eitaa logo
داستان مدرسه
554 دنبال‌کننده
374 عکس
217 ویدیو
107 فایل
جملات ادبی خاطرات مدرسه داستانهای مرتبط با مدرسه خلاصه عضو شو😉
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان_اخلاقی_توبه_نصوح 👇قسمت_دوم وى راهى نزدیک را به آنها نشان داده و آنها موقع حرکت هر کدام به نصوح احسانى کردند و او در آنجا قلعه اى بنا کرده و چاه آبى حفر نمود و کم کم در آنجا منازلى ساخته و شهرکى بنا نمود و مردم از هر جا به آنجا آمده و در آن محل سکونت اختیار کردند، همگى به چشم بزرگى به او مى نگریستند رفته رفته، آوازه خوبى و حسن تدبیر او به گوش پادشاه آن عصر رسید که پدر آن دختر بود. از شنیدن این خبر مشتاق دیدار او شده، دستور داد تا وى را از طرف او به دربار دعوت کنند. همین که دعوت شاه به نصوح رسید، نپذیرفت و گفت: من کارى و نیازى به دربار شاه ندارم و از رفتن نزد سلطان عذر خواست. مامورین چون این سخن را به شاه رساندند شاه بسیار تعجب کرد و اظهار داشت حال که او نزد ما نمی آید ما مى رویم او را ببینیم. پس با درباریانش به سوى نصوح حرکت کرد، همین که به آن محل رسید به عزرائیل امر شد که جان پادشاه را بگیرد، پس پادشاه در آنجا سکته کرد و نصوح چون خبردار شد که شاه براى ملاقات و دیدار او آمده بود، در مراسم تشییع او شرکت و آنجا ماند تا او را به خاک سپردند.... و چون پادشاه پسرى نداشت، ارکان دولت مصلحت دیدند که نصوح را به تخت سلطنت بنشانند. چنان کردند و نصوح چون به پادشاهى رسید، بساط عدالت را در تمام قلمرو مملکتش گسترانیده و بعد با همان دختر پادشاه که ذکرش رفت، ازدواج کرد. روزی دربارگاهش ‍ نشسته بود٬شخصى بر او وارد شد و گفت چند سال قبل، میش من گم شده بود و اکنون آن را نزد تو یافته ام، مالم را به من برگردان. نصوح گفت : درست است و دستور داد تا میش را به او بدهند. مردگفت: چون میش مرا نگهبانى کرده اى هرچه از منافع آن استفاده کرده اى، بر تو حلال ولى باید آنچه مانده با من نصف کنی. گفت: درست است و دستور داد تا تمام اموال منقول و غیر منقول را با او نصف کنند. آن شخص گفت: بدان اى نصوح، نه من شبانم و نه آن میش است بلکه ما دو فرشته براى  آزمایش تو آمده ایم. ✔️ تمام این ملک و نعمت٬ اجر توبه راستین و صادقانه ات بود که بر تو حلال و گوارا باد، و از نظر غایب شدند...✔️ ✨به همین دلیل به توبه واقعی و راستین، "توبه نصوح" گویند.✨ در قرآن هم داریم: ‌ ‌ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَّصُوحًا عَسَى رَبُّكُمْ أَن يُكَفِّرَ عَنكُمْ سَيِّئَاتِكُمْ وَيُدْخِلَكُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ / 8 : تحريم ترجمه اي كساني كه ايمان آورده ايد ، به سوي خداوند توبه كنيد ــ توبه اي خالصانه . اميد است كه پروردگارتان گناهان شما را بزدايد و شما را به بهشت ها و باغ هايي درآورد كه از زير [ابنيه و درختان] آن ها، جوي ها روان است ... 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فقیر وغنی چه کسانی هستند؟؟!!! 💥متنی تامل برانگیز (منتسب به ایلان ماسک) درباره فقیر و غنی واقعی ایلان ماسک  توضیح میدهد چرا دخترش نمی تواند با یک مرد فقیر ازدواج کند؟! چند سال پیش کنفرانسی در ایالات متحده در مورد سرمایه گذاری و امور مالی برگزار شد. یکی از سخنرانان، ایلان ماسک بود و در جلسه پرسش و پاسخ، سوالی از او پرسیده شد که همه را به خنده انداخت. اگر او، یعنی ثروتمندترین مرد جهان، می توانست بپذیرد که دخترش با یک مرد فقیر یا متواضع ازدواج کند. اما پاسخ او می تواند چیزی را در همه تغییر دهد. ایلان ماسک می گوید اول از همه، این را درک کنید ثروت به معنای داشتن حساب بانکی چاق نیست. ثروت در درجه اول توانایی خلق ثروت است. مثال: کسی که در لاتاری یا قمار برنده می شود. حتی اگر 100 میلیون برنده شود، یک مرد ثروتمند نیست: او یک مرد فقیر با پول زیاد است. به همین دلیل است که 90 درصد میلیونرهای لاتاری بعد از 5 سال دوباره فقیر می شوند. شما افراد ثروتمندی هم دارید که پول ندارند. مثال: اکثر کارآفرینان. آنها در حال حاضر در مسیر ثروت هستند، حتی اگر پولی نداشته باشند، زیرا در حال توسعه هوش مالی خود هستند و آن ثروت است. ▫️فقیر و غنی چه تفاوتی با هم دارند؟ به بیان ساده: ثروتمند ممکن است بمیرد تا ثروتمند شود، در حالی که فقیر ممکن است بکشد تا ثروتمند شود. ▫️اگر جوانی را دیدید که تصمیم دارد تمرین کند، چیزهای جدید بیاموزد، سعی می کند دائماً خود را بهبود بخشد، بدانید که او مرد ثروتمندی است. ▫️ اگر جوانی را دیدید که فکر می‌کند مشکل از دولت است و فکر می‌کند ثروتمندان همه دزد هستند و مدام انتقاد می‌کند، بدانید که او یک مرد فقیر است. ▫️ ثروتمندان متقاعد شده اند که فقط به اطلاعات و آموزش نیاز دارند تا پرواز کنند، فقرا فکر می کنند که دیگران باید به آنها پول بدهند تا بلند شوند. 