.
پسرم یوسف بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر برگشت ...
◇ کوموله ها ریختند و یوسف رو دستگیر کردند ، گفتند به خمینی توهین کن
یوسف این کار رو نکرد.
◇ به من گفتند توهین کن، گفتم چنین کاری نمیکنم. گفتند: بچه ات را میکشیم بازهم قبول نکردم.
◇ پسرم رو بستند به گاری و جلو چشمم سر از تنش جدا کردند و با ساطور دست ها و پاهاش را قطع کردند، شکمش را پاره کردند و جگرش را درآوردن.
◇ گفتند: به خمینی توهین کن، بازم توهین نکردم ، من رو با جنازه تکه پاره شده پسرم در یک اتاق گذاشتند و در رو قفل کردند.
◇ بعداز ۲۴ ساعت در را باز کردند گفتند: باید خودت پسرت را دفن کنی.گفتم : من طاقت ندارم خاک روی سر پسرم بریزم
◇ گفتند: جنازه اش را میبندیم پشت ماشین و تو روستاها میگردانیم.
◇ شروع کردم با دستان خودم قبر درست کردن، با گریه می گفتم: یا فاطمةالزهرا، یا زینب کبری؛ انگار همه عالم کمکم میکردند برای حفر قبر پسرم.
◇ دلم گرفت، آخه پسرم کفن نداشت که جنازه اش را کفن کنم گوشه ای از چادرم را جدا کردم و بدن تکه تکه پسرم را گذاشتم داخل چادر.
◇ خدا خودش شاهد هست که یک خانم چادری بالای قبر ایستاده بود و به من دلداری میداد و میگفت: صبر داشته باش و لا اله الا الله بگو.
◇ کنار قبرش نشستم و با دستان خودم یواش یواش رو صورت یوسفم خاک ریختم؛ به همین خاطر من مظلوم ترین مادر شهید ایرانی هستم.
🔹️ به راستی ما کجای کار هستیم؟! من که جز شرمندگی چیزی ندارم. خدایا به حق صاحب الزمان (عج) درهم بخر و به رومون نیار. خیلی خوبه مثل بنده هات نیستی که عیب هامون رو داد بزنی. خیلی خوبه ستار و غفاری. نهایتا ما هم یه روزی خوب میشیم.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از شهید صدرزاده میپرسه خانومت رو با یه بچه تنها میذاری میری سوریه؟...
🌹خواب عجیب شهید تهرانی مقدم
🌹محمد تهرانیمقدم برادر شهید حسن تهرانیمقدم ، از ارادت ایشان به اقامه عزای امام حسین(ع) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) میگوید: چند روز قبل از شهادت شهید تهرانی مقدم، ایشان آمد منزل ما تا مادر را ببیند. آمد دست مادر را بوسید و گفت: "مادر من دیشب خوابی دیدم. خواب دیدم که از دنیا رفتهام. در یک قبر تنگ و تاریک دو ملک غضبناک به شدت وحشتناک از من سوال میکردند. آنها با همان صورت ترسناک پرسیدند: چیزی هم برای آخرتت داری؟ من هرچه فکر کردم چه بگویم هیچ چیز یادم نیامد. کمی تامل کردم تا اینکه این جمله به ذهنم آمد که بگویم: من اقامه عزای آقا ابا عبدالله(ع) را کردم. و بر امام حسین(ع) گریهها کردم.
🌹 تا این جمله را گفتم. قبر باز و روشن شد و بوستانی در مقابلم ظاهر شد. ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه؛ این موضوع اسباب دستگیری من خواهد شد."
🌹شهید تهرانی مقدم همان روز در آنجا برنامه ریزی کرد و زیر زمین منزل را تبدیل به حسینیه کرد. این حسینیه یادگار شهید ماست و در واقع آن تعظیم به شعائرالهی است که خداوند متعال فرمودند "و من یعظم شعائر الله فانها من تقوی القلوب". شهید تهرانی مقدم عملا در تکریم اهل بیت(ع) و دفاع و پیروی از ولایت داشتند
🌹شهيد تهراني مقدم همچنین در وصيتنامه خود نوشته بود: «روي قبرم بنويسيد اينجا مدفن كسي است كه مي خواست اسرائيل را نابود كند.»
🇮🇷منبع :کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸
17823-fa-keramat-va-enayat-fatemeh-zahra.pdf
10.33M
كرامات و عنايات فاطمه الزهرا سلام الله عليها
مشخصات كتاب:
سرشناسه:موحدابطحي، حجت، 1333-
عنوان و نام پديدآور:كرامات و عنايات فاطمه زهرا(سلام الله عليها) با مقدمهاي درباره نهضت فاطميه/ تأليف حجت موحدابطحي.
مشخصات نشر:اصفهان : صغير، 1383.
مشخصات ظاهري: 332 ص.
شابك:9645862353
وضعيت فهرست نويسي: فيپا
يادداشت:چاپ دوم:؛ تابستان 1384.
موضوع:فاطمهزهرا ((سلام الله عليها))، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- فضايل.
موضوع:فاطمهزهرا ((سلام الله عليها))، 8؟ قبل از هجرت - 11ق. -- خطبهها.
