه آن ها را از حضرت علىعليه‌السلام بپرسم. همان طور كه ديدى وقتى مقابل در ضريح رسيدم، بدون استفاده از كليد، در ضريح به رويم گشوده شد. داخل ضريح مقدس شدم و در آنجا به درگاه خداوند تضرع نمودم. تا اين كه صدايى از قبر به گوشم رسيد كه به مسجد كوفه برو و آن را از قائم ماعليه‌السلام كه امام زمان تو است بپرس! و همان طور كه ديدى، در محراب مسجد كوفه پاسخ آن ها را از ايشان دريافت كرده، بازگشتم.[1] پی نوشت [1] بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴ و ۱۷۵. اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
راشد همدانی و امام زمان(عج) بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم یک ثانیه از عمر دراز شب یلدا باعث شده تا صبح به یادش بنشینیم ده قرن ز عمر پسرفاطمه بگذشت یک شب نشد از داغ فراقش بنشینیم! احمد بن فارس ادیب از اساتید شیخ صدوق می گوید: راشد همدانی از مردم هَمَدان به حج می رود. هنگام بازگشت، کاروان در بیابانی منزل می کنند تا شب را به روز آورند. مرد، در انتهای کاروان به خواب رفته بود. وقتی که از حرارت آفتاب بیدار شد، کاروان رفته بود و اثری از آن به جای نمانده بود. حاجی همدانی در این زمینه می گوید: در آن لحظه وحشت زده از جا برخاستم و بدون آن که بدانم به کجا می روم، با توکل له خدا به راه افتادم. مقداری راه رفته بودم که سرزمین سبز و خرمی را دیدم و در وسط آن منطقه سرسبز، خانه ای را دیدم که دربانی بر درِ آن ایستاده است. به سوی دربان رفتم، تا مرا راهنمایی کند. دربان، مرا با خوشرویی پذیرفت و بعد از اجازه گرفتن از صاحب خانه مرا به درون خانه نزد صاحب خانه برد. جوانی در اتاق نشسته بود و در بالای سرش شمشیر بلندی از سقف آویزان بود. سیمای آن جوان مانند ماه شب چهارده می درخشید. سلام کردم بعد از پاسخ فرمود: می دانی من که هستم. گفتم: نه. فرمود: من قائم آل محمد هستم. من آن کسی هستم که در آخر الزمان ظهور خواهم کرد و جهان را پر از عدل و داد خواهم کرد؛ وقتی که از ظلم و بیداد پر شده باشد. تا این سخن را شنیدم، به رو بر زمین افتادم و چهره ام را به خاک ساییدم. فرمود: این کار را نکن سرت را بلند کن. من اطاعت کردم. سپس فرمود: تو فلانی هستی و نام مرا بر زبان آورد. از شهری هستی که در دامن کوه قرار دارد و هَمَدانش گویند. گفتم: آری سرورم چنین است. فرمود: می خواهی نزد خانواده ات بازگردی. گفتم: بلی ای آقای من، و به آنان مژده دیدار شما را خواهم داد. حضرتش به خادم اشاره ای فرمود. خادم، دستم را گرفت و کیسه ای به من داد و چند قدم همراه من برداشت که من تپّه و ماهورها و درختانی و مناره مسجدی را دیدم. پرسید: این شهر را می شناسی. گفتم: نزدیک ما شهری است به نام اسد آباد و این بدان شهرماند. گفت: این همان اسد آباد است برو به خوشی و سعادت. دیگر او را ندیدم. وقتی که داخل اسد آباد شدم، کیسه را باز کردم. دیدم محتوی چهل یا پنجاه دینار زر است. پس به سوی همدان رفتم و تا دینارها باقی بود روزگار خوشی داشتم. همسفران او که در حج بودند، پس از زمانی نه چندان کوتاه رسیدند و گم شدن او را به همه می گفتند. وقتی او را در شهر خودشان دیدند، تعجب کردند. فرزندان و خاندان او و بسیاری از کسان، از سفر این مرد هدایت یافتند.[1] پی نوشت [1] كمال الدين و تمام النعمة، ج 2، ص 188 منبع : امام زمان (ع) سرچشمه نشاط جهان، ص: 147؛ پاک نیا، عبدالکریم اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