💡 در خاتمه، وقتی می گویم دخترم با مرد فقیر ازدواج نمی کند، من در مورد پول صحبت نمی کنم. من در مورد توانایی ایجاد ثروت در آن مرد صحبت می کنم. ببخشید که این را گفتم، اما بیشتر جنایتکاران مردم فقیر هستند. وقتی جلوی پول می‌روند، عقلشان را از دست می‌دهند، به همین دلیل دزدی می‌کنند، دزدی می‌کنند و غیره... برای آنها این یک لطف است، زیرا نمی‌دانند چگونه می‌توانند به تنهایی درآمد کسب کنند. یک روز نگهبان یک بانک کیسه ای پر از پول پیدا کرد، کیف را گرفت و رفت تا آن را به مدیر بانک بدهد. مردم به این مرد احمق می گفتند، اما در واقع این مرد فقط یک مرد ثروتمند بود که پول نداشت. یک سال بعد، بانک به او پیشنهاد شغلی به عنوان پذیرش داد، 3 سال بعد او مدیر مشتریان شد و 10 سال بعد مدیریت منطقه ای این بانک را بر عهده گرفت، او صدها کارمند را مدیریت می کند و پاداش سالانه او بیش از مبلغی است که می توانست داشته باشد.  دزدیده شده. ثروت اول از همه یک حالت ذهنی است.             پس... شما ثروتمند هستید یا فقیر؟ 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
داستان مدرسه
در آن ایام رؤسای قبایلی که مطیع وی بودند از آسیای صغیر اخراج می شدند نواحی متصرفی پسرانش مورد حمله و
داستان تیمور گورکانی فصل بیست و ششم جنگ سه ساله الحمد وضعی که فاتح تاتار با آن مواجه گشت وضع خاصی بود زیرا برای رسیدن به دشمنان غربی تیمور باید هزار میل راه بپیماید در آن جا مرزهای دشمن اگر بشود چنان گفت به خط درازی به شکل نیم دایره از کوههای قفقاز تا بغداد کشیده می شد این خط به شکل کمان تا شده ای بود که تا وسط آن به طرف عقب بر میگشت و سپاهیان تاتار که از جاده ی بزرگ خراسان پیش میرفتند از آخر قسمت پردار تیر به طرف سر تیر و وسط کمان جلو می.آمدند این پیشرفت تیمور به طرف مغرب عیناً پیشرفت ناپلئون در سال ۱۸۱۳ به طرف شرق شبیه بود ناپلئون در آن تاریخ بر ضد متحدینی پیش میرفت که به طور نیم دایره در برابر وی قرار داشتند. این حرکت پیش از جنگ لایپزیک اتفاق افتاد یعنی پیش از آن عقب نشینی هولناک و در عین حال درخشان به طرف پاریس که پیشوای فرانسه را در هم شکست و امپراتوری اول فرانسه را منقرض ساخت فاتح تاتار عیناً مانند ناپلئون سپاهیانی مجرب و کارآزموده را خود شخصاً در برابر دشمنهای پراکنده اداره میکرد اما ممالکی که تیمور و ناپلئون از آن می گذشتند به هم شبیه .نبودند ناپلئون از زمینهای حاصل خیز اروپا از میان جاده های هموار و متعدد از کنار ده های آباد میگذشت اما تیمور باید از رودخانه ها  و کوه ها و باتلاقها و صحراهای آسیای غربی بگذرد تیمور فقط از دو سه راه میتوانست عبور کند و همین که یک راهی را بر میگزید ناچار باید آن را تا پایان ادامه دهد در کنار این جادههای اصلی قلعه ها و سنگرهایی م نگاه کند بودند که مأمورین مسلح از آنها دفاع میکردند تیمور باید مرتب به تقویم و از محصول گندم و چراگاه اسبان خبر بگیرد بعضی از ممالک سر راه تیمور در زمستان غیر قابل عبور بودند و پاره ای دیگر به واسطه ی گرمای طاقت فرسا در تابستان بسته می شدند، خود ناپلئون هم به واسطه ی گرمای جانکاه سوریه و قلعه ی مستحکم عکا ناچار شد برگردد و همین سوریه و عکا در سر راه تیمور هم بودند. در طول آن نیم دایره ی مرزی دوازده دسته سپاهیان مختلف انتظار تیمور را می کشیدند. گرجی های سلحشور از پناهگاههای قفقاز بیرون آمده بودند. ترک ها سر چشمه ی فرات را در تصرف داشتند قره یوسف با ترکمنهای خویش در جستجوی شکار میگشت. سوریه در تصرف سپاهیان نیرومند مصری بود. همین قسم مصریان بغداد را نیز در دست .داشتند اگر تیمور به بغداد میرفت ممکن بود سپاهیان ترک از پشت سر یعنی از طرف شمال به وی حمله کنند و اگر به طرف ترکان در آسیای صغیر توجه میکرد. مصریان میتوانستند از عقب بر وی بتازند با این وصف مسلم بود که تیمور نمیتوانست ابتدا به سنگرهای ترکان در اروپا راه بیابد به همین قسم قادر نبود که به پای تخت ممالیک مصر بتازد و خلاصه این که، تیمور نمی توانست به هیچ یک از آن دو سلطان بزرگ حمله ور شود و آنان را جنگ بکشد در صورتی که هر دوی آن ما قادر بودند هر موقعی که بخواهند به آسیا بتازند. ۱ ۱ - مشکلات و موانع لشکرکشی تیمور عملاً در حملات جنگ سابق متفقین مشهود گردید. سپاهیان وی کمی از ارضروم جلوتر رفته بودند که ناگهان ارتش بریتانیا نزدیک بغداد در قسمت جنوبی مجبور به تسلیم شدند در قسمت سوریه، تقریباً دو سال تمام عربهای لارنس و ارتش بریتانیا برای تسخیر دمشق می.