💎بسم الله الرحمن الرحیم 💎
#شکرگزاری
🔮روز سیزدهم
تمرین شماره 13: به تمامی آرزوهایتان جامع واقعیت بپوشانید
1⃣ موهبتهای ارزانی شده به خود را بشمارید لیستی از ده موهبت تهیه کنید و بنویسید که چرا به خاطر آنها شکر گزار هستید لیست را دوباره بخوانید و در پایان هر موهبت بگوییدسپاسگزارم،سپاسگزارم
سپاسگزارم و تا میتوانید احساس سپاس بیشتری راجب به آن نعمت داشته باشید.
2⃣ پشت کامپیوتر بنشینید و یا قلم و کاغذ بردارید و ده خواسته خود را بنویسید پیش از هر کدام از آنها سه بار بنویسید سپاسگزارم
انگارکه اکنون به آن خواسته ها رسیده اید به عنوان مثال سپاسگزارم سپاسگزارم ،سپاسگزارم به خاطر این آرزویم.
3⃣ از تخیل خود استفاده کنید و به پرسشهای زیر در ذهن خود پاسخ دهید انگار که به هر ده آرزوی خود دست یافته اید.
الف) وقتی به آرزویتان دست یافتید چه احساسی داشتید.
ب)وقتی به آرزویتان دست یافتید آن را برای نخستین بار با چه کسی در میان گذاشتید و چگونه آن را بیان کردین
ج)اولین کار بزرگی که بعد از دریافت آرزویتان انجام دادید چه بود؟
بکوشید تا هر چه میتوانید جزئیات بیشتری را در ذهنتان به خاطر بیاورید.
د) در پایان لیست آرزوهایتان را دوباره بخوانید و از صمیم قلب بر روی کلمه سپاسگزارم تأکید بورزید و تا میتوانید آن را احساس کنید.
داستان لند
#پارت_هشتادوهفت (خزان بی بهار ) یلدا به جای من رو به مامانم گفت: حالا که این دختر دیگه بیخیال حمید
#پارت_هشتادوهشت (خزان بی بهار )
با تعجب به مامانم نگاه کردم
واقعا حرف زدن باهاش بی فایده بود
یلدا رو به من گفت: کوثر، خودت یاد بگیر از پس خودت بر بیای و زندگیت و درست کنی
توقع هیچ کمک و هم دردی از طرف خانواده نداشته باش
چون اصلا بلد نیستن هم دردی کنن فقط نمک می ریزن رو زخمت وبیشتر اذیتت میکنن
دیگه تو چه دوست داشته باشی و چه بدت بیاد
با مهدی ازدواج کردی
هر آدمی یه اخلاق بد داره یه اخلاق خوب
رگ خوابش وبگیر دستت
سربه سرش هم نزار که بخواد دست روت بلند کنه
الان هم برو با خیال راحت بخواب
خودم فردا اون مشکل و حل میکنم
با گفتن شب بخیر از جام بلند شدم و رفتم تو اتاق دخترا
یه پتو و بالش برداشتم
قرآن رو هم از روی طاقچه آوردم گذاشتم کنار بالش تا بلکه امشب و بتونم راحت بخوابم
انقدر این پهلو به اون پهلو شدم که دیگه با صدای اذان صبح خوابم برد......
