شیخی را گفتند که حرفهایت تکراری شده و همه ی آنها را شنیده ایم چیزهای جدید بگو
شیخ گفت: سخنان من تکراری ست شما هم گوش کنید و در اعمالتان و ایمانتان تکرار بیاورید...
سوره حمد را هر روز در نمازهایمان تکرار می کنیم اما هر بار ما را بیشتر به خدا نزدیک می کند. پس تکرار، برای تجدید ایمان لازم است.
دوستانی هستند که می گویند دیگه مطالب و سخنرانی های مسجد و منبر، تکراری است...
آری ... اما آیا ما همان سخن های تکراری در زندگی عمل می کنیم؟
چه خوب است که تکراری ها را بشنویم و " تجدید ایمان" کرده و در اعمال تکرار بیاوریم.
همانگونه که بزرگان گفتنداند: آنقدر "لا اله الا الله" را تکرار کنید تا آن را در تار و پود خود حس کنید.
#کمی_تفکر
#تلنگرانه
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
💢 ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند
کاربرد ضرب المثل:
” کوتاه خردمند به که نادان بلند ” در متنبه کردن کسانی که تنها ملاک انها در محاسبه افراد، ظاهر آنهاست، همچنین، در بیان شرافت و برتری عقل و دانش بکار می رود.
داستان ضرب المثل کوتاه خردمند بِه که نادان بلند :
ملکزادهای شنیدم که کوتاه بودو حقیر و دیگر برادران بلند و خوبروی.
باری پدر به کراهت و استحقار در وی نظر میکرد. پس به فَراست دریافت و گفت: ای پدر! کوتاه خردمند به که نادان بلند! نه هر چه به قامت مهتر، به قیمت بهتر. پدر بخندید و ارکان دولت پسندیدند و برادران برنجیدند.
شنیدم که مُلک را در ان مدت دشمنی صعب روی نمود. چون لشکر از هردو طرف روی در هم آوردند، اول کسیکه به میدان درآمد، این پسر بود.
بر سپاه دشمن زد و تنی چند مردان کاری بینداخت. آوردهاند که سپاه دشمن بیقیاس بودو اینان اندک.
طایفهای موزیک گریز کردند، شنیدم که هم در ان روز بر دشمن ظفر یافتند. مَلک سر و چشمش ببوسید ودر کنار گرفت و هرروز نظر پیش کرد که تا ولی عهد خویش کرد.
👳#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
💢معلم
دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزيك و مكانيك داشتيم كه قدش خيلي كوتاه بود اما خيلي نجيب و مودب با حافظه خيلي خوب !
قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاك كن رو ميذاشتيم بالاي تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه ميگفت ؛ اقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز ميذارين! يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما، نخش رو ميكشيديم، بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست اخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد!
با وجود اين همه شيطونياي ما، خيلي دوسمون داشت و باهامون كار ميكرد كه بتونيم همه مسائل فيزيك مكانيك رو حل كنيم.
چند سال گذشت، انترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد، خيلي دلم براش تنگ شده بود، سلام كردم و كلي تحويلش گرفتم، كه ما مديون شماييم و از اين حرفا. بعدم براش چايي اوردم و نشستيم به مرور خاطرات اونوقتا كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ ميبندي پاي مگس؟!
خشكم زد
-عه مگه شما فهمديد كار من بود؟! چرا هيچي بهم نگفتيد؟!
باز يه نگاه معلمي و از سر محبت بهم كرد و با لبخند گفت:
-حالا اون گچ و تابلو پاك كن كه مي گفتم نذاريد اون بالا رو خيلي گوش ميداديد؟! دعواتون ميكردم از درس زده ميشديد، حيف استعدادتون بود درس نخونيد! وقتي يه معلم ببينه دانش اموز بازيگوشش دكتر شده جبران همه خستگيها و اذيتاش ميشه!
كاش تنبيه ميشدم اما اينطور شرمنده نمي شدم! اذيت هاي ما رو به روي ما نمي اورد نكنه از درس زده شيم اونوقت ما اون قد كوتاه رو ميديديم ، اين روح بزرگ رو نه !
واقعا معلمي شغل انبياست نه برا تعليم فيزيك و مكانيك، واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو اموزش انبيا ميشه پيدا كرد!
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
❤️داستان شب یلدا
روزی روزگاری، ننه سرما بانوی زمستان، به همراه هوای سرد به شهر ما آمد. ننه سرما آنقدر پیر بود که انگار روی تمام موهایش برف نشسته. این مادربزرگ در آسمان زندگی می کرد و دو پسر داشت که سرما را با خود می آوردند. یکی از آن ها چله کوچک و دیگری چله بزرگ.