جنگیدند در صورتی که ارتش مهاجم متفقین نیروی دریایی در پشت سر خود داشتند و متفقین از ترکانی که در سالهای  مهمتر از همه مسئله ی آب بود لشکر تیمور کاروان شتر آبکش داشت به علاوه تیمور پیلان را نیز آورده بود ولی قسمت عمدهی سپاهیان تیمور از سواره نظام تشکیل مییافت و هر مردی یک اسب هم یدک میکشید برای راه بردن پنجاه هزار تا دویست و پنجاه هزار اسب البته اطلاعات مربوط از وضع ممالک سر راه ضرورت داشت. تیمور مرتب از تجار و علمای جغرافی ملازم اردو پرسش مینمود و با آنان مشورت میکرد و پیشقراولان وی اخبار لازم را به او میرسانیدند و وضع دشمن و وضع محیط را خبر میدادند و مقدم بر کارشناسان جاسوسان نیز از مرزها اطلاعاتی می فرستادند. در ابتدا تیمور با حرمسرا حرکت میکرد سارای خانم و دو شاهزاده خانم دیگر و چند نوه پسری همراه می.آمدند جاده ی اصلی خراسان به این قسم جلالِ تیمور را در ضمن، افسران شهر تبریز را پایگاه عملیات نظامی غرب قرار دادند و دشت قرا باغ آسایشگاه و چراگاه اسبان یدکی شد تیمور هم سرگرم کاغذپرانی گشت. ابتداء هیئتی نزد خان تاتاری به نام ایدیکو فرستاد این خان در استپهای روسیه حکومت میکرد خان ایدیکو پاسخ عجیبی برای تیمور فرستاد. پاسخ وی چنین بود ای تیمور !خداوندگار از دوستی سخن میگویی من بیست سال در دربار تو بودم و حیله های تو را میدانم و تو را خوب میشناسم فقط شمشیر به دست میتوان با تو دوست شد.
با این حال تاتارهای استپ بیطرف ماندند و از سر راه تیمور کنار رفته داخل کشمکش .نشدند تیمور نامهای مؤدبانه به سلطان بایزید ایلدرم (صاعقه امپراتور ۱۹۱۸ - ۱۹۱۵ یگانه مدافع آن نواحی بودند تجهیزات بهتر و و بیشتر .داشتند اما ترکان زمان تیمور بالنسبه خیلی قویتر از تیمور بودند و متحدینی مانند ممالیک - چرکسها - گرجیها و ترکمنها به آنان کمک میکردند و چنان که میدانیم اینها مردمان نیرومندی بودند و علاوه بر این عربهای سوریه هم دشمن تیمور و دوست ترکها به شمار می آمدند مؤلف ۱ - بایزید پسر سلطان مراد اول از سلاطین نامی آل عثمان معاصر با تیمورلنگ بود که قسمتی از بالکان را فتح ،کرد، شهر قسطنطنیه را محاصره نمود و به این شرط دست از محاصره برداشت که رومیان در آن شهر مسجد ترک نگاشته خواهش کرد به قرا یوسف ترکمان و سلطان احمد کمک نکند در صورتی که قرایوسف و سلطان احمد فرمانروای بغداد خود را تحت حمایت بایزید قرار داده جزء متحدین او بودند تیمور تا آن موقع با سلطان بایزید جنگ شخصی نداشت. تیمور نیروی نظامی ترکان را احترام مینهاد و شاید هم بی میل نبود که اگر آنان در اروپا باقی بمانند اصلا متعرض آنها نشود. پاسخ بایزید صلح آمیز نبود چون محتویات نامهی او چنین بود: «ای سگ ملعون موسوم به ،تیمور بدان و آگاه باش که ترکان عادت ندارند دوستان پناهنده را پناه ندهند و یا از جنگ با دشمنان بگریزند و یا به دروغ و حیله و مکر مکاران تسلیم شوند. این پاسخ بایزید سبب شد که تیمور جواب حاضر و چسبانی برای وی بفرستد. تیمور این مرتبه به آن موضوع اشاره کرد که پادشاهان عثمانی از نژاد ترکمانهای صحراگرد میباشند و سپس چنین گفت گرچه من میدانم ترکمنها هیچگاه شعور تشخیص قضایا را نداشته اند ولی در هر حال بایزید باید بداند که پیلان ما او و سپاهیان او را در هم میشکنند و اگر باز هم به جنگ ما بیاید البته پشیمان میشود.» بایزید در جواب تیمور خلاصه ای از فتوحات و سوابق خویش نگاشته، یادآور شد که وی شهسوار اسلام و فرزند شهید و فاتح قلاع کافران در اروپا میباشد. بایزید در پایان چنین اظهار داشت مدتها بود میخواستیم با تو بجنگیم و سپاس خدای را که اکنون به مراد خود رسیدیم اگر تو به جنگ ما نیایی ما تا سلطانیه تو را تعقیب می کنیم تا معلوم شود چه کسی از فتح سربلند میشود و چه کسی از شکست خوار می گردد.» ظاهراً فاتح تاتار به این نامه ی اخیر پاسخ فوری نداد ولی بعداً به بایزید نوشت که اگر قرا یوسف و سلطان احمد را تسلیم کند با او جنگ نخواهد شد. بایزید چنان پاسخ تند و زننده ای فوراً برای تیمور ارسال داشت که مورخین بسازند و بایزید را خلیفه و فرمانروا بدانند و سالانه مبلغی باج بدهند سرانجام بایزید به دست تیمور مغلوب و اسیر گشت و هشت ماه پس از اسارت در اسکی شهر .مرد .مترجم تیمور جرأت نقل آن را نکرده اند همین قدر مسلم است که بایزید نام خود را با آب خط درشت بالای نامه نگاشت و نام تیمور را با مرکب سیاه به خط ریز در طلا به پایین رقم زد در ضمن از سایر مطالب زننده ای که در آن نامه دیده میشد یکی هم این بود که ای تیمور لنگ به زودی زنت را... این قسمت اخیر پیرمرد تاتار را بسیار خشمگین کرد. در همان موقع که این مکاتبات خصومت آمیز جریان داشت تیمور کارهای انجام داد. اول این که بانوان حرمسرا و درباریان را از طریق امن به سلطانیه روانه کرد سپس قسمت مهم نیروی خویش را برای مجهز ساختن به قراباغ روانه کرد و هنگهای جداگانه ای را بر ضد گرجیهای قفقاز از سمت راست مأمور نمود و مجدداً از میان جنگل گذشته درختها را بریدند و راه باریکی احداث کرده عبور نمودند. سپاهیان مسیح را که سر راه آنان بودند متلاشی ساختند و شهر و ده را با آتش و شمشیر ویران کردند کلیساها را آتش زدند و حتی تاکستان ها را از بن برکندند این دفعه دیگر هیچ صحبتی از متارکه و مهلت به میان نمی آمد و برعکس سالهای پیش جز شمشیر و آتش چیزی دیده نمیشد تیمور در برابر دشمنهای متحد، رحم و شفقت نمیشناخت آری قرن پانزده میلادی به این طریق آغاز شد و همین که تدریجاً برفها ذوب گشت تیمور به طرف آسیای صغیر رهسپار گشت و از دره ی ارضروم گذشت و در وسط تابستان سال ۱۴۰۰ میلادی تمام شهرهای آسیای صغیر سیواس به تصرف تیمور درآمد. سیواس کلید آسیای صغیر محسوب میشد. پیش آهنگان سپاه ترک با عجله میگریختند و سپاهیان تاتار زیر برج و باروی سیواس نقب میزدند و تیر می گذاردند سپس نیرها را آتش میزدند و خواه ناخواه برج و باروها فرو میریخت سیواس تسلیم شد و مسلمانان از قتل عام معاف گشتند اما چهار هزار سوار ارمنی ١- سیواس مرکز استان سیواس واقع در کنار رود قزل ایرماق در آسیای صغیر مدتی پایتخت سلاطین سلجوقی بوده و اکنون با راه آهن به آنقره متصل میباشد .مترجم 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
که با تاتارها جنگیده بودند در خندق شهر زنده زنده در آتش سوخته شدند تیمور دستور داد استحکامات شهر تجدید .شود. سپس ترکمنهایی که دسته دسته سر راه تیمور بودند متفرق گشتند و تیمور با عجله به طرف ملاطیه رفت و در همان روزی که فرماندار ترک آن شهر از یکی از دروازه های شهر میگریخت، تیمور به پشت دروازه ی دیگر رسید. آن گاه به جای این که در آسیای صغیر پیش برود سپاه یان خود را رو به جنوب به طرف سوریه پیش برد امیران تیمور دسته جمعی نزد وی آمده اعتراض کردند. آنها یک سال پیش هند را گشوده بودند و از آن موقع تا به حال دو هزار میل راه پیموده سرگرم جنگهای دیگر گشته اند. امیران یادآور می شدند که شمار دشمنان در سوریه از حد افزون است و شهرهای سوریه قلعه های مستحکم دارند و مردان و اسبان فرسوده تیمور بر این مشکلات چیره نمیشوند ی تیمور به این حرفها گوش نمیداد و فریاد میزد که فزونی عده هیچ است. سرانجام اراده ی آهنین وی غالب آمده و لشکریان به طرف سوریه عزیمت کردند. تیمور عین تاب را مسخر کرد و سپاهیان مصری را در حلب منتظر خود دید در این جا تیمور از عجله ی خود کاست و روزانه آهسته آهسته حرکت نمود گاه در اطراف اردوگاهها خندق میکند و گاه سنگر میساخت مردم سوریه و سپاهیان ممالیک این رفتار تیمور را علامت ضعف دانسته از شهر بیرون آمدند و تیمور هم که این را می خواست در خارج حلب به استقبال آنها شتافت. سپاهیان تاتار از سنگرها بیرون جستند و به دشمن حمله آوردند از پیلان قلعه ای درست کردند، تیراندازان و آتش افروزان در پناه پیلان مشغول به کار شدند. ممالیک و سپاهیان سوریه شکست خورده گریختند تاتارها حلب را گرفته و قلعه ی آن را ویران ساختند و در ژانویه ۱۴۰۱ به طرف دمشق شتافتند. دمشق از در صبح در آمد به امید این که بعداً سپاهیانی برسند و آن شهر را نجات بدهند پیشنهاد دمشق پذیرفته شد و تاتارها از آن شهر عبور کردند. اما ناگهان از پشت سر مورد حمله ی مصریان و سپاهیان سوریه واقع گشتند. در آغاز، اوضاع درهم و برهم گشت اما تیمور به زودی اسلوب دیرین خود را به کار برد و میدان را تصفیه نمود. تیمور خشمگین از میدان به طرف دشمن تاخت و آن شهر را به باد قتل و غارت داد. پس از آن در دمشق حریق رخ داد و چند روز ادامه یافت و اجساد کشتگان در آتش سوخت. بقیه ی سپاهیان مصری که زنده ماندند به فلسطین گریختند به فرمان پادشاه مصر و برای جلوگیری از پیشرفت تیمور آخرین اقدام به عمل آمد. یکی از حشاشین مقداری حشیش صرف کرده خنجر به دست رو به فاتح لنگ آورد تا مگر او را بکشد ولی این تدبیر هم سودی .نداد مردک تیره روز دستگیر شد و او را قطعه قطعه کردند. در همان موقع که دمشق میان آتش و خون غوطه می خورد شکل یکی از گنبدهای شهر توجه تیمور را جلب کرد و دستور داد نقشه ی آن را آماده سازند این گنبد که بر روی گوری بود به خوبی از صحرا دیده میشد و به صورت جسم پهن گرد و نوک تیزی بود که تاتار با آن شکل آشنایی داشتند این گنبد از قاعده بزرگ می شد و بالا می رفت و ناگهان نوک تیزی پیدا میکرد در واقع گنبد به شکل انار بود. ظاهراً این گنبد به هیچ یک از کارهای معماری سابق شباهت نداشت و برجستگی و عظمت آن فاتح تاتار را مجذوب ساخت. این گنبد گرد پهن و توپر ،دمشق که در آتش سوخت و نابود گشت در آینده نمونه ی گنبدهای عمارات تیمور و اخلاف او شد یک قرن بعد به هند منتقل شد و گنبد تاج محل و کاخهای مغول مطابق آن تهیه گشت. گنبدهای تمام کلیساهای روسیه به آن شکل است. پایان قسمت بیست و ششم 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