رده بندي كنگره:BP27/2/م813ك4
رده بندي ديويي:297/973
شماره كتابشناسي ملي:م83-36282
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
╭┅─────────┅╮
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑⃟📚══✼🍃🌺🍃●═┅┄•
📲کتابخانه موبایلی
🔸
📚کتب دینی
🆔
✅ کانال کتب دینی
https://eitaa.com/joinchat/2490564857Ce9647e6437
@KotobeDini
https://eitaa.com/KotobeDini
#دانلود_کتاب
#کتاب
#کتب_دینی
>
╰┅──────
چشم پوشی حکیم از ناسزاگویی دیگران
حکیمی را ناسزا گفتند. او هیچ جوابی نداد. حکیم را گفتند: ای حکیم، از چه روی جوابی ندادی؟ حکیم گفت: «از آن روی که در جنگی داخل نمی شوم که برنده آن بدتر از بازنده آن است».
بندگان شایسته خداوند کسانی هستند که چون نادانان با آنها روبه رو می شوند (و سخنان نابخردانه گویند،) به آنها سلام می گویند (و با بی اعتنایی و بزرگواری می گذرند). (سوره فرقان:آیه ۶۲)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤👈 حاج آقا قرائتی
✅ پزشكى در حالى كه براى استفاده از تلفن عمومى دنبال ۲ ريالى مىگشت، از دستفروشى كه ظرفى از دو ريالى جلويش بود، دو ريالى گرفت.
✅ وقتى خواست به او پول بدهد دستفروش امتناع كرد و از او نگرفت. پزشك گفت: پس انگيزه ات از اين كار چيست⁉️
✅ دستفروش گفت: من برنامه اى بين خودم و خدا دارم كه هر روز صبح مبلغى مىدهم و براى عابرين دو ريالى مىگيرم تا ذخيره آخرتم باشد.
✅ پزشك از اين خصلت خوشش آمد و خواست براى تشويق پول خوبى به او بدهد، امّا او قبول نكرد.
✅ دستفروش پرسيد شما چكاره هستيد؟ گفت: پزشك هستم.
✅ گفت: تو هم اگر مىخواهى كارى انجام بدهى، هفته اى يك روز به خاطر خدا مردم را رايگان ويزيت كن.
✅ پزشك تابلويى نصب كرد كه:«شبهاى جمعه ويزيت بيماران مجانى است».
📚 خاطرات حجة الاسلام قرائتى، ج ۲ ص ۶۰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️مادر است دیگر...🩷
🌹 ۲۴ آبان؛ سالروز شهادت ادواردو آنيلي
❤️کسي که امام خميني(ره) پيشانيش را بوسید.
♦️شهید (مهدی) ادواردو آنیلی فرزند جياني آنيلي سناتور و میلیاردر ایتالیایی، صاحب کارخانه ماشین سازی فیات، فراری، اوبکو، لامبورگینی، لانچیا، آلفارمو، چندین کارخانه صنعتی، بانکهای خصوصی، شرکتهای طراحی مد و لباس، روزنامههای لاستامپا، کوریره، دلاسرا و باشگاه فوتبال یوونتوس، در ۶ ژوئن ۱۹۵۴ در نیویورک به دنیا آمد.
♦️او تحصیلات مقدماتی را در ایتالیا و سپس در کالج آتلانتیک انگلستان گذراند. پس از آن در رشته ادیان و فلسفه شرق از دانشگاه پرینستون آمریکا با درجه دکترا فارغ التحصیل شد.
♦️اجداد ادواردو با راهاندازی کارخانه فیات در ایتالیا این صنعت عظیم را در آنجا بنا گذاشتند که امروزه بستگانش سهامدار عمده شرکت فیات، صاحب بانکها و بیمهها، باشگاه یوونتوس و... هستند. پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یک پرنسس یهودی است.
♦️گفته ميشود هدف اصلي يهوديان در وصلت با خانواده آنيلي تلاش براي تصاحب اموال ميلياردي اين خانواده بود به همين دليل بعدها خواهر ادواردو نيز به عقد يک خبرنگار یهودی به نام «الکان» در ميآيد، که اين ازدواج با وجود چهار فرزند به طلاق ميانجامد و ازدواج مجدد خواهر ادواردو با يک مسيحي صورت ميگيرد و از اینجا به بعد، یک نوع رقابت بین یهودیت و مسیحیت در مورد فرزندان خواهر ادواردو بهوجود میآید.
♦️بياهميتي ثروت آنيلي براي ادواردو و تمايلش به اسلام، موجب ميشود که پدرش حاضر نشود میراث خانواده را به او بسپارد؛ لذا جيانيآنيلي پسر برادرش که يک مسيحي بود را بهعنوان جانشین ادواردو تعيين ميکند. اما چيزي نميگذرد که خبر مرگ پسرعموي ادواردو بر اثر سرطان ناشناختهای ميپيچد. اين مرگ نيز از مرگهاي مشکوک خانواده آنيلي بود؛ چرا که اگر وي به عنوان وارث اموال آنيلي زنده ميماند، مدیریت اين ثروت عظيم به یک مسیحی تعلق ميگرفت و این خلاف خواسته يهوديان بود.
♦️ادواردو شرح مسلمان شدنش را چنین میگوید: «زماني که در دانشگاه نيويورک درس ميخواندم، یک روز در کتابخانه قدم میزدم و کتابها را نگاه میکردم چشمم افتاد به قرآن و کنجکاو شدم که ببینم در قرآن چه چیزی آمده است. آنرا برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش ر ا به انگلیسی خواندم، احساس کردم این کلمات، کلمات نورانی است و نمیتواند گفته بشر باشد، اين بود که بسيار تحت تاثیر قرار گرفتم اين شد که آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را میفهمم و قبول دارم.»
