هدایت شده از خیریه برکت
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸 #داستانک / موز ۱۶۰ هزار تومانی
رفتیم که بریم حرم.
چون دیر وقت بودو نزدیک ساعت منع رفت و آمد کرونایی، قبل از میدان بیت المقدس(به قول ما مِشِدیا «فِلِکه آب») ماشینو نگه داشتیمو از توی ماشین زیارت کردیم.
در حال زیارت بودیم که #انسیه_خانوم گفت: «آقاجون! موز میخرین؟»
معصومه خانومم گفت: «آره آقاااجووون!»
دیدم خیلی وقته براشون موز نخریدمو الآنم که دارن خودشون میگن گفتم حرفشون شهید نشه، اومدم پایینو رفتم از میوه فروشی چهار تا موز خریدم. برای #معصومه_خانوم، انسیه خانوم، #آقا_محمد_حسن و خانومم.
برای خودم نگرفتم.
دلم نمیاد توی این وضعیت اقتصادی، که برخی نون ندارن بخورن، لب به موز بزنم.
در حال خرید موز بودم که یک خانم اومدو ازم درخواست کرد کمی میوه برای اونو بچههاش بگیرم.
بچهها رو فرستادم توی ماشین تا موقع حرف زدن بندهی خدا معذب نباشه.
🌐 @barkat14
🌸 #داستانک / اِ ... شما خانم آقای پیلهچیان هستین؟
اون روز خانومم که از مدرسه برگشتن گفتن امروز یکی از مادرای بچهها اومد بِهِم گفت: «شما با «آقای پیله چیان» که مدیر #برکت هستن نسبتی دارین؟»(آخه خانومم توی مدرسه به «خانوم پیله چیان» معروفه. چون #انسیه_خانوم و #معصومه_خانوم هم توی همون مدرسه درس میخوننو ایشون در اون مدرسه قبل از این که خانوم معلم بشن، مادر بودن).
خانومم گفته بودن: «بله؛ همسرم هستن.»
اون خانوم گفته بود: «جداااا؛ من چند سال پیش ازشون گردو خریدمو خیلی راضی بودم از گردوهاشونو الانم بعد از چند سال هر وقت مادرم میخواد بگه گردو بخر میگه: «مثل گردوهای برکت بگیر»؛ اما از اون سال تا حالا ایشونو گم کرده بودم تا چند روز قبل که باسلامو نصب کردمو bakat313.ir ایشونو اونجا دیدم.»
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک /بدم ولی ببخش
نشستم کنار خانمم.
دفترشونو برداشتم.
توش نوشته بود: «من میدونم خیلی بدم، اما ... تو بدیامو به خوبی خودت ببخش. عاشقتم!»
فکر کردم این راز و نیازیه که خانوم با خدای خودش داشته.
منم شیطنتم گل کردو، خودکارشونو ازشون گرفتم که زیرش بنویسم: «باشه بخشیدمت، اما ... دیگه تکرار نشه.» که خانومم گفت: «اینو چندین سال پیش خودت برام نوشتی.»
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / ذهن بچه
خانومم یک نمایشنامه نوشته بودن برا بچههای مدرسهشون.
بعد از کلی صرف وقتو, بالا پایین کردنش، رو کردن به منو گفتن: «شمام بخونیدش ببینید خوبه؟»
منم نخونده، نه برداشتم، نه گذاشتم، گفتم: «بابا! خوبه دیگه؛ مگه برا کنفرانس برلین میخوای بنویسی؟!»
خانومم گفتن: «کنفرانس برلین مهم نیست، اما #ذهن_بچهها_خیلی_مهمه که چه چیزی دَرِش قرار بگیره.»
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / میشه امروز بیچادر برم؟
#انسیه_خانوم اومد گفت: «آقاجون! میشه امروز بدون #چادر برم مدرسه؟»
گفتم: «میتونی؛ ولی چادر امانت حضرت زهرا(سلاماللهعلیها)ست دست شما.»
کمی فکر کردو گفت: «با چادر میرم.»
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / نابرده رنج گنج ...
خانومم به بچهها قول داده بود که اگر هر کدومشون یک کار مهم انجام بدن یک هدیه براشون میخره.
#معصومه_خانوم قرار شد سورهی قارعه رو حفظ کنه؛
#انسیه_خانوم روخونیاشو تمرین کنه و بیغلط برا مامان جون بخونه؛
#آقا_محمد_حسن هم اذانو یاد بگیره که بعدا تبدیل شد به خوندن سورهی توحید.
👈 هیچی دیگه، تلاش کردن، یاد گرفتن، مزد زحماتشونو گرفتن.
🌐 @dastanakam
#آخه_پسر_عروسکی_کی_دیده؟
🌸 #داستانک / نماز جماعت
#معصومه_خانوم چند ماهیه به سن تکلیف رسیده.
میخواست نماز بخونه.
چادر سر خودشو عروسکش کردو، برای هر دو تاشونم جانمازم انداختو شروع کرد به نماز.
#آقا_محمد_حسن که معصومه رو دید گفت: «منم میخوام نماز بخونم.»
رفت کنار معصومه وایستادو هر کاری معصومه میکرد اونم تقلید میکرد.
👈 بچههای بزرگتر نیمی از بار تربیتی بچههای کوچکتر رو به دوش میکشن؛ شایدم بیشتر.
🌐 @dastanakam
🌸 #داستانک / راه دراز
#مامان_جون معلم پرورشی مدرسهی انسیه معصومهن؛ البته غیر رسمی و فیسبیلالله.
صبحها که مامانجون با بچهها میرن مدرسه، سه چهار نفر دیگه از بچههای همون مدرسه رو که خونههاشون نزدیک ماستو خانوادههاشون برای آوردو بردشون مشکل دارنو با خودشون میبرنو میارن.
البته هیچ تعهدی به بردن نداریم هااااا.
یعنی روزهایی که میرن اونام میان.
که خب البته هر روز میرن دیگه.😂
ولی امروز فهمیدم که حالا حالاها کار داره تا #شهید شم.
بگو چرا؟
گفتی؟
ولی نگفتی هاااا ...
باشه میگم:
امروز #مامان_جون حال نداشتنو نمیخواستن مدرسه برن.
#انسیه_خانوم هم حال نداشتو نمیخواست مدرسه بره.
#معصومه_خانوم هم توی حرم امام رضا(ع) جشن تکلیف داشتو نمیخواست مدرسه بره.
خلاصه من باید، برای این که خانوادههای اونا به زحمت نیفتن، صبح میرفتمو میبردمشونو ظهر میرفتمو برمیگردوندمشون.
ته دلم ی جوووری بود.
که، بهههله؛ من ... با این همه مشغله ... باید برم دنبال این فسقلیاو ... در حالی که اصلا به من ربطی ندارهو ...
خلاصه خدا امروز میخواست بهم بفهمونه که «آق مجید! هنوز خیلی راه داری تا به اون بالا بالاها برسی.»
🌐 @dastanakam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / صحیفه
آخرای شب نشسته بودمو داشتم کارامو انجام میدادم. #معصومه_خانوم بعد از این که درساش تموم شد کتاباشو جمع کردو رفت. فکر کردم رفته که بخوابه. برگشت؛ در حالی که #صحیفه_سجادیه دستش بود. اومد کنارم نشستو دعای ۲۷ ام رو باز کردو شروع کرد به حفظ کردن.
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ ، وَ أَنْسِهِمْ عِنْدَ لِقَائِهِمُ الْعَدُوَّ ذِكْرَ دُنْيَاهُمُ الْخَدَّاعَةِ الْغَرُورِ ، وَ امْحُ عَنْ قُلُوبِهِمْ خَطَرَاتِ الْمَالِ الْفَتُونِ ...
(خدایا! بر محمّد و آلش درود فرست و هنگام برخورد با دشمن، یاد دنیای خدعهگر فریبکار را از خاطرشان ببر و اندیشۀ مال فتنهانگیز را از صفحه دلشان محو کن ...)
🌐 @dastanakam
داستانکام
🌸 #داستانک / صحیفه آخرای شب نشسته بودمو داشتم کارامو انجام میدادم. #معصومه_خانوم بعد از این که درس
🌸 #داستانک / چرا هشتک؟
وقتی داشتم مطلب بالا رو تنظیم میکردم #معصومه_خانوم اومد پیشم نشست.
+ آقاجون!
- بله؟
+ این (#) چیه؟
- هشتک.
+ چرا بهش میگن «هشتک»؟
منم بدون معطلی، خیلی جدی، با انگشت اشارهم به شلوارش اشاره کردمو گفتم: «چرا به این میگن خشتک؟»
هر دو مون زدیم زیر خنده.😂
🌐 @dastanakam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 #داستانک / وضوی آتشین
شب بچهها میخواستن بخوابن.
با #معصومه_خانوم در این موضوع صحبت میکردم که اگر کسی شب رو با وضو بخوابه مثل اینه که تا صبح داره عبادت میکنه.
دیدم #آقامحمدحسن از توی رختخوابش بلند شدو رفت شروع کرد به وضو گرفتن.
🌐 dastanakam
🌸 #داستانک / #حکیم_باشی
دیروز جمعه با خانواده رفتیم تا از یک نمایشگاه اشتغالزایی مربوط به خانوادهی طلاب دیدن کنیم.
در بین تولیدات این بازی توجهمو جلب کردو وایستادم تا توضیحات تولیدکنندهش رو بشنوم.
گفتن: «در طی این بازی شما با مزاج و تبع خودتون و اطرافیانتون و موادغذایی متناسب با هر مزاح و مُصلحات آن آشنا میشین.»
یک دونه خریدم تا بدم بچهها بازی کنن ببینم آیا براشون جذابیت داره یا نه؟
اگر جذاب باشه حتما میاریمش توی #برکت تا همهی دوستان بتون تهیه کنن.
#بازی
👈 دیگه نمیگم که تا منو دیدن شناختنو، خیلیم خوشحال شدنو، گفتن ما این بازی رو میخواستیم بهتون عرضه کنیم تا برامون بفروشینو توی آسمونا دنبالتون میگشتیمو ...
#بسوزه_پدر_شهرت
@dastanakam