«در جریان اعدام مرحوم شهید #نواب_صفوی، امام به منزل آیتالله بروجردی ـ رحمةاللهعلیه ـ تشریف برده بودند؛ برای اینکه آقای بروجردی در مقابل اعدام نواب صفوی، عکسالعمل نشان بدهد. امام آنقدر ناراحت شده بودند که عمامهشان را بر زمین زده و گفته بودند که آقا از این سیّد حمایت کنید چون میخواهند اعدامش کنند. ـ گرچه آیتالله بروجردی به خاطر موانعی که تشخیص دادند موفق نشدند جلوی اعدام مرحوم نواب را بگیرند و شاه خائن آن سیّد مظلوم را شهید نمود ـ امام اگر در همان موقع میآمدند بیرون و داد میزدند، خلاف شرع کرده بودند. درست است که میخواستند نواب را اعدام کنند، اما نگهداری احترام آیتالله بروجردی که فقیه عادل و مرجع تقلید روز بود از نگهداری نواب هم مهمتر بود. خواستهشان این بود که او را تقویّت کنند، ولی حکم خدا را رعایت کردند.»
📔برداشتهایی از سیرهی امام خمینی، جلد ۵، ص ۲۹
👈 امروز، روز به شهادت رسیدن نواب صفوی است. قدری فکر کنیم! در همین یک خاطره ساده چقدر درس نهفته است ...
@DasTanaK_ir | داناب 👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ ذکری برای رفع گرفتاری
#منبر
@DasTanaK_ir | داناب 👈
7.81M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
نقشه قتل امام رضا علیهالسلام پس از قبول ولایتعهدی
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
@DasTanaK_ir | داناب 👈
13.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️ مسابقه نفسگیر بین تیم زنان ایران و آمریکا
👈 دانـــاب (داستانک و نکات ناب)
http://eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
دانابی شو؛ دانا شو!
07 Mostanade Soti Shonood .MP3
18.53M
🎙 مستند صوتی #شنود، قسمت ۷
(تجربه نزدیک به مرگ یک مسئول امنیتی در بیمارستان بقیه الله تهران)
هر روز یک قسمت
قسمت ۷: نحوهی عملکرد شیطان
🔺 تجربهگر کتاب شنود در پی حذف برخی قسمتها توسط ارشاد و نامفهوم شدن برخی قسمتهای آن و همچنین بیان برخی مطالب گفته نشده، تصمیم به روایت صوتی تجربه خود گرفته است و استاد امینیخواه مستندات روایی مرتبط با تجربه را بیان میدارد.
@DasTanaK_ir | داناب 👈
داستانهای مثنوی: «خر برفت و خر برفت و خر برفت»
درویشی سوار بر خر، شب هنگام به خانقاهی رسید. خر خود را به طویله ای برد و در آخوری بست. مقداری آب و کاه جلوی خرش گذاشت، پالانش را برداشت و در گوشه ای نهاد؛ سپس به خادم سفارش کرد که مواظب او باشد؛ این را گفت و وارد خانقاه شد.
در آن شب، صوفیانی آنجا بودند بسیار گرسنه!! وقتی مهمان تازه وارد را دیدند، تصمیم گرفتند تا خر او را بفروشند و برای خود غذایی تهیه کنند.
چند نفر از آنان برخاستند، به طویله رفتند و خر صوفی را باز کردند تا او را برده و بفروشند؛ خادم سعی کرد تا جلوی این کار آنها را بگیرد؛ ولی او را تهدید کردند و گفتند: «برو کنارا در این کار دخالت نکن!»
خر صوفی را با خود به بازار بردند و آن را فروختند. غذایی تهیه کردند و بساط عیش و نوش را برپا کردند
جشنی بر پا شد؛ آن صوفی بی خبر از همه جا را هم، به آن جشن دعوت کردند. هر کدام از صوفیان در حین جشن سروصدای زیادی به راه انداخته بودند و صوفی مسافر نیز وارد جشن دیگر صوفیان شد و شروع به همراهی آنان کرد. یکی از صوفیان که مطرب و خواننده ای حرفه ای بود، ترانه ای ساخت و شروع به خواندن کرد، شعر این ترانه این بود:
«خر برفت و خر برفت و خر برفت!»
صوفیان دیگر هم، همراه او این ترانه را تکرار می کردند، برخی نیز می خندیدند و هیچ نمی گفتند. صوفی که اصلا نمی دانست، منظور از خر در ترانه همان خر اوست، تصور می کرد که ترانه صوفیان زیباست؛ پس او نیز همراه دیگران شروع به خواندن شعر «خر برفت»
در این حالت، خادم چند بار به درون خانقاه آمد تا بلایی را که صوفیان بر سر خرش آورده اند، را به صوفی بگوید؛ اما با وجود آن همه سروصدا، نتوانست چیزی به صوفی بگوید؛ از طرف دیگر خود صوفی هم همراه دیگران می خواند: «خر برفت و خر برفت و خر برفت!»
آنان تا نیمه های شب و حتی نزدیکی های صبح به جشن و شادمانی یا ترانه خواندن ادامه دادند و صوفی نادان هم با آنان همراه شده بود.
صبح فرارسید، هر کسی دنبال کار خودش رفت؛ صوفی مسافر هم، آماده شد تا از خانقاه برود. وسایلش را برداشت و به سمت طویله رفت؛ اما خرش را ندید. با خود گفت: «احتمالاً آن خادم، خر را برای آب خوردن، بیرون برده است؛ زیرا او دیشب آب کمی خورده بود؛ پس نباید زیاد نگران باشم.» رفت و گفت: «خر من کجاست؟» لحظاتی بعد سر و کله خادم پیدا شد؛ اما خری با او نبود؛ صوفی با تعجب نزد او رفت و گفت: «خر من کجاست»
خادم تعجب کرد و گفت: «خر!... کدام خر؟!... خجالت بکش مرد!...»
صوفی عصبانی شد و با خادم شروع به جر و بحث کرد و گفت: «یادت نیست، دیشب خرم را به دست تو سپردم و گفتم که مواظب او باش؟ حال می گویی کدام خر؟»
خادم گفت: «مرد حسابی، برو دنبال کارت!... خودت که از همه چیز باخبری.... دوباره می گویی، خرم را بده!»
صوفی گفت: «من نمی دانم!... من خرم را از تو می خواهم!... اصلا من چه چیزی را می دانم!...»
خادم قضیه را تعریف کرد.
صوفی دو دستی، بر سرش زد و گفت: «اگر دیشب به من گفته بودی، لااقل می رفتم و خرم را پس می گرفتم، یا می توانستم به قاضی شکایت کنم؛ اما حالا چه کنم، همه اینها تقصیر توست!» و باز یقه خادم را گرفت و گفت: «باید به من می گفتی؟!»
خادم گفت: «ولم کن بابا! من دیشب چند بار آمدم، به تو بگویم که خرت را برده اند؛ ولی دیدم، تو هم، همراه صوفیان می خوانی: «خر برفت و خر برفت...» حتی از آنها هم بلندتر آواز می خواندی، خیال کردم، حتما خودت هم خبر داری و از ایـن کـار ناراحت نیستی!
👈اینجا بود که درویش متوجه شد «خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو» کلاه گشادی است برای بیچاره کردن مردم!!
@DasTanaK_ir | داناب 👈
هدایت شده از دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
18.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 #ببینید | رهایی از دروغگویی فرزندان
📗 بر اساس متن کتاب «راهکارهای رهایی از دروغگویی، دورویی و پیمانشکنی در خانواده» تهیه شده در پژوهشکده الهیات و خانواده وابسته به دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌀 کاری از گروه تبلیغی فصوص
🔹 تولید شده در اداره فضای مجازی، هنر و رسانه دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🇮🇷 دفتر تبلیغات اسلامی اصفهان
🌐 @Morsalat_ir
🌐 @Taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیشکی مثل این صدا و سیما را سرکار نذاشته بود 🤣😁
@DasTanaK_ir | داناب 👈
✨﷽✨ دشت اول
رسم بازاریان قدیم بر این بود که اول صبح وقتی دکان را باز می کردند،
کرسی کوچکی را بیرون مغازه می گذاشتند اولین مشتری که می آمد جنس به او می فروخت وبلافاصله کرسی را به داخل مغازه می آورد (یعنی دشت نمودم )،
مشتری دوم که می آمد و جنسی می خواست حتی اگر خودش آن جنسی را داشت نگاه به بیرون می کرد که ببیند کدام مغازه هنوز کرسی اش بیرون است و دشت نکرده است آن وقت اشاره می کرد که برو آن دکان (که کرسی اش بیرون است) جنس دارد و از او بخر که او هم دشت اول را کرده باشد.
و بدین شکل هوای هم دیگر را داشتند...
و اینگونه جوانمردی و انصاف میچرخید ....
@DasTanaK_ir | داناب 👈
این شعر قشنگ به این عکس قشنگ چه میاد! 👌👌
رسم تو حسینی ست، پیِ نام نِهای
در بندِ وفای کوفه و شام نهای
در فتنه سنگ، ای سبو فهمیدم
در کورهٔ دهر، پختهای " خام، نِهای"
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
10M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♦️خدمات همایونی
🔹فیلمی بسیار تکان دهنده از خدمات اعلیهرزه به مردم پایتخت
🔹مردم ایران چرا علیه پهلوی قیام کردند وقتی این همه خوش گذرانی بود؟
@DasTanaK_ir | داناب 👈