صبح با صدای پچ پچ از خواب بیدار شدم
به زور چشم هام و چند بار باز و بسته کردم
خبری از دخترا نبود حتما رفته بودن مدرسه
یه کم ک بیشتر دقت کردم دیدم صدا از توی حیاط پشتی میاد
نگاهم به ساعت افتاد
باورم نمی شد ساعت ۱ ظهر بود
میخواستم برم دست و صورتم و آب بزنم که حس کردم
صدای پچ پچ مرد میاد
https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6
داستان لند
#پارت_هشتادوهشت (خزان بی بهار ) با تعجب به مامانم نگاه کردم واقعا حرف زدن باهاش بی فایده بود یلد
#پارت_هشتادونه (خزان بی بهار )
آروم رفتم زیر پنجره ی اتاق نشستم تا بفهمم کی توخونه اس
دخترا که مدرسه بودن
بابامم قرار بود ساعت ۲ بیاد
مامانمم قرار بود یلدارو ببره خونشون
مشتاق بودم بشنوم کبری داره با کی حرف میزنه
آروم گوشه ی پنجره رو باز کردم
صداشون واضح شد
پسر داییم به کبری میگفت : ببین دختر عمه ، بخداوندی خدا من از همون اول تورو میخواستم
حتی به عمه هم گفتیم
ولی گفت من دلم نمیخواد دختر به فامیل بدم
میونه ام با فامیل به هم میخوره
دیگه بعد از ازدواج تو و بچه دار شدنت مامانم به زور واسه من زن گرفت
کبری با صدای آرومی گفت: ابراهیم خودت میدونی زندگی من بخاطر چشم چرونی های شوهرم بهم ریخت
چرا فکر میکنی خودم کاری که یکی دیگه با زندگیم کرده رو سر زن و بچه ی تو میارم؟؟
یه بار گفتی ، گفتم دیگه این حرفارو بریز دور
الانم حرفم همونه
من هیچ وقت قبول نمی کنم با تو ازدواج کنم
ابراهیم با کلافگی گفت: کبری حتی اگه تو هم نخوای با من ازدواج کنی ، من میرم یه زن دیگه می گیرم فکر نکن اگه تو جواب منفی بدی من دیگه به فکر گرفتن زن دوم نمیفتم ، یه بار عمه نذاشت بهم برسیم ، الان هم خودت داری الکی لجبازی میکنی
https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6
💎بسم الله الرحمن الرحیم 💎
#شکرگزاری
🔮 روز چهاردهم
تمرین شماره 14: یک روز با نشاط داشته باشید
1⃣ موهبتهای خود را بشمارید و لیستی از ده موهبتتان تهیه کنید و بنویسید که چرا احساس میکنید که برای آنها سپاسگزارید لیست خود را از نو بخوانید ودر پایان هر مورد کلمه سپاسگزارم را سه بار بگویید و تا آنجا که میتوانید برای موهبتهایتان قدر شناس باشید.
2⃣ صبح هنگام در ذهنتان برنامه های خود را برای صبح ،بعد از ظهر، عصر و شامگاه مرور کنید و برای خوب پیش رفتن این برنامه ها و رخدادها واژه سپاسگزارم را به زبان آورید با این فرض که اکنون پایان روز است و کارها به خوبی پیش رفته و شما به خاطر این نتایج درخشان قدر شناس هستید.
3⃣ بعد از آنکه برای خوب پیش رفتن تمامی برنامه هایتان و برخورداری آنها از نتایج دلخواه قدر شناسی کردید این تمرین را با گفتن عبارت برای اخبار خوبی که امروز به من خواهد رسید سپاسگزارم به پایان برسانید.
4⃣ پیش از آنکه بخوابید افکارتان را متمرکز کنید و واژه سپاسگزارم را به خاطر بهترین اتفاقی که در روز برایتان رخ داده به زبان آورید.
توئیت یه پزشک: ترامادول، شیشه، آمفتامین و بنزودیازپین همگی داخل آزمایش یه دختر ۳۰ ساله مثبت بوده در حالی که هیچکدوم رو نخورده.
چطوری ممکنه؟ قرص لاغری مصرف میکرده! امروز برای بار سوم دیالیز شده.
#صرفا_جهت_اطلاع
داستان لند
توئیت یه پزشک: ترامادول، شیشه، آمفتامین و بنزودیازپین همگی داخل آزمایش یه دختر ۳۰ ساله مثبت بوده در
🌱
قرص لاغری نخورین
میخواین لاغر شین
فقط غذا نخورین😅
قول میدم تو ۱ هفته نتیجه اش رو ببینین😐
داستان لند
#پارت_هشتادونه (خزان بی بهار ) آروم رفتم زیر پنجره ی اتاق نشستم تا بفهمم کی توخونه اس دخترا که مدرس
#پارت_نود (خزان بی بهار )
- پسر دایی ، بالا سر این قبری که گریه میکنی مرده ای نیست ، منم انقد تو زندگیم سختی کشیدم که گول ۲.۳ کلمه ی عاشقانه رو نمیخورم ، اگه به مامانم نگفتم چه خیالی تو سرت داری فقط بخاطر این بود که رفت وآمد ها قطع نشه ولی اگه بخوای هر دفعه که کسی خونه نیست ومن تنهام بیای و این حرفارو بزنی مجبور می شم به مامانم بگم ، خودتم که عمه ات رو بهتر میشناسی ، واسه اینکه تو فامیل ثابت کنه دختر مطلقه اش خواستگار زیاد داره ، این حرفا روبه گوش همه می رسونه ، پس بیشتر از این من و تحت فشار نزار ، خودم کم بدبختی و مشغله ذهنی ندارم
ابراهیم با پوزخند گفت: الان داری من ومیترسونی؟؟
میخوای با این حرفا از خواسته ام پا پس بکشم؟؟
بهت میگم دوستت دارم ، میگم نمیتونم بهت فکر نکنم
بعد تو من و میترسونی این حرفا به گوش فامیل برسه؟؟ خب برسه
به جهنم بزار هر فکری میخوان بکنن
اصلا دفعه اول هم تقصیر مامانم شد بخاطر حرف عمه نزاشت من اصرار کنم و زود عقب کشیدیم
تهش چی شد؟؟
تو مطلقه شدی و سهم من شد یه زندگی بدون عشق و علاقه و بالجبار
https://eitaa.com/joinchat/3888578836C8cbbdfb8c6
#پارت_نودویک (خزان بی بهار )
کبری با صدای بلندی گفت: همین الان برو بیرون ، دیگه ام نمیخوام ببینمت یه کاری نکن بخاطر تو مجبور بشم با اولین کسی که میاد خواستگاریم ازدواج کنم
اگه دوسم داری دست از سرم بردار و برو .
