eitaa logo
داستانهای جالبناک❤️
43 دنبال‌کننده
45 عکس
14 ویدیو
0 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
مرحوم کوثری فرمود: محرم از خانه خارج شدم به قصد رفتن به مراسمات و روضه خوانی، در راه کودکانی اصرار کردند در موکب کوچکشان برایشان درحد چند بیت روضه بخوانم. اول صرف نظر کردم و پس از اصرارشان رفتم و چند بیت روی منبرِ آجری شان خواندم. تمام که شد برای پذیرایی چای برایم آوردند که در خانه یا جای دیگری چنین چایی هرگز نمیخوردم، برای اینکه کودکان دلخور نشوند، یواشکی چای را گوشه‌ای ریختم و تشکر کردم و رفتم به مراسمات سنگینی که داشتم برسم. شب که آمدم خانه از خستگی به خواب رفتم. در خواب مادرسادات را دیدم. فرمود: فلانی، تنها روضه ای که از تو قبول شد همان چند بیتی بود که برای آن کودکان خواندی، و اینکه آن چای را که ریختی در کناری، من آن چای را با دستِ خودم برایت ریخته بودم...😭😭 در این حال از خواب بیدار شدم و فهمیدم روضه هایی که ما تحویلشان نمیگیریم، اهل بیت حواسشان هست
هدایت شده از 🌱 انرژی مثبت 💖🍃
چهار حکایت کوتاه اما تاثیر گذار: 💝حکایت اول: از کاسبی پرسیدند: چگونه در این کوچه پرت و بی عابر کسب روزی میکنی؟  گفت: آن خدایی که فرشته مرگش مرا در هر سوراخی که باشم پیدا میکند!! چگونه فرشته روزیش مرا گم میکند! 💝حکایت دوم: پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود... پدر دختر گفت: تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم... پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود، پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند...! دختر گفت: پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟ 💝حکایت سوم: از حاتم پرسیدند: بخشنده تر از خود دیده ای؟ گفت: آری... مردی که دارایی اش تنها دو گوسفند بود؛ یکی را شب برایم ذبح کرد... از طعم جگرش تعریف کردم... صبح فردا جگر گوسفند دوم را نیز برایم کباب کرد... گفتند: تو چه کردی؟ گفت: پانصد گوسفند به او هدیه دادم... گفتند: پس تو بخشنده تری... گفت: نه، چون او هر چه داشت به من داد اما من اندکی از آنچه داشتم به او دادم... 💝حکایت چهارم: عارفی راگفتند: خداوند را چگونه میبینی؟ گفت آنگونه که همیشه میتواند مچم را بگیرد، اما دستم را میگیرد.. @energyi_mosbat
Z01 (15).mp3
3.31M
شرط رسیدن به علم 😳‼️
هدایت شده از  مهمات الامور‼️
🌠مشاوران یهود یزید ملعون 🌠 سرجون(SIR JOHN) مشاور یهودی معاویه و یزید بود که به مشاوره او، عبیدالله به فرمانداری کوفه و بصره منصوب شد و در نهایت فرمان قتل امام حسین علیه‌السلام را اجرا کرد. 🌠 فَقَالَ لَهُ سَرْجُونُ أَ رَأَيْتَ مُعَاويَة لَو نُشِر لَكَ حَيّاً أَ مَا كُنتَ آخِذاً بِرأْيهِ قَالَ نَعَم قَالَ فَأَخرَجَ سَرجُونُ عَهدَ عُبَيدِ اَللَّهِ بنِ زِيادٍ عَلَى اَلكُوفةِ وَ قَالَ هَذَا رَأْيُ مُعَاويَة مَاتَ وَ قَدْ أَمَرَ بِهذَا اَلكِتَابِ فَضُمَّ اَلْمِصرَينِ إِلَى عُبَيدِ اَللَّهِ بْنِ زِيادٍ فَقَالَ لَهُ يَزِيدُ أَفْعَلُ اِبْعثْ بِعَهدِ عُبَيدِاَللَّهِ 🌠 سرجون به یزید گفت: اگر پدرت(معاويه) زنده بود و در اين باره رأى ميداد آن را مى‌پذيرفتى‌؟ گفت: آرى! سرجون حكم فرماندارى عبيد الله بن زياد را براى كوفه بيرون آورد و گفت: اين رأى معاويه است كه خود مُرد ولى دستور به نوشتن اين حكم داد، پس حكومت دو شهر(بصره و كوفه)را به عبيد الله بسپار، يزيد گفت: چنين ميكنم،حكم عبيد الله را براى او بفرست! 🌠الإرشاد، ج ۲، ص۴۲ 🌠إعلام الوری، ج ۱، ص۴۳۷ ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌱🆔
هدایت شده از  مهمات الامور‼️
🌠در چهاردهم شوال سال ۸۶هجری قمری مطابق با هجدهم مهر سال ۸۴هجری شمسی عبدالملک بن مروان خبیث، قاتل امام سجاد علیه السلام در دمشق به هلاكت رسيد. عبدالملک_ملعون از غاصبین بی امیه و بنی مروان است که ۲۱سال و ۶ماه خلافت غاصبانه كرد. او قبل از سلطنت، دائم درمسجد به عبادت بود اما وقتى خبر سلطنتش رابه او دادند قرآن رابست و گفت: "هذا فراق بينى و بينك" اين آغاز جدائى بين من و توست. عبدالملک_خبیث، حجاج ثقفى خونخوار را والی بصره کرد و هنگام مرگ به مارمولک مسخ شد. 🌠 تتمةالمنتهى ص۱۰۵ 🌠منتهی الآمال ج۲ ص۳۹ 🌠امام صادق علیه السلام فرمودند: سوسمار پلید است و همه انواعش از حیوانات مسخ شده هستند (چلپاسه، بزمجه، مارمولک، کروکودیل، آفتاب پرست، تمساح و...) هرگاه آن را کُشتی باید غسل کنی. 🌠سپس فرمودند: روزی پدرم (امام باقر علیه السلام) بامردی در حجر_اسماعیل نشسته بودند و سخن میگفتند. ناگاه وزغی (چلپاسه ای) را دیدند که با زبانش ولوله میکند (صدایی در می آورد). پدرم فرمود: آیا میدانی این وزغ چه میگوید؟ گفت: نه نمیفهمم. 🌠حضرت فرمودند او میگوید: "والله لَئن ذَکرتُم عثمانَ بشَتیمةٍ لأشْتِمَنَّ علیا..." بخدا اگر عثمان را به دشنام یاد کنید من نیز علی را دشنام میدهم... سپس فرمودند: "لیسَ یَموتُ مِن بنی أمیةَ میتٌ إلا مُسِخَ وزغا" کسی از بنی امیه نمیرد مگر آنکه به وزغی (سوسمار) مسخ شود. همچنین فرمودند: "إنَّ عبدالملکِ بن مروانَ لمّا نزلَ به المَوتُ مُسِخَ وزغا" هنگامی که عبدالملک_مروان ملعون بدرک رفت به سوسماری مسخ شد و فرار کرد. فرزندانش چون این صحنه را دیدند بسیار نگران و ناراحت شدند و نمیدانستند که چه کنند! "أنْ یأخُذوا جِذْعاً فیصنَعوهُ کهیئةِ الرجل" تنه_درخت خرمایی آوردند و به شکل مردی تراشیدند. و به آن مجسمه_چوبی زره آهنی پوشاندند (تا اندازه و هم وزن عبدالملک خبیث شود.) "ثم لَفُّوهُ فی الأکفان" سپس او را برای دفن و فریب دادن مردم آماده کردند و هیچکس بجز من و فرزندانش از آن آگاهی نیافت. 🌠اصول کافی ج۸ ص۲۳۲ 🌠بحار الأنوار ج۵۸ ص۵۳ ➖➖➖➖➖➖➖➖ 🌱🆔
هدایت شده از معارف الشیعه
4_5857136395788748706.mp3
4.55M
▫️هر مشکلی داری، راه حلش اینجاست! زیبای یونس نقاش و پناه بردن او به امام زمانش، سلام الله علیه💐 📚امالی طوسی ص۲۸۸ کانال معرفتی "معارف الشیعه" @maaref_shiaa
