eitaa logo
📚داستانک🌹
1.6هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
151 ویدیو
35 فایل
داستان های #کوتاه و #آموزنده نکات ناب #اخلاقی متن های #زیبا کپی مطالب با ذکر منبع جایز است✅
مشاهده در ایتا
دانلود
💕زنی به روحانی مسجد گفت : من نمیخوام در مسجد حضور داشته باشم! 🍃روحانی گفت : می تونم بپرسم چرا؟ 🌹زن جواب داد : چون یک عده را می‌ بینم که دارند با گوشی صحبت میکنند ، عده‌ای در حال پیامک فرستادن در حین دعا خواندن هستند ، بعضی ها غیبت میکنند و شایعه پراکنی میکنند ، بعضی فقط جسمشان اینجاست ، بعضی‌ ها خوابند ، بعضی ها به من خیره شده اند ... 🍃روحانی ساکت بود ، بعد گفت : میتوانم از شما بخواهم کاری برای من انجام دهید قبل از اینکه تصمیم آخر خود را بگیرید؟ 🌹 زن گفت : حتما چه کاری هست؟ 🍃روحانی گفت: میخواهم لیوانی آب را در دست بگیرید و دو مرتبه دور مسجد بگردید و نگذارید هیچ آبی از آن بیرون بریزد. 🌹زن گفت : بله می توانم! زن لیوان را گرفت و دو بار به دور مسجد گردید ، برگشت و گفت : انجام دادم! 🍃روحانی پرسید : کسی را دیدی که با گوشی در حال حرف زدن باشد؟ کسی را دیدی که غیبت کند؟ کسی را دیدی که فکرش جای دیگر باشد؟ کسی را دیدی که خوابیده باشد؟ 🌹زن گفت : نمی توانستم چیزی ببینم چون همه حواس من به لیوان آب بود تا چیزی از آن بیرون نریزد ... 🍃روحانی گفت: وقتی به مسجد می‌ آیید باید همه حواس و تمرکزتان به « خدا » باشد. برای همین است که حضرت محمد (ص) فرمود « مرا پیروی کنید » و نگفت که مسلمانان را دنبال کنید! نگذارید رابطه شما با خدا به رابطه بقیه با خدا ربط پیدا کند. بگذارید این رابطه با چگونگی تمرکز تان بر خدا مشخص شود. ✔️نگاهمان به خداوند باشد نه زندگی دیگران و قضاوت کردنشان... بصیرت داشته باشیم... 🌺 🌺🌺🌸 🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
افتتاح کانال رساله تمام مراجع به همراه امکان پاسخ به سوالات عزیزان طبق نظر مرجع تقلید محترمتان 😳، برای اولین بار در ایتا به جمع چند هزار نفری ما بپیوندید😊🙏 رساله تمام مراجع 👇👇🌹🌹 http://eitaa.com/joinchat/1856176139C2afb2adf9f
✅کفش دزد و بهلول گویند روزی بهلول با کفش نویی وارد مسجد شد تا نماز بخواند. وی شخصی را دید که دایم به کفشهای او می نگریست! بهلول فهمید که به کفشهایش طمع کرده است پس به ناچار با کفش به نماز ایستاد. شخص که چنین دید گفت با کفش نماز نباشد. بهلول گفت اگر نماز نباشد کفش باشد. 📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😱 http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
‌خوب شد روسیه برد، اگه حذف میشد توپ رو بر میداشت میگفت همه برید تو خونه های خودتون بازی کنید. 😂 📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😱 http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🗓 سه‌شنبه ۱۲ تیر ۱۳۹۷ ۱۹ شوال ۱۴۳۹ ۳ جولای ۲۰۱۸ 📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😱 http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
اَحِبُّوا الصِّبْيانَ وَ ارْحَمُوهُمْ ، وَ اِذا وَ عَدتُموهُمْ شَيْئا فَفُوا لَهُمْ ، فَاِنَّهُمْ لايَدْرونَ اِلاّ اَ نَّـكُمْ تَرْزُقونَهُمْ ؛ كودكان را دوست بداريد و با آنان مهربان باشيد و هرگاه به آنان وعده داديد ، به آنوفا كنيد ، زيرا آنان ، روزى دهنده خود را كسى غير از شما نمى دانند . حضرت محمد(ص) [كافى ، ج ۶، ص ۴۹، ح ۳] 📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😱 http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
✅بزرگترین ها روزی خلیفه بهلول را پرسید:بزرگترین جانور دریا کدام است؟ گفت:نهنگ پرسید:بزرگترین جانور خشکی کدام است؟؟ گفت:استغفرا....کدام جانور را جرئت آن باشد که خود را از حضرت خلیفه بزرگتر پندارد؟! 😂😂😂 📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😱 http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312
🔸 عمر خود را خیلی صرف نکنید ! 🔸 به فکر هم باشید 🔸 اینقدر مشغول دنیا نباشید غصه های دنیایی اجازه نمی دهند یک لقمه نان از گلویت پایین برود. حاج آقا @dastankm
🐕 ✅وفاى_سگ عجيب است مرحوم آيت الله بلادى نقل كرده كه يكى از بستگانم چند سال در فرانسه براى تحصيل رفته بود، نقل كرد كه: در پاريس خانه كرايه كردم و سگى را براى پاسبانى نگاه داشته بودم شبها درب خانه را مى‌بستم و سگ نزد در مى‌خوابيد و من به كلاس درس مى‌رفتم و بر مى‌گشتم و سگ هم با من داخل خانه مى‌شد. يك شبى برگشتن به خانه طول كشيد و هوا هم سرد بود به ناچار پشت گردنم با پالتوام بالا آوردم گوشها و سرم را پوشاندم و دستكش در دست كرده و صورتم را گرفتم به طورى كه تنها چشمم براى ديدن راه باز بود با اين هيئت درب خانه آمدم تا خواستم قفل را باز كنم سگ زبان بسته چون هيئت خود را تغيير داده بودم و صورتم را پوشيده بودم مرا نشناخت و به من حمله كرد و دامن پالتوام را گرفت فوراً صورتم را باز كردم و صدا زدم تا مرا شناخت با نهايت شرمسارى به گوشهاى از كوچه خزيد در خانه را باز كردم آنچه اصرار كردم داخل خانه نشد به ناچار در رابستم و خوابيدم صبح كه به سراغ سگ آمدم ديدم مرده است دانستم كه از شدت حيا جان داده است اين عمل يك حيوان بوده ندانسته انجام گرفت از شدت خجالت جان داد كه چرا مرتكب اين عمل شدم 📕 داستان‌های شگفت آیت‌الله دستغيب ص161 📚داستانک های مذهبی 🌹👇👇😊 http://eitaa.com/joinchat/1552482314C8e4143b312