هدایت شده از پاتوق کتاب
در بخش نخست، خاطرات یکی از مخالفان نظام سوریه به نام سامر آمده است. او که در رقه زندگی میکرده، هم خاطراتش را از مبارزه با نظام سوریه و برخی مفاسدی که در این کشور وجود داشت و مردم این کشور را تا حد از نظام شور دلزده کرده بود نقل کرده و هم خاطراتش را از جریان سقوط شهر محبوبش به دست داعش و فجایعی که بر سر مردم این شهر آمد و هم از گریختنش از پایتخت خلافت.
در بخش دوم، خاطرات خبرنگار جنگی بی.بی.سی از روزهای درگیری کردها (با حمایت آمریکاییها) با نیروهای خلافت و کشتاری که در این بین از مردم شهر صورت میگرفت نقل شده است.
بخش سوم نیز دو مصاحبه با دو نیروی خارجی داعش است که زمانی در پایتخت دولت وحشت زندگی میکردهاند.
یک روز شنیدم بلندگوها دارند اعلام میکنند که چند نفر تا دقایقی دیگر اعدام خواهند شد. چند مرد را با چشمان بسته و دستبند، سرپا نگه داشته بودند. رو به روی آنها، مردی نقاب به چهره شروع به خواندن حکم کرد:
حسن، در کنار نیروهای رژیم میجنگیده، مجازاتش این است که سرش از تن جدا شود...
عیسی(که یک فعال رسانه ای بود) با احزاب خارجی گفتگو داشته؛ مجازاتش این است که سر از تنش جدا شود...
مردی با شمشیر، اعدام را اجرا کرد...
📚انتشارات شهید کاظمی
#زندگی_زیر_پرچم_داعش
#انتشارات_شهید_کاظمی