May 11
May 11
سرد و خموش مانده در اعماقِ دانه، گُل
در باغ نیست نغمهی بلبل، ترانه، گُل!
باز آی! ای بهار مجسم که با شما...
دارد برای رویِش خود یک بهانه،گل
یک جرعه از مِی لب خود بر زمین بریز
تا بشکفد ز خاک سیاه زمانه ، گل
((گر بشنود صدای تو را میکشد به دوش
هر صبحِ جمعه، کولهبَرِ مرزِ بانه، گل!))*
پا بر رکاب نِه که بریزیم بی دریغ
تا زیر زانوان شما عاشقانه ، گُل
از زخمهای تازهی عشاق این دیار....
میآوریم، پیشکشَت، شانهشانه گُل
#یا_اباصالح_المهدی
*این بیت را دوستی شاعر و شعردان، متخلص به #دلاوار، به استقبال، بر این غزل افزود؛ به مِهر.
ماجور انشاالله
#پژمان_اصلانی
#اگر_دلی_لرزید_و_چشمی_تر_شد_برای_شاعر_دعا_بفرمایید.
مَرو ز دست من ای یار و غمگسارِ علی!
مَشو خزان به چنین زودی ای بهار علی!
تو کوله بار سفر بسته ای و میدانی...
که از فراق تو می میرم، ای نگارِ علی!
تویی تمام سپاهم به پیش لشگر ظلم
تویی توان من و بَرقِ ذوالفقارِ علی
قرار عشق نه این بود ای ستاره ی صبح
که لحظه ای تو بتابی به روزگار علی...
وَ بعد هم برَوی پشت ابرهای سیاه
جهان بمانَد و این قلب داغدارِ علی
#پژمان_اصلانی
#امام_حسین(ع)
سَرَت ای ماه بُرده با خودش هرجا دل مارا
سری که یکتَنه بر هم زده قاموسِ دنیا را
نسیمی میوَزَد، مویَت پریشان میکند هردَم....
میارد بر رُخَت از دور گرد و خاک صحرا را
مسلمانی نمانده تا شما را اَجر بگذارد...
سرت حتی زده این روزها درب کلیسا را
همه گمگشتگان راهی ز روی ماه میجویند
تویی آن ماهرویی که مسلمان کرده ترسا را
تو شاهنشاهِ آن سردار سَروآسای بیدستی
که خون کرده ز لبهایش دل بیتاب دریا را
((چرا تشنه میان دشت خون افتادهای مادر؟!))
خدا هم نوحه کرد آن روز، وقتی دید (زهرا) را...
#پژمان_اصلانی
سر رفته است حوصلهی روزگار ما
سازش شکسته این دلِ ناسازگار ما
این فصلهای بیتو...همه سرد و زخمیاند
برگرد ای اُمیدِ همیشه بهارِ ما
#السلام_علیک_یا_ربیع_الانام
#پژمان_اصلانی
#سلام
دوستانی دربارهی وجه تسمیهی این کانال شعری به ((الاعتضاد فیالاعتقاد)) سوال کردهاند. در جواب باید عرضه بدارم که:
۱. در سالهایی که جوانتر بودم، نمیدانم روی چه حسابی کتابهای فلسفی #محمد_غزالی (ملقب به امام غزالی) را تورق میکردم. آثاری چون المنقذ من الضلال و تهافهالفلاسفه و...ولی کتابی که بیشتر نظر مرا به خود جلب کرد ،کتاب #الاقتصاد_فی_الاعتقاد بود. کتابی کلامی ولی روشن که افرادی که در علم کلام ورزیده نیستند نیز میتوانند از آن تا حدودِ بسیاری بهره ببرند.
ناگفته نماند که این کتاب به هیچ عنوان ارتباطی به اقتصاد به معنای Economy ندارد و در واقع، معنی اصلی واژهی اقتصاد به معنای میانهروی(Median) را با خود دارد و سعی غزالی هم رساندن این مطلب است که اسلام دین خرَد است و نه دین تعصب و افراطیگری و...
ولی چیزی که بیشتر از محتوای کتاب، ذهن این کمینهی #کمی_شاعر را قلقلک داد، نام هنری و موزون آن بود. #وزن و #قافیهی نام این کانال، عاریه گرفته از این کتاب محمد غزالی است.
۲.حالا اگر بخواهم این وسط، عمل پیوند گودرز به شقایق را انجام دهم، میرسم به جهان کنونی که هزاران رهزن بر سر راه اعتقاد آدمی است. حال که "کَلیم" ما در "طور" غیبت درنگی نسبتا طولانی دارد، "سامریها" چه جولانی که نمیدهند.
۳. اینها همه یک طرف، یک گودرز دیگر هم هست به نام جناب #ژان_پُل_سارتر و همنظرانش که اعتقادشان بر این است که برای رسیدن به ماهیت انسان، باید وجود خود را توسعه دهیم و تمام بار این توسعهی وجود بر دوش خود آدمی است و هیچ یاریگری در این میان نیست. لذا اگر آدمی همواره دلهرهی نرسیدن و نشدن داشته باشد و از این دلهره افسرده گردد، سزاست و رواست!
۴. ولی در باور ما شیعیان، آدمی نباید دلهرهی سارتری داشته باشد چرا که تنها نیست. یاریگری هست، که در همهی شئون، روزیِ مِهرش به ما میرسد. از جمله روزیِ اعتقاد.
سامریها اگرچه زیاد و به ظاهر قوی هستند، ولی #بازویی حیدری هست که این گوسالهها و فیلها و الاغها* را در هم میشکند.
این است که این لحاف چهل تیکهی افکار این دیوانه، ختم شد به نام ((الاعتضاد فیالاعتقاد)).
فیالواقع، این شد که شد این!
زیاده چه دردسر دهم؟
یاعلی!
#پژمان_اصلانی
*خدای نکرده قصد توهین ندارم، این حیوانات نماد رسمی حزبی هستند.
خبر از آسمان رسید سحر...
که در آن یک ستاره پیدا شد
چشم آن روشنیِّ بیهمتا
رو به تقدیرِ کهکشان وا شد
****
قبله تا دید نورِ صاحبِ خود
چاک داد از شعف گریبان را
با دو چشمان خیس آن شب داد...
جا در آغوش خویش، مهمان را
****
آمد و بانگ قدسیان با او
شده در آسمان عشق رها :
از ازَل تا ابد به نامِ علی است
قصهُالعشق لَانفِصامَ لَها*
#تولد_علی_ابن_ابیطالب(ع)
#پژمان_اصلانی
*مصرعی از حافظ به این معنا: قصهی عشق، پایانی ندارد...