eitaa logo
ستاد مادران ایران
2.3هزار دنبال‌کننده
672 عکس
329 ویدیو
40 فایل
🧕در این کانال، مادران پیشرو، نخبه و تاثیرگذار گرد هم آمده‌اند تا با آموزش، توانمندسازی و تبادل تجربیات، قدرتمندتر از همیشه بر خانواده و جامعه اثرگذاری کنند.🇮🇷 ارتباط با ادمین کانال: @NabaviFar
مشاهده در ایتا
دانلود
سرکار خانم اعظم فردوس گفته بودیم تجربه بفرستید عزیزی خاطره روزه اولی خودشون رو فرستاده😉 سلام و عرض ادب من و‌خواهرم که دو سال‌از من بزرگتره.وقتی به تکلیف رسیدیم تابستون بود و‌کولرم نداشتیم خیلی اذیت میشدیم .نزدیکای ظهر میرفتیم خونه بابا بزرگمون که برا بچه های خاله‌ام غذا گرم میکردن به مام تعارف میکردن مام میخوردیم و‌ میومدیم خونه صداشو‌در نمی آوردیم.😳 تا اینکه یه روز که تقریبا ضعف کرده بودیم و خوابیده بودیم بابام ناراحت شد و به مادر گفتن ببین اینا دارن تلف میشن نمیتونن روزه بگیرن .😭😭 مام کلی تو‌ خواب قیافه می گرفتیم🤪 بعد مادرم بشون گفتن نگران نباش اینا هر روز میرن خونه بابا بزرگ ناهار میخورن 😇 و اینجا بود که ما فهمیدیم خیلی وقته لو‌رفتیم ولی کسی به روی مبارکمون نمیاره 😊😉 التماس دعای خیر فراوان 1 اما واقعی دایاران | ستاد مادران ایران🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2
سرکار خانم زنگویی سلام و عرض ادب ✅ دخترم پارسال که روزه اولی بود حسابی ذوق و شوق داشت منم برای اینکه بهترین خاطره ها براش به یادگاربمونه هر شب برای افطار به درخواست خودش غذا و دسر درست میکردم خودشم کمک میکرد.🌺 ✅ خیلی به تزئینات علاقه داشت ظرفای خاص و قشنگ رو از کابینت درآوردم نان های فانتزی براش میگرفتم ـ آخر ماه مبارک همه فامیل بهش هدیه دادن بابت اینکه تکلیف معنوی خودش رو به نحو احسن انجام داده و منم مقوی ترین غذاها رو برای سحری و افطاریش درست میکردم . روی اپن میوه 🍉🍊🍏شربت فلاسک چای و... می چیدم که هرازگاهی چیزی بخوره ـ ✅ کلی عکس📷 و فیلم📹 ازش گرفتم با سفره افطارهای مختلف و جشن هایی که در سطح شهر برای روزه اولی ها برگزار میشد میبردمش. امیدوارم اینقدر شیرین بگذره که با عشق بچه هامون روزه بگیرن 🌹 2 دایاران | ستادمادران‌ایران 🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2
سرکار خانم یزدانفر دختر بزرگم که الان ۲۲ سالشه اولین سالی که قرار بود روزه بگیره برای اینکه خوب غذا بخوره ازش می‌پرسیدم که چی سحری درست کنم تا خوب بخوره 🤗اونم هر شب می‌گفت ماکارانی 🙄واین بود که کل ماه رمضان برای دخترم من فقط ماکارانی درست کردم🥴 وهمه روزه هاش رو کامل گرفت 3 دایاران | ستادمادران‌ایران 🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2
سرکار خانم زهرا ملا سلام بنده مادر چهار فرشته هستم😇😃 دختر اولم دوازده سالشه، نه سالگی که روزه گرفت براش روزهای اول سخت بود ولی سعی کردم با درست کردن افطار رنگارنگ در عین سادگی آستانه تحملشون ببرم بالا🌺 مثلا شده بود که افطار هوس ژله می‌کرد ومن آماده میکردم این طرحم گرفت در صورتی افراد دیگه می‌گفتند ضعیفه مسافتی از محل دورش کن تا روزه نگیره الحمدالله که تا الان گرفته خواهر دومش هم پارسال با اینکه هشت ساله بود پانزده تا روزه کامل گرفت خدا رو شاکریم 4 دایاران | ستادمادران‌ایران 🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2
سرکار خانم امینی باسلام سالی که روزه اولی بودم روزهابلندوهواگرم بود می رفتم خونه دایی مادرم همسایه بودیم واونجاغذامیخوردم دخترش به مامانم گفت مامانم گفت روزه توخوردی گفتم نه گفتش زبونتوببینم نشون دادم گفت ناقلاچراخوردی چون زبونت قرمزه ازاون به بعدیواشکی میخوردم وروی زبونمودستمال می‌کشیدم وخودم به مامانم نشون میدادم بعدهافهمیدم مامانم میدونسته میخورم به روم نمی آورد وبعدازان گفت یه روزبخور یه روز (البته اگه بنا باشه روزه نگیره باید از حد شرعی خارج بشن و بعد افطار کنند) روزه بگیر تاسه سال روزه ناقص گرفتم وبعدازان کامل گرفتم ممنون ازمامانم تمام ماماناروخداحفظ کنه الهی حاجت رواوعاقبت بخیرشید التماس دعاازهمگی شماخوبان 6 طنز دایاران | ستادمادران‌ایران 🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2
سرکار خانم فاطمه سلام سال اول که روزه گرفتم تابستان بود عصر یه هندوانه سیر خوردم. مادرم اومد گفت :خوردی، گفتم آره خیلی هندوانه خوشمزه بود. گفت:روزت میگم ، خوردی. که زدم زیر گریه گفتم ،یادم نبود. که مامان گفت :روزت قبول،هم رفع تشنگی شد.هم روزم قبول. قبل از اینکه پسرهام به تکلیف برسند. روزه میگرفتن مواد خوراکی واب جلو دست میزاشتم که یادشون رفت بخورن. وکلی بعد باهم بحث و درگیری داشتیم هروقت پسر کوچک روزه بهش واجب نبود میخواست بگیر پسر بزرگم سفارش می کرد حواست باشه،مامان از این کلکها میزنه خوراکی و آب میزاره جلو دست نخوری. بعد از اینکه روزه واجب شد میگفتن مامان یادت چه کلکی میزدی، حالا دیگه روزه واجبمون نخوای از این کلک بزنی😂 دایاران | ستادمادران‌ایران 🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2
سرکار خانم الما کذایی سلام و درود خاطره ی روزه اولی خودم رو میخوام تعریف کنم🙈😅 یادمه مدرسه میرفتم و آسم داشتم مادرم بخاطر بیماریم مراعاتم رو میکرد اما دلم میخواست روزه بگیرم ، خانواده مون همیشه یه روز زودتر روزه میگرفتن به عنوان پیشواز و این روزه خیلی مزه میده چون خیلی ها روزه نیستن و من همش دلم میخواست این روز رو روزه بگیرم . خلاصه سحر بیدار شدم و کنار خانواده و سحری مفصلی خوردم و بعد از نماز صبح خوابیدم ، مامانم برای مدرسه بیدارم کