eitaa logo
📚داستانک🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
151 ویدیو
35 فایل
داستان های #کوتاه و #آموزنده نکات ناب #اخلاقی متن های #زیبا کپی مطالب با ذکر منبع جایز است✅
مشاهده در ایتا
دانلود
یک روز که آقا ابراهیم به منزل ما آمده بود، جلوی همه دولا شد و دست پدرم را ! تعجب کردم. او ورزش و کشتی بود. تمام محل او را می شناختند. او قهرمان ورزش و بود. تمام محل او را میشناختند. آقا ابراهیم گفت : (( شما سادات و اولاد حضرت زهرا 'علیه السلام' هستید. احترام شما واجب است)) به توصیه ی ، آن شب با پدرم به زورخانه حاج حسن رفتیم. از آن روز من هم جزو ورزشکاران آن فضای معنوی شدم. هر وقت وارد میشدم بلند میگفت: سلامتی سادات . بعد هم تا من وارد گود نمیشدم خودش وارد نمیشد. مرشد زورخانه هم بلند میگفت: برای جد صلوات برخوردهای ابراهیم باعث شد که به بودنم افتخار کنم. اخلاق و رفتار او در من و در بسیاری از ورزشکاران تاثیر داشت. همه دوستش داشتند... همه جا صحبت از روحیه ی ابراهیم بود. ۲🌹 : http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312 ☑️ داستانک 📚