eitaa logo
داستان های خوب (معنوی)
690 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
1.5هزار ویدیو
11 فایل
✅ کانال ما را به دوستان خوبتون معرفی کنید😘😘 ✅ داستان های خوب را جهت بارگذاری در کانال به این آیدی بفرستید 🌹 متشکرم @aliskh ✅ از انتقادات و پیشنهادات سازنده استقبال می کنیم..دریغ نفرمایید ✅ تبادل و تبلیغ خدمتتون هستیم
مشاهده در ایتا
دانلود
"آدم خوب، هیچوقت عوض نشو!" رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلت من صفحه‌ش یهویی تاریک شد. مغازه‌دار گفت: -بله حتما یه نگاهی بهش میندازم ممکنه ال سی دیش سوخته باشه اگر سوخته بود عوضش کنم...؟ بله لطفاً، خیلی بهش احتیاج دارم -فردا بعد از ظهر بیایید تحویل بگیرین روز بعدش رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد. هزینه‌ش را پرسیدم گفت: هیچی، چیز مهمی نبود، فقط کابل فلتش شل شده بود، سفت کردم  همین. تشکر کردم و اومدم بیرون..... نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد ... می‌تونست هر هزینه‌ای را به من اعلام کنه.... خودم را آماده کرده بودم... کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود. یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش، گذاشتم رو پیشخون و بهش گفتم: *دنیا به آدم‌هایی مثل شما نیاز داره... هیچوقت عوض نشو* از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد... لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید...حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت... تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم... در راه برگشت به این فکر می‌کردم که تغییر در آدم‌ها به تدریج اتفاق می‌افته، تنها چیزی که می‌تونه ما را در مسیر درستکاری و امانت‌داری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمونه...     "آدم خوب، هیچوقت عوض نشو" ✾࿐༅🍃🌸🍃༅࿐✾     به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ ✨الـــهــی بــه امــیــد رحمتت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌. 🍃سلام صبحتان بخیر🍃 🪻 روزتان پر از اتفاقات خوب🪻 به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
🌼تقدیم با بهترین آرزوها 🌹صبح آدینه‌ات گلباران 🌼جمعه‌‌ات شاد و عالی 🌹امـروزت خوش و خرم 🌼روزت قشنگ دلت مملو از عشق 🌹احوالت آرام، لبت خندون 🌼و هزار آرزوی زیبا برات 🌹از خداوند خواستارم 🌤 به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
🌺بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ🌺 📗  💥ثروت و قدرت!  ✍ دو تن از پسرانش که یکی محمدامین و دیگری مامون‌الرشید بود، با هم بر سر خلافت درگیر شدند که عاقبت، مامون بر محمدامین ، غلبه کرد و او را کشت. سر برادرش را بر صحن خانه چوبی آویزان کرد و امر نمود هر سرباز و مهمانی بر خانه وارد می شد بر آن سر بریده نفرین و لعنت می کرد و سپس انعام می‌گرفت و وارد کاخ می‌شد. 🔻پیرمردی عجم وارد کاخ شد و سر بریده را دید، سوال کرد، گفتند برادر شاه است او را لعنت کن تا انعام و جایزه خود را بگیری. پیرمرد، پیش سر بریده آمده و گفت: خدا لعنت کند این سر بریده و پدر و مادر و اجدادش را ….!!!!! و انعام گرفت. 🔻فرزند مامون نوجوانی کوچکی بود که شاهد این کار پدرش با عمویش بود که به خاطر سلطنت و تاج و تخت چند روزه دنیا، پدرش، حاضر بود حتی بر پدر و مادرش لعنت کنند و او نه تنها ناراحت نمی شد بلکه شاد گشته انعام هم می‌داد. پسر مامون بعد از دیدن این ماجرا، بر خباثت سلطنت و قدرت پی برد و هرگز حاضر به پذیرش خلافت نگردید. 🔻و همیشه می‌گفت : قدرت و پول از ابزار شیطان است، که چنان در چشم انسان زیبا جلوه می‌کند که هر کاری برای رسیدن به آن انجام می‌دهد. به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
داستان شب 💢بسیار آموزنده امروز ساعت ۵ صبح دخترم بیدارم کرد گفت بابا من عروس دارم من و میبری سالن گفتم اره دخترم میبرم وقتی امدم از در پارکینگ بیرون تو ماشین نشستم تا دخترم بیاد دیدم یه اقای پاکبانی داره کوچه رو جارو میکنه ولی خیلی ناشیانه و اصلا معلومه بلد نیست خب من پاکبان کوچه رو میشناختم اقای عزیزی یه پیرمرد خوش برخورد و با حال بود.. ولی نوع جارو كردن این كمى ناشيانه بود؛ تا حالا در طى صدها روز ده ها پاكبان رو ديدم و حاليم بود كه اين يارو اين كاره نيست؛ رفتم دخترم و رساندم و برگشتم دیدم هنوز داره با آشغالها بازی میکنه. كم كم اين مشكوك بودنش رفت رو مُخم. در ماشین رو باز كردم و صداش كردم «عزيز خوبى؟ يه لحظه تشريف بيار. خيلى شق و رق اومد جلو و از پشت عينك ظريف و نيم فريمش خيلى شُسته رُفته جواب داد: «سلام. در خدمتم مشكلى پيش اومده؟» از لحن و نوع برخوردش جا خوردم. نفس هاش تو سحرگاه زیادی پر انرژی بود؛ به ذهنم رسید که یه کم مهربان تر برخورد کنم. "خسته نباشی گفتم بیا تو الاچیق یه قهوه بزنیم" بعد تكه پاره كردن يه چندتا تعارف اومد داخل و نشست. اون يكى هدفون هم از گوشش در آورد؛ دنباله سيم هدفون رو با نگاهم دنبال كردم كه ميرفت تو يقه ش و زير لباس نارنجى شهرداريش محو مي شد. پرسيدم «چى گوش ميدى؟». گفت: «يه كتاب صوتى به زبان انگليسيه». كنجكاوتر شدم : « انگليسى؟! موضوعش چيه؟» گردنشو كج كرد و گفت: «در زمينه اقتصادسنجى». شكّم ديگه داشت سر ريز مي شد! « فضولى نباشه؛ واسه چى يه همچی چيزى رو مى خونى؟». با يه حالت نيم خنده تو چهره ش گفت: «چيه؟ به يه پاكبان نمياد كه مطالعه داشته باشه؟ ... به خاطر شغلمه. » از سرایدار ساختمان دو تا ابجوش گرفتم دو تا علی کافه انداختم رفتم سر میز متعجب تر پرسیدم که متوجه نميشم اين اقتصاد و سنجش و اين داستان ها چه ربطي به كار شما داره؟». نگاه ش را يه لحظه برگردوند و بعد دوباره به سمت من نگاه كرد و گفت: « من استاد هستم تو دانشگاه. » قبل از اينكه بخام چيزي بپرسم انگار خودش فهميد گيج شدم و ادامه داد: « من پدرم پاكبان اين منطقه است. اقاى عزيز پدرم در مورد شما و روانشاد پسرتونم هم براى ما خيلى تعريف كرده همیشه میگفت یه پهلوون تو کوچه هست که مهربانه. امشب تا دیدم شناختمون چون عکس تون رو با بابا دیده بودم. جناب خمارلو من دكتراى اقتصاد دارم؛ و دو تا داداشم يكي مهندسه و اون يكى هم داره دكتراشو مي گيره. به پدرم هر چى ميگيم زير بار نمى ره که بازخريد شه؛ ما هم هر ماه روزايي رو به جاى پدرمون ميايم كار مى كنيم كه استراحت كنه. هم كمكش كرده باشيم هم يادمون نره با چه زحمتى و چطورى پدرمون ما رو به اينجا رسوند.» *چند لحظه سكوت فضای بین ما رو گرفت و نگاه مون تو هم قفل شده بود*. *استكان رو گذاشتم رو ميز و بلند شدم رفتم سمتش*. *بغلش كردم و گفتم «درود به شرفت مرد*. *قدر باباتم بدون*. *خيلى آدم درست و مهربونیه*.. به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
﷽ 🌼🍃سلام صبح چهارشنبه تون بخیر 🍃🌼صبحتون پُر از عطر خدا 🌼🍃معطر به بوی مهربانی 🍃🌼الهی 🌼🍃دلتون شاد لبتون خندان 🍃🌼قلبتون مملو از ارامش به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
11.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خانمهای چادری در دنیا باکلاس ترین،مدرن ترین ،به روزترین و با شخصیت ترین خانمها هستند . زین پس در کلامتون بسیار به کار ببرید و خانمهای چادری رو باکلاس و باسواد بدونید... واقعا حقیقته واقعا خدا خیر بده این مرد باغیرت رو که میلیونها آخوند و بچه انقلابی نتونستن مثل ایشون برای رسانه کار کنند. به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
مداحی آنلاین - نماهنگ این رسم دنیا نیست - حسین ستوده.mp3
4.25M
این رسم دنیا نیست خیلی امیدواره به تو دلی که زندونی شده هوای چشمامو ببین دوباره بارونی شده 🔊 🌺 🌙 🎙 به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یک داستان‌یک‌ پند 🔸دو مرد هندو گازر (لباس شوی) بودند که در رود سند لباس‌های مردم را می‌شستند. آنان از منزل مردم لباس‌هایشان را می‌گرفتند و در رود سند شسته و هنگام غروب بعد از خشک شدن تحویل‌شان می‌دادند. پادرا مرد خداترسی بود و هر از گاهی از جیب لباس‌ها سکه یا اسکناسی می‌یافت که آن را کنار می‌گذاشت تا شب به صاحب آن تحویل دهد. اما سونیل مردی بود که اگر سکه‌ای می‌یافت که صاحب آن ثروتمند بود آن را برگشت نمی‌داد و فقط به فقراء برگشت می‌داد. روزی پادرا در جیب شلواری سکه‌ای یافت که لباس متعلق به مرد ثروتمندی بود. شب سکه را همراه لباس که برگشت داد صاحب لباس پادرا را انعام بزرگی بخشید که پادرا با آن در بمبئی خانه‌ای بیست متری خرید و از خیابان و گذرخوابی رها شد. سونیل از این اتفاق که برای پادرا افتاد تصمیم گرفت کاری کند. روزی ثروتمندی در بمبئی لباسی به او داد و سونیل موقع برگشت از جیب خودش سکه‌ای در جیب شلوار گذاشت و به صاحب شلوار گفت: «این سکه یادش رفته بود...» تا او نیز بتواند انعامی بگیرد. ولی داستان برعکس شد. وقتی سکه را تحویل داد مرد ثروتمند مچ دست او را گرفت و گفت: «من ده سکه گم کرده‌ام که تو یکی را دادی و مطمئن شدم بقیه هم در شلوارم مانده بود باید بقیه را هم بدهی....» و از سونیل شکایت برده و به جای دادن انعام، به جرم سرقت او را روانۀ زندان کرد. پادار به سونیل زمان بدرقه‌اش به زندان گفت: «هرگز ریاکارانه و متظاهر به کار نیک مباش، بدان اگر کار نیکی را که برای خدا نکنی، کار شری برای تو شده و دامان تو را خواهد گرفت.» به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
مداحی آنلاین - گفتم این جمعه یار می آید - میثم مطیعی.mp3
5.21M
🎧گفتم این جمعه یار می‌آید باغ دل را بهار می‌آید گفتم این جمعه جمعه‌ی فرج است مصلح روزگار می‌آید 🎙️حاج میثم به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═
ﺁﺭﻭﻡ،،،ﺁﺭﻭﻡ،،، زمستان ﺩﺍﺭﻩ ﺩﺍﻧﻠﻮﺩ ﻣﯿﺸﻪ❄️🌨❄️ ████████████▒99/5% نیایش صبحگاهے 🌺 🍃 🌺 ﭘﺮﻭﺭﺩﮔﺎﺭﺍ🙏 در آخرین آدینہ آذر ماه🍂 و آخرین روز پاییز 🍂🍁 ﯾﮏ ﺫﻫﻦ ﺁﺭﺍﻡ😇 ﯾﮏ ﺗﻦ ﺳﺎﻟﻢ🍂 ﯾﮏ ﺧﯿﺎﻝ ﺭﺍﺣﺖ🍂 ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﻗﺸﻨﮓ🍂 ﯾﮏ ﺧﺒﺮ ﺧﻮﺵ🍂 ﻧﺼﯿﺐ ﻫﻤﻪ گردان🙏 دلهاے مارا پاڪ 🙏 واز آلودگےها گناہ دور نگہ دار 🙏 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ آمیـــن🙏 بہ برڪت صلوات بر حضرت مُحَمَّدٍ ﷺ 💚 و خاندان پاڪ و مطهرش 🌹 . 🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤 👇 به کانال داستان های خوب(معنوی)بپیوندید😊 👇👇👇👇👇👇👇 ╭═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═╮ (معنوی) https://eitaa.com/dastanhayekhob ╰═━⊰🍃🌺⚫️🍃⊱━═ ─┅࿇࿐ྀུ༅𖠇🧡𖠇࿐ྀུ༅࿇┅─