eitaa logo
داستانهای کوتاه و آموزنده
2.7هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
3.3هزار ویدیو
36 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم بیایید از گذشتگان درس عبرت بگیریم تاخود عبرت آیندگان نشدیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ⭕️ http://Splus.ir/dastan9 🇮🇷 ⭕️ https://eitaa.com/dastan9 🇮🇷 ادمین کانال https://eitaa.com/yazahra_9 تبادلات 🌹 https://eitaa.com/yazahra_9
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻کوتاه و خواندنی 👤 مرحوم شیخ احمد کافی نقل می کرد که: 🔹 شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. می خواست کمکش کنم. 🔹لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. 🔹رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... 🌼فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غُر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری⁉️ 🔹آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند... 🔹وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی 👈گره ای باز میکنی؛ولو به جواب دادن سوال رهگذری.. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
😒😒😒😒😒😒😒 و 💎 اون روز مادربزرگم خونه ی ما بود. اومده بود تا چند روزی پیش ما بمونه. اون خیلی مهربونه و ما همه خیلی دوستش داریم و بهش احترام می گذاریم. اون روز با اومدن مادربزرگ متوجه ی یکی از اخلاقای بدم شده بودم. شاید بپرسید کدوم اخلاق پس بذارید براتون تعریف کنم. از مدرسه اومدم. گفتم: وای هوا خیلی گرمه آدم رو کلافه می کنه. بعد رفتم سر یخچال. یک نوشیدنی خنک می خواستم اما چیزی پیدا نکردم. حسابی کلافه شدم و گفتم: وای من چقدر بدشانسم دارم از گرما می میرم. بعد که کمی خنک شدم گفتم: امروز کلی تکلیف دارم اصلاً حوصله شو ندارم. تازه باید کلاس تقویتی ریاضی هم برم. حوصله ی اونو که اصلاً ندارم. مامان چرا غذایی که درست کردی اینقدر بی نمکه؟ چرا ماست و خیار درست نکردی؟ 😬 مامان! مامان! من هفته ی بعد باید برم جشن تولد اصلاً این لباسام رو دوست ندارم. بابا! چرا خونه ی ما انقدر قدیمیه؟ من اونو دوست ندارم. می شه عوضش کنی. خلاصه شب شد و می خواستم بخوابم. مادربزرگم به اتاقم اومد و گفت: نوه ی عزیزم، می شه یک کم با هم صحبت کنیم. گفتم آره مادرجون! چی شده؟ گفت: من امروز خیلی به کارات دقت کردم. دیدم تو برای هر چیز کوچکی نق می زنی و بهانه می گیری در صورتی که می تونستی به چیزای بهتر فکر کنی و یا خیلی از چیزایی که به نظرت خوب نمی اومدند تغییر بدی. ولی تو فقط به نقاط منفی همه چیز نگاه کردی و فقط نق زدی. به نظرم بهتره به جای فقط حرف زدن و بد گفتن، به راه حل ها فکر بکنی و کمی راضی تر باشی. 😀 اون شب کمی کمتر خوابیدم و به حرف های مادربزرگم بیشتر فکر کردم و دیدم راست می گه. پس با خودم یک تصمیم مهم گرفتم. صبح که برای صبحانه بیدار شدم مادرم سفره ی صبحانه رو چیده بود. من کره دوست نداشتم ولی نون سنگک رو که دیدم گفتم حالا امروز با این نون سنگک خوشمزه کره رو هم امتحان می کنم. همه به هم نگاه کردند و خندیدند. منم با اونا خندیدم. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌋فردی که بیشتر از همه وقتتان را با او می گذرانید، خود شما هستید پس سعی کنیدبرای خودتان، دوست داشتنی باشید نه فقط برای دیگران ... ⭕️ @dastan9 🇮🇷
در آخرین لحظات، سوار اتوبوس شد و روی اولین صندلی نشست. از کلاس‌های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن را داشت که مسیر خلوت بود… اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد. پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می‌توانست نیم رخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می‌کرد… به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد: چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده و اون فک استخونی. سه تیغه هم که کرده حتماً ادکلن خوشبویی هم زده… چقدر عینک آفتابی بهش میآد… یعنی داره به چی فکر می کنه؟ آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه!!! لابد داره به نامزدش فکر می کنه… آره حتماً همین طوره. مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)… می دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار میزاره که با هم برن شام بیرون.کلی با هم می خندن و از زندگی و جوونیشون لذت می برن؛ میرن کافی شاپ، اسکی، چقدر خوشبخته! یعنی خودش می دونه؟ می دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟!! دلش برای خودش سوخت. احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده می‌شد!!! ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد. مشتاقانه نگاهش کرد، قدبلند و خوش تیپ بود… پسر با گام‌های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد… یک، دو، سه و چهار… لوله‌های استوانه‌ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند… ⭐ از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد… ⭕️ @dastan9 🇮🇷
در زمانی که نصرت الدوله وزیر دارایی بود، لایحه‌ای به مجلس آورد که به موجب آن، دولت ایران یکصد قلاده سگ از انگلستان خریداری و وارد کند. او شرحی در باره خصوصیات این سگ‌ها بیان کرد و گفت:این سگ‌ها شناسنامه‌دارند،پدر و مادر دارند،نژادشان معلوم است به محض آن که دزد را ببینند، او را می‌گیرند. ، پس از شنیدن توضیحات شاهزاده نصرت الدوله، دست را بر روی میز کوبید و گفت: مخالفم! وزیر دارایی گفت: آخر چرا هر چه لایحه می‌آوریم شما مخالفت می‌کنید; دلیلش چیست؟ مدرس که تبسمی بر لبانش نقش بسته بود، پاسخ داد: مخالفت من، هم دلیل دارد و هم به سود شماست. ✅ مگر نگفتید این سگ‌ها به محض دیدن دزد، او را می‌گیرند، خوب، آقای وزیر دارایی! با ورود این سگ‌ها به ایران اول کسی که گرفتار آنها می‌شود خود شما هستید. پس مخالفت من به نفع شماست! ⭕️ @dastan9 🇮🇷
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. نزد کشاورز رفت تا از او اجازه بگیرد. کشاورز گفت: پسرجان! برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را یک به یک آزاد می‌کنم، اگر توانستی دُم یکی از این سه گاو ‌را بگیری، می‌توانی با دخترم ازدواج کنی. مرد جوان به انتظار اولین گاو ایستاد. 🐂وقتی در طویله باز شد، بزرگ‌ترین و خشمگین‌ترین گاوی که تا حالا دیده بود، بیرون دوید. مرد با خودش فکر کرد حتما گاوهای بعدی گزینه‌های بهتری خواهند بود. پس کناری دوید تا گاو از مرتع بگذرد و از در پشتی خارج شود. 🐃دوباره در طویله باز شد. باور نکردنی بود! در تمام عمر گاوی به این بزرگی و خشمگینی ندیده بود. گاو با سُم به زمین می‌کوبید و خُرخُر می‌کرد. جوان بار دیگر با خود فکر کرد گاو بعدی هر چیزی که باشد، از این بهتر خواهد بود، باز به سمت حصارها دوید و گذاشت گاو دوم نیز از مرتع عبور کند. 🐄برای بار سوم، در طویله باز شد. لبخند بر لبان مرد جوان ظاهر شد. این ضعیف‌ترین، کوچک‌ترین و لاغرترین گاوی بود که در عمرش دیده بود. این گاو، برای مرد جوان بود! در حالی که گاو نزدیک می‌شد، در جای مناسب قرار گرفت و درست به موقع روی گاو پرید. دستش را دراز کرد... اما اصلاً ! ✍ دوست خوبم، زندگی پر از فرصت‌های دست‌یافتنی است. فرصت های زندگی چون ابرها در گذرند و اگر به آنها اجازه رد شدن بدهيم ، معلوم نیست که باز هم فرصتی دوباره بيابيم! پس دوستان بیائید از فرصت های زندگی مان آگاه باشیم و آن ها را دریابيم. امام علی (علیه‌السلام) فرمود: 🌼 الفُرصَة تمُّر مرِّ السَحاب فانتَهِزوا فُرَصَ الخَیر🌼 فرصت مانند ابر از افق زندگی می‌گذرد، مواقعی که فرصت‌های خیری پیش می‌آید غنیمت بشمارید و از آن‌ها استفاده کنید.[نهج البلاغة حكمت ۲۱] بهره‌گیری از بعضی فرصت‌ها ساده است و بعضی‌ها مشکل؛ اما زمانی که به آن‌ها اجازه دهیم بگذرند تا شاید فرصت‌های بهتری در آینده نصیبمان شود، این موقعیت‌ها شاید هیچ وقت دیگر پیدا نشوند. چقدر از فرصتهایی که در زندگی بدست می‌آوریم استفاده‌ی بهینه می‌کنیم؟ چقدر از فرصتهایی که بدست آورده‌ایم، استفاده کرده‌ایم؟ و چقدر از فرصتها را از دست داده‌ایم؟ آیا فرصتها همیشه فراهم هستند...؟!!! ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌋⭐🌋منتظر نباشید دریا آرام شود تا سفر خود را شروع کنید. روحیه یک جنگجو را داشته باشید و تا زمانی که به هدفتان نرسیده‌اید آرام نگیرید. تلاش کنید . برای موفق شدن باید ریسک پذیر بود و خطر کرد. باید از منطقه آرامش خود بیرون بیایید و موقعیت‌های جدید را تجربه کنید. آنگاه خواهید دید که منطقه آرامش شما همراه با شما رشد می‌کند. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️@dastan9 🇮🇷
🌋با هر دستی در زندگی ببخشید با همان دست هم خواهید گرفت. چنانچه مثبت باشید بازتاب کائنات مثبت و چنانچه منفی باشید بازتاب کائنات نیز منفی خواهد بود... ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌋 یک روز حضرت موسی به خداوند متعال عرض کرد: من دلم میخواد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم. خطاب آمد: برو تو صحرا. آنجا مردی هست که کشاورزی می‌کند. او از خوبان درگاه ماست. حضرت آمد دید یک مردی هست که بیل میزنه و کار می‌کند. حضرت تعجب کرد که او چطور به درجه‌ای رسیده که خداوند می‌فرماید از خوبان ماست. از جبرئیل پرسید. جبرئیل عرض کرد: الآن خداوند بلائی بر او نازل می‌کند ببین او چی کارمی‌کند. بلیه ای نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش رو از دست داد. فوراً نشست.بیلش رو هم گذاشت جلوی روش. گفت: مولای من تا تو مرا بینا می‌پسندیدی من داشتن چشم را دوست می‌داشتم. حال که تو مرا کور می‌پسندی من کوری را بیش از بینایی دوست دارم. حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است. رو کرد به آن مرد و فرمود: ای مرد من پیغمبرم و مستجاب‌الدعوه. میخوای دعا کنم خدا چشمهایت را بهت برگرداند. گفت: نه. حضرت فرمود: چرا؟ گفت: ✅ آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌋 پسر کوچولوی خواهرم از من بیسکویت خواست.گفتم: امروز می‌خرم. وقتی به خانه برگشتم فراموش کرده بودم. دوید جلو و پرسید: دایی بیسکویت کو؟ گفتم: یادم رفت.شروع کرد و گفت: دایی بَده، دایی بَده. بغلش کردم و گفتم: دایی جان! دوستت دارم. گفت: بیسکویت کو؟ فهمیدم دوستی بدون عمل را بچه سه ساله هم قبول ندارد.چگونه ما می گوییم خدا و رسول و اهل بیت و شهدا را دوست داریم، ولی... در عمل کوتاهی می‌کنیم ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌋حضرت شعیب می‌گفت: گناه نکنید که خدا بر شما بلا نازل می‌کند..