🔮 معجزه ایی از امیرالمؤمنین علی علیه السلام و حافظ قرآن شدن زاذان 🔰🔰🔰 🟣 يج، [الخرائج و الجرائح] ، رُوِيَ عَنْ سَعْدٍ اَلْخَفَّافِ عَنْ زَاذَانَ أَبِي عَمْرٍو : قُلْتُ لَهُ يَا زَاذَانُ إِنَّكَ لَتَقْرَأُ اَلْقُرْآنَ فَتُحْسِنُ قِرَاءَتَهُ فَعَلَى مَنْ قَرَأْتَ قَالَ فَتَبَسَّمَ ثُمَّ قَالَ إِنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ مَرَّ بِي وَ أَنَا أُنْشِدُ اَلشِّعْرَ وَ كَانَ لِي خُلُقٌ حَسَنٌ فَأَعْجَبَهُ صَوْتِي فَقَالَ يَا زَاذَانُ فَهَلاَّ بِالْقُرْآنِ قُلْتُ يَا أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ وَ كَيْفَ لِي بِالْقُرْآنِ فَوَ اَللَّهِ مَا أَقْرَأُ مِنْهُ إِلاَّ بِقَدْرِ مَا أُصَلِّي بِهِ قَالَ فَادْنُ مِنِّي فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَتَكَلَّمَ فِي أُذُنِي بِكَلاَمٍ مَا عَرَفْتُهُ وَ لاَ عَلِمْتُ مَا يَقُولُ ثُمَّ قَالَ اِفْتَحْ فَاكَ فَتَفَلَ فِي فِيَّ فَوَ اَللَّهِ مَا زَالَتْ قَدَمِي مِنْ عِنْدِهِ حَتَّى حَفِظْتُ اَلْقُرْآنَ بِإِعْرَابِهِ وَ هَمْزِهِ وَ مَا اِحْتَجْتُ أَنْ أَسْأَلَ عَنْهُ أَحَداً بَعْدَ مَوْقِفِي ذَلِكَ قَالَ سَعْدٌ فَقَصَصْتُ قِصَّةَ زَاذَانَ عَلَى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ صَدَقَ زَاذَانُ إِنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ دَعَا لِزَاذَانَ بِالاِسْمِ اَلْأَعْظَمِ اَلَّذِي لاَ يُرَدُّ . 📚 ج ۴۱، ص ۱۹۵ ✅️ سعد خفاف می گوید : شنیدم زاذان با این که عجمی است ، با صدای بسیار خوب و غمگین قرآن می خواند به او گفتم : تو آیات قران را خیلی خوب می خوانی ، از چه کسی آموخته ای ؟ لبخندی زد  و گفت : روزی امام علی علیه السلام از کنار من عبور کرد و من شعر می خواندم و صوت عالی داشتم به گونه ای که آن حضرت از صدای من تعجب کرد و فرمود : ای زاذان چرا قران نمی خوانی ؟ عرض کردم قرائت قرآن را نمی دانم ، جز آن مقداری که در نماز ، بر من واجب است . آن حضرت به من نزدیک شد ، و در گوشم سخنی فرمود که نفهمیدم چه بود ، پس از فرمود : دهانت را باز کن ، دهانم را گشودم ، آب دهانش را به دهانم مالید ، سوگند به خدا ، قدمی از حضورش بر نداشتم که در همان دم ، دریافتم همه ی قرآن را به طور کامل حفظ هستم . پس از این جریان، به هیچ کس، نیازی در یاد گرفتن قرآن، پیدا نکردم . سعد می گوید : این قصه را برای امام باقر علیه السلام نقل کردم ، فرمود : زاذان راست می گوید : چرا که امیر المومنین علی علیه السلام برای زاذان، به اسم اعظم خدا، دعا کرد و چنین دعایی رد خور ندارد . 🟣 خطبه امام سجاد عليه السلام در شام : أَنَا ابْنُ مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَی أَنَا ابْنُ عَلِیٍّ الْمُرْتَضَی أَنَا ابْنُ مَنْ ضَرَبَ خَرَاطِیمَ الْخَلْقِ حَتَّی قَالُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ 📚 بحار ج ۴۵، ص ۱۳۷ ✅️ من فرزند محمد مصطفی و علی مرتضایم، من فرزند کسی هستم که بینی گردنکشان را به خاک مالید تا به کلمه توحید اقرار كردند.
