eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.7هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
5.1هزار ویدیو
110 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
11.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نظر دکتر سعید جلیلی درباره روایت درست برجام 🔹آیا برجام تصمیم نظام بود؟ 🔹فلسفه پذیرش برجام، پیشگیری از جنگ یا رونق اقتصاد؟ 🔹آیا در سال‌های توافق برجام (۱۳۹۴-۱۳۹۷) روند شاخص‌هایی چون رشد و سرمایه‌گذاری اقتصادی مثبت بود یا منفی؟ 🔹چرا بعد از بدعهدی و خروج «ترامپ» از برجام، ایران نتوانست از آمریکا به شورای امنیت سازمان ملل شکایت کند؟ @DasTanaK_ir | داناب 👈
داستان «سواره از پياده خبر ندارد، سير از گرسنه» در زمان‌هاي نه چندان دور، مردي سوار بر شتر از بيابان داغ و خشکي مي‌گذشت. در پاي تپه‌اي به مردي پياده ای رسيد که خورجين قشنگي بر دوشش بود. مرد پياده خسته بود، به مرد سواره گفت: «برادر خسته‌ام! جان به دست و پايم نمانده، مرا هم سوار شتر کن و به شهر برسان. مرد سواره گفت: «اين خورجين را بفروش و يک الاغ بخر». مرد پياده لبخندي زد و گفت: «نمي‌توانم، اين خورجين زندگي من است» و التماس کرد که او را هم سوار بر شتر کند. مرد سواره با اخم به مرد پياده نگاهي انداخت و گفت: «شتر، بچه من است، طاقت ندارد و فقط يک نفر مي‌تواند بر آن سوار شود». مرد سواره اين را گفت و به راهش ادامه داد. زماني گذشت، مرد پياده از خورجينش نان و خرمايي درآورد و خورد و به راه افتاد. در وسط راه به مرد سواره رسيد. مرد سواره روي زمين نشسته بود و شکمش را مي‌ماليد. مرد سواره گفت: «برادر گرسنه هستم. اگر ممکن است نان و آبي به من بده». مرد پياده نيشخندي زد و گفت: «اين شتر را بفروش و نان و خرما بخر و آن را بخور و سفر کن.» مرد سواره لبخندي زد و گفت: «نمي‌توانم، اين شتر ياور من است. مرا از اين آبادي به آن آبادي مي‌برد.» بعد با التماس به مرد پياده گفت: «لقمه‌اي نان بده، خيلي گرسنه‌ام.» مرد پياده با اخم به مرد سواره نگاهي کرد و گفت: «خورجين من کوچک است، نان و خرما به اندازه يک نفر جا مي‌گيرد و فقط يک نفر را سير مي‌کند!» مرد پياده اين را گفت و رفت. زن و بچه‌هاي مرد سواره و مرد پياده کنار دروازه شهر منتظر بودند تا آنها بيايند. اما همه با تعجب ديدند که شتر بي‌سوار مي‌آيد و خورجيني هم به دهان دارد. جوانان شهر در جست‌وجوي دو مرد به طرف بيابان به راه افتادند. راه زيادي نرفته بودند که به مرد پياده رسيدند. او خسته روي زمين افتاده بود. او را سوار بر اسبي کردند. کمي آن سوتر، مرد سواره هم از گرسنگي روي زمين افتاده بود. او را نيز سوار بر اسب به شهر بازگرداندند و از آن پس بي‌خبري سير از گرسنه و سواره از پياده ضرب‌المثل خاص و عام شد. 👈 دانـــاب (داستانک و نکات ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b دانابی شو؛ دانا شو!
15.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 روضه‌ خوانی تکان‌ دهنده‌ و قدیمی رهبر انقلاب در مصیبت حضرت ام‌البنین سلام الله علیها @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خیلی جالب 😍 حتماً ببینید و منتشر کنید 👌 👈 دانـــاب (داستانک و نکات ناب) http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b دانابی شو؛ دانا شو!
