eitaa logo
داستان مدرسه
671 دنبال‌کننده
727 عکس
434 ویدیو
184 فایل
جملات ادبی خاطرات مدرسه داستانهای مرتبط با مدرسه خلاصه عضو شو😉
مشاهده در ایتا
دانلود
🌬 قدرت فوت کردن 🔶یک توپ پینگ پنگ، روی یک سطح صاف بلند، مثل میز می‌گذارند و دو بازیکن در دو طرف آن قرار می‌گیرند. با کشیدن یک خط، سطح صاف به دو نیمۀ مساوی تقسیم می‌شود. با اشارۀ داور، هر دو شروع به فوت کردن می‌کنند. دو طرف باید تلاش کنند که توپ را با فوت، از زمین بازی حریف، خارج کنند. بازنده در این بازی، کسی است که توپ در منطقۀ او از زمین خارج شود. 💟 در نوع جذّابتر این بازی، در انتهای دو طرف زمین با کشیدن خط، محدوده‌ای را به عنوان دروازه، مشخّص می‌کنند. در این شکل بازی، هر دو باید تلاش کنند تا توپ را وارد دروازۀ حریف کنند. اگر توپ، بدون این که وارد دروازه شود، از زمین خارج شود، به اصطلاح، توپ به اوت رفته و باید از همان نقطه ای که خارج شده، بازی ادامه یابد. در این صورت، آغازگر بازی کسی است که توپ در محدودۀ او از زمین، خارج شده است. 😉 🔴 این بازی را با دو توپ هم می‌توان انجام داد. در این شیوه، هر کسی تلاش میکند توپ خود را وارد دروازۀ حریف کند، بدون آن که به توپ دیگری کاری داشته باشد. ✅ این بازی را به صورت گروهی هم می‌توان انجام داد؛ یعنی در هر تیم، دو یا سه نفر و یا حتّی بیشتر حضور داشته باشند. تعداد افراد، به وسعت میزی که روی آن بازی می‌شود، بستگی دارد. 📚 بازی، بازوی تربیت صفحات۱۰۲ - ۱۰۱ •┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
🌹 بازی کهکشان درخشان 🌹 ✅ بازی کهکشان درخشان، گیم پلی جذاب، تمرین تمرکز و نشانه‌گیری و آموزش توجه کودک به آسمان. همراه با تلاوت قرآن و حفظ سوره‌های مبارکه کوثر، توحید، قدر، ضحی، شمس، طارق و انفطار در 81 مرحله می باشد. ✅ مناسب برای کودکان بالای 3 سال ✅ دانلود از کافه بازار 👇 https://cafebazaar.ir/app/com.hoopatStudio.BrightGalaxy •┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
8.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مفید جهت: ✔️ هماهنگی چشم و دست ✔️ افزایش دقت و تمرکز ✔️ تخلیه هیجان ✅ مناسب‌ برای 6 تا 9 سال •┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
📌چسباندنی ها 🔹بچّه‏ ها خیلی دوست دارند اشیای جدا از هم را به یکدیگر بچسبانند. درست کردن یک شکل با این کار برای آنها خیلی خوشایند است؛ امّا حتّی اگر شکل خاصّی هم درست نشود، آنها از این کار، لذّت می‏ برند. 🔸برای بازی ‏های چسباندنی، می‏ توانید از اشیای زیر استفاده کنید: 1⃣ با مقداری از انواع حبوبات و اندکی چسب، روی یک مقوّا می ‏توان شکل ‏های زیبایی را خلق کرد. پس از درست کردن اشیا، هر وقت که کودک متمایل بود، می ‏توانید شکل‏ ها را خراب کرده، با همان دانه ‏ها، شکل‏ های دیگری درست کنید. 2⃣ وقتی به جایی مثل رودخانه یا دشت می‏ روید که سنگ ‏های ریز با اشکال مختلف وجود دارد، از جمع کردن آنها غافل نشوید. این سنگ‏ ها، اسباب‏ بازی‏ های بسیار خوبی برای بچّه‏ های شما هستند. در بازی‏ های چسباندنی، به راحتی می‏ توانید از این سنگ‏ ها استفاده کرده، روی مقوّا، شکل‏ های زیبایی خلق کنید. 3⃣ برگ‏ های درختان، یکی دیگر از اشیایی است که در این بازی‏ ها به کار می ‏آید. 4⃣پارچه‏ های اضافی و غیر قابل استفاده را دور نریزید. با بُریدن این پارچه‏‌ها، آنها را به تکّه ‏های کوچک تبدیل کنید و آنها را در اختیار کودکان قرار دهید. تکّه‏ های کاموا و نخ هم برای این کار، مناسب است. 5⃣ پنبه با تمام اشیایی که پیش از این برشمردیم، ترکیب بسیار زیبایی را به شکل ها می دهد. 📚 بازی ، بازوی تربیت صفحه ۶۱ •┈┈•••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈• 🧑‍🎄جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید🧑‍🎄👌👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 @Schoolteacher401 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks
13.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴«ما برای خواندن این قصه عشق به خاک، رنج دوران برده ایم‌.» 🔸دو سال بعد از اتمام جنگ، در بیست و ششم مرداد سال ۱۳۶۹، طی تبادل اسرا، اولین گروه از اسرای ایرانی زندان های رژیم بعث عراق، به خاک ایران برگشتند 🎙موسیقی متن بوی پیراهن یوسف اثر ماندگار استاد مجید انتظامی ⏰کانال پرورشی ایران حاوی مطالب آموزشی و فرهنگی 🧑‍💻 @Schoolteacher401 ↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️↔️ @madrese_yar
📚📚📚 📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓 ‌‌ ‌حرکت‌هایی که نسنجیده باشند ؛ در انسان باروری نمی‌آورد. ‌ و علامت آن هم این است که یا مغرور عملمان می‌شویم و یا خسته از عمل. اگر مارا بکوبند خسته‌ایم و اگر تشویقمان کنند ، مغروریم. ولی اگر ریشه‌ها در ما پا گرفته باشد ؛ نه در تشویق‌ها غروری می‌آید و نه در ضربه‌ها خستگی که مدام باروری دارد🌱📚. 📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓 📚 حرکت 🖋استاد علی صفائی حائری جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
14020328 امیدواری به فضای معنوی جامعه.mp3
8.68M
⭕️ ارزیابی فضای دینداری در جامعه (قسمت اول) ❓میزان دینداری مردم، کاهش داشته یا افزایش؟ ❓چرا پاسخ مقام معظم رهبری به این پرسش متفاوت از برداشت بسیاری از ما از فضای جامعه است؟ 🎧 این صوت می‌تونه، نگاه جدیدی بهمون بده تا دربارۀ کشورمون واقع‌بینانه‌تر قضاوت کنیم. خیلی از ما نیاز داریم به این نگاه. ‼️ حتما گوش کنید و نشر دهید. 🎙استاد جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
قصه معجزه درخت نویسنده:زهرا محقق منبع: کتاب علی(ع) از زبان علی(ع)، نوشته محمد محمدیان، صفحه ۲۶ کاری از گروه شعر و قصه درمسیرمادری 🌿🌿🌿🌿🌿 به‌نام خدا هوای مکه گرم و سوزان بود. وسط گرمای شدید شهر، چند سایه بلند و نزدیک بهم دیده میشد. سایه ها، عده ای از مردم قریش بودند که کنار هم جمع شده بودند. سرهایشان را به هم نزدیک کرده بودند تا غریبه ها از حرف هایشان باخبر نشوند. دست های سیاه و صورت های چاق و هیکل بزرگشان نشان میداد که از بزرگان و ثروتمندان قریش هستند. از هر سری یک صدا در می آمد. پیرمردی که عصا بدست نشسته بود با صدای لرزانش گفت: چرا ما باید حرف های محمد را قبول کنیم؟ اصلا چه کسی گفته که محمد راست میگوید؟؟ اگر اینطور پیش برود کم کم همه مردم به دین محمد علاقه مند و مسلمان می شوند... مرد جوانی گفت: خب به نظر من می توانیم یک درخواست عجیب و غریب از محمد بکنیم. اگر نتواند خواسته ما را برآورده کند، حتما مردم هم از اطرافش پراکنده می شوند. بقیه از شنیدن این حرف خوشحال شدند و گفتند: عالی است... پیشنهاد خیلی خوبی است... اما مثلا چه کاری؟؟؟ مرد جوان بلند شد و گفت دنبال من بیایید فکر خوبی دارم و به راه افتاد. بقیه هم دنبال او راه افتادند تا به نزد پیامبر و امیر المومنین علی(ع) رسیدند. رو به پیامبر کردند و گفتند: ای محمد، تو ادعا میکنی که فرستاده خدا هستی. اگر می خواهی ما حرف های تو را باور کنیم، باید برای ما معجزه ای بیاوری. و اگر نتوانی چیزی که ما از تو میخواهیم را نشان مان بدهی این یعنی تو یک جادوگر دروغگویی!! پیامبر مثل همیشه با آرامش خود جواب شان را دادند: خب شما از من چه می خواهید؟ قریشی ها به درختی که در آن نزدیکی ها بود اشاره کردند و گفتند: آن درخت تنومند را میبینی؟ ما میخواهیم آن درخت با تمام ریشه هایش کنده شود و همین الان به اینجا که ما هستیم بیاید. اگر می توانی این کار را انجام بده!! پیامبر فرمودند: خدای بزرگ من بر همه چیز تواناست. اما اگر این اتفاق بیفتد و خداوند این کار را انجام دهد، شما حرف من را قبول می کنید و به خداوند ایمان می آورید؟؟ قریشی ها گفتند: بله. پیامبر خواسته آنها را قبول کردند و به درخت اشاره کردند و فرمودند: ای درخت! اگر که به خدا و روز قیامت ایمان داری و می دانی که من پیامبر خدا هستم، با ریشه هایت از زمین بیرون بیا و به اذن خدا روبروی من بایست! ناگهان صدای بلند و عجیبی به گوش رسید... کم کم در اطراف آن درخت، گلوله هایی از خاک، از زیر زمین بیرون آمدند و با سرعت زیادی به اطراف پرتاب شدند... ریشه های درخت یکی یکی بیرون می آمدند و با بیرون آمدن هر کدام از ریشه ها انگار کوهی از خاک به اطراف پاشیده می شد... اولین ریشه، دومین ریشه، سومی و چهارمی و... بالاخره همه ریشه ها بیرون آمدند... همه جا پر از گرد و خاک شده بود... بعد از ریشه ها نوبت شاخه ها بود که با تمام قدرت حرکت کنند و مثل یک پرنده پرواز کنند. برگ ها خودشان را محکم به شاخه ها چسبانده بودند تا از جایشان کنده نشوند... باور کردنی نبود... آن درخت قدیمی و تنومند، انگار جان پیدا کرده بود و حرکت میکرد... کم کم درخت جلو آمد و به پیامبر نزدیک شد. شاخه های درخت مثل پر پرنده باز شدند و به آرامی روی دوش پیامبر و حضرت علی قرار گرفتند... انگار میخواستند آنها را در آغوش بگیرند... مردم قریش همه ساکت بودند... چیزی را که می دیدند باور نمی کردند... کنده شدن یک درخت از زمین و حرکت آن مثل یک پرنده!! آخر چطور ممکن بود؟ دهان ها همه باز مانده بود... همه با بغل دستی هایشان پچ پچ میکردند... نه دروغ است... من که باور نمیکنم... محمد جادوگر است... این کارها فقط از دست جادوگران بر می آید... بیشترشان جرئت حرف زدن نداشتند، بعد از مدتی سکوت بالاخره یکی از بین‌شان گفت: ای محمد! اگر راست می‌گویی، به درخت بگو نصفش جلوتر بیاید و نصف دیگرش سر جای خودش بماند. پیامبر خدا این دستور را به درخت دادند... باور نکردنی بود. دوباره صداهای عجیب و غریب که این دفعه بلند تر از دفعه قبل بودند شنیده می‌شد... تنه درخت انگار که یک تبر بزررررررگ به آن محکم خورده بود، درست از وسط دو نیم شد. ادامه دارد... جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
ادامه‌ی قصه‌ی معجزه‌‌ی درخت شاخه ها کم کم از هم دورتر شدند و تنه کلفت و محکم درخت هم که حالا از وسط نصف شده بود تعادل خودش را حفظ کرد و به سمت پیامبر به حرکت در آمد تا به ایشان رسید. درخت جوری حرکت میکرد که انگار میخواست دور پیامبر بپیچد... بزرگان قریش از شدت تعجب از جایشان تکان نمی خوردند. بعضی آب دهانشان را محکم قورت می دادند و چشم هایشان را باز و بسته میکردند تا مطمئن شوند بیدارند و خواب نمی بینند. بعضی هم سرهایشان را به زیر انداخته بودند و زیر لب با خود می گفتند: باز هم محمد برنده شد! اما آنها نمی خواستند به این راحتی تسلیم شوند پس باید بازهم بهانه جویی می کردند. برای همین، این بار گفتند: ای محمد! به این درخت دستور بده حالا مثل قبل شود و به سر جایش برگردد. رسول خدا این دستور را هم به درخت دادند و درخت در نهایت احترام، به حرف پیامبر گوش داد و دو نیمه اش را به هم چسباند و همه دیدند که به سر جای اولش برگشت. بزرگان قریش همه ساکت بودند. آنها می دانستند که این اتفاق یک معجزه بود که با قدرت خدایی پیامبر ممکن شد اما مگر میشد این را به زبان بیاورند؟؟ تا حالا یک عمر بت پرستی کرده بودند و با دعوت مردم به بت پرستی کلی از پول های آنها را دزدیده بودند و ثروتمند شده بودند. حالا چطور می توانستند با دیدن یک معجزه، از آن همه پول بگذرند و مسلمان شوند؟؟ همه ساکت بودند و چیزی نمی گفتند. بعد از چند لحظه، یک صدای آشنا از بین جمعیت شنیده شد. صدای کسی که قبل از دیدن این معجزه ها هم به پیامبر ایمان داشت و بعد از دیدن این اتفاقات هم، با شجاعت حرف از ایمانش می زد. حضرت علی، یار همیشگی پیامبر، شروع به صحبت کرد و گفت: لا اله الا الله! ای رسول خدا! من اولین کسی بودم که به شما ایمان آوردم و امروز هم اولین کسی هستم که قبول میکنم که این درخت به دستور شما و با اجازه خداوند برای نشان دادن پیامبری شما خواسته شما را انجام داد. سران قریش با عصبانیت و ناامیدی به هم نگاه می کردند... باز هم نقشه شان عملی نشد... اما آنها باید باز هم بهانه ای می آوردند تا بتوانند کار پیامبر را کوچک و بی ارزش نشان بدهند. پس گفتند: ای محمد! تو جادوگری بزرگ و توانا هستی که کارهای بسیار بزرگ و عجیب را با قدرت جادوگری هرچه تمام انجام می دهی. اما این تنها حرفشان نبود، آنها برای اینکه نشان بدهند که ایمان آوردن حضرت علی هم خیلی اتفاق مهم و خاصی نبوده گفتند: ای محمد! فقط کسانی حرف های تو را قبول میکنند که شبیه علی باشند و مثل او فکر کنند. و نه هیچکس دیگر. و اینگونه بود که گروهی از مردم مکه حتی با دیدن این همه معجزه از پیامبر، باز هم لجبازی می کردند و ایمان نمی آوردن جملات ادبی🧑‍🌾 خاطرات مدرسه 👣 داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠 در کانال داستان مدرسه ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
واژه ها در آتش _ جنیفر ای.نیلسن جنیفر ای. نیلسن از نویسندگان پرفروش نیویورک تایمز در کتاب واژه‌ها در آتش، شما را با خود به گوشه‌ای از تاریخ می‌برد و داستان دختر قهرمانی را روایت می‌کند که برای حفظ هویت و فرهنگ مردم سرزمینش، لیتوانی، ماجراها و خطرات بسیاری را تجربه می‌کند. - داستان و رمان تاریخی نوجوان
لبخند مهتاب _ ژولین اراندا معرفی کتاب: در انتهای جنگ جهانی دوم، ملاقاتی ناخواسته مسیر سرنوشت مردی را تغییر می‌دهد... کتاب لبخند مهتاب اثر خواندنی ژولین آراندا، داستانی هیجان‌انگیز از زندگی مردی به نام پل ورتیون از کودکی تا زمانی است که به دنبال رویا و هدفش می‌رود. این رمان جذاب تا کنون به چندین زبان ترجمه شده است. - داستان و رمان تاریخی
مانستر _ ای. لی. مارتینز در کتاب مانستر نوشتۀ ای. لی. مارتینز، شما با هیولاها آشنا می‌شوید! این رمان داستان دو فردی را به تصویر می‌کشد که ناچارند برای نجات دنیا با اژدهایان، گربه‌سانان و... مواجه شوند. جودی در شیفت شب یک فروشگاه فودپلاس محلی مشغول کار است. با اینکه زندگی فوق‌العاده‌ای ندارد اما سعی می‌کند شاد باشد. زمانی که او داخل یخچال یک یتی بزرگ را مشغول خوردن بستنی می‌بیند، زندگی‌‌اش به طور خطرناکی با زندگی مانستر پیوند می‌خورد. - داستان و رمان طنز