چلهی بزرگ مرد مهربانی بود که از روز اول زمستان، برای ۴۰ روز بر زمین حکمفرمایی می کرد؛ اما بعد از این که حکمفرمایی چله بزرگه تمام میشد، پسر دوم ننه سرما یعنی چله کوچیکه حکمرانی خود را بر جهان آغاز می کرد. او برعکس برادرش مهربانش، بدجنس و سرد بود و با خود، برف، یخ و هوای بسیار سرد می آورد.
با این وجود، زمان فرمانروایی او کوتاه بود و تنها ۲۰ روز طول می کشید. با اینکه برادر بزرگتر به او می گفت که با دنیا مهربان باشد و اینقدر هوا را سرد نکند، گوش برادر کوچکتر بدهکار نبود
❤️داستان شب یلدا این طور ادامه پیدا می کند
بالاخره، یک روز حاکم دیگری آمد و چله کوچیکه را در یک کوه یخی زندانی کرد. ننه سرما خیلی غمگین شد. او به کوه رفت و با نفس گرمش برف و یخ را آب کرد تا پسرش را آزاد کند. او سرانجام در نبرد پیروز شد و توانست با آب کردن برف ها، پسرش را نجات بدهد
💥داستان های کهن ایرانی
#شب_یلدا
👇👇
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
دقت کردین جملات وارونه چگونه است؟
(( گنج )) (( جنگ )) مىشود ،
(( درمان)) (( نامرد)) و
(( قهقهه)) (( هق هق ))!!! ولى
(( دزد)) همان (( دزد)) است
(( درد )) همان (( درد )) است و
(( گرگ)) همان (( گرگ))
آرى نمی دانم چرا
(( من )) (( نم)) زده است و
(( یار )) (( راى)) عوض کرده است ،
(( راه)) گویى (( هار )) شده ، و
(( روز )) به (( زور )) میگذرد ،
(( اشنا)) را جز در (( انشا )) نمیبینى و چه
(( سرد)) است ((درس)) زندگى، اینجاست که
(( مرگ)) برایم (( گرم )) میشود چرا که
(( درد )) همان (( درد )) است.
اما دلم (( آرامش)) وارونه میخواهد..!
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
1_8525952824.mp3
4.38M
شب یلدا دست بوسی پدر و مادر فراموش نشه👌😊
حاج مهدی دانشمند
اللّٰهُمَّعَجِّللِوَلیِّڪالفَرَج
🥀 🥀
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍💎از عالمی پرسیدند:
برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟
عالم فرمود یک روز قبل از مرگ
شخص حیران شد و گفت :
ولی مرگ را هیچکس نمیداند!
عالم فرمود،
پس هر روز زندگی را روز آخر فکر کن و خوب باش شاید فردایی نباشد ..
👤کانال داستان های خوب و معنوی
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
shabe-yalda-yani.mp3
4.26M
شب یلدا یعنی اون شبی که
تو با رفیقات زائر حسین باشی
#یلدا
#امام_حسین_قلبم ❤️
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یلدا زیبا و شنیدنی بشنویم
یلدای_مهدوی امام_زمان عج
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
🍃🌹یلدارا این گونه تعریف کنیم:
🌹یـــ :یاصاحب الزمان🍃
🍃ل :لوایت راعلم کن🌹
🌹 د:دیگرجدایی بس است🍃
🍃ا:اللهـم عجل لولیکــــ الفـرج🌹
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
بسم الله الرحمن الرحیم
💠 روح و جسم ریحانی و کارهای قهرمانی!
🔸🔹🔹«...فَإِنَّ اَلْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ...» (نهج البلاغه، نامه ۳۱)
ترجمه: زن ریحانه (گل خوشبو) است نه قهرمانه(کسی که کارهای سنگین انجام می دهد).
🔸از این فرموده امیرالمومنین علیه السلام در مورد زن می توان نکات متعددی اعم از نکات اجتماعی، سیاسی، روانشناختی و ... برداشت نمود.
🔹یکی از نکات مهم این فراز از نامه ۳۱ نهج البلاغه در مورد وظایف خانوادگی زنان است. زن عامل لطافت و نرم افزار ایجاد مهر و عطوفت در خانواده است، نه سخت افزار و عهده دار کارهای دشوار و خشن. این ویژگی کاملا با ساختار لطیف تر روحی او و ساختار ضعیف تر جسمی اش منطبق و همخوان است.
🔹بر این اساس، خانواده ها و مردانی که کارهای سخت و طاقت فرسا بر عهده زن می گذارند، یا زنانی که به علت برخی ناهنجاری های درونی مانند وسواس خود را گرفتار مشقت های بی مورد می کنند، زمینه پژمردگی وجود محوری زن در خانواده را فراهم می آورند.