♦️اولین آشنایی ادواردو آنيلي با تشیع و انقلاب اسلامی ایران از طریق یکی از مصاحبههای دکتر محمدحسن قدیری ابیانه، رایزن مطبوعاتی سفارت ایران در ایتالیا (در سالهای ۵۸ تا۶۱) بوده که از طريق تلويزيون ايتاليا پخش شده که ادواردو پس از شنيدن اين مصاحبه برای دیدار با وی به سفارت ايران در ايتاليا مراجعه کرده و همين ارتباط ها نهایتا باعث گرویدن آنيلي به تشیع شد.ادوادو چند بار به ایران سفر کرده و زیارت حرم امام رضا(ع) مشرف شده بود. در یکی از این سفرها در هفتم فروردین 1360 در نماز جمعه به امامت آیتالله خامنهای شرکت میکند.
♦️در همین سفر ادواردو با بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران دیدار کرده و حضرت امام پیشانی ادواردو را میبوسد.
♦️ادواردو نگران سوءقصد از سوی صهیونیستها بود و به آقای قدیری گفته بود كه آنها او را به خاطر اسلام آوردنش خواهند كشت و قتل او را به خودكشی، حادثه غیرمترقبه یا بیماری نسبت خواهند داد و حتی او را به زور در یك درمانگاه روانی خصوصی ویژه میلیاردرها در نزدیكی مرز سوئیس به طور كاملاً مخفی بستری كرده بودند و بالاخره همانطور كه خود ادواردو حدس میزد، در ۱۵ نوامبر سال ۲۰۰۰ (۲۴ آبان ۱۳۷۹) در یك واقعه مرموزانه در سن ۴۶ سالگی توسط ایادی صهیونیست جهانی، غریبانه به شهادت رسید.
🌹روحش_شاد... صلوات
#آنیلی_فتح الفتوحی دیگر از امام خمینی
🇮🇷کانالهای نشریه عبرتهای عاشورا 🇵🇸
▪️۲۴ آبان ، سالروز رحلت علامه طباطبایی (ره): گاهی یک عصبانیت، بیست سال انسان را به عقب میاندازد.
▪️علامه طباطبائي (قدس سره) ميفرمودند: در مدرسه ايستاده بودم و متوجّه شدم کسی دست خود را روی شانۀ من گذاشت. برگشتم، مرحوم آیت الله آقاي قاضي (قدس سره) را دیدم. ایشان فرمودند: «فرزندم، اگر دنيا ميخواهي نماز شب بخوان، اگر آخرت ميخواهي نماز شب بخوان، اگر هم دنيا و هم آخرت را ميخواهي، نماز شب بخوان»
🌹شادی روحشان صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 هر بچه شیعه که می خواهد یک دلیل محکم برای شیعه بودنش داشته باشه این را گوش کند ... عالیه ..
📚 (مرحوم علامه امینی نویسنده مجموعه کتاب گرانقدر الغدیر)
#فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها
#امیر_المومنین_علیه_السلام
🌺 لطفاً نشر دهید 🌺
❌غلبه بر شهوت و توفیق شهادت❌
❇️حضرت علی(علیه السلام):
پاداش مجاهد شهید در راه خدا بیشتر از کسی نیست که قدرت بر گناه دارد، ولی آلوده نمی شود. همانا عفیف پاکدامن فرشته ای از فرشته هاست.
🌹شهید احمدعلی نیّری در سال ۱۳۴۵ و در روستای «آینهورزان» دماوند به دنیا آمد.
خانوادهاش در کودکی او به تهران مهاجرت کرده و در محله مولوی ساکن شدند. از همان زمان کودکی پای او به مسجد امینالدوله که آیتالله حقشناس امام جماعتش بود، باز شد.
او یکی ازشاگردان خاص آیتالله حق شناس بود و در اسفند ۱۳۶۴ در حالی که تنها ۱۹ سال داشت به شهادت رسید.
🔻احمدعلی یک عارف واصل بود به طوری که آیتالله حقشناس پس از دفنش در قطعه ۲۴ بهشت زهرا-سلامالله علیها- وقتی به همراه چند نفر از دوستان به منزل این شهید رفته بودند، خطاب به برادرش گفتند: من یک نیمه شب زودتر از ساعت نماز راهی مسجد شدم . به جز بنده و خادم مسجد، این شهید بزرگوار هم کلید مسجد را داشت. به محض اینکه در را باز کردم دیدم شخصی در مسجد مشغول نماز است. دیدم که یک جوانی در حال سجده است؛ اما نه روی زمین! بلکه بین زمین وآسمان مشغول تسبیح حضرت حق است. جلوتر که رفتم دیدم احمدآقا است.
بعد که نمازش تمام شد پیش من آمد وگفت: تا زندهام به کسی حرفی نزنید…
احمد از عفاف چشم به این مقام رسید …
⭕️دکتر محسن نوری از دوستان شهید «احمدعلی نیّری» تعریف میکند که:
«یک بار از احمد پرسیدم که احمد من و تو از بچگی همیشه با هم بودیم، اما سوالی از تو دارم نمیدانم چرا در این چند سال اخیر شما این قدر رشد معنوی کردید اما من… لبخندی زد و میخواست بحث را عوض کند، اما دوباره سوالم را پرسیدم، بعد از کلی اصرار سرش را بالا آورد و گفت: طاقتش را داری؟! با تعجب گفتم: طاقت چی رو؟! گفت: بنشین تا بهت بگم.
🔻 نفس عمیقی کشید و گفت: یک روز با رفقای محل و بچههای مسجد رفته بودیم دماوند. شما توی آن سفر نبودید، همه رفقا مشغول بازی و سرگرمی بودند. یکی از بزرگترها گفت: احمد آقا برو این کتری رو آب کن و بیار تا چای درست کنیم. بعد جایی رو نشان داد و گفت: اونجا رودخانه است برو اونجا آب بیار من هم راه افتادم. راه زیادی نبود از لابهلای بوتهها ودرختها به رودخانه نزدیک شدم تا چشمم به رودخانه افتاد یک دفعه سرم را پایین انداختم و همانجا نشستم! بدنم شروع به لرزیدن کرد نمیدانستم چه کار کنم! همان جا پشت بوتهها مخفی شدم. من میتوانستم به راحتی یک گناه بزرگ انجام دهم. در پشت آن بوتهها چندین دختر جوان مشغول شنا کردن بودند. من همان جا خدا را صدا کردم و گفتم:
🤲«خدایا کمکم کن الآن شیطان من را وسوسه میکند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمیشود اما به خاطر تو از این گناه میگذرم.»
🔻 بعد کتری خالی را از آن جا برداشتم و از جای دیگر آب آوردم. بچهها مشغول بازی بودند و من هم مشغول آتش درست کردن بودم. خیلی دود توی چشمانم رفت. اشک همینطور از چشمانم جاری بود. یادم افتاد که حاج آقا گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.»
🔻من همینطور که اشک میریختم گفتم از این به بعد برای خدا گریه میکنم. حالم خیلی منقلب بود. از آن امتحان سختی که در کنار رودخانه برایم پیش آمده بود هنوز دگرگون بودم. همین طور که داشتم اشک میریختم و با خدا مناجات میکردم خیلی با توجه گفتم:
🤲«یاالله یا الله…» به محض این که این عبارت را تکرار کردم صدایی شنیدم ناخودآگاه از جایم بلند شدم. از سنگ ریزهها و تمام کوهها و درختها صدا میآمد. همه میگفتند: «سُبوحُ قدّوس رَبُنا و رب الملائکه والرُوح» (پاک و مطهر است پروردگار ما و پروردگار ملائکه و روح)‼️
🔻 وقتی این صدا را شنیدم ناباورانه به اطراف خودم نگاه کردم دیدم بچهها متوجه نشدند. من در آن غروب با بدنی که از وحشت میلرزید به اطراف میرفتم از همه ذرات عالم این صدا را میشنیدم!»
🌱 احمد بعد از آن کمی سکوت کرد. بعد با صدایی آرام ادامه داد: از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد! احمد بلند شد و گفت: «تا زندهام برای کسی این ماجرا را تعریف نکن»
منبع: کتاب عارفانه« شرح حال شهید احمد علی نیری»
جهت خشنودی امام زمان«عج» این متن را در گروهها و کانالهای مختلف قرار دهید. اجرکم عندالله
🌹 گاھ نوشٺ هاے یڪ طلبھـ ـ
4411-fa-sire-pishvayan.pdf
6.48M
سيره پيشوايان: نگرشي بر زندگاني اجتماعي، سياسي و فرهنگي امامان معصوم عليهم السلام
مشخصات كتاب:
سرشناسه:پيشوايي، مهدي، ۱۳۲۴ -
عنوان و نام پديدآور:سيره پيشوايان: نگرشي بر زندگاني اجتماعي، سياسي و فرهنگي امامان معصوم عليهم السلام / مهدي پيشوايي ؛ با مقدمه جعفر سبحاني.
مشخصات نشر:قم: موسسه امام صادق (ع)، ۱۳۷۲.
مشخصات ظاهري:۷۹۲ ص.
شابك:۴۵۵۰ ريال ؛ ۱۲۰۰۰ ريال ( چاپ دوم) ؛ ۱۵۰۰۰ ريال ( چاپ سوم ) ؛ ۱۸۰۰۰ ريال: چاپ ششم 964-6243-12-6 : ؛ چاپ هشتم 964-624-364-9 : ؛ ۲۴۰۰۰ريال ( چاپ يازدهم) ؛ ۲۶۰۰۰ ريال ( چاپ سيزدهم) ؛ ۲۶۰۰۰ ريال ( چاپ پانزدهم) ؛ ۲۸۰۰۰ ريال (چاپ هفدهم) ؛ چاپ هجدهم 964-357-145-9 : ؛ چاپ بيست و يكم 978-964-357-315-7 :
يادداشت:چاپ دوم: ۱۳۷۴.
يادداشت:چاپ سوم: تابستان ۱۳۷۵.
يادداشت:چاپ ششم : زمستان ۱۳۷۶.
يادداشت:چاپ هشتم : تابستان ۱۳۷۸.
يادداشت:چاپ يازدهم: ۱۳۷۹.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
╭┅─────────┅╮
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑⃟📚══✼🍃🌺🍃●═┅┄•
📲کتابخانه موبایلی
🔸
📚کتب دینی
🆔
✅ کانال کتب دینی
https://eitaa.com/joinchat/2490564857Ce9647e6437
@KotobeDini
https://eitaa.com/KotobeDini
#دانلود_کتاب
#کتاب
#کتب_دینی
>
╰┅──────
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌امپراتوری ایران در حال احیا شدن است🇮🇷
مجری فاکس نیوز
کوثر، معجزهٔ پیغمبر.pdf
855.6K
📚 کوثر، معجزه پیغمبر (تفسیر سوره کوثر).