💥💥💥 🔆نسبت دزدى به امام‏ صادق عليه السلام يكى از حج گزاران در مدينه خوابيده بود هنگامى كه از خواب برخاست كيسه پول خود را نديد، خيال كرد كسى كيسه را دزديده است، حضرت صادق‏ عليه السلام را ديد كه نماز مى ‏خواند و آن حضرت را نمى ‏شناخت، به او در آويخت و گفت: اَنْتَ اَخَذْتَ هِمْيانی( تو كيسه پول مرا بردى) امام‏ عليه السلام فرمودند: ما كانَ فِيهِ (چه چيزى در آن بود) گفت هزار دينار در آن بود. امام‏ عليه السلام او را به منزل بردند و هزار دينار به او مرحمت نمودند، آن شخص پول‏ها را گرفت به خانه‏ اش برگشت، وقتى كه داخل خانه شد پول خود را پيدا كرد، دوباره خدمت امام‏ عليه السلام رسيد و عذرخواهى كرد و مبلغ را به آن حضرت برگردانيد، ولى امام صادق‏ عليه السلام نپذيرفت و فرمودند: شَيْى‏ءٌ خَرَجَ مِنْ يَدى لا يَعُودُ اِلَىَّ (چيزى كه از دست ما بيرون رفت به ما بر نمى ‏گردد) وقتى كه از منزل امام خارج شد، پرسيد كه اين منزل كيست؟ گفتند منزل امام جعفر صادق ‏عليه السلام است گفت: فقط اينگونه اعمال بزرگوارانه مى‏ تواند از چنين اشخاصى صادر شود. شايد علت اينكه امام‏ عليه السلام پول را بدون چون و چرا دادند، بخاطر اين است كه به جد بزرگوارش رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم تأسى كردند كه روزى يكى از افراد نادان، رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم را در بازار ديد، و خواست مردم را نسبت به آن حضرت بدبين كند لذا با صداى بلند گفت اى محمد صلى الله عليه وآله وسلم چرا بدهى خود را نمى ‏دهى، ؟ حضرت فرمودند: كدام بدهى آن مرد گفت: عجب، انكار مى ‏كنى؟ قصد دارى كه بدهى خود را ندهى؟ رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم بلا فاصله فرمودند: طلب تو چقدر است، گفت فلان مقدار، آن حضرت مبلغ را داد و مرد پول را گرفت و رفت، لحظاتى بعد برگشت و پول را به حضرت برگردانيد، و عرض كرد، شما كه به من بدهكار نبودى، چرا مبلغ درخواستى‏ ام را دادى، پيامبر اسلام‏ صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: مردم نمى ‏دانند كه من به تو بدهكار نيستم، اگر اين صحنه را ببينند، بعضى گمان مى‏ كنند كه من حق تو را غصب كرده ‏ام و نسبت به پيامبرى من بدگمان مى ‏شوند. همچنين در حديثى اميرالمؤمنين على ‏عليه السلام فرمودند: اِذا حَضَرَتْ بَلِيَّةٌ فَاجْعَلُوا اَمْوالَكُم دُونَ اَنْفُسِكُم... (هر گاه بلائى پيش آمد مال و دارايى را فداى جانتان كنيد و هنگامى كه حادثه‏ اى رخ داد جان را فداى دين كنيد و بدانيد نابود (حقيقى) كسى است كه دينش از دست برود و غارت زده (حقيقى) كسى است كه دينش را ربوده باشند. 📚احادیث الطلاب ص 712 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
من فرزند دو نفرم 👪 *روزی که فهميدم من فرزند دو نفرم!* : در را زد و و وارد اتاق شد. مدير يکی از بخشهای ديگر موسسه بود. يک فرم استخدامی پر شده دستش بود ، و بعد از حال و احوال مختصری فرم را داد دست من و گفت: نگاه کن اين چه جالبه! کمی بالا و پايين فرم را نگاه کردم. به نظرم يک فرم معمولی می آمد حاوی مشخصات خانمی که برای استخدام مراجعه کرده بود. پرسيدم: چیش جالبه؟ گفت: مشخصات فردیش رو ببين! شروع کردم به زير لب خواندن مشخصات فردی نام ...... نام خانوادگی ..... تا رسيدم به آنجا که نوشته بود فرزند : ...... ديدم جلويش نوشته: " رضا و پروين ! " چند لحظه مکث کردم! مکث مرا که ديد لبخندی زد و گفت: ببين من هم به همين جا که رسيدم مثل تو مکث کردم بعدش به خانم متقاضی گفتم: " چه جالب! دو تا اسم نوشته ايد! " صدايش را صاف کرد و جواب داد: انتظار داشتيد يک اسم بنويسم!؟ خب من فرزند دو نفر هستم نه فرزند يک نفر! چند لحظه به فکر فرو رفتم. به ياد آوردم که هميشه هنگام پر کردن فرم ها بدون مکث و اتوماتيک جلوی قسمت " فرزند: ... " فقط يک اسم می نوشتم نام پدرم " جمشید " چطور تا به حال به چنين چيزی فکر نکرده بودم!؟ چقدر واضح بود اين و چقدر غفلت انگیز! حس عجيبی پيدا کردم. يک ملغمه‌ای بود از تعجب غافلگير شدن حس بعد از يک کشف مهم و تامل برانگيز! و کمی که زمان می گذشت مقداری هم عصبانيت! عصبانيت از دست خودم! چطور از چيزی تا اين حد بديهی روشن و آشکار اين همه سال غافل بوده‌ام!؟ بعداز چند روز ... فرم را پر کردم و دادم دست متصدی پشت باجه مشخصات مرا يک به يک وارد کامپيوتر مقابلش می کرد! درعين حال با اين که خيلی روشن و مشخص نوشته بودم قبل از تايپ هر قسمت يک بار هم موارد را با صدای بلند تکرار می کرد و منتظر تاييدم می ماند! نام!؟ نام خانوادگی ام!؟ تا رسيد به قسمت " فرزند:... " که من مقابل آن نوشته بودم: " جمشید و منیژه " مکثی کرد انگار يک چيزی طبق روال معمول نباشد. قبل از اين که فرصت کند چيزی بپرسد ، صدايم را صاف کردم سينه‌ام را جلو دادم و با حالتی حق به جانب گفتم: خب می دانيد، آخر من فرزند دو نفر هستم! فرزند يک نفر که نيستم...! چه اندازه زیبا و اندیشه بر انگیز و دلنشین است! بیاییم نقش مادران و زنان را پر رنگ تر کنیم! بیاییم از این پس این حقیقت زیبا را بنویسیم! هرگز هرگز یادتان نرود که شما فرزند دو نفر هستید! فرزند ......❣ و♥️ ...... *لطفاً برای همه بفرستید!* 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
28.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
هدایت شده از Ltms
به بزرگترین مجموعه دانش‌آموزی در بپیوندید. 🌺دریافت ، و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇 کلاس اولی ها 👇👇👇 @tadriis_yar1 کلاس دومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar2 کلاس سومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar3 کلاس چهارمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar4 کلاس پنجمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar5 کلاس ششمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar6 کلاس هفتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar7 کلاس هشتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar8 کلاس نهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar9 کلاس دهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar10 کلاس یازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar11 کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar12 کانال کلی برای معلمان @tadriis_yar کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات @ltmsme کانال ایده و نقاشی و داستان @naghashi_ghese
هدایت شده از Ltms
پکیج دوم تبلیغات با سلام و عرض ادب بنا به درخواست دوستان و همکاران و اولیا گروه درسی پایه های مختلف درسی تشکیل می‌شود. لینک را به همکاران گرامی بدهید . پایه اول دبستان https://eitaa.com/joinchat/2838561015C9b93b1c1bd پایه دوم دبستان https://eitaa.com/joinchat/2346058024C62b0905ada پایه سوم ابتدایی https://eitaa.com/joinchat/2348548343Ccc7ed234f2 پایه چهارم دبستان https://eitaa.com/joinchat/3129409822C99b9231cd9 پایه پنجم ابتدایی https://eitaa.com/joinchat/4038852895C73efe08774 پایه ششم ابتدایی https://eitaa.com/joinchat/2426208538C231a05d739 پایه هفتم متوسطه https://eitaa.com/joinchat/3152085278Cb69fdb9dd1 پایه هشتم متوسطه https://eitaa.com/joinchat/2360607016Cd3b70332c6 پایه نهم متوسطه https://eitaa.com/joinchat/2469003546C8ef86ce53b برای رفاه حال همکاران عزیز گروه ضمن خدمت فرهنگیان نیز ایجاد گردید لطفا لینک را برای سایر همکاران نیز ارسال کنید https://eitaa.com/joinchat/4057465145C48dce29c89 گروه درسی پایه دهم https://eitaa.com/joinchat/2882535809C38eafe0144 گروه تبادل و تجربه رشته ریاضی پایه دهم https://eitaa.com/joinchat/1326056022Cbf9dab867d بنا به اصرار دوستان گروه پایه دهم مختص رشته تجربی https://eitaa.com/joinchat/4017357328C231f520f64 گروه پایه دهم مختص رشته انسانی https://eitaa.com/joinchat/3406234129Cbd8ec73677 گروه درسی پایه یازدهم https://eitaa.com/joinchat/2898329985Cdde9923434 گروه درسی پایه دوازدهم. https://eitaa.com/joinchat/2899509633Ca8a135c550 گروه هنر و ایده نقاشی و کاردستی https://eitaa.com/joinchat/1079640406C7505d58e34
هدایت شده از Ltms
پکیج سوم تبلیغات مجموعه کانالهای بانوان و کودکان مطالب مفید علمی و فرهنگی پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی @madrese_yar ✅ مجله کودکانه فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو آنچه شما دوست دارید 🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks کلیپ های زیبای آشپزی ایرانی و خارجی ایده ها و ترفندهای خانه داری @ashpaziibaham یه کانال پر از ایده ها و مطالب جالب با ما خلاق شو @khalaghbashh هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh
🔅 ✍ زنگوله افکار 🔹 می‌گویند آقا محمد خان قاجار علاقه خاصی به شکار روباه داشته. تمام روز را در پی یک روباه با اسبش می‌تاخته تا جایی که روباه از فرط خستگی نقش زمین می‌شده. بعد آن بیچاره را می‌گرفته و دور گردنش، زنگوله‌ای آویزان می‌کرده. 🔸در ‌‌نهایت هم ر‌هایش می‌کرده. تا اینجای داستان مشکلی نیست. درست است روباه مسافت، زیادی را دَویده، وحشت کرده، خسته هم شده، اما زنده و سالم است. هم جانش را دارد، هم دُمش را. پوستش هم سر جای خودش است. می‌ماند فقط آن زنگوله!... 🔹از اینجای داستان، روباه هر جا که برود یک زنگوله توی گردنش صدا می‌کند. دیگر نمی‌تواند شکار کند، زیرا صدای آن زنگوله، شکار را فراری می‌دهد. بنابراین «گرسنه» می‌ماند. صدای زنگوله، جفتش را هم فراری می‌دهد، پس «تنها» می‌ماند. از همه بد‌تر، صدای زنگوله، خود روباه را هم «آشفته» می‌کند، «آرامش»‌اش را به هم می‌زند و در نهايت از گرسنگی و انزوا می‌ميرد. 🔸دقیقا این‌‌ همان بلایی است که انسان امروزی سر ذهن پُرتَنشِ خودش می‌آورد. دنبال خودش می‌کند، خودش را اسیر توهماتش می‌کند. 🔹 زنگوله‌ای از افکار منفی، دور گردنش قلاده می‌کند. بعد خودش را گول می‌زند و فکر می‌کند که آزاد است، ولی نیست. برده افکار منفی خودش شده و هر جا برود آن‌ها را با خودش می‌برد... 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
این روزها بدجور هوایِ یک جایِ دنج به سرم زده . جایی شبیهِ خانه ی مادربزرگ که صبحش بویِ سادگیِ قاجار می دهد و شب ، بساطِ آوازِ جیرجیرک ها میانِ حیاطش پهن است . می شود کنارِ حوض نشست و با عطرِ گل هایِ گلدانِ لب پریده ی شمعدانی اش مست شد ، می شود رویِ تخت چوبیِ کهنه اش لم داد و با صدایِ قارقارِ خش دار و جانانه ی کلاغِ بی پروایِ روی درخت ، عشق کرد . می شود ساعت ها نشست و زندگیِ مورچه هایِ سرخوشِ تویِ باغچه را تماشا کرد ، می شود کودکانه شاد بود ، می شود نفس کشید ! من برایِ دلخوشی ام نه ثروت می خواهم ، نه عشق ... من با همین چیزهای ساده خوشبختم ! 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
1_5082671625300607045.mp3
27.07M
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
ازدواج بدون شکست 11 (1) (1).mp3
26.26M
کتاب صوتی💑 💓 قسمت یازدهم بخش دوم 💕 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
P10 The 5am Club[@BUTbook]Robin Sharma.mp3
49.13M
کتاب صوتی 👇 🦋قسمت دهم بخش اول🕊 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
848K
کتاب صوتی کودک🧚‍♂ گوینده { سعیده بیات } 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh شب قسمت دوم
درنگ_نکن_انجامش_بده(پارت۵).m4a
15.18M
📚کتاب صوتی: ✍🏻اثر: 🗣روای: 《《پارت پنجم》》 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
1_5082671625300607046.mp3
27.69M
فصل پنجم 🦋 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گروه ضمن خدمت فرهنگیان https://eitaa.com/joinchat/4057465145C48dce29c89
چه غذاها و نوشیدنی‌هایی در فصل سرما برای کودکان مناسب است؟ 🔺️ برخی نوشیدنی‌ها به تقویت سیستم ایمنی بدن کودکان کمک می‌کند و به طور کلی در فصول سرد سال باید از نوشیدنی‌های سرد پرهیز کرد. ⏰جهت سفارش تبلیغ در مجموعه کانالهای بانوان و کودکان با ما در ارتباط باشید @Schoolteacher401 ●●●●●●●●●●●●●●●●● @madrese_yar
51.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
🦋شیشه و آیینه 🍃🍂جوان نزد عارفی رفت و از او برای زندگی نیک خواست. عارف او را به کنار پنجره برد و پرسید: چه می‌بینی؟ گفت: آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان می‌گیرد. بعد آینه بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در آینه نگاه کن و بعد بگو چه می‌بینی؟ گفت: خودم را می‌بینم. عارف گفت: دیگر دیگران را نمی‌بینی، در حالی که آینه و پنجره هر دو از یک ماده اولیه ساخته شده‌اند. اما در آینه لایه نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی‌بینی. این دو شیئ شیشه‌ای را با هم مقایسه کن؛ وقتی شیشه باشد، دیگران را می‌بیند و به آنها احساس محبت می‌کند. اما وقتی از جیوه (یعنی ، کبر، غرور، پلیدی و…) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می‌بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوستشان بداری. 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
داستان مدرسه
که با تاتارها جنگیده بودند در خندق شهر زنده زنده در آتش سوخته شدند تیمور دستور داد استحکامات شهر تجد