🔹اگر خداوند مدیریت اقتصادی خانواده را بیشتر به مردان محول نموده است، مدیریت روانی و عاطفی خانواده را بیشتر بر عهده زنان نهاده است. سلب یا تضعیف این کارکرد مهم زنانه در خانواده، علاوه بر آسیب به مردان، نسل های آینده را نیز تبدیل به موجوداتی افسرده و روان پریش خواهد نمود.
-------------
🔺پی نوشت های مهم:
۱. معنای قهرمان در زبان عربی با زبان فارسی متفاوت و به معنای قهرمان ورزشی و امثال آن نیست. بنابراین، این واژه شامل ورزش ها و فعالیت های مختلف جسمانی که با طبیعت زن سازگاری دارد و منجر به افزایش نشاط و سلامتی می گردد، نمی شود.
۲. این بیان شریف یک قاعده کلی است که به طور عمومی باید در خانواده جاری باشد و به معنای نفی موارد استثناء نیست؛ یعنی اگر زنانی در مواقع خاصی مجبور به انجام امور سخت و دشوار شدند، نباید آن را تبدیل به یک قاعده کلی و همیشگی کرد.
▫️زن
▫️ریحانه
▫️نهج_البلاغه
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
🌸🍃 🌸🍃
تدبیر_بهلول
روزي بهلول از راهی می گذشت. مردي را دید که غریب وار و سر به گریبان ناله می کند. بهلول به نزد او رفت سلام نمود و سپس گفت : آیا به تو ظلمی شده که چنین دلگیر و نالان هستی. آن مرد گفت : من مردي غریب و سیاحت پیشه ام و چون به این شهر رسیدم، قصد حمام و چند روزي استراحت نمودم و چون مقداري پول و جواهرات داشتم از بیم سارقین آنها را به دکان عطاري به امانت سپردم و پس از چند روز که مطالبه آن امانت را از شخص عطار نمودم به من ناسزا گفت و مرا فردي دیوانه خطاب نمود.
بهلول گفت: غم مخور . من امانت تو را به آسانی از آن مرد عطار پس خواهم گرفت. آنگاه نشانی آن عطار را سوال نمود و چون او را شناخت به آن مرد غریب گفت من فردا فلان ساعت نزد آن عطار هستم تو در همان ساعت که معین می کنم به دکان آن مرد بیا و با من ابداً تکلم نکن. اما به عطار بگو امانت مرا بده. آن مرد قبول نمود و برفت.
بهلول فوري نزد آن عطار شتافت و به او گفت: من خیال مسافرت به شهر هاي خراسان را دارم و چون مقداري جواهرات که قیمت آنها معادل 30 هزار دینار طلا می شود دارم، می خواهم نزد تو به امانت بگذارم تا چنانچه به سلامت بازگردم آن جواهرات را بفروشم و از قیمت آنها مسجدي بسازم. عطار از سخن او خوشحال شد و گفت : به دیده منت . چه وقت امانت را می آوري ؟ بهلول گفت: فردا فلان ساعت و بعد به خرابه رفت و کیسه اي چرمی بساخت و مقداري خورده آهنی و شیشه در آن جاي داد و سر آن را محکم بدوخت و در همان ساعت معین به دکان عطار برد.
مرد عطـار از دیدن کیسه که تصور می نمود در آن جواهرات است بسیار خوشحال شد و در همان وقت آن مردغریب آمد و مطالبه امانت خود را نمود. آن مرد عطار فوراً شاگرد خود را صدا بزد و گفت : کیسه امانت این شخص در انبار است. فوري بیاور و به این مرد بده . شاگرد فوري امانت را آورد و به آن مرد داد و آن شخص امانت خود را گرفت و برفت و دعاي خیر براي بهلول نمود.
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
✨﷽✨
🔴 خداوند راه هدایت را در زندگیات قرار داده است
✍پیرزن مؤمنهای بود که سرکه میگرفت و از آن کسب درآمد میکرد. روزی خاطره عجیبی تعریف کرد.
🔸گفت:
در فصل پاییز انگور و سیب ضایعات را میخریدم و در خمره میریختم تا سرکه شوند و شکر خدا بعد از فوت همسرم، روزیِ مرا خدا از این راه میرساند و به راحتی زندگی میکردیم. حتی سرکه با اینکه زکات واجب ندارد ولی من سهم فقرا را همیشه کنار میگذاشتم.
🔹دخترم ازدواج کرد و برای تهیه جهیزیه او مجبور شدم یک بار زکات سرکه را ندهم و سرکه را گران بفروشم چون سرکههای من در شهر بیهمتا بود و همیشه مشتریها و تقاضاهای زیادی داشتم.
🔸با اینکه سود زیادی کرده بودم ولی همه چیز برخلاف پیشبینی من اتفاق افتاد و برعکس دورههای قبل آنچه کسب کردم هیچ برکتی نداشت.
🔹نوبت بعد که سرکه گذاشتم، تمام سرکههای من تبدیل به شراب شد. بسیار تأسف خوردم و برای من این اتفاق نادر و عجیب بود.
🔸با یکی از مشتریان سرکه که برای تحویل سرکه آمده بود، موضوع را در میان گذاشتم و گفتم:
این بار برای فروش چیزی ندارم.
🔹او کنجکاو شد و برای تأمین ضرر من حاضر بود شراب را به بالاترین قیمت بخرد و بین طالبان مسکر بفروشد. دیدم شیطان مرا در ظلمت دیگر و آزمون دیگری برای نفسم قرار داده است.
🔸بدهکاری جهیزیه دخترم آزارم میداد طوری که اگر تمام شرابها را میفروختم به راحتی بدهیهای خود را میپرداختم.
🔹شیطان دنبال گشودن ظلمت دیگری بر من بر روی ظلمت قبلیام با اغوای خود بود که زکات نداده و گرانفروشی کرده بودم. شیطان قصد داشت روزی مرا از خدا به تمتع از دنیا محدود و دنیا و آخرت مرا ویران سازد.
🔸سحرگاهان که برای نماز بیدار شدم با استعاذه و لعن شیطان به زور توانستم حریف نفس خود شوم.
🔹به مدد الهی همه خمره را در چاه فاضلاب خانه خالی کردم و گفتم:
خدایا! من غلط کنم با فروختن شراب، نافرمانی و معصیت تو بنمایم.
🔸بعد از ریختن شراب به اتاق خود برگشتم و کلی گریه کردم.
🔹نزدیک ظهر مرد جوانی درب خانه مرا زد و گفت:
از تهران آمده است و دنبال سرکهای خوب برای درستکردن سکنجبین برای فشارخون پدرش میگردد.
🔸در خانه شیشهای سرکه برای خودم داشتم که برای رضای خدا به او بخشیدم و هرچه پول خواست بدهد، نگرفتم. چون عادت داشتم سرکه را اگر برای دوا و درمان میخواستند هدیه میکردم.
🔹یک هفته از این داستان گذشت. روزی در خانه بودم که مردی با مبلغ زیادی پول درب منزل را زد و گفت که پدر آن مرد جوان فشار خونش تنظیم شده، طوری که اطبا از طبابت آن عاجز شده بودند و این هدیه از طرف پدر آن مرد است.
🔸با همان مبلغ، بدهی جهیزیه دخترم را دادم و با مدد الهی دوباره از راه حلال به درستکردن سرکه در منزل و کسب معاش پرداختم. و این اغوای شیطان را به توفیق الهی با نوری که از بخشش خود کسب کردم، دفع نمودم.
💠 وَمَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجًا وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ ۚ وَمَنْ يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ (طلاق:3)
و كسی كه از خدا بترسد، خدا برايش راه نجاتی از گرفتاريها قرار میدهد. و از مسيری كه خود او هم احتمالش را ندهد رزقش میدهد و كسی كه بر خدا توكل كند، خدا همه كارهاش میشود كه خدا دستور خود را به انجام میرساند و خدا برای هر چيزی اندازهای قرار داده است.
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام
صبح آخرین روز پاییزتون بخیر
بهترین هارو براتون آرزو میکنم
🦋❤️🦋
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کاش فـال شـب یـلــدای همــه ایـن بشـود
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مادرم مدرک پزشکی ندارد
ولی دستهایش کاری میکنند که هزار قرص و دوا نمیکند...
شماره نظام مهندسی ندارد،
ولی از منِ ویرانه با حرفهایش یک آدم نو میسازد...
نقاش نیست،
ولی با یک کلام لبخندی روی لبهایم میکشد که هزار نقاش از پسش بر نمیآیند...
ندیدهام توی استدیو ضبط صدا وقت بگذراند،
ولی آهنگِ صدایش از هر موسیقی گوش نوازتر است...
مادرم سر آشپز و رستوراندار نیست،
ولی عطرِ و طعم غذاهایش هوش از سر میپراند...
بهشت را زیر پایش ندیدم،
ولی شک ندارم بهشت زیر پایش نیست،
بهشت نعمتِ وجودش است...❤
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آرزوم برات اینه 🙏❤️
تو بلندترین شبِ سال
شبِ عشق، شبِ دوستی
ذره های باقی مونده
از کینه های قدیمی
دلخوری های بی اساس
غم های سرماخوردهٔ دیروزی🌸🍂
همه و همه رو با دستای خودت
به آخرین برگای پاییزی بسپاری
تا رها شی و اینبار دستی از عشق،
تو رو با تموم رویاهات درآغوش بگیره
آرزوم برات اینه تو بلندترین شب سال
کنار فال حافظ و دستای امیدوارش
بخندی و زمستون و با نگاهت غافلگیر کنی. . .🌸🍂
#داستان_های_خوب
https://eitaa.com/dastanhayekhob