✏️ نویسنده: آیت الله سید محمد ضیاء آبادی
🇮🇷 ناشر: بنیاد خیریه الزهراء
🌺 بسیار عالی.هدیه🌺
💐 لطفاً نشر دهید 💐
📄 تعداد صفحات: ۳۹
📣 زبان: فارسی
✳️ باز هم بیا و بپرس!
🔻 روزی یکی از زنان مدینه خدمت حضرت زهرا (س) رسید و گفت: مادر پیری دارم که در مسائل نماز، سؤالات فراوانی دارد و مرا فرستاده است تا آن مسائل شرعی را از شما بپرسم. حضرت زهرا (س) فرمود: بپرس! آن زن، مسائل زیادی طرح کرد و برای هر یک از آنها پاسخ شنید.
🔸 در ادامهٔ گفتوشنود، آن زن از کثرت پرسشها خجالت کشید و گفت: ای دختر رسول خدا! از این که فراوان خدمت میرسم و با سؤالاتی زیاد شما را به زحمت میاندازم، معذرت میخواهم! فاطمه (س) فرمود: باز هم بیا و هر آنچه سؤال برایت پیش میآید، بپرس! آیا اگر کسی اجیر شود که بار سنگینی را به بالای بام ببرد و در مقابل، صد هزار دینار طلا مزد بگیرد، چنین کاری برای او دشوار خواهد بود؟ گفت: خیر. حضرت ادامه داد: من در ازای هر مسألهای که پاسخ میدهم، بیش از فاصلهٔ بین زمین تا عرش، جواهر و لؤلؤ پاداش میگیرم. پس سزاوار است که بر من سنگین نیاید.
📚 جامی از زلال کوثر ص۱۲۶، آیت الله مصباح یزدی
#فاطمیه
#جهاد_تبیین
ــــــــــــــــ
111.pdf
14.28M
عنایت حضرت زهرا سلام الله علیها
به شهدا
ناصر کاوه
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
╭┅─────────┅╮
𖡨⃟ٖٖ𖠷͚̥̆̑⃟📚══✼🍃🌺🍃●═┅┄•
📲کتابخانه موبایلی
#دانلود_کتاب
#کتاب
#کتب_دینی
🌺 لطفاً نشر دهید 🌺
درسی از یک زندانی
سال 98 بود که ماموریت یافتم به عنوان مسئول امور فرهنگی و تربیتی، در شهر دیگری و در زندان دیگری، انجام وظیفه کنم. در دو جلسه اول، نشستی با زندانیان داشتم و این جلسه سوم بود. جلسه اول و دوم به آشنایی با زندانیان و پرس و جو از علت حبس و جرم آنها گذشته بود. موضوع جلسه سوم، درباره معرفت خدا و نحوه ارتباط با خدا بود. خُب، مدیریت جلسه با زندانیان، سختی ها و گاهی شیرینی های خاص خودش را دارد. همین که موضوع جلسه سوم مطرح شد؛ یکی از زندانیان گفت: «چرا باید در یک زمان خاص، رو به قبله، با وضو و با زبان عربی با خدا صحبت کنیم؟!!! شاید من دلم بخواهد هر وقت دلم خواست و به هر زبانی خواستم با خدای خودم صحبت کنم» هنوز حرفش تمام نشده بود که یکی از زندانیان از انتهای جلسه، با صدای بلند و با یک ادبیات جاهلانه( که بنده آن واژه ها را سانسور میکنم) گفت: «خفه شو بابا دوزاری؛ همینجوریش نجسی چه برسه بخوای بدون وضو و بدون قبله با خدا زِرزِر کنی؟ تو بَلَدی حرف یومیه خودت رو با مردم بزنی که می خوای با خدا حرف بزنی ؟» وکلّی حرف تحقیر آمیز دیگر با ادبیات خودش، بار آن بینوا کرد.اضطراب گرفتم که اگر دعوا و درگیری جمعی شود، چه کنم؟ خوشبختانه آن فرد سوال کننده جواب توهین ها را نداد به نظرم یا شوکه شده بود یا مراعات مجلس را کرد. تصور کردم این دو با هم مشکل و خصومت شخصی دارند؛ رو به آن فرد عصبانی گفتم که مشکلات و خصومت ها را بیرون جلسه با هم حل کنند و این جلسه مقدس است و جای تسویه حساب نیست که یکدفعه همان فرد عصبانی گفت: « من اصلا این رو نمی شناسم» با تعجب گفتم: «پس چرا اینقدر بد و بیراه برای یک سوال پرسیدن بهش گفتی؟» گر چه با توهین هایش حال و هوای جمع را خراب کرده بود اما پاسخش همه را جلب کرد. او توضیح داد: « این سوالش مرا به ریشه همه بد بختی هایم بُرد، مرا به علت این حبس لعنتی و آتش گرفتن جوانی ام بُرد» . از او خواستم بیشتر توضیح دهد و این طور شرح داد: «از 15 سالگی تا حدود 19 سالگی نماز میخواندم که چند بار با پسر همسایه که دو سال از من بزرگتر و دانشجوی تهران بود با هم درباره نماز صحبت کردیم که او هم مثل این زندانی گفت: نماز را با زبان خودت و هر وقت خواستی باید بخوانی و اصل، ارتباط با خداست و نماز