داستان تیمور گورکانی فصل بیست و هفتم یوحنای اسقف به اروپا میرود تیمور در دمشق نیز طرح تازه ای به کار برد به این معنی که از جلو رفتن در سرزمین ترکان منصرف شده به طرف صحرای سوریه بازگشت. قسمتی از سپاهیان خود را به سواحل اراضی مقدس فرستاد تا لشکریان پراکنده ی مصر را تا حدود عکا تعقیب کنند همان عکایی که صلیبیان چندی در آن بودند و سرانجام هم سنگ پیش پای ناپلئون .شدند عده ای بیشتر هم مأمور حمله و محاصره ی بغداد شدند. تیمور خودش از همان راهی که آمده بود به حلب رفت آن موقع ماه مارس ۱۴۰۱ بود. تیمور آهسته آهسته پیش میرفت زیرا سپاهیان سرسخت تاتار نیز فرسوده شده و احتیاج به استراحت .داشتند تیمور در کرانه ی فرات با سپاهیان به شکار مشغول شد. مورخان مینویسند که گوشت آهوی نر برای شراب آنها مزه ی خوبی گشت. در این جا تیمور با پایگاه خود ارتباط کامل برقرار ساخت و از امیران فرمانده پیام هایی دریافت کرد و گزارشهایی از سمرقند به وی رسید و اطلاعاتی به طور هفتگی از سیواس برای او آمد و این اطلاعات اخیر افکار تازه ای در وی پدید آورد. سیواس دروازه ی ایلدرم محسوب میشد و تیمور بدون تأمل نیروی عمده ای در دویست میلی آن جا گرد آورد. در این اثناء پیامی از امیران اطراف بغداد رسید که تیمور را به طرف جنوب متوجه کرد. ظاهراً فرماندهی قوای بغداد از آن شهر دفاع می.کرد سلطان احمد از بغداد گریخته و نزد ایلدرم رفته بود و ضمناً دستور داده بود که اگر خود تیمور به طرف بغداد آمد شهر تسلیم شود ولی اگر تیمور شخصاً نیامد باید تا رسیدن نیروی ترکان از شهر دفاع بشود. از آنرو فاتح تاتار در تخت روانی نشسته با عجله به طرف جنوب شتافت. خبر آمدن تیمور به افسران سلطان احمد رسید یکی از آنان که تیمور را دیده بود شخصاً بیرون آمد تا او را ببیند و از آمدنش مطمئن شود فرج فرماندهی قوای بغداد چنین مقتضی دید که دستور سلطان احمد را اجراء .نکند شاید برای اینکه پس از بستن دروازه های بغداد به روی تیمور از تسلیم شدن بیم داشت و شاید تصور می کرد که گرمای تابستان تنور گداخته ای در درهی نیل مشتعل کرده و این گرمای سوزان تاتار را به عقب بر میگرداند اما او بایستی متوجه می شد که از چهل سال به آن طرف سپاهیان تاتار از محاصره ی هیچ قلعه ای به عقب برنگشتند. مردم بغداد به دیوارهای ضخیم سنگی شهر اعتماد داشتند و گمان میکردند در برابر تاتار میتوانند مقاومت کنند آخرین چیزی که تیمور میخواست محاصره و تسلیم بغداد بود در آن موقع سپاهیان وی قریب به دو سال در میدانها بدون استراحت می.جنگیدند نیروی عمده ی وی در تبریز برای مقابله با ترکان گرد آمده بودند و نقشه اش این بود که خودش هم در آن موقع در آنجا باشد. و چون با شتاب زیاد به طرف بغداد آمده بود ناچار صحراهای خشک و سوزان و بی آب و علف را طی کرده با کمی علیق و خواربار دست به گریبان بود. ولی چه می شود کرد بغداد کلید دجله و محل آسایش و تلاقی احتمالی سپاهیان مصر و آخرین سنگر دشمنان تیمور در آسیا به شمار میآمد ظرف یک ساعت فکر تیمور عوض شد و قاصدی از اردوگاه خود نزد شاهرخ فرستاد که با ده هنگ کارآزموده ی جنگ دیده و عده ای مهندس برای محاصره ی بغداد از شمال عزیمت کند. دسته ای هم برای مراقبت از عملیات ترکان در آسیای صغیر، مأموریت یافتند و دستوری برای محمد مقیم سمرقند فرستاده شد که با سپاهیان سمرقند به طرف مغرب بشتابد همین که شاهرخ نزدیک بغداد رسید تیمور فرمان داد از سواران وی رسماً بازدید شود لذا صد هزار سوار با پرچمها و طبل و کوس جنگی در برابر چشم مردم بغداد رژه رفتند این نمایش هم مؤثر واقع نشد و تیمور را با حالت وحشیانه ی وادار به کار ساخت. در پایین شهر بغداد پلی از قایقها روی دجله افکندند و سپاهیان را از این کرانه به آن کرانه انتقال دادند تا از فرار مردم شهر جلوگیری نمایند. اطراف شهر به باد قتل و غارت رفت و همه ی نقاط تابعه به تصرف سپاهیان درآمد. و محاصره ی حلقه مانند به مساحت دوازده میل آغاز گردید از جنگلهای دوردست الوار بسیاری آوردند و از آن الوار برجهایی ساختند و روی آن برج ها منجنیق و سنگ افکن به داخل شهر بغداد بردند و برج و باروهای شهر را سنگباران نمودند. در عین حال نقب چیان زیر پایههای برج و بارو نقب زدند در ظرف چند روز دیوارهای قسمت خارج شهر پایین آمد اما مردم بغداد پشت این دیوارهای درهم ریخته دیوارهای دیگری با سنگ و آهک برپا داشته به وسیله ی آتش افکنها آن را مجهز کردند. سرداران تیمور خواهش کردند که دستور حمله بدهد گرما کشنده بود به قسمی که مطابق اظهارات مورخان پرنده در میان زمین و آسمان جان می داد. سربازانی که در پرتو حرارت منعکس از گلهای سوزان مشغول به کار بودند میان اسلحه های