⚠️ نقدی بر افسانه مشهور فتوای شیخ مفید درباره جنین زنده در شکم مادر مرده امروزه داستانی مشهور شده که به اختصار چنین است: شخصی از روستا آمده و از شیخ مفید سؤال کرد: «زنی حامله فوت کرده و حملش زنده است؛ شکم این زن را پاره کرده و طفل را بیرون بیاوریم و یه همین صورت او را دفن کنیم»؟ شیخ پاسخ داد: «با همان حمل او را دفن کنید»! آن مرد برگشت. در میان راه دید سواری از پشت سر می‏‌تازد و می‏‌آید، چون نزدیک رسید، گفت: «ای مرد، شیخ فرموده است که شکم آن زن را پاره کرده و طفل را بیرون آورده و زن را دفن کنید». آن مرد چنین کرد. اما در واقع شیخ مفید کسی را نفرستاده بود، و بعد فهمید که آن سوار امام زمان عج بوده. سپس توقیعی برای شیخ آمده: «وظیفه‌‏ی شماست که فتوا بدهید و وظیفه‏‌ی ماست که شما را حمایت کرده و نگذاریم که در خطا بیافتید». 🔻این داستان به دلائل متعدّدی نادرست و ساختگی است: 1. هیچ سندی ندارد و تنها در کتابی ضعیف از متأخران یعنی قصص العلماء نقل شده، و توسط دیگر متسامحان رواج یافته است. 2. آیا ممکن است جنین در شکم مادر در مدت طولانی زنده بماند؟ و آیا در چنین شرایط بحرانی شخص از دهات نزد شیخ مفید در بغداد می‌آید و از او استفتاء می کند و بر می‌گردد؟! 3. اجماع شیعه امامیه بر این است که در چنین شرایطی می توان شکم مادر را باز کرد و جنین را نجات داد. (الخلاف، طوسی، جامعه مدرسین، ج‌1، ص729، 730) و چند روایت صریح در این باره وارد شده است. (وسائل الشيعة، ج‏2، ص469-471؛ مستدرك الوسائل ج‏2، ص140) و اين روايات در کتب متداول و در دسترس شیخ مفید مانند کافی و رجال کشی، قرب الاسناد ،نیز بوده است. ضمن این که راوی برخی از این روایات خود او است. (تهذيب الأحكام، ج‏1، ص343، 344) علاوه بر این، قاعده عقلی و شرعی این است که جان یک انسان مسلمان از حرمت جسد مسلمان دیگر اولی است. احتیاط نیز اقتضا دارد که جان کودک را حفظ کنند. چنان که خود شیخ مفید نیز در کتاب فقهی خود همین فتوا را داده است. (المقنعة، ص87 و تهذيب الأحكام، ج‏1، ص343) با این وجود چگونه ممکن است یک فقیه عالی رتبه شیعه بر خلاف همه اصول و قواعد، نصوص و اجماع، بدون هیچ دلیل عقلی و شرعی دستور دهد انسانی را زنده به گور کنند؟! 4. چگونه ممکن است امام زمان به دروغ در مورد چیزی که کلام شیخ مفید نبوده، گفته است: شیخ فرمود! 5. چرا امام زمان از کسی که بدون علم و بر اساس رأی باطل و بر خلاف عقل و نقل فتوا می دهد؛ بخواهند هم چنان بر مسند فتوا بنشیند؟! 6. چنین مکاتباتی از امام عصر علیه السلام در عصر غیبت کبری قابل پذیرش نیست. (از آن جمله اصل توقیع منسوب به شیخ مفید (الإحتجاج، طبرسي، ج‏2، ص495) با چالش‌هایی مواجه است؛ مانند آن‌که نامه‌رسان مجهولش صرفاً گفته‌ آن را از ناحیه‌ای متصل به حجاز آورده است. حال حتی اگر برفرض اصالت این توقیع تا دوره شیخ مفید (م413ق) قابل اثبات می‌بود، باز چه حجتی بر انتساب این متن ناشناس غریب به امام وجود می‌داشت؟) به هر حال با نشر این مجعولات، علاوه بر مخالفت با نصوص روایی نافی ارتباط با حضرت در غیبت و نقض غرض و حکمت غیبت تامه ، زمینه ادّعاهای رنگارنگ ارتباط با امام عصر عج توسط کذابان نیز فراهم می‌آید؛ هرچند چنین نظرات و فتاوای مبتذل خردستیزانه‌ای نیز داشته باشند؛ و هم اشتباهات و خطاهای فاحش ایشان با این گونه قصه‌های دروغ توجیه می‌شود.