مسلمانان را سنتی و قدیمی فرض کرد و گفت: ما آدمهای قرن 21 نباید به شیوه هزار سال پیش نمار بخوانیم و چندین بار درباره این موضوع با هم صحبت کردیم. راستش خیلی حرفهایش برایم جالب و جدید بود و احساس میکردم نباید مقید به نماز و آداب آن باشم؛ تحت تاثیر حرف های روشنفکری پسر همسایه قرار گرفتم، فکر میکردم چون کتابخوان و دانشجو است خیلی میفهمد نمیدانستم از زبان شیطان حرف میزند، برای همین، اوایل رو به قبله می نشستم و خودم با خدا حرف میزدم اوایلش خوب بود ؛چون نه وضویی بود نه سوره و ذکر خاصی، فقط می نشستم و نجوا میکردم، راحت بود، یواش یواش، احساس کردم دیگر حرفهایم با خدا تمام شده و حرف جدیدی برایش ندارم؛ آرام آرام، همان حرف زدن با خدا و نجواها هم برایم مسخره و تکراری و بچگانه آمد. اینقدر از خدا فاصله گرفتم که سه سال حتی اسم خدا را هم نیاوردم و رفته رفته پایه هر فسق و فجوری شدم و حالا باید به جرم قتل شبه عمد، سوختن جوانی ام را ببینم و البته چهار ماه است که نماز می خوانم.؛ چون دو سال در زندان، خیلی به چرایی بدبختی هایم فکر کردم و باور دارم ریشه بدبختی من افساری بود که خودم از همان روز اول، دست شیطان دادم؛ این حرفی که این زندانی زد، همان حرف شیطان است؛ به خدا حرف شیطان است» زندانی دیگری که نزدیک من در صف اول نشسته بود دوبار گفت: راست میگه. از او پرسیدم شما به چه دلیل حرف ایشون رو تایید میکنی و میگی راست میگه؟! او هم خاطره مشابهی از خودش را گفت. جلسه را ادامه دادیم و خیلی بهتر از آنچه فکرش را میکردم تمام شد. در پایان جلسه، از زندانی عصبانی خواستم که تنهایی به دفتر بیاید تا گفتگو کنیم، به دفتر که آمد خیلی آرام و با وقار و درون گرا بود و با اویی که در جلسه بود، خیلی تفاوت داشت. معذرت خواست که در جلسه تنش ایجاد کرده بود و باز هم علت به هم ریختگی اعصابش را سوال آن زندانی عنوان کرد. زمینه های هدایت را خیلی قوی در او میدیدم چون اهل تفکر بود و البته در نمازهای جماعت زندان هم او را دیده بودم. برایش از گناه توهین و تحقیر دیگران و آثار روحی آن بر افراد، گفتم و قول داد از آن زندانی که به او توهین کرده بود، عذر خواهی کند. گذشت و گذشت تا سه ماه بعد در جشنی که به مناسبت میلاد امام حسین(ع) در زندان بود، آن دو را کنار هم دیدم و چند روز بعد، در نماز مغرب و عشاء قبل از جشن نیمه شعبان، هر دو را کنار هم در صف نماز جماعت زندان دیدم.
✍بیان خاطره از حجت الاسلام سید رسول موسوی فرد، حسینیه محبان الزهرا(س)، محرم 1402
🟢 ژنرالهای کارکشته دنیا به صدام، گفتهاند ایران از هر نقطه ممکن است به خاک شما یورش بیاورد، غیر از منطقه فاو ....
ژنرالها گفتهاند هیچکس نمیتواند از دریای موجخیز اروند بگذرد. گفتهاند پای گذاشتن غواص در اروند همان و پیدا شدن جنازهاش در شکم کوسههای خلیجفارس همان....
آن شب، طبق پیشبینیها، بنا بود باد نباشد، باران نباشد، اما چند ساعت مانده به شروع عملیات، ابری ناخوانده از افق قد میکشد و پخش میشود توی آسمان و حالا هم باد هست هم باران و... گفتهاند اروند ریاکار است، سطح آبش آرام، امّا لایههای زیرینش پرشتاب میگذرد. گفتهاند اروند مواج که بشود هیچکس جلودارش نیست و گفتهاند گردابهایی دارد که با سرعت سیصدکیلومتر طعمهاش را به غرقاب نابودی میکشاند و میبلعد....
🟡 غواصهای لشکر ثارالله تصمیم گرفتهاند در همین هوای منقلب خط فاو پشت صدام را بشکنند. حاج قاسم باید غواصهایش را با تاریک شدن هوا آرام و بیصدا از رود عبور دهد تا خط دشمن را تصرف کنند و محسن رضایی رمز «یا فاطمه الزهرا» را به همه نیروهای عملیات اعلام میکند.... حالا برای عبور از موجهای سرکش اروند فقط یک راه مانده است، آب را به پهلوی شکسته زهرا(س) قسم بدهند و حاج قاسم قسم میدهد...