از سر محبت را کول نکرده است یک قدمِ اشتباهیِ این الاغ ، کل رو مختل میکنه . ناچاریم به خاطر پیشبرد انقلاب مان بسیاری از الاغ ها را روی سر بگذاریم و سالها کول کنیم (تحمل کنیم، محاکمه نکنیم، احترام بگذاریم و...) تا مبادا فقط به خاطر یک الاغ نادان یا خائن، عملیات در این آرزوی هزار ساله خراب شود و به تاخیر بیفتد🥺 (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
قطعا اونایی که پشت میرزا کوچیک می‌جنگیدن تا یه محله رو از دشمن پس بگیرن اونایی که پشت پسیان می‌جنگیدن تا نذارن دشمن بیاد تو شهر و بالای سر زن و بچشون اونایی که در حمایت از مدرس قلم می‌زدن تا ایرانو از زیر یوغ انگلیس در بیارن اونایی که تو شهر و محلشون می‌جنگیدن و از این مبارزه و مجاهدت لذت می‌بردن اگه میدونستن یه روزی یکی میاد به اسم امام که همون اجنبی رو از این خاک پرت می‌کنه بیرون اگه می‌دونستن یه روزی یکی میاد به اسم حضرت آقا که نه توی یه محله و یه شهر بلکه بیخ گلوی اجنبی رو توی منطقه میگیره اگه می‌دونستن یه روزی یکی میاد به اسم حاج قاسم که پاشو می‌ذاره بیخ گلوی اسراییل اگه می‌دونستن یکی میاد به اسم طهرانی مقدم و حاجی زاده که سلاح این خاک رو از تفنگ قبیله‌ای به موشک فراصوت تبدیل می‌کنه حتما حسرت این روزها رو می‌خوردن حسرت می‌خوردن که چرا عمرشون قد نمی‌ده تا ببینن این عظمت رو عماد_داوری @DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تبادلات
🔴 فوری || حمله اسرائیل به تاسیسات هسته ای ایران ، مسئولین نظامی کشور واکنش وحشتناک و ویران کننده به این جنایت پلید خواهند داد ، اطلاعات بیشتر را در آدرس زیر پیگیر باشید 👇 https://eitaa.com/joinchat/2426732554C80b8b689f1 🔴 فوری || متاسفانه این حمله خسارات و تلفاتی داشته ولکن عکس العمل جانانه قوای موشکی و پهپادی مقرهای اصلی و مهم هسته ای و نظامی اسرائیل را هدف گرفته https://eitaa.com/joinchat/2426732554C80b8b689f1
41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 موشن گرافیک "ارمغان حضور" 🔸 تولید شده در رویداد رسانه‌ای جهت @DasTanaK_ir | داناب 👈
✳️ لاهیجی دل مرا نسوزاند 🔻 شیخ مرتضی زاهد از قول سیدکریم محمودی تهرانی که از عاشقان امام زمان(عج) بود نقل می‌کند: شب جمعه‌ای در صحن مطهر حضرت عبدالعظیم خدمت حضرت بقیه الله رسیدم. به من فرمودند: «سیدکریم، بیا باهم به زیارت جدم حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا(ع) برویم». گفتم: در خدمتم. چند قدمی در خدمت حضرت برداشتم که دیدم به در صحن امام رضا رسیدیم. به همراه حضرت زیارت کردیم و به همان نحو به تهران برگشتیم. حضرت ولی‌عصر فرمودند: «بیا با هم به زیارت قبر حاج سیدعلی مفسّر لاهیجی برویم». سیدعلی مفسر هم از عالمان باتقوای زمان بود که تازه از دنیا رفته بود و در صحن امامزاده عبدالله در شهرری دفن شده بود. وقتی به همراه حضرت نزدیک قبرشان رفتیم دیدم روح آن مرحوم آنجا حاضر است و به حضرت ولی‌عصر اظهار ارادت و خوشامدگویی کرد و به من گفت: سیدکریم، به حاج شیخ مرتضی زاهد سلام مرا برسان و بگو چرا حق رفاقت را رعایت نمی‌کنی و به دیدن ما نمی‌آیی؟ حضرت ولی‌عصر فرمودند:« آقاسیدعلی! حاج شیخ مرتضی گرفتار و معذور است. من به جای او آمدم». بعد که از سر قبر او برگشتیم، حضرت فرمودند: «سیدکریم! لاهیجی تا وقتی زنده بود، دل مرا نسوزاند و رفتار و گفتارش درست بود». 📚 از کتاب | ج۲ 📖 صفحات ۱۹۸ تا ۲۰۰ @DasTanaK_ir | داناب 👈