eitaa logo
📚داستانک🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
151 ویدیو
35 فایل
داستان های #کوتاه و #آموزنده نکات ناب #اخلاقی متن های #زیبا کپی مطالب با ذکر منبع جایز است✅
مشاهده در ایتا
دانلود
📚داستانک🌹
❣🌸 #درحوالـےعطــرِیــاس🌸❣ 0⃣4⃣ #قسمت_چهلم دیگه هیچی نتونستم بگم،،،،😒😢 یاد 👣بابا👣 یک لحظه هم ازسرم
📚 ❣🌸 🌸❣ 1⃣4⃣ در ماشین و باز کردم، برگشتم نگاهی به عباس انداختم و گفتم: _ممنون بابت ناهار😊 +خواهش می کنم من ممنونم که دعوتم رو قبول کردین☺️ پیاده شدم، و خداحافظی کردم باهاش ... رفت ...💨🚙 من موندم و چند ساعت خاطره.... که شد جزء بهترین خاطره های عمرم .. دیگه تموم شد ... روزهای بدون عباس تموم شد، 😇 حالا دیگه عباس برای همیشه کنارم بود ...😍 آن دم ڪھ با تو باشم یک ســـال هست روزے/ و آن دم ڪھ بے تو باشم یڪ لحظھ هست سالے در حال درست کردن یه دسر خوشمزه بودم😊 .. مهسا و محمد هم هی میومدن ناخونک میزدن ..😅 با احتیاط و وسواس داشتم تزیینش می کردم، عمو جواد اینا می خواستن از شمال بیان ..😌🙈 یه خونه اینجا به نام عباس خریده بودن که می خواستن بیان همینجا بمونن تا وقتی که منو عباس عروسی کنیم بریم اونجا ...😍 آه که بقیه چه خیالاتی داشتن برای ما دوتا،... ولی من نمی خواستم به آخر این راه فکر کنم، برام زمان حال بیشتر از همه چیز اهمیت داشت،😊👌 امروز عمو اینا رو دعوتشون کرده بودیم برای شام، می خواستم تمام تلاشمو برای خوب شدن همه چیز بکنم ..☺️ زنگ گوشیم 📲تمرکزم رو بهم ریخت، دستامو شستم و گوشی رو برداشتم: _سلام +سلام دیوونه کجایی؟😍 با تعجب گفتم: _تویی فاطمه؟؟😳 +اره دیگه😉 _چیشده که زنگ زدی، شماره کیه؟😟 +شماره مامانمه، حالا اونو ول کن بگو الان کجام😇 _نمیدونم!!🙁 +نمیدونی کجام؟؟؟؟😧 با تعجب گفتم: _حالت خوبه فاطمه جون، چیشده خب.. کجایی؟😐 +بیمارستان😍 سریع گفتم: _بیمارستان؟؟؟ چیشده مگه؟؟؟😨 + اه نفهمیدی واقعا ... نی نی مون بدنیا اومده😌 از خوشحالی جیغی کشیدم که مهسا و محمد با تعجب نگام کردن: _وای جدی میگی ..کِی؟ بهم نگفتی چرا؟؟😵😍 +خب الان دارم میگم .. پاشو بیا زووود😄 - باشه عزیزم...من اومدم☺️ ... 💌نویسنده: بانوگل نرگــــس 🌹🍃🌹🍃 @dastankm