🔹نبردی سنگین میان مردانی که ذکر یا زهرا بر لب دارند و رودخانهای که راه نمیدهد در گرفته است. گروه موقعیت خودشان را گم میکنند، همه جا آب است و سرگردانی و البته امید. ناگهان پای نفر اول به زمین سفت میرسد... یا زهرا! رسیدیم به ساحل! همه از آب بیرون میآیند. بیصدا در ساحل آرایش میگیرند. تازه اول کار است. باید با هجومی تند، خط دشمن را فتح کنند. میکنند. دشمن راهی جز فرار ندارد. حاج احمد امینی میایستد روی یال خاکریز اول عراق و با بیسیم میگوید: یا فاطمه الزهرا. یا فاطمه الزهرا. حاجی حاجی، مأموریت انجام شد.... آنطرف، کنار نهر علیشیر. مروارید اشک، زنجیر پلاک حاج قاسم را میگیرد و پایین میآید. حاجی بیتاب و اشکبار فریاد میزند:
زهرا جان ممنون. بیبی جان متشکریم».
💬 خاطره از آقای احمد یوسفزاده (به نقل از روزنامه کیهان)
ــــــــــــــــ
#داناب (داستانکونکاتناب)
دانابی شو؛ دانا شو!👇👇
📚 @dastanak_ir
🔴 کنترل زبان و خشم، اولین شرط رسیدن به درجات معنوی
آیت الله فاطمی نیا: تا خودت پاکیزه نباشی، پاکیزه بهت نمیدهند. ظرفی که برای آب خوردن انتخاب میکنی باید پاک باشد.
اگر من ظرف باطنم آلوده باشد، این توقع درستی نیست که از خدا پاکیزه بخواهم. حالا چه کار کنیم در قدم اول باطنمان پاک شود؟ با خودت قرار بگذار به کسی پرخاش نکنی. ما زیارت میرویم، نماز جماعت میخوانیم، ماه رمضان روزه میگیریم، پس چه میشود که توفیق نداریم و پیشرفت نمیکنیم؟
وقتی بررسی کنیم میبینیم ریشه تمام مشکلات زبان است. با حرف کسی را میزنیم یا غضب و پرخاش میکنیم.
آیت الله بهاءالدینی میفرمودند: پرخاش برکات زندگی را میبرد. کسی به خواجه نصیر نامه نوشته بود. اول نامه خطاب به خواجه نصیر گفته بود: ایها الکلب، یا ایها الکلب ابن کلب (ای سگ، یا ای سگ فرزند سگ) فلان مسأله علمی چه طور است؟
خواجه نصیر هم در جواب نوشته بود كه جواب مسأله این است و در آخر نامه نوشت: اما صحبت تو درباره سگ؛ سگ حیوانی است که چهاردست و پا راه میرود و بدنش از پشم پوشیده است.
من دو پا هستم و آن طور نیستم و... والسلام. تمام! نه پرخاشی نه غضبی! ما بودیم حداقل مینوشتیم خودتی! پس باید اول باطنمان پاکیزه شود تا رشد کنیم...
📝#مناظرهعلامهحلی با عالمان اهل سنت و شیعه شدن شاه سلطان محمد خدابنده
✍گویند روزی سلطان محمد خدابنده
بر همسر خود خشمگین شد.
و در یک جمله او را سه طلاقه کرد
و لیکن خیلی زود پشیمان شد!
لذا علماء اهل سنت را گرد آورد و نظر
آنها را برای حل این مشکل پرسید.
گفتند : چاره نیست جز اینکه فرد دیگری
با او ازدواج کند و او را طلاق دهد.
تا پس از آن شما بتوانید باز او را
به همسری خود درآورید
🔹به غیرت سلطان برخورد و خشمگین گفت:
این کار بر من بسیار گران است.
آیا در این مسأله هیچ قول دیگری ندارید؟
گفتند: نه
سلطان خیلی سر این قصه غصه خورد
از شانس و اقبالش یکی از وزرا گفت:
در شهر حلّه عالمی هست که چنین
طلاقی را باطل میداند خوب است سلطان آن عالم را احضار کند شاید مشکل را حل کند.
عالمان سنّی که او را میشناختند.
و از شیعه بودنش آگاه بودند گفتند:
🔹جناب سلطان علامه حلی رافضی است. مذهب باطلی دارد و رافضیان افرادی بی خرد و کم عقل هستند و اصلاً در شأن سلطان نیست که چنین مرد سبک سر و بی عقلی را به حضور بپذیرد
سلطان گفت:
احضار او بی فائده نیست بیاوریدش
چون علامه حاضر شد قبل از حضور او
علمای مذاهب چهارگانه اهل سنّت
در نزد سلطان حاضر بودند.
🔸هنگامی که علامه وارد مجلس شد،
بدون هیچ ترس و هراسی نعلین خود را
به دست گرفت و داخل مجلس سلطانی شد.
و با صدای بلند گفت : السلام علیکم
و آنگاه یک راست به سمت سلطان رفت
و در کنار سلطان نشست.
علمای سنی حاضر در مجلس گفتند:
آیا ما به شما نگفتیم که شیعیان افرادی
سبکسر و بی خرد هستند؟
🔹سلطان گفت :
درباره اعمال او از خودش سؤال کنید.
آنها به علامه گفتند:
چرا برای سلطان سجده نکردی و آداب
و تشریفات لازم را انجام ندادی؟
علامه گفت :
رسول الله ﷺ از هر سلطانی برتر بود و کسی بر او سجده نکرد بلکه فقط به او سلام میدادند.