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 داستان‌های‌بحارالانوار ذلت گناه و عزت طاعت یکی از خلفاء عباسی دل درد شدیدی داشت. بختیشوع که خود نصرانی، و از پزشکان ماهر آن عصر بود، برای معالجه به بالین آن خلیفه آمد و پس از معاینه، معجونی از دارو درست کرد و به خلیفه داد ولی خوب نشد بختیشوع که از معالجه او ناامید شده بود، گفت: آنچه مربوط به علم پزشکی بود، همین بود که انجام دادم. بنابراین درد تو با برنامه طبی، معالجه نمی یابد و ادامه دارد، مگر شخصی که دعایش مستجاب می‌شود، برای تو دعا کند. خلیفه به یکی از نگهبانان خود گفت: موسی بن جعفر را به اینجا بیاور. او رفت و امام کاظم (علیه السلام) را آورد. مأمور شنید که حضرت در بین راه مشغول راز و نیاز شد و دعایی خواند، همان دم درد خلیفه برطرف شد و شفا یافت. پس از آنکه امام (علیه السلام) به نزد خلیفه وارد شد، به امام گفت: تو را به حق جدت پیامبر مصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم) سوگند می‌دهم، بگو بدانم درباره من چه دعایی کردی؟ امام کاظم (علیه السلام) فرمود: گفتم: اللهم کما أریته ذل معصیته فأره عر طاعتی. خدایا! همان طور که نتیجه ذلت و خواری گناه خلیفه را به او نشان دادی، نتیجه عزت و شرافت اطاعت مرا نیز نشان بده. آری، استجابت دعا و نیایش از آثار اطاعت و بندگی است، همچنان که ذلت و گرفتاری معمولا از آثار عصیان و گناه می‌باشد. 📚 بحارالانوار، ج ۴۸، ص ۱۴۰. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
📘داستان‌های‌بحارالانوار یک شبانه روز خدمت، بهتر از یک سال جهاد! جوانی محضر رسول خدا صلی الله علیه و آله رسید و عرض کرد: یا رسول الله! خیلی مایلم در راه خدا بجنگم. حضرت فرمودند: «در راه خدا جهاد کن! اگر کشته شوی زنده و جاوید خواهی بود و از نعمتهای بهشتی بهره مند می‌شوی و اگر بمیری، اجر تو با خداست و چنانچه زنده برگردی، گناهانت بخشیده شده و همانند روزی که از مادر متولد شده ای از گناه پاک می‌گردی.... » عرض کرد: «یا رسول الله! پدر و مادرم پیر شده اند و می‌گویند، ما به تو انس گرفته ایم و راضی نیستند من به جبهه بروم. » پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «در محضر پدر مادرت باش. سوگند به آفریدگارم! یک شبانه روز در خدمت پدر و مادر بودن بهتر از یک سال جهاد در جبهه جنگ است. » 📚بحار: ج ۷۴، ص ۵۲. ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
هدایت شده از شهید شیخ احمد کافی
🔴 چه کنیم که به مصلحت خدا راضی شویم ابوذر صحابهٔ خوب پیامبر خدا صلےالله علیه وآله بود، او مےگوید: پیامبر خدا صلےالله علیه وآله به من سفارش فرمود کہ: «اَنْ أَنظُر اِلیٰ مَنْ هُوَ دونٖی» ← همیشه به کسی نگاه کن که زندگی اش از تو پایین تر است ـــ «وَلا أَنظُرَ اِلیٰ مَنْ هُوَ فَوقٖی»← بہ آن کسی کہ زندگی اش از تو بالاتر است به او نگاه نکن. دو باجناق دارید یکی از آنها خانه اش این طرف تهران در بی سیم چهل متر است، آن باجناقت خانه اش در شمران دو هزار متر است، به باجناقت که پایین تهران است نگاه کن. اگر هم خانه با جناق ثروتمندت مهمان شدی، سرت را پایین بینداز به در و دیوار خانه اش نگاه نکن که بعد اه بکشی و از خدا ناراضی شوی. برو خانه آن باجناقت که چهل متر خانه دارد، به اون نگاه کن. در کارهای دنیای همیشه بہ آن کسی که زندگی اش از شما سطحش پایین‌تر است نگاه کن. اما اگر به آن کسی که سطحش بالاتر است نگاه کردی، از زندگیت راضی نمی شوی. «از بیانات ارزشمند آیت الله مجتهدی (ره)» ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی
💭 حقارت دنیا هـارون الرشید سـالـي بـه حج آمده بود و از اسب پياده شد و مدتي پياده رفت تا خسته شد و به ستوني تـكـيـه كـرد، آنگاه به ابوالعتاهيه گفت: ما را از اين ستون حركت بده، اينجا بود كه ابوالعتاهيه اشعاري را سرود: هب الدنيا تواتيكا اليس الموت ياتيكا الا يا طالب الدنيا دع الدنيا لشانيكا وما تصنع بالدنيا وظل الميل يكفيكا فرض كن كه تمام دنيا به تو رو آورد، آيا مرگ به سراغ تو نمي آيد؟ اي طالب دنيا! دنيا را رها كن و براي دشمنانت بگذار. چه نيازي به دنيا داري در حالي كه سايه يك ستون براي تو كافي است. 📚مروج الذهب؛ ج۳؛ ص۴۵۰ @madras_emb