eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
11.7هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
5هزار ویدیو
109 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 شادی غیر قابل وصف اهالی غزه از بازگشت رزمندگان مقاومت فلسطین از عملیات "طوفان الاقصی" ‌ 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🛑🎥 سجده شکر رهبران حماس در لبنان پس از مشاهده پیروزی بزرگ و تاریخی مقاومت فلسطین ‌ 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
| آخرین اخبار از سرزمین‌های اشغالی 🔸رسانه‌های صهیونیستی: اسرائیل در این نبرد به‌طور کامل غافل‌گیر شد 🔸سخنگوی گردان‌های قدس شاخه نظامی جهاد اسلامی از ورود رزمندگان سرایا القدس در کنار رزمندگان حماس در نبرد طوفان الاقصی خبر داد. 🔸شبکه ۱۲ تلویزیون رژیم صهیونیستی: مسئولین عالی رتبه اسرائیلی تاکید می‌کنند حجم تلفات ما بسیار زیاد است. 🔸 ارتش رژیم صهیونیستی عملیات "شمشیرهای آهنین" را علیه نوار غزه آغاز کرده و همزمان حماس نیز حملات راکتی را شدت داده است 🔸الجزیره از اسارت ۳۵ اسرائیلی توسط حماس خبر می‌دهد 🔸یدیعوت آحارونوت: بیش از ۲۵۰ زخمی به بیمارستان‌های اسرائیل منتقل شدند که حال برخی از آن‌ها بسیار وخیم است 🔸 نتانیاهو نخست‌وزیر رژیم اسرائیل: شهروندان اسرائیلی، ما در یک جنگ تمام عیار به سر می‌بریم. 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
🔶 تو اسرائیل خوابیده، تو غزه بیدار شده😂 📚 @DasTanak_ir
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
شادی های بی بازگشت (بر اساس یک اتفاق واقعی) قسمت دوم ننم خندید: سلام فلورا گف جاتو خیس نکردی. بار
شادی های بی بازگشت (بر اساس یک اتفاق واقعی) قسمت سوم صدا زد: شما نخودای زمینِ منو چیدید؟ هر دوی ما برگشتیم مردی رو دیدم با قد بلند، موهای بور و چشم‌های سبز که شست دستشم قطع شده بود. شناختمش اسمش حبیب بود. بیچاره برا پختن نون رفته بود از حاج رضا کپسول گاز بگیره همین که کپسول رو میاد بندازه رو دوشش شستش کنده میشه. نگاهمو از روی شستش برداشتم. بهش زل زدم، چهرش مثل لبو سرخ بود: پسرای کی هستید؟ بهرام با ترس و لرز گفت: ما نبودیم به خدا ما الان اومدیم. نمی‌دونستم الان بهرام راست میگه یا دروغ ولی اینو می‌دونستم که دیروز ما توی زمینش بودیم و کلی نخود چیدیم. البته فقط من و بهرام نبودیم تراب پسر همسایه‌مون، لیلا دختر خالم با فلورا و کریم پسر لطف الله هم با برادرهاش بود. لطف الله ۲۴ تا بچه داشت. بهش حسودیم میشد. من خیلی دوست داشتم بیشتر از اینا بچه داشتیم ولی نشد. 😞 ننم بعد زاییدن من بهش یه آمپول زده بودن که دیگه نتونست بچه دار بشه. من با وجودی که از بهرام کوچک‌تر بودم ولی به قول آقام کله خرتر بودم. دستم رو به کمرم زدم و محکم گفتم: چرا میای ما رو می‌ترسونی؟ میخوای برم آقام رو برات بیارم؟ هنوز حرفم تموم نشده بود که حبیب با عصبانیت زیاد داد زد : چه توله سگِ سنگ نخورده ای(یعنی حرف بد یا رفتار بد ندیده). دزدی کردید، حالام که بهتون میگم بدتون میاد😡 چقدر از این مرد بدم میومد، پول دوست و بداخلاق. زنش از دستش دق کرد. تازه قبل مردنش گفته بود منو بغل دست بی دین خاک کنید ولی پیش حبیب خاکم نکنید. برادراشم اونو وسط دو تا قبر خاک کردند که دست مرده ی حبیبم بهش نرسه. دمشون گرم😁 من که حسابی ترسیده بودم صدام رو کلفت کردم و یه چشمم رو نیمه باز گذاشتم و گفتم: میخوای به آقام بگم بیاد بهت بگه چرا به بچه‌هاش میگی دزد و توله سگ؟ اونم کم نیاورد فریاد زد: پدر سوخته ی مال مردم خور. حالا میرم کلانتری ازتون شکایت میکنم و خسارت زمینمو تمام و کمال می‌گیرم. بعدم خم شد تا دنبال سنگ بگرده و ما رو بزنه. من و بهرام دو پا داشتیم دو تام قرض کردیم و زدیم به چاک. تا می‌تونستیم فرار کردیم. سنگ رو پرت کرد، صاف به پشت پای من خورد. با همون پا و دردش کلی راه دویدم. وقتی ازش کاملا دور شدیم از درد افتادم روی زمین و گریه کردم. بهرام خیلی ترسیده بودم، بلند بلند شروع به گریه کرد: فرهاد پات خون اومد کفشت پر خونه کفشام پلاستیکی بود‌؛ زمستونا وقتی می‌پوشیدمش به خاطر خشکی هوا و سردیش پشت پامو زخم می‌کرد و تابستونا اینقدر پام عرق میکرد که صدای شلپ شلپ پاهام رو میشنیدم. بهرام دستمالش رو از جیبش در آورد و روی زخمم بست. دستمال دماغیش بود. زدن رو شونش: حالا نچسبه به پام؟ و با هم تا سر چشمه خندیدیم و ادا در آوردیم. اصلا یادم رفت قرار بود با ننم برم خرمن. یهو به خودم اومدم دیدم ظهر شده. رفتنم بی فایده بود چون ننم دیگه رفته بود خونه تا ناهار بپزه گوسفندها رو وقت غروب سمت خونه میبردیم. تا میرسیدیم سریع یه نون بر میداشتیم خالی یا با پنیر و کره میخوردیم. هر چند ناهار میبردیم صحرا ولی غروب انگار صد سال گرسنگی کشیده بودیم. اخر هفته بود و هوا داشت زمستونی میشد. از صحرا که اومدیم خونه، دیدم آقام با چوب روی پله ها نشسته، زهره ترک شدم، معلوم بود قراره کتک بخوریم ولی نمیدونستم بابت چی؟ حبیب کاری کرده بود یا ننم از نرفتنم پیش آقام گلایه کرده بود. با هی هی و بدو بدو گوسفندا رو فرستادیم تو آغل. من و بهرام به آقام چشم دوختیم. با چوب اشاره کرد که بیایید اینجا، ننم با استرس بالای سر آقام بود. داداش بزرگمم تو پنجره داشت نگاهمون میکرد یک دفعه در حیاط رو زدند... ✍️ آمنه خلیــــــــلی قسمت سوم ادامه دارد.... ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 📚 @dastanak_ir
وسط اخبار جنگ: حسن یزدانی و یونس امامی و امیر حسین زارع در کشتی آزاد بازی های آسیایی مدال طلا گرفتن🥇🥇🇮🇷 و مجتبی گلیج مدال نقره گرفت🥈🥈 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استوری های آماده بدون لوگو ] [ مناسبتی 📲فقط کافیه با اینشات اســــم خــودت رو بـزنی زیـرش 🎹موسیقی قابل تغییر 🟡شرط استفاده یک صـــــلوات هدیه به روح مادر عج اینجا استوری های اماده رو ببین👇 https://eitaa.com/joinchat/3234070804C33f7713af0
11.07M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
﷽ حکایت بسیار زیبای عنایت خاص و ویژه امام زمان عج به یک طلبه نوجوان السلامــ علیک یاصاحب الــزمان🌱 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
پیام نتانیاهو به رهبر معظم انقلاب! 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
نتیجه بازی سپاهان و الاتحاد مشخص شد! 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈
📍شاهنشاه بفرمودند: ما به کشورهای عربی در حال جنگ با اسرائیل کمک می‌کنیم 🔹 پس هر شاه پرستی که از فلسطین حمایت نکند، خائن به شاهنشاه بوده و ابلهی بیش نیست. 🔹 ربع پهلوی که از صهیونیست ها حمایت کرده، .... باباش نیست!🤣🤣 📚 @DasTanaK_ir | داناب 👈