🔸خدای تعالی نیز فرموده : پس چون
داخل خانهها شدید به یکدیگر سلام کنید
سلام و درودی که نزد خداوند خوش است
↲سوره نور، آیه ۶۱
از طرف دیگر ما و شما معتقدیم که
سجده برای غیر خدا حرام است.
از او پرسیدند : چرا جسارت کردی و در کنار سلطان نشستی؟
فرمود : چون جای دیگری برای نشستن
موجود نبود و از طرفی سلطان و غیر سلطان
با هم مساویاند و لذا جسارتی به محضر
سلطان نکردهام.
🔹از علامه پرسیدند چرا کفشهای خود را با خود داخل مجلس آوردی؟
هیچ آدم عاقلی در محضر سلطان چنین عمل بیادبانهای نمیکند.
علامه فرمود : ترسیدم حنفیها آن را بدزدند،همانطور که ابوحنیفه نعلین رسول اکرم را دزدید.
ناگهان حنفیها برآشفتند و فریاد برآوردند
که ابوحنیفه کجا و زمان پیامبر ﷺ کجا؟
تولد ابوحنیفه صد سال پس از وفات
رسول اکرم واقع شده است.
🔸علامه فرمود : آه، ببخشید، اشتباه کردم. لابد سارق نعلین رسول خدا شافعی بوده است.
این بار شافعیها برآشفتند:
شافعی در روز وفات ابوحنیفه به دنیا آمده است و دویست سال پس از رحلت رسول خدا متولد شده است.
علامه گفت : باز هم معذرت میخواهم
شاید کار مالک بوده است.
مالکیها هم مثل حنفیها و شافعیها
اعتراض و انکار کردند.
🔹علامه فرمود: آهان الان فهمیدم
قطعاً سارق کفشهای پیامبر ﷺ
احمد بن حنبل بوده است.
حنابله هم به انکار و تکذیب او پرداختند
در این لحظه علامه رو به سلطان کرد و فرمود :
ای سلطان دانستی که هیچ یک از مؤسسان اصلی و رؤسای این مذاهب
اهل سنت در زمان حیات رسول الله ﷺ
و حتی صحابه آن حضرت حاضر نبودهاند.
🔸اینکه ابوحنیفه و مالک و شافعی و احمدبن حنبل را به عنوان مجتهد و رئیس مذهب پذیرفتهاند از بدعتهای ایشان است
در اینجا سلطان به حالت پرسش از اهل
سنت سؤال کرد :
آیا درست است که هیچیک از رؤسای مذاهب أربعه در زمان رسول خدا و صحابه او نبودهاند؟
علماء عامه همگی گفتند : آری نبودهاند
🔹آنگاه علامه گفت :
ولی ما شیعه هستیم و پیروی میکنیم از امیرالمؤمنین علیهالسلام که جان رسول الله برادر، پسر عمّ و وصیّ و جانشین و خلیفه اوست در غدیر و بسیاری از جاهای دیگر او را به عنوان جانشین معرفی کرد
سلطان چون متوجه حقانیت مذهب
علامه شد از او پرسید نظر شیعه درباره
این طلاقی که دادهام چیست؟
🔸علامه فرمود : آیا سلطان طلاق را در سه مجلس و در محضر دو نفر عادل جاری نموده است؟
سلطان گفت: نه
علامه فرمود : در این صورت طلاقی را که
سلطان جاری کرده باطل میباشد زیرا فاقد شرایط صحت است
آنگاه سلطان به دست علامه به مذهب
شیعه مشرف شد.
🔹و به خطباء و حاکمان شهرها و سرزمینهای تحت سیطرهاش پیام فرستاد که از این پس با نام ائمه دوازده گانه علیهم السلام خطبه بخوانند و به نام ائمه اطهار سکه ضرب کنند.
و نام ایشان را بر دیوار مساجد و مشاهد
مشرفه حضرات ائمه علیهم السلام بنویسند.
به کانال داستانهای آموزنده بپیوندید
👇👇👇👇👇👇👇
@Dastanhaeamozande
🔸روایت داستانی از شهید زینالدین از زبان خواهر شهید
🔹برای شناسایی با موتور به منطقه دشمن وارد شدم. مسافت زیادی را رفته بودم و برای رفع خستگی وارد چادر یک افسر عراقی شدم. در آنجا برای خودم چای هم ریختم. بعد از دقایقی افسر عراقی وارد چادر شد و چون فکر میکرد سرباز هستم و بدون اجازه وارد چادرش شدهام، سیلی به من زد.
من هم احترام نظامی گذاشتم و بدون اینکه او متوجه شود من ایرانی هستم، از چادر بیرون آمدم.
🔹در جریان همان عملیات آن افسر عراقی را اسیر کردیم و او من را شناخت و باورش نمیشد فرمانده لشکر توانسته باشد به خاکشان نفوذ کند.
🔹در این حین مادرم به آقا مهدی گفت کاش آن سیلی که افسر عراقی به تو زده بود را تلافی میکردی! اما آقا مهدی گفته بود که آن افسر بعثی، اسیر ما بود و ما نباید با اسیر رفتار تندی میکردیم.
🔸۴۰ سال پیش شهید مهدی زینالدین فرمانده لشکر ۱۷ علیابن ابیطالب(ع) به همراه تنها برادرش پس از شناسایی منطقه عملیاتی، عازم سردشت میشدند که در کمین ضدانقلاب افتادند و مظلومانه به شهادت رسیدند.
🌼🍃🌸🍃🌼🍃🌸
لطفاً نشر دهید.💐