صدای بسته شدن در و که شنیدم از اتاق رفتم بیرون
کبری نشسته بود لب باغچه و داشت گریه می کرد
رفتم نشستم کنارش
تو خانوادمون کبری همیشه حامی بود ولی بخاطر زبون تند و تیزش و اخلاق خشنش هیچ وقت کسی جرات نمی کرد سمتش بره فقط موقع گرفتاری خودش میومد کمکمون می کرد
هیچوقت برای هیچکس مهم نبود تو دل کبری چی میگذره و ناراحته یا خوشحال
همه عادت کرده بودن فقط مشکلاتشون رو بندازن گردن کبری و منتظر باشن کبری کاری بکنه براشون
با صدای آروم گفتم : کبری ، من حرفای ابراهیم وشنیدم ، چرا مخالفت میکنی؟؟ تو که میدونی چه قبول کنی چه نکنی این میخواد زنش و طلاق بده
چرا نباید یکیمون با عشق ازدواج کنه و خوشبخت بشه؟؟ واقعا کی بهتر از ابراهیم؟؟
کبری همینطوری که فین فین می کرد گفت: کدوم عشق؟؟ تو هنوز بچه ای کله ات باد داره ، با یکی دوبار دوست دارم دوست دارم گفتن فکر کردی عاشقه؟؟
زندگی خودم مگه بخاطر عشق و عاشقی شوهرم با یکی دیگه خراب نشد؟؟
حالا بیام همون کارو با زن ابراهیم بکنم؟
بچه ی خودم و بردم دو دستی تقدیم باباش کردم که حالا بخوام برم بچه های ابراهیم و بزرگ کنم؟؟ اصلا مگه دیگه اعصابی برام مونده که بخوام با بچه ی یکی دیگه سر و کله بزنم
همینطور که داشتم می شستم لب باغچه گفتم: تو اگه مشکلت بچه های ابراهیمه بگو بده به زنش ، مطمئن باش اون بخاطر تو قبول میکنه از بچه هاش بگذره
💎بسم الله الرحمن الرحیم💎
#شکرگزاری
🔮 روز پانزدهم
تمرین شماره 15: روابطتان را به گونهای معجزه آسا بهبود بخشید
1⃣ موهبتهای خود را بشمارید لیستی از ده موهبتتان تهیه کنیدو بنویسید که چرا احساس میکنید که برای آنها سپاسگزارید لیست
خود را از نو بخوانید و در پایان هر مورد واژه سپاسگزارم را سه بار بگویید و تا آنجا که میتوانید برای موهبتهایتان قدر شناس باشید .
2⃣ یک رابطه سخت مشکل دار و یا شکست خورده را که می خواهید بهبود بخشید انتخاب کنید.
3⃣ بنشینید و لیستی از مواردی تهیه کنید که به خاطر آنها
از شخص مورد نظرتان در آن رابطه سپاسگزارید و فقط به جنبه های مثبت اخلاقی آن شخص فکر کنین
4⃣ پیش از آن که بخوابید افکارتان را متمرکز کنیدو واژه سپاسگزارم را برای بهترین اتفاقی که در روز برایتان رخ داده بر زبان آورید.