eitaa logo
داناب (داستانک+نکات‌ناب)
12.3هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
108 فایل
﷽، #داناب (داستانک‌های آموزنده و نکات ناب کاربردی) 🔹کاری از مؤسسه جهادی #مصباح 🔻سایر صفحات: 🔹پاسخ به‌شبهات؛ @shobhe_Shenasi 🔹سخنرانی‌ها: @ghorbanimoghadam_ir 🌐 سایت: ghorbanimoghadam.ir 🔻تبادل و تبلیغ @tabligh_arzan
مشاهده در ایتا
دانلود
🤲 دعای سریع الإجابة: 📜 در کتاب شریف اصول کافی به سند صحیح روایت شده که معاویة بن عمار گفت: حضر‌ت امام صادق علیه‌السلام بی‌مقدمه به من فرمودند: ای معاویه! آیا نمی‌دانی که مردی نزد حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام آمد و از تأخیر در اجابت دعایش شکایت کرد؛ پس حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام به او فرمودند: چرا دعای سریع الإجابة نمی‌خوانی؟ عرض کرد: دعای سریع الإجابة چیست؟ حضرت فرمودند: بگو: 🔸 اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الْعَظِيمِ الْأَعْظَمِ، الْأَجَلِّ الْأَكْرَمِ، الْمَخْزُونِ الْمَكْنُونِ، النُّورِ الْحَقِّ، الْبُرْهَانِ الْمُبِينِ، الَّذِي هُوَ نُورٌ مَعَ نُورٍ، وَ نُورٌ مِنْ نُورٍ، وَ نُورٌ فِي نُورٍ، وَ نُورٌ عَلى‏ نُورٍ، وَ نُورٌ فَوْقَ كُلِّ نُورٍ، وَ نُورٌ يُضِي‏ءُ بِهِ كُلُّ ظُلْمَةٍ، وَ يُكْسَرُ بِهِ كُلُّ شِدَّةٍ، وَ كُلُّ شَيْطَانٍ مَرِيدٍ، وَ كُلُّ جَبَّارٍ عَنِيدٍ، لَا تَقِرُّ بِهِ أَرْضٌ وَ لَا تَقُومُ بِهِ سَمَاءٌ، وَ يَأْمَنُ بِهِ كُلُّ خَائِفٍ، وَ يَبْطُلُ بِهِ سِحْرُ كُلِّ سَاحِرٍ، وَ بَغْيُ كُلِّ بَاغٍ، وَ حَسَدُ كُلِّ حَاسِدٍ، وَ يَتَصَدَّعُ لِعَظَمَتِهِ الْبَرُّ وَ الْبَحْرُ، وَ يَسْتَقِلُّ بِهِ الْفُلْكُ حِينَ يَتَكَلَّمُ بِهِ الْمَلَكُ فَلَا يَكُونُ لِلْمَوْجِ عَلَيْهِ سَبِيلٌ، وَ هُوَ اسْمُكَ الْأَعْظَمُ الْأَعْظَمُ، الْأَجَلُّ الْأَجَلُّ، النُّورُ الْأَكْبَرُ، الَّذِي سَمَّيْتَ بِهِ نَفْسَكَ، وَ اسْتَوَيْتَ بِهِ عَلَى عَرْشِكَ، وَ أَتَوَجَّهُ إِلَيْكَ بِمُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ، أَسْأَلُكَ بِكَ وَ بِهِمْ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا. [به جای تفعل بی کذا و کذا حاجت خود را ذکر کند.] 🔸 📔 الکافي، ج2، ص582 (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️ دعای روز نهم ماه مبارک 🤲 ای خدا مرا نصیبی از رحمت واسعه خود عطا فرما و به ادله روشن خود هدایت فرما و پیشانیم را بگیر و به سمت تمام خوشنودی هایت سوقم بده به حق دوستی و محبتت ای آرزوی مشتاقان 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 آخرین خبرها از حمله موشکی شب گذشته به تاسیسات دیمونا اسرائیل 🔸 از احتمال حمله با موشک بالستیک تا ناتوانی گنبد آهنین و نا مشخص بودن محل شلیک موشک (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️دروغگوهای انتخاباتی ... 📚 @dastanak_ir
▪️کارنامه دولت اصلاح طلبها (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
حکایت نموده اند که در روزگاران قدیم، الاغهای دِه، از پالان دوزشان بسیار ناراضی بودند. زیرا پالانی که برایشان میدوخت پشت شان را زخمی میکرد. در نهایت تصمیم گرفتند که جایی جمع شوند و دعایی بکنند تا شاید پالان دوز دیگری به ده شان بیاید. از آنجا که دل صاف و ساده ای داشتند، دعاهایشان قبول درگاه آمد و پالان دوزی جدید وارد دهشان گشت... اما چه فایده که این پالان دوز هم لنگه همان پالان دوز سابق... نه تنها پالان راحتی بر تن خر ها نمیدوخت، بلکه از مواد اولیه پالانها نیز کم میگذا...شت و اینبار نه تنها پشتشان زخمی میشد، بلکه به جای دیگرشان نیز فشار می آمد. بازهم تصمیم گرفتند که جمع شوند و برای آمدن پالان دوز جدید دعایی بکنند. این دفعه نیز به لطف دل پاک و بی غل و غششان، دعایشان مقبول گردید و پالان دوز جدید هم آمد، اما صد افسوس، و چه فایده.... این یکی به غیر از دوخت بد و دزدی از مواد اولیه ی پالانها، از صاحبان خرها خواسته بود که خرها را در گرسنگی نگهدارد تا شاید پالانها به تنشان اندازه شود... و اینبار نه تنها پالان شان راحت نبود و پشتشان همچنان زخمی، بلکه دلسوخته و از کرده پشیمان، که چرا قدر همان پالان دوز اولی را ندانسته و ناشکری کرده بودند... خلاصه .... هی جمع شدند و هی دعا کردند و این پالاندوز آمد و آن پالاندوز رفت اما زخم پشتشان خوب نشد که هیچ بدتر هم شد. تا اینکه تصمیم گرفتند جمع شوند و این بار نه برای رهایی از پالان دوز بلکه برای رهایی از خریت خود دعایی بکنند!! (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨ سه زن و پسرهایشان! سه نفر زن می خواستند از سر چاه آب بیاورند. در فاصله ای نه چندان دور از آن ها پیر مرد دنیا دیده ای نشسته بود و می شنید که هریک از زن ها چه طور از پسرانشان تعریف می کنند. زن اول گفت : پسرم چنان در حرکات اکروباتی ماهر است که هیچ کس به پای او نمی رسد. دومی گفت : پسر من مثل بلبل اواز می خواند. هیچ کس پیدا نمی شود که صدایی به این قشنگی داشته باشد هنگامی که زن سوم سکوت کرد، آن دو از او پرسیدند: پس تو چرا از پسرت چیزی نمی گویی؟ زن جواب داد : در پسرم چیز خاصی برای تعریف کردن نیست. او فقط یک پسر معمولی است .ذاتا هیچ صفت بارزی ندارد. سه زن سطل هایشان را پر کردند و به خانه رفتند . پیرمرد هم آهسته به دنبالشان راه افتاد. سطل ها سنگین و دست های کار کرده زن ها ضعیف بود . به همین خاطر وسط راه ایستادند تا کمی استراحت کنند؛ چون کمرهایشان به سختی درد گرفته بود. در همین موقع پسرهای هر سه زن از راه رسدند. پسر اول روی دست هایش ایستاد و شروع کرد به پا دوچرخه زدن. زن ها فریاد کشیدند: عجب پسر ماهر و زرنگی است! پسر دوم هم مانند یک بلبل شروع به خواندن کرد و زن ها با شوق و ذوق در حالی که اشک در چشمانشان حلقه زده بود، به صدای او گوش دادند. پسر سوم به سوی مادرش دوید. سطل را بلند کرد و آن را به خانه برد. در همین موقع زن ها از پیرمرد پرسیدند: نظرت در مورد این پسرها چیست؟ پیرمرد با تعجب پرسید: منظورتان کدام پسرهاست؟ من که اینجا فقط یک پسر می بینم. 🔹 پی‌نوشت از نظر من، اون دوتای اولی خیلی شبیه اینستاگرام و فضای مجازی بودن، نظر شما؟؟ (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
‍ ‍ ✳️ این وصیت نامه کسی است که شاه گفت 25 ریال از گرفته است تا آشوب کند / چند ثانیه پیش از تیرباران و چه سخنانی بین آنان رد و بدل شد؟! / این عکس ها را نگه دارید روز قیامت به درد ما می خورد! ‼️ متن زیر در صفحات 10 ، 11 و 12 ، منتشر شده است. ساعت پنج و ده دقیقه بود که حاج محمد اسماعیل رضایی در حالی که یک قرآن با جلد سبز به سینه خود چسبانده بود از در اتاق وارد شد، موهای سرش ژولیده و رنگ صورتش کمرنگ بود بهت زده به اطرافیان نگاه کرد و در همان صندلی که طیب برای تشریفات مقدماتی نشسته بود قرار گرفت و گفت طیب دیروز تا حالا چند بار به مامورین محافظ من گفته بود که به حاج اسمعیل بگوئید به اتاق من بیاید با او کار دارم او می می خواهد از من رضایت بگیرد من به اتاق او نرفتم ولی در دلم از او راضی هستم و او را می بخشم ...حاج اسماعیل پس از گفتن این جملات وصیت نامه اش را از جیب درآورد و گفت چون خیلی از اموال مردم نزد من است بدهی ها و پول هایی را که طلبکارم روی کاغذ نوشته ام ...خواهش میکنم که این جا روی کاغذ بنویسید تا حقی از کسی ضایع نشود. حاجی اسمعیل وقتی این حرف ها را می زد روحیه اش با موقعی که وارد اتاق شد فرق کرده بود و روحیه اش خوب شده بود و همان طور که وصیت نامه اش را که در سه نسخه بود به نماینده دادستان ارتش می داد گفت آنقدر خوشحالم که تیرباران می شوم در این دنیا ماندنش غیر از معصیت چیز دیگری عاید انسان نمی شود... حاج اسمعیل گفت 420 هزار تومان از حاجی علی نوری گرفتم 200 هزار تومان چک بدون تاریخ به او داده ام و 220 هزار تومان آن را از من مدرک ندارد. 120 هزار تومان حاحی مجدالدین مدنی به من داده که یک چک بدون تاریخ به او داده ام و این پول بابت زمینی است که با آقایان حسین قاسمیه ، حاجی علی برقی شریک میباشیم. 35 هزار تومان از آقای حسین قاسمیه و 15 هزار تومان هم چک داده ام که ایشان برای من دو سفته امضا کرده است که پولش را طلب دارد. 12 هزار تومان به آقای مهندس رضایی پول قالی و یک سفته ایشان طلبکار هستند و آن چه که آقای حسین قاسمیه در مدتی که من در زندان بوده ام به همشیره ام داده است اطلاعی ندارم آن مبلغ(یعنی هر چه بگوید) درست است به او بپردازید- چون او آدم درستی است. با حاجی علی برقی در ساختمان میدان شوش ساختمان داریم که دو سهم از شش سهم آن متعلق به من است و بابت وجه تتمه ساختمان هر چه او خودش گفت درست است از من طلبکار است. نصف منزل خیابان بهار که سندش به نام اینجانب است و 7 هزار تومان بابت کرایه اش که طلبکارم و سندش در منزل است با نصف آن منزل که سه دانگ باشد متعلق به حاجی مجدالدین مدنی است و یک تلفن هم در خیابان ویلا متعلق به ایشان است که سندش به نام من است. ❗️ اتومبیلم را بفروشید به خانواده ام بگوئید که اتومبیلم را بفروشند پولش را سه قسمت کنند یک قسمت آن را به والده ام بدهند یک قسمت از آن را به دایی خودم که برادر خواهرم است و احمد ایلخانی نام دارد بدهند. یک قسمت دیگر که باقی می ماند به محمد علی ارشدی که ایی دیگرم است بدهند چون وضعش ناجور است. ✅ طلب های من حاج اسمعیل سپس گفت : طلب های مرا بنویسید! اول به یکی از شرکت ها در حدود 630 هزار تومان مساعده داده ام که هر چه از این مبلغ وصول شود، سه قسمت کنید ...دو قسمت آن متعلق به حاجی علی نوری و یک قسمتش متعلق به خود من است ... ✅ چند لحظه قبل از فرمان آتش...! چند لحظه قبل از فرمان آتش، وقتی طیب و حاج اسماعیل را به تیرهای چوبی بسته بودند، این گفت و گو بین آن ها رد و بدل شد : حاج اسماعیل (خطاب به عکاس ها) این عکس ها را نگه دارید روز قیامت به درد ما می خورد! (در این هنگام طیب به قهقهه خندید) حاج اسماعیل (خطاب به طیب) – چرا میخندی؟ مگه دروغ میگم؟ طیب (باز هم با خنده) – خیلی خب! تیربارونت میکنن...مردن که دیگه این همه حرف زدن نداره...! حاج اسمعیل – آخه ما داریم می میریم! تو هم همین طور طیب (با خنده) حالا ساکت شو، بذار کارشونو بکنن. (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این فیلم را برسانید دست اونایی که نمی‌خوان رأی بدن... (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔔 💠 آیه ۲۸سوره فرقان خیلی تکونم داد 🔥یه عده جهنمی روز قیامت دستاشونو گاز میگیرند با حسرت میگن کاش با فلانی دوست نمیشدم! 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️نقاشی با شن خانم فاطمه عبادی به مناسبت سالروز وفات حضرت (س) وفات ام‌المومنین مادر حضرت زهرا حضرت خدیجه سلام الله علیهما تسلیت باد ‌ (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
▪️احسان ارکانی، نماینده مجلس در صفحه توییتر خود نوشت: پیشنهاد می‌شود در مذاکرات وین، تمام اموال، املاک، دارایی‌ها و منازل حسن روحانی، جواد ظریف، عراقچی و سایر مذاکره‌کنندگان، درصورت لغو نشدن تحریم‌ها بعنوان وثیقه، توقیف و به نفع ملت به فروش برسد. 📚 @dastanak_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 ببينيد | حقايقی درباره حضرت خديجه(س) در بيانات رهبرانقلاب ▫️ايشان مظلومه است؛ غريب است (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔸 استفاده از اسپری تنفسی هنگام روزه ⁉️ مبتلا به آسم هستم و در روز چند مرتبه باید از اسپری تنفسی استفاده کنم، مصرف اسپری هنگام روزه داری چه حکمی دارد؟ ✅ استعمال اسپری که حاوی داروی رفع تنگی نفس است برای روزه دار اشکال ندارد و موجب بطلان روزه نمی شود. (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴عشق و محبت به اهل بيت علیهم السلام، مرزهای اعتقادی را هم در می نوردد. و امام رضا علیه السلام چه زیبا به عبدالسلام هروی فرمود: سخنان و معارف ما را به همه جهانیان برسانید چرا که: إِنَّ النَّاسَ لَوْ عَلِمُوا مَحَاسِنَ كَلَامِنَا لَاتَّبَعُونَا 🔷پدر کریستوفر، یک کشیش مسیحی است که رساله دکتری‌اش را به مسأله شهادت حضرت زهرا (س) اختصاص داد و زندگی‌اش با یاد آن حضرت، رنگ و بویی تازه یافت. از همین رهگذر بود که شیفته شخصیت دختر بزرگوارش حضرت زینب کبری (س) شد و تمام وجودش را به این دو بانوی مکرم اسلام هدیه کرده است! (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
⚫️ وصایای خدیجه کبری سلام الله علیها زمانی که بیماری او شدت یافت؛ به رسول خدا(ص) عرض کرد: "یا رسول اللّه! اِسمَع وصایای " ای رسول خدا! "وصیتهای مرا بشنوید" «أولا، فإنی قاصرةٌ فی حقِک، فاعفُنی یا رسول اللّه: نخست اینکه من در حق شما کوتاهی کردم؛ تقاضا دارم مرا ببخشید». رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: «حاشا و کلا، ما رأیتُ منکِ تقصیرا فقد بلغتِ جهدکِ و تعبتِ فی ولدی غایةَ التعبِ، و لقد بذلتِ أموالَکِ و صرفتِ فی سبیل اللّه مالَکِ هرگز چنین نیست، نه تنها من از شما کوچکترین کوتاهی ندیدم، بلکه شما تمام تلاشت را کردی و در تربیت و رسیدگی به امور فرزندان نهایت سختی را به جان خریدی و آنچه از مال دنیا داشتی همه را در راه خدا صرف کردی» عرض کرد: «یا رسول اللّه! الوصیةُ الثانیةُ؛ أوصیکَ بهذه- أشارت إلى فاطمةَ علیها السّلام- فإنها یتیمةٌ غریبةٌ من بعدی فلا یۆذینها أحدٌ من نساءِ قریش و لا یلطمن خدَّها و لا یصحن فی وجهَها و لا یرینها مکروها وصیت دوم من این است - در همین حال اشاره کرد به فاطمه سلام الله علیها - این دختر بعد از من یتیم و تنها می شود، مراقب باشید کسی از زنان قریش او را اذیت نکند، سیلی به صورت او نزند، کسی به روی او فریاد نکشد، کاری نکنند که او ناراحت شود» "و أما الوصیةُ الثالثةُ، فإنی أقولها لابنتى فاطمة علیها السّلام و هی تقول لک، فإنی مستحیةٌ منکَ یا رسول اللّه" و اما وصیت سوم که من آن را به دخترم فاطمه علیها السلام می گویم؛ او به شما عرض کند زیرا حیا می کنم خودم مستقیما از شما بخواهم» فقام النبی صلّى اللّه علیه و آله و خرج من الحجرة، فدعت بفاطمة علیها السّلام و قالت : در این هنگام رسول خدا(ص) برخاست و از اتاق خارج شد. خدیجه کبری(س)، فاطمه زهرا علیهاالسّلام را به نزدیک طلبید و به او چنین گفت: "یا حبیبتی! و قرة عینی، قولی لأبیک: إن أمی تقول: إنی خائفة من القبر، أرید منکَ رداءَکَ الذی تلبِسُه حین نزول الوحی؛ تکفننی فیه" عزیز دلم! و ای شادی قلبم! به پدرت بگو مادرم می گوید: من از قبر می ترسم درخواست دارم مرا در آن عبایی که هنگام نزول وحی بر تن داشتید کفن کنید» فاطمه علیهاالسّلام از اتاق خارج شد و پیام مادرش خدیجه(س) را به پدرش رسول خدا(ص) رساند. حضرت بلافاصله برخاست و آن عبا را تقدیم فاطمه علیهاالسّلام کرد. وقتی زهرا علیهاالسّلام عبا را آورد حضرت خدیجه علیهاالسّلام بسیار خوشحال شد. وقتی حضرت خدیجه علیهاالسّلام رحلت کرد؛ رسول خدا(ص) خود، او را غسل داد و حنوط کرد. وقتی نوبت به کفن رسید، جبرئیل امین نازل شد و عرض کرد: یا رسول الله! خداوند به شما سلام رسانده و به صورت ویژه مورد تحیت و اکرام قرار می دهد و به شما میفرماید: «إن کفن خدیجة من عندنا، فإنها بذلت مالها فی سبیلنا: کفن خدیجه با ماست؛ چرا که ثروتش را در راه ما داد» سپس جبرئیل، کفنی آورد و گفت: "یا رسول اللّه! هذا کفن خدیجة و هو من أکفان الجنة، أهداه اللّه إلیها" رسول خدا! این کفن خدیجه است که خداوند آن را از پارچه های بهشتی به او هدیه داده است. رسول خدا(ص) همسر مکرمه اش را ابتدا با عبای خود و سپس با آن پارچه بهشتی کفن کرد که به این ترتیب حضرت خدیجه با دو کفن، کفن شد، یکی از خدا و دیگری از رسول خدا(ص) 📚 محلاتی، ریاحین الشریعه، ج۲، ص۴۱۲ (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨ *پاسخ دندان شکن* هنگامی که هنوز کشور ملوک الطوایفی بود یکی از جنگجویان نامه ای به طایفه دشمن نوشت و در آن تهدید کرد که حالا که به اطاعت فرمان من گردن نمیگذارید اگر آبادی شما را به تصرف درآورم به هیچ کس رحم نخواهم کرد و کوچک و بزرگ شما را قتل عام خواهم کرد و تمام هستی شما را به آتش خواهم کشید. رئیس طایفه ی مزبور در جواب نامه ای که برای او فرستاده بود، تنها یک پاسخ یک کلمه‌ای نوشت. فقط در وسط کاغذ نوشته بود: «اگر» منبع 📚: لبخند، مهدی آذر یزدی ــــــــــــــــ (داستانک‌ونکات‌ناب) دانابی شو؛ دانا شو!👇👇 eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
نام شهردار اصفهان در لیست دریافت‌کنندگان واکسن/ خبر انصراف از تزریق در حال بررسی است 🔸روز گذشته خبری مبنی بر واکسن زدن قدرت‌اله نوروزی، شهردار اصفهان منتشر شد؛ این در حالی است که واکسن‌های تخصیص‌یافته ویژه پاکبانان بوده و اتفاق مشابه این در اهواز و آبادان واکنش رئیس‌جمهور و وزیر بهداشت را به دنبال داشت و خواستار برخورد شدید قضایی با سوءاستفاده‌کنندگان از سهمیه پاکبانان و عزل خاطیان در دانشگاه علوم پزشکی شده بودند. 🔹امروز روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان ضمن تایید وجود نام و مشخصات قدرت‌اله نوروزی، شهردار اصفهان در لیست دریافت‌کنندگان واکسن بیمارستان میلاد اصفهان توضیحاتی در این باره ارائه داد. 🔹در بخشی از این توضیحات آمده است: رئیس بیمارستان اعلام کرد که نوروزی، شهردار اصفهان بنا به توصیه پزشک معالج خود، با وجود ثبت مشخصات در سامانه از تزریق منصرف شده و واکسن را دریافت نکرده است اما این مساله نیاز به بررسی دارد و با اسناد موجود قابل اثبات نیست. (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥طنز؛ ابوطالب حسینی: دیدم یک سری به اسم پاکبان واکسن زدند، من هم خودم را جای مشاور املاکی‌ها جا زدم و رفتم واکسن زدم! (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پسر یاد پدر را زنده کرد 🔹حرکت جالب امیر عابدزاده در بازی دیشب برابر ریوآوه ‌ ‌ (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
✨﷽✨ یک خانم نیشابوری است که امروز مزارش پناهگاه بسیاری از مردم این شهر و زائران امام رضا علیه السلام است. داستان این بانوی بزرگ خواندنی است؛ اهالی نیشابور برای موسی بن جعفر علیه السلام وجوهات شان که شامل سکه های طلا می شد را فرستادند. شطیطه چهار سکه درهم سیاه فرستاد با یک کلاف نخ. فردی که به نمایندگی از اهل نیشابور به مدینه رفته بود، وجوهات را تحویل امام داد. حضرت نگاه به سکه ها کرد، کیسه، کیسه، کیسه طلا. حضرت فرمود: من قبول نمی کنم، ما نیازی نداریم، اینها را به صاحب شان برگردانید. حضرت فرمود: دیگر چیزی نیست؟ مرد نیشابوری گفت نه. بار دیگر امام فرمود: خوب فکر کن. مرد نیشابوری گفت بله، یک زنی وقتی من می خواستم بیایم یک کلافی داد و چند تا درهم سیاه، چون قابل شما را نداشت؛ من رویم نشد بیاورم. امام فرمود: همان را بیاور. حضرت سکه سیاه و کلاف را برداشت. بعد به او فرمود: بلند شو؛ رفتند یک مقداری پارچه آوردند، یک مقدار پول، گفت این را بده به آن خانم؛ بگو این پارچه از پنبه ای بود که ملک اجدادی ماست و خواهرم حکیمه به دست خودش این پنبه را رشته و این پارچه را بافته. این را دادم برای کفنت. از وقتی که این پارچه به تو می رسد تا وقتی این پول را مصرف کنی در حیات هستی. مقداری می ماند برای خرج بقیه مقدمات کفن و دفن. به او سلام برسان و بگو روز رفتن تو ما می آییم، و من بر تو نماز می خوانم. این فرد می گوید من برگشتم نیشابور. وقتی برگشتم همین هایی که پول طلا داده بودند، از امام موسی بن جعفر علیه السلام برگشته بودند و «واقفی» شده بودند و به عبدالله افطح رجوع کرده بودند. طبیعی بود که احساس می کردند پول شان هدر رفته اگر حضرت قبول کرده باشد. وقتی پول را به ایشان دادم خوشحال شدند که پول شان به ایشان برگشته. رفتم سراغ شطیطه، پارچه و سکه ها را به او دادم، سلام آقا را رساندم. [گفتم] درهم ها را تحویل گرفتند و آقا دعا کرد. من روزشماری می کردم ببینم این زن کی فوت می کند. روز نوزدهم شطیطه فوت کرد و من به علما گفتم حضرت مال هیچکس را قبول نکرد الا این زن. تجلیل عجیب و تشییع پرشکوهی از او شد و من می خواستم بدانم چه کسی بر او نماز می خواند. علما به صف ایستاده بودند، همه به صف ایستاده بودند، یک دفعه دیدم موسی بن جعفر علیه السلام آنجا حاضر شد؛ تکبیر را گفت و نماز را خواند و اینها هم گفتند شاید یکی از علما برای یک شهر دیگر بوده، آمدند جلو به احترام او. هیچکس نفهمید کی بود. حضرت نماز را بر او خواند. وقتی نمازش تمام شد، به من یک نگاهی کرد یعنی یادت آمد من وعده دادم؟ عملی کردم. زبانم بند آمده بود که حرفی بزنم. این دستگاه امام زمان است. سکۀ طلای آنها را نمی پذیرد اما کلاف آن زن را می پذیرد و شما می خواهید پذیرفته شوید. دستگاه پذیرش او دستگاه دقیقی است. ممکن است یک سرباز صفر شما را قبول کند، اما یک فرماندۀ بزرگتان را قبول نکند. ممکن است یک بی اسم و بی شهرت و بی عنوان و کفش بردار و آب بده و جاروکش و فرد بی قابلیتی را بپذیرد و خدمات او را قبول کند، اما یک معروفِ مشهورِ پر سابقۀ همه چیز تمام را قبول نکند. منبع 📚: المناقب: 4/ 291 (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b
🔹نبردهای آینده شاید با صدای تو آغاز نشود اما بدون شک نام تو را به همراه دارد. (داستانک‌ونکات‌ناب) eitaa.com/joinchat/4259512332C8857967f1b