eitaa logo
داستان لند
112 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
112 ویدیو
1 فایل
داستان های واقعی✍ نوشته ی @shahrzad_gheseha چالش های شما 🙃 هم دردی و هم صحبتی 👥 اینجا قراره یه خانواده باشیم باهم 💕 لینک کانال و نشر بده دوستم https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6 آیدی کانالمون👈 @dastan_land
مشاهده در ایتا
دانلود
2.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام از اینجا✋ شما در چه حالین قشنگای شهرازدی؟؟؟ @shahrzad_gheseha
این لپ قرمزیه مو فرفری هم بهتون سلام میکنه😅
داستان لند
نحوه ی ختم ناد علی
بعد یه روز خسته کننده چی میچسبه؟؟؟ اینجا بگو👇 @shahrzad_gheseha
به به سلامتی همه فعالا🙌
😅 ته همه چی میرسیم به ننه ی حسن
ضعف کرده بودم سرم گیج می رفت بحث های حسن و مامانش هم هی‌داشت حالم و بد تر می کرد رفتم کنار حوض نشستم. هنوز هوا سوز داشت با این حال دلم میخواست دستم و به آب بزنم شاید یه کم حالم و بهتر کنه مامان حسن که دید نمی تونه حسن و با خودش همراه کنه دیگه داشت چادرش و سر می کرد که بره یهو چشمش افتاد به بسته گل گاو زبون و داروی گیاهی که خریده بودم واسه آرامش اعصاب بدم حسن بخوره یهو عین برق گرفته ها رفت سمت آشپز خونه داروگیاهی و برداشت و اومد سمت حسن لباس حسن و کشید و گفت: بیا پسره ی احمق، تحویل بگیر اصلا تاحالا فکر کردی این زن پاکدامن تو چرا تاحالا حامله نشده ؟؟؟؟ نمیدونم بخاطر سوز هوا بود یا سرمای آب یا ترسی که از حرف مامان حسن به جونم افتاده بود ولی لرز بدی به بدنم افتاد مامان حسن تیز نگاه کرد سمت من و رو به حسن گفت : دیدی ؟؟ دیدی ؟؟ چطور از ترس داره می لرزه ازش بپرس چرا ازت بچه نمیخواد اون آبجی در به درش حواسش نبود بچه پس انداخت مجبور شد بچه هاش و ول کنه و بره دنبال هرزه گری ولی این عفریته از آبجیش زرنگ تره حسن با خشم اومد سمتم دستم وکشید من و بلند کرد وگفت : بگووو دِه بگو این دارو چیه داری میخوری؟ تو که مریض نبودی دارو خوردنت چیه؟ اصلا مامانم راست میگه چرا بچه دار نمیشیم الان چند ماهه ازدواج کردیم ولی چرا هیچ خبری نیست؟؟؟ از شدت لرزش بدنم دندونام بهم میخورد دیگه لرزشم انقدر شدید شده بود که دیگه حتی پاهام و حس نمی کردم انگار زبونم بند اومده بود ....... https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6