حاج اصغر را از قدیم می شناخت. حاجی هوای او و خانواده اش را داشت، برای همین مرتب به منزل ما سر می زد.
پس از شهادت حاجی، آمده بود سر مزار و گریه میکرد.
درد دل هایش که تمام شد، به شخص دیگری که سر مزار حاجی نشسته بود گفت: چند وقته زانوهام خیلی درد میکنه، نمی توانم نماز را ایستاده بخوانم. آرزو دارم مثل قدیم بتوانم راحت مسجد بروم و نماز بخوانم و...
این بنده خدا که کنار مزار نشسته بود دستی روی سنگ مزار حاجی کشید و دستش را روی زانوهای این مرد گذاشت و گفت: حضرت امام می فرماید این قبور مطهر شهدا تا ابد دارالشفا خواهد بود، حاج اصغر هم بنده صالح خداست. انشالله به برکت او مشکل شما حل می شود، به خصوص اینکه حاجی هم آرزو داشت نماز را ایستاده بخواند.
✅این صحبت تمام شد و من هم این موضوع را فراموش کردم. دو هفته بعد، این بنده خدا بار دیگر به اصفهان آمد و به منزل شهید سر زد.
ایشان می گفت: خدا شاهد است از آن روزی که سر مزار حاج اصغر آمدم، درد زانو هایم برطرف شده و راحت نماز را به صورت عادی می خوانم!
👆تصویر بالا، مزار جانباز شهید حاج اصغر عبداللهی در جوار مزار شهیده زینب کمایی. گلستان شهدای اصفهان، بالاتر از مزار شهید تورجی
#خاطرات
📙جان باز. اثر جدید گروه شهید هادی
(به زودی)
https://eitaa.com/joinchat/2843344995C4bdc20cf63
کانال جانبازشهیدحاج اصغرعبدالهی درایتا(خاطرات،عکس،فیلم...) eitaa.com/shaheedasqareabdollahy