یکی آمد و گفت من خیلی هم گناه کردم ولی خدا اصلاً بلایی بر من نازل نکرده! خداوند به حضرت شعیب وحی می‌کند که به او بگو اتفاقاً تو سر تا پا در زنجیر هستی.. آن فرد از حضرت شعیب درخواست نشانه می‌کند. خداوند می‌گوید به او بگو که عباداتش را فقط به عنوان تکلیف انجام می‌دهد و هیچ لذتی از آنها نمی‌برد😩.. امام صادق علیه‌السلام فرمودند:خداوند کمترین کاری که درباره گناهکار انجـام می‌دهد این است کـه او را از لـذّت مـناجـات محـروم می‌سـازد. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
☘️ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) : 🌿 قبر هر روز ۵ مرتبه انسان را صدا میزند، ۱- من خانه فقر هستم با خودتان گنج بیاورید ۲- من خانه ترس هستم با خودتان أنیس بیاورید ۳- من خانه مارها و عقرب ها هستم با خودتان پادزهر بیاورید ۴- من خانه تاریکی ها هستم با خودتان روشنایی بیاورید ۵- خانه ریگ ها و خاک ها هستم با خودتان فرش بیاورید 💐 گنج : لا اله إلا الله 🌿 انیس : تلاوت قرآن 🌾 پادزهر : صدقه ، خیرات 🍃 چراغ : نماز نمازشب 🌴 فرش : عمل صالح 《اللهم صل علی محمدوال محمد》 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
شهادت ! رحمت خداست ؛ و بارانے است ڪہ بــــر هـــر ڪس نمیبارد... عاشق ‌دنــیا شده ‌را ‌ندهند..✨ ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🍀 🔔 ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔــــــــــــــــــــﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ "ﻧﻤﺎﺯ " ﺑﻮﺩ ڪﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﺳﻔﺮ، ﺫﻭﻕ ﻧﻤﯽ ڪﺮﺩﯾﻢ ﺍﺯ ﺷڪـــــ ـــــﺴﺘﻪ ﺷﺪﻧﺶ ! ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ڪﻪ ﺭڪﻌﺖ ﺁﺧﺮﺵ ﺍﯾﻦ ﻗــــــــــــــــــــﺪﺭ ﮐﯿﻒ ﻧﺪﺍﺷﺖ ! ﺍﮔــــــــــــــــــــﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ڪﻪ ﺍﻭﻝ ﻭﻗﺖ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻧﺪﯾﻤﺶ، ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ڪﻪ، ﺧﻮﺩ ﺭﺍ "ﺧــــــــــﻼﺹ " ڪﺮﺩﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﺍﮔﺮ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ ڪﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻧﻤﺎﯾﺶ ﭘﺎﻧﺘﻮﻣﯿﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﻧﺸﺎﻥ ﺩﺍﺩﻥ ﺁﺩﺭﺱ ﺷـــ🔌ــﺎﺭﮊﺭ ﮔﻮﺷﯽ ... (◎_◎;) ﺍﮔــــــــــــــــــــﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ڪﻪ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻓﺮﺻﺖ ﻃﻼﯾﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻠﻖ ﺍﯾــــــــــــــــــــﺪﻩ ﻫﺎﯼ ﺑڪـــــﺮ !! ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﺗﺮﯾﻦ ﺯﻣﺎﻥ ﺗﺤﻠﯿﻞ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻓﻼﻥ ﻫﻤڪﺎﺭ ! ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻧﻤﯽ ﺷﺪ ﺑﻪ ﻣـــــﺎﺷﯿﻦ ﺣﺴــ🔣ـــﺎﺏ !! (//・_・//) ﻧــــــــــــــــــــﻪ ﻧﻤﺎﺯﻫﺎﯾﻤﺎﻥ "ﻧﻤﺎﺯ " ﻧﯿــــــــــﺴتـــــــــــ ﺍﮔــــــــــﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑــــــــــــــــــــﻮﺩ، ﯾڪ "ﮐﺎﺭﻭﺍﺵ ﻗــــــــــــــــــــﻮﯼ " ﻣﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺸﺎﺭ ﻣﯽ ﺷﺴﺖ ﺍﺯ ﺩﻟﻤﺎﻥ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺳــــ ـــــــﯿﺎﻫﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﻟڪــــــــــﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ، ﭘﻠﺸـــــ ــــــﺘﯽ ﻫﺎ ﺭﺍ. ﺍﮔــــــــــﺮ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ " ﮐﯿﻤـــــﯿﺎ " ﻭ ﻣﺲ ﻭﺟﻮﺩﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﻣﯽ ڪﺮﺩ ﺑﻪ ﻃــــــــــــــــــــﻼ ... ﺍﮔــــــــــــــــــــﺮ ﻧﻤﺎﺯﻣﺎﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﺑﻮﺩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘــــــــــــــــــــﻞ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﭘﻨﺎﻫﮕﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻭ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﺮﻫﻢ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺭﻣﺎﻥ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺷــــــــــــــــــــﺎﻩ ﮐﻠﯿﺪ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﻣﯿﻌﺎﺩﮔﺎﻩ، ﻣﯽ ﺷﺪ ﺩﺍﻧﺸــــــــــﮕﺎﻩ .... خــ❥ــداﯾﺎ ! ﻣﻦ ﺍﺯ ﺗــــــــــــــــــــﻮ ﻓﻘﻂ ﯾڪ ﭼﯿﺰ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ. ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﻨـــــ🙏ـــــﺖ ﺑﮕﺬﺍﺭ ﻭ ڪﺎﺭﯼ ڪﻦ ﻧﻤﺎﺯﻫــــــــــــــــــــﺎﯾﻢ، "ﻧﻤﺎﺯ " ﺷﻮﺩ .... ﻓﻘــــــــــــــــــــﻂ ﻫﻤــــــــــﯿﻦ ! ⭕️ @dastan9 🇮🇷
خدا چیست و چه شڪلیست؟ سوألى كه براى اكثر مردم ، مسلمون و غير مسلمون ، كوچيك و بزرگ حتما پيش اومده، اینه كــــــــــه خدا از كجا اومده الان كجاست ؟ از چى درست شده و قبل از خدا چى بوده؟ اگر شما هم دوست داريد جواب اين سؤالها رو بگيريد بايد بدونيد عقل و درك و فهم ما قادر نيست به اون مرحله برسه ولــــــــــى در مقابل سؤال كفار راجع به خداوند به زيبايي جواب دادند وهم ضعف و عدم درك ما از وجود خداوند را شرح دادند . سؤال كفار از امام على(ع) _در چه سال و تاريخى خدايت به وجود امد ؟ امام فرمود ؛ خداوند وجود داشته قبل از بوجود آمدن زمان و تاريخ و هرچيزى كه وجود داشته . كفار گفتند: چه طور ميشود؟ هرچيزى كه به وجود آمده يا قبلش چيزى بوده كه از او به وجود آمده ويا تبديل شده! امام على (ع) فرمود : قبل از عدد ٣ چه عددى است ؟ گفتند ٢ امام پرسيد قبل از عدد ٢ چه عدديست ؟ گفتند ١ امام پرسيد و قبل از عدد ١ ؟ گفتند هيــــــــــــــــــــچ امام فرمود چطورميشود عدد يك كه بعدش اعداد بسیاری هست قبل نداشته باشد ولی قبل ازخداوند كه خود احد و واحد حقيقى است نميشود چيزى نباشد ؟ _كفار گفتند خدايت كجاست وكدام جهت قرار گرفته؟! امام فرمود همه جا حضور دارد وبر همه چيز مشرف است . _گفتند چطور ممكن است كه همه جا باشى و همه جهت اشراف داشته باشى؟! امام فرمود : اگر شما در مكانى تاريك خوابيده باشيد صبح كه بيدار شويد روشنايي را از كدام طرف و كجا مي بینيد ؟ كفار گفتند همه جا و از همه طرف امام فرمود پس چگونه خدايى كه خود نور آسمان ها و زمین است نميشود همه جا باشد!!! _كفار گفتند : پس جنس خدا از نور است اما نور از خورشيد است خدايت از چيست !؟ چطور ميشود از چيزى نباشى همه جا هم باشى قدرت هم داشته باشى !؟ امام فرمود خداوند خودش خالق خورشيد و نور است ايا شما قدرت طوفان و باد را نديده أيد؟ باد از چيست كه نه ديده ميشود نه از چيزى است،در حالى كه قدرتمند است؟ خداوند خــــــــــود خالق باد است. _گفتند :خدايت را برايمان توصيف كن.از چه درست شده ؟ ايا مثل آهن سخت است ؟ يا مثل آب روان ؟ و يا مثل دود و بخار است !؟ امام فرمود : ايا تا به حال كنار مريضى در حال مرگ بوده ايد و با او حرف زده ايد ؟ گفتند : آرى بوده ايم وحرف زده ايم . امام فرمود : آيا بعداز مردنش هم بااو حرف زديد ؟ گفتند نه چطور حرف بزنيم در حالى كه او مرده ؟! امام فرمود : فرق بين مردن و زنده بودن چه بود كه قادر به تكلم وحركت نبود؟ گفتند :روح،روح از بدنش خارج شد. امام فرمود شما آنجا بوديد و ميگوييد كه روح از بدنش خارج شد و مُرد. حال آن روح را كه جلو چشم شما خارج شده برايم توصيف كنيد از چه جنس و چگونه بود !؟ همه سكوت كردند . امام على (ع) فرمود: شما قـــــدرت توصيف روحى كه جلو چشمتان از بدن مخلوق خدا بيرون آمده را نداريد؛ چطــــــــــور قادر به فهم و درك ذاتــــــــــ أقدس احديتــــــــــ و خداى خالق روح هستيد؟ 💐اللهم صل علی محمد وال محمد وعجل فرجهم💐 ⭕️ @dastan9 🇮🇷 ─┅─═इई 🌺🌼🌺ईइ═─┅─
علمه البیان: ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ، ﺗﻘﻮﺍﯼ ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ... ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﯼ ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ ... 👈 ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ ﻫﻢ " ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ ..." ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ، ﮔﻮﺍﻫﯽ ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ... ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ... 😢 😓 ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ !... 👈 ﮔﺎﻫﯽ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ : "ﻭﺭﻭﺩ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ " ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳﺘﯽ ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ،،، ﻭ ﮔﻮﺷﯽ ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧﺪﺍ ... " ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ " ⭕️ @dastan9 🇮🇷
💠حاج محمّد اسماعیل دولابی ↯↯ 🌹✨همان طور که نیّت بد ، ⇦ آدم را به جای بد می برد ، نیّت خوب هم ⇦ به جای خوب می برد 《 پس نیّت خوب شجرهٔ طیبه است》 .✨🌹 ⭕️ @dastan9 🇮🇷
⭕️@dastan9 🇮🇷
🌷در برخورد با دیگران ✨اندازه هایت را که بدانی 🌷همیشه محترمی؛ ✨اندازه "گلیمت" را 🌷اندازه "دهانت"را ✨اندازه "جيبت"را 🌷و اندازه "محبت كردنت"را. ✨همیشه حد و اندازه را نگه دار... ⭕️ @dastan9 🇮🇷
آیت الله مجتهدی تهرانی ؛ 🌸 روایت دارد که اگر انسان وضویش باطل شود و وضو نگیرد، جفا کرده است 🍁 اگر وضو بگیرد و دو رکعت نماز مستحبی نخواند جفا کرده است، ☘️ اگر دو رکعت نماز مستحبی بخواند و دستش را بلند نکند و حاجت از خدا نخواهد جفا کرده است 🌹 اگر وضو بگیرد و نماز بخواند و دعا کند و خدا حاجت او را ندهد، خدا جفا کرده است 🌷 و خدا می گوید که "من خدای جفاکار نیستم و حاجتت را می دهم" ⭕️ @dastan9 🇮🇷
🌋 آیا عبرت می گیریم صاحب منتخب التواريخ مي نويسد در کربلا عطاري که مشهور به تقوا بود مريض مي شود و مرضش طولاني مي گردد يک نفر از دوستان به عيادتش مي رود و مي بيند از وسائل زندگي و خانه چيزي برايش نمانده، حصيري زير پايش و متکائي زير سرش هست، اين آقاي تاجر به چنين روزي افتاده است! پسرش وارد شد گفت: پدر براي نسخه امروز پول نيست تا دوا بخرم، متکاي زير سرش را به او داد و گفت: اين را هم ببر و بفروش ببينم راحت مي شوم يا نه؟ دوست عيادت کننده پرسيد مطلب چيست؟ گفت: من در کربلا نمايندگي فروش آبلميوي شيراز داشتم، آبليمو وارد مي کردم به مبلغ گزاف مي فروختم، ناگهان در کربلا تب حصبه عمومي شد و طبيبها مداواي عام کردند که آبليمو نافع است، روز اول کاري نکردم، از فردا به خودم گفتم چرا آبليمو را ارزان بفروشم حالا که خريدار فراوان دارد، دو برابر و بعد چند برابر کردم، مردم بيچاره هم ناچار مي خريدند بعد ديدم آبليمو دارد کم مي شود و هر چه گران مي کنم مي خرند ولي تمام مي شود. شروع کردم آب در آبليمو کردن و سپس آبليموي مصنوعي و تقلبي درست کردم، مال فراواني به دست آوردم، ليکن چندي بعد بستري شدم، در اثر اين بيماري آنچه پول آبليمو به دست آوردم دادم تا امروز که ديدي همين متکا باقي مانده بود اين را نيز دادم ببينم راحت مي شوم يا نه؟ فاعتبروا يا اولي الابصار. ⭕️ @dastan9 🇮🇷
گفته اند: روزى حضرت جرجيس پيامبر، با شيطان ديدار كرد و به او فرمود:اى روح خبيث و نجس ! و اى خلق ملعون ! چه چيز تو را وا مى دارد كه باعث هلاكت خود و ديگران شوى ، در حالى كه مى دانى تو و پيروان و لشكريانت به سوى جهنم پيش مى رويد. آن ملعون گفت : اگر مرا مخير كنند بين تمام آن چه را كه آفتاب بر آن مى تابد، و ظلمت شب آن را فرا مى گيرد، و بين هلاك كردن و گمراه كردن ايشان ، گر چه يك نفر را در يك چشم به هم زدن باشد، من يك چشم به هم زدن و گمراه كردن ايشان را بر جميع آن لذت ها بر مى گزينم . گمراه كردن يك نفر از بنى آدم نزد من محبوب تر است از لذت همه دنيا و آن چه در آن است . از اين رو، آن ملعون در كشاندن مردم و به فساد، و مانع شدن از كار خير و صلاح بسيار شتاب دارد. در حديثى آمده : حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: العجله من الشيطان ((عجله كردن در كارها از شيطان است )).مگر در چند كار كه خوى پيامبران است . ⭕️ @dastan9 🇮🇷
پادشاهي تصمیم گرفت پسرش را جای خود بر تخت بنشاند، اما بر اساس قوانین کشور پادشاه می بایست متاهل باشد. پدر دستور داد یکصد دختر زیبا جمع کنند تا برای پسرش همسری انتخاب کند. آنگاه همه دخترها را در سالنی جمع کرد و به هر کدام از آنها بذر کوچکی داد و گفت: طی سه ماه آینده که بهار است، هر کس با این بذر زیباترین گل را پرورش دهد عروس من خواهد شد. دختران از روز بعد دست به کار شدند و در میان آنها دختر فقیری بود که در روستا زندگی می کرد. او با مشورت کشاورزان روستایش بذر را در گلدان کاشت، اما در پایان 90 روز هیچ گلی سبز نشد. خیلی ها گفتند که دیگر به جلسه نهایی نرو، اما او گفت: نمی خواهم که هم ناموفق محسوب شوم و هم ترسو! روز موعود پادشاه دید که 99 دختر هر کدام با گلهایی زیبا آمدند، سپس از دختر روستایی دلیل را پرسید و جواب را عیناً شنید. آنگاه رو به همه گفت عروس من این دختر روستایی است! قصد من این بود که صادق ترین دختر بيابم! تمام بذر گل هایی که به شما داده بودم عقیم و نابارور بود، اما همه شما نیرنگ زدید و گلهایی دیگر آوردید، جز این دختر که حقیقت را آورد. زیباترین منش انسان است ⭕️ @dastan9 🇮🇷
❤حاج اسماعیل دولابی : خیلی نگو من گناهکارم. هی نگو من گنهکارم. ⭐ این را ادامه نده تا خودت هم به این یقین برسی. روی صفات خوب و کارهای خوبت کار کن تا روی اونها به یقین برسی. ⭐معصیت را به یقین نرسان. ایمان را به شک تبدیل نکن. تاثیر زبان اینه اگر چهار مرتبه بگویی بیچاره ام و عادت کنی، اوضاع خیلی بی ریخت می شود..همیشه بگویید شکر خدا. ⭐بلکه بتوانی دلت را هم با زبانت همراه کنی. اگر پکر هستی دو مرتبه همراه با دلت بگو شکر خدا . آن وقت غمت را از بین می برد... ⭐خدا تنها پادشاهی است که دلش با بخشیدن آرام می گیرد نه انتقام گرفتن و تنها کسی است که وقتی همه رفتند او می ماند. ⭕️ @dastan9 🇮🇷