قالَ الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِىٍّ عليه السلام: لَهُ غَيْبَةٌ يَرْتَدُّ فيها اَقْوامٌ وَيَثْبِتُ فيها اخَرُونَ فَيَوُذُّونَ وَ يُقالُ لَهُمْ: «مَتى هذَا الْوَعْدُ اِنْ كُنْتُمْ صادِقينَ». اَما اَنَّ الصّابِرَ فى غَيْبَتِةِ عَلَى الاَْذى وَالتَّكْذيبِ بَمِنْزِلَةِ المجاهِدِ بِالسَّيْفِ بَيْنَ يَدَىْ رَسُولِ اللّه ِ صلي الله عليه و آله. [بحارالأنوار، ج 51، ص 133.] امام حسين عليه السلام فرمود: حضرت مهدى داراى غيبتى است كه گروهى در آن مرحله مرتد مى شوند و گروهى ثابت قدم مى مانند و اظهار خشنودى مى كنند. افراد مرتد به آنها مى گويند: «اين وعده كى خواهد بود اگر شما راستگو هستيد؟» ولى كسى كه در زمان غيبت در مقابل اذيّت و آزار و تكذيب آنها صبور باشد، مجاهدى است كه با شمشير در كنار رسول خدا صلي الله عليه و آله جهاد كرده است. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
3 دقیقه در قیامت.... 015.mp3
24.39M
🔈 شرح و بررسی کتاب 🔈 تجربه نزدیک به مرگ جانباز مدافع حرم 🔊 جلسه پانزدهم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
❗️ ✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: زمانی مرحوم شیخ ابراهیم حائری در مسجد کوفه معتکف بود، حضرت غائب علیه‌السلام را در خواب دید، حضرت به او فرمود: اینها که در اینجا معتکفند، از خوبان و صلحا هستند، ولی هر کدام حاجتی دارد: مال، عیال، خانه، قضای دین، رفع کسالت و مرض و…، ولی هیچ‌کس به فکر من نیست و برای ظهور و فرج من به‌طور جدی دعا نمی‌کند! 📚 در محضر بهجت، ج٣، ص٢۴٨ ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
📖 تقویم شیعه ☀️ امروز: شمسی: پنجشنبه - ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ میلادی: Thursday - 09 April 2020 قمری: الخميس، 15 شعبان 1441 🌹 امروز متعلق است به: 🔸حضرت حسن بن علي العسكري عليهما السّلام 💠 اذکار روز: - لا اِلهَ اِلّا اللهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ الْمُبین (100 مرتبه) - یا غفور یا رحیم (1000 مرتبه) - یا رزاق (308 مرتبه) برای وسعت رزق ❇️ وقایع مهم شیعه: 🔹ولادت با سعادت قطب عالم امکان حضرت مهدی موعود عجل الله تعالی فرجه الشریف، 255ه-ق 🔹وفات نائب چهارم حضرت صاحب الزمان علیه السلام 📆 روزشمار: ▪️15 روز تا آغاز ماه مبارک رمضان ▪️24 روز تا رحلت ام المومنین حضرت خدیجه علیها السلام ▪️29 روز تا ولادت امام حسن مجتبی علیه السلام ▪️32 روز تا اولین شب قدر ▪️33 روز تا ضربت خوردن امام علی علیه السلام ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ Sapp.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://gap.im/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷
🌹 مادر امام زمان(ع)نامش «ملیكه» (ملیكا)بود او از طرف پدر، دختر «یشوعا» فرزند امپراطور روم شرقی بود، و از طرف مادرنوه «شمعون» بود.شمعون از یاران مخصوص حضرت عیسی(ع) و وصی او بود. ملیكه با اینكه در كاخ می‌زیست و با خاندان امپراطوری زندگی می‌كرد،اما آن چنان پاك و باعفّت بود كه گویی نسبتی با این خاندان نداشت، بلكه به مادر و خانوادة‌ مادری خود رفته و زندگیش همچون زندگی شمعون، و عیسی بن مریم از صفا و معنویت و پاكی خاصّی برخوردار بودازاین رو نمی‌خواست، با خاندان امپراطوری دنیا پرست،بیامیزد بلكه دوست داشت و هدفش این بود كه در یك خانواه پاك خداپرست، زندگی كند،خداونداو رادر این هدف كمك كرد و اورا به طور عجیب به خواسته و هدفش رساند. خواستگاری و مجلس عقد حضرت نرجس علیها السلام ملیكه وقتی كه به سنّ ازدواج رسید،جدّش امپراطور روم، خواست او را به همسری برادرزاده‌اش درآورد.با توجه ‌به اینكه كسی نمی‌توانست از فرمان امپراطور سرپیچی نماید،امپراطوری از طرف برادرزاده‌اش،از ملیكه خواستگاری كرد و سپس مجلس عقدبسیار باشكوهی ترتیب داد كه در آن مجلس سیصد نفر از برگزیدگان روحانیون و كشیشان مسیحی وهفتصدنفر از افسران و فرماندهان ارتش و چهار هزار نفر از اشراف و معتمدین و ثروتمندان شركت داشتند مجلس دركاخ با شكوه امپراطور برگزار شد،تخت بزرگی را كه با انواع جواهرات و طلا و نقره و یاقوت و عقیق، آراسته شده بود،در جای مخصوص كاخ گذاشتند، برادرزاده امپراطور روی آن تخت نشست، تشریفات مراسم عقد فراهم شد دربانان وخدمتگزاران با لباسهای مخصوص خدمت هر یك در جایگاه خود ایستادنددر اطراف كاخ قندیلها و چهل چراغها، مجلس را جلوه خاصّی داده بود،ناقوس نواخته شد، روحانیون برجستة مسیحی كنار تخت با عبا و كلاه و لباس مخصوص، شمعدان به دست در دو طرف به صف ایستادندو كتاب مقدّس انجیل در دست داشتند،همین كه انجیل را گشودند كه آیات آن را تلاوت كنند، ناگهان زلزله آمد،كاخ لرزید،و هركسی كه روی تخت نشسته بود بر زمین افتاد، خود امپراطور و برادرزاده‌اش نیز از تخت بر زمین افتادند، ترس و لرز حاضران را فراگرفت، یكی از كشیشان بزرگ به حضور امپراطور آمد و عرض كرد:«این حادثه عجیب، نشانه ‌بلا و خشم خدا و علامت پایان یافتن آیین و مراسم است،مارا مرخص فرمایید برویم» امپراطور اعلام ختم مجلس كرد،و همه رفتند، سپس دستور دادآنچه كه ازتخت و قندیل و چراغ و چیزهای دیگر كه درهم ریخته و افتاده بود همه را به جای خودگذاشتند این بارامپراطور تصمیم گرفت كه «ملیكه» را به همسری برادرزاده دیگرش درآورد،وباخود گفت شاید این حادثه زلزله، برای آن بودكه «ملیكه همسر برادرزاده اوّلی نگرددبلكه همسر برادرزاده دوّمی شود. دستور داد مجلس را در كاخ مثل مجلس سابق آراستند، دربانان و خدمتكاران درجایگاهی مخصوص قرار گرفتند، تخت مخصوص را نیز درجای خود گذاشتند روحانیون برجسته مسیحی رابادست گرفتن شمعدانها و بالباسهای مخصوص دركنار تخت قرار گرفتند،برادرزاده دوّمی بر تخت مخصوص نشست، همین كه مراسم عقد شروع شد، و كشیشان خواستند عقد بخوانند، بار دیگر حادثه زلزله رخ داد و همة‌ حاضران پریشان شدندو رنگها پرید و مجلس به هم ریخت و تختها واژگون شد، امپراطور و برادرزاده دوّمی، از تخت بر زمین افتادند و همه وحشت زده از كاخ بیرون آمدندوبه خانه‌های خود رفتند امپراطور، بسیار ناراحت شد، در اندوه و غم و فكر فرو رفت و لحظه‌ای این دو حادثه عجیب را فراموش نمی‌كرد. خواب عجیب نرجس«علیها السلام» آن شب ملیکه در عالم خواب دید، جدّش شمعون همراه حضرت مسیح «علیه‌السلام» و عدّه‌ای از یاران مخصوص حضرت مسیح(ع) وارد كاخ شدند، ناگهان منبری بسیار با شكوه به جای تخت امپراطور گذاشته شد، سپس دید دوازده نفر كه مردانی بسیار خوش سیما و نورانی و زیبابودند وارد كاخ شدند، در عالم خواب به ملیكه گفته شداینها كه وارد شدند، پیامبر اسلام(ص) و علی، حسن و حسین، امام سجاد، امام باقر، امام صادق، امام كاظم،امام رضا،امام جواد،امام هادی وامام حسن عسكری(ع) هستندناگهان مشاهده كرد كه پیامبر اسلام(ص به حضرت مسیح(ع) رو كرد و گفت: ما به اینجا آمده‌ایم تا «ملیكه» را ازشمعون برای فرزندم «حسن عسكری» خواستگاری كنیم حضرت مسیح(ع) به شمعون گفت: به به، سعادت به تو رو كرده، خودرا با دودمان محمد«صلی الله علیه و آله» پیوند بده، شمعون ازاین پیشنهادبسیارخوشحال شد. آنگاه حضرت محمد(ص) به منبر رفت و خطبة عقد را خواند و«ملیكه» رابه عقد امام حسن عسكری «علیه‌السلام» درآورد وسپس حضرت مسیح و شمعون و یاران مسیح(ع) به این عقد گواهی دادند پذیرفتن اسلام درعالم خواب «ملیكه» می‌گوید‌: ازخواب بیدارشدم ولی ماجرای خواب را به هیچ كس وحتّی جدم امپراطور روم، نگفتم، تامبادابه من آسیبی برسانند،ولی شب ودر فکر این خواب عجیب ⭕️ @dastan9
داستانهای کوتاه و آموزنده
#یامهدی🌹 مادر امام زمان(ع)نامش «ملیكه» (ملیكا)بود او از طرف پدر، دختر «یشوعا» فرزند امپراطور روم شرق
بودم، و باخودمیگفتم من دراینجا،و امام حسن عسكری(ع)در شهری بسیار دور از اینجا، چگونه به خانة ‌او راه می‌یابم، محبّت امام حسن عسكری(ع) سراسر دلم را گرفته بودتنها به او می‌اندیشیدم تا اینكه بیمار و رنجور شدم،تمام پزشكان روم را به بالین من آوردند، ولی معالجه آنها بی‌نتیجه ماند، چرا كه بیماری من،بیماری جسمی نبود! تابا معالجة آنها خوب شوم روزی پدرم كه ازمن ناامیدشده بود،به من گفت: آیا هیچ آروزیی داری تا آن را برآورم،‌گفتم‌: آرزویم این است كه به زندانیان مسلمان كه در جنگ اسیر و دستگیر شده‌اند، سخت نگیرید،و آنهارا ازشكنجه معاف دارید تا شاید به خاطر این كار خوب، خداوند حال مرا نیك كند و سلامتی مرا به من بازگرداند،و حضرت مسیح(ع) و مادرش مریم(ع)بر این كار نیك به من لطف ومرحمت كنند پدرم خواستة مرا برآورد،عدّه‌ای از زندانیان مسلمان را آزاد كرد، و مجازات و شكنجة بعضی را بخشید، بسیار خوشحال شدم،از آن به بعدروز به روزحالم بهتر می‌شد، همین موضوع باعث شدكه پدرم دستور داد تا بیشتر از زندانیان مسلمان،دلجویی كنندو آنها را ببخشند و خوشنودی آنها را به دست آورند چهارده شب از این جریان گذشت،شبی خوابیده بودم،‌ در خواب دیدم فاطمه زهرا(س)بانوی بزرگ دنیا و آخرت، همراه مریم(علیها السلام) وبانوان دیگر نزد من آمدند،حضرت مریم به من گفت كه این بانو مادر همسر توست بی اختیار به یاد همسرم امام حسن عسكری(ع)  افتادم، و قلبم فرو ریخت و به حضرت فاطمه «علیها السلام» عرض كردم از حسن عسكری گله دارم كه سری به من نمی‌زند دیگر گریه امانم نداد،زار زار گریستم فاطمه(س) فرمود:تا تو مسیحی هستی،فرزندم به سراغ تو نمی‌آید،اگر می‌خواهی خدا و حضرت مسیح(ع) از تو خشنود شوند،دین اسلام رابپذیر تا چشمت به جمال امام حسن عسكری روشن شود. گفتم: ای بانوی بزرگ!با تمام وجودم حاضرم كه اسلام را بپذیرم فرمود: بگو اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلّا اللهٌ وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمّداَ رَسُولُ اللهِ؛ گفتم: «گواهی می‌دهم به یكتایی خدا وپیامبری حضرت محمد«صلی الله علیه و آله» آنگاه فاطمه زهرا «علیها السلام» مرا به آغوش محبتش گرفت و نوازش داد وفرمود: خوشحال باش! به تو مژده می‌دهم كه از این به بعد امام حسن عسكری «علیه‌السلام» به دیدارت خواهد آمد و تو به زیات او موفّق میشوی از خواب بیدار شدم بسیار خوشحال بودم و همواره شهادت به یكتایی خدا و پیامبری محمد(ص) را به زبان می‌گفتم، و در انتظار دیدار امام حسن عسكری(ع) بودم تا شب بعد شد،در همین فكر و اندیشه خوابیدم، در خواب دیدم امام حسن عسكری(ع) به دیدار من آمد،از دیدار او بسیار خوشحال شدم، گله كردم كه چرا به دیدارمن نمی‌آمدی با اینكه دلم غرق محبّت تو بود! فرمود: علت جدایی این بود كه تو دردین اسلام نبودی، از این به بعد به دیدار تو خواهم آمد،‌تا روزی كه خداوند تو را در ظاهر همسر من گرداند از خواب بیدار شدم، هر شب آن بزرگوار را می‌دیدم، از آن به بعد حالم رو به بهبود میرفت وبه لطف خدا سلامتی خودرا باز یافتم جنگ مسلمانان بارومیان «ملیكه» همچنان آروز میکرد كه روزی بیاید وازمیان خاندان امپراطور روم دور شود، و از آلودگی دنیا پرستی این خاندان نجات یابد تا به افتخار و سعادت خدمت در خانه امام حسن عسكری برسد. در یكی از مسافرتها كه «ملیكه» با عدّه‌ای از بانوان همراه امپراطور بود، به لشكر اسلام برخوردند، سپاه روم با سپاه اسلام درگیر جنگ شد،دراین جنگ مسلمانان پیروز شدند، عده‌ای از زنان ازجمله«ملیكه »‌اسیر مسلمانان شدند،اسیران را بوسیله كشتی از راه رودخانه دجله به بغداد برای فروش آوردند،یكی از فروشندگان، برده فروش معروفی بنام«عمرو یزید» بود تعیین نماینده امام هادی«علیه‌السلام» برای خریداری روزی امام هادی(ع) پدر بزرگوار امام حسن عسكری(ع) یكی از یارانش به نام «بشر بن سلیمان» را كه در خرید و فروش برده نیز سابقه داشت در شهر سامرا دید و نامه‌ای كه به زبان رومی نوشته بود و زیر آن را امضا كرده بود به او داد و همیانی پول نیز جداگانه به او داد و فرمود: «می‌خواهم بروی بغداد و با این همیانِ پول، كنیزی را خریداری كنی و به اینجا بیاوری». بشر بن سلیمان گفت: بسیار خوب، هر امری بفرمایی اطاعت می‌كنم امام هادی(ع)فرمود:حال بشنو تا توضیح دهم كه چگونه كنیزی را خریداری می‌كنی؟ فلان روزاز اینجا به طرف بغداد حركت می‌كنی، سعی كن اوّل صبح فلان روز در كنار پل رودخانة معروف بغداد باشی، وقتی به آنجا رسیدی می‌بینی چند كشتی كنار آب می‌آیند تا بار خود را خالی كنند، در این میان می‌بینی زنانی را كه اسیر كرده‌اند، از كشتیها پیاده می‌كنند و به عنوان كنیز درمعرض فروش قرار می‌دهند. مشتریها می‌آیندو كنیزها را میخرند و باخود می‌برندهمچنان نگاه کن یک وقت میبینی دریکی ازاین کشتی‌ها عمروبن یزید دختری ⭕️ @dastan9 🇮🇷