🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🇮🇷🇮🇷
🇮🇷
🌷رمان بسیار جذاب، مستند، واقعی، از جنس گاندو، و امنیتی #عاکف
👈جلد اول (سری اول)
✍ قسمت ۸۷ و ۸۸
وارد فرودگاه که شدم کارام و خیلی زود رسیدم. از قبل بچه ها با ماشین اومدن دنبالم البته.
سوار شدم و من و بردن اداره. رفتم دفترم و درو پشت سرم قفل کردم.
با بچه های برون مرزی یه ارتباط امن محرمانه و تایید شده گرفتم و خبرای خوبی رو بهم رسوندن و امیدوارکننده بود.
یه زنگ زدم به فاطمه گفتم :
_من اداره هستم.
خیالش جمع شد.
عصر همون روز که توی اداره بودم خبر فوری و فوق سری اومد روی کارتابلم که از طرف ۵۸۰ بود که گفت:
_متی با اون استاد ایرانی دارن وارد ایران میشن.
پروازشون و بررسی و پرس و جو کردم،
دیدم فردا صبح ایرانن. اون شب خونه نرفتم و موندم اداره.
صبح یه تیم فرستادم ،
زیرنظر بگیرنشون و ببینن متی و اون استاد ایرانی کجا میرن. استاد ایرانی به محض رسیدن به ایران از متی والوک جدا شد و رفت خونه خودش.
بچه هامون زیر نظر داشتنش.
متی والوک هم رفت یه هتل توی تهران.
به بچه ها گفتم خونه استاد ایرانی رو زیر نظر بگیرید. تمام ورودو خروج خودش و خانوادش کنترل بشه.
متی هم که کلا زیرنظر بود.
اون روز بچه هایی که مستقر بودن حوالی کوچه و محل زندگی استاد ایرانی، به یکیشون بیسیم زدم اعلام موقعیت و وضعیت گرفتم ازش . وضعیت و مثبت و رفت و آمدهارو سایلنت ارزیابی کرد.
گفتم:_من میام اونجا.
با ماشین رفتم خونه استاد ایرانی.
در زدم. طفلک تا فهمید منم انگار یه دیوار آوار شد ریخت روی سرش. رفتم
بالا و باهاش صحبت کردم.
گفتم :_هراتفاق و حرفی که بین تو و اون مرد توی هتل رد و بدل شد بهم بگو چی
بود. تو با دونفر دیدار داشتی. یکی متی و دومی هم که اسمش استیو لوگانو هست و ما میدونیم کیه و چیکارس.
سر صحبت و باز کرد و گفت:
_استیو لوگانو بهم گفت ما یه شرکت داریم که دنبال استخدام متخصصهای ایرانی در حوزههای صنعتی مکانیکی و علمی هست!!!!! و میخواد اونهارو توی واحدهای صنعتی و مکانیکی و بهداشتی و مواد غذایی و...ازشون استفاده کنه!!!.
یه نگاه بهش کردم و گفتم:
+اسم کسی رو بهت گفتند؟ بهت گفتند که دنبال چه اشخاصی هستند و چی میخوان؟؟؟
_اسم آره ولی اول از همه ازم خواست خودم برم موقعیت این چندنفری که اسمشون و بهم دادن، اسم دقیقشون و شماره تلفنشون و آدرسشون و رزومه های کاریشون و جمع کنم و این اطلاعات و بدم به متی و متی این افراد رو از بین همه ی انتخاب شده ها، بعضی هاشون و انتخاب کنه و من هم باهاشون ارتباط اولیه رو برقرار کنم و هم اینکه یک جلسه ای بزارم تا این افرادایرانی با متی یک ملاقات داشته باشن!!!!.
بین حرفاش اینجا بود ،
که دیگه متوجه شدم و #یقین پیدا کردم که دشمن میخواد در #مراکز_علمی مون اینبار هم #نفوذ کنه و با #نخبه_هامون ارتباط بگیره و اونارو توی #دام خودش قرار بده و یا #حذف_فیزیکی کنه یا اونها رو ببره کشوره خودشون.
اینجا بود که دیگه یقین پیدا کردم...
که کار حریف کار علمی نیست و بلکه فراتر از کار علمی هست و مقاصد شومی داره.
چون توی سال های قبل ،
ماموران CIA در قالب مسائل علمی اومده بودند تهران که در ادامه عرض میکنم.
🇮🇷✌️چون ایران جایگاه #علمی_بالایی رو توی این سال ها تونسته کسب کنه. حتی خیلی از جشنوارههای علمی رو جلوش تشکیلات امنیتی کشور میگرفت و نمیزاشت برگزار بشه. چون در اون دانشمندان ما لو میرفتند.
خلاصه این همه امام خامنهای میفرماید:
_ #نفوذ دلیلش هم اینه که در رفت و آمدهای علمی به دانشگاه های ایران، دشمن میتونه نخبگان مارو شناسایی و اونهارو فریب بده و اثرات سوء برای کشور داشته باشه.
☆یه نمونش و میگم و رد میشم...
حدودا سال ۹۲ بود که از بالا دستور اومد بررسی کنید این رفت و آمدهایی که از
خارج از کشور به دانشگاه های ایران انجام میشه، در چه زمینه ای هست و افراد اون واقعا آیا علمی هستند؟؟
با بررسی هایی که من و دوستانم
در مجموعه ی خودمون داشتیم، باید عرض کنم تمام کسانی که میاومدن،به دانشگاههای ایران، کارشناسان سرویس جاسوسی تروریستی CIAآمریکا بودند!!!.
بگذریم....
به استاد ایرانی گفتم:
+تو اسم اون چند نفرو بهم بگو.
کاغذو خودکار در آوردم اسمشون و گفت و نوشتم.
خیلی ترسیده بود این استاد ایرانی.
اسم چهارنفری رو که استیو لوگانو افسر اطلاعاتی آمریکا بهش داده بود و بهم گفت.
حرفامون تموم شده بود.
بهش گفتم:
_استاد، نگران هیچچی نباش. شما داری محافظت میشی. فقط حواست باشه گاف ندی. ضمنا نخواه که از ترس بپیچونی و.....
✍ادامه دارد....
┏⊰✾✿✾⊱━━━─━━━━┓
جملات ادبی🧑🌾
خاطرات مدرسه 👣
داستانهای مرتبط با مدرسه 🏠
در کانال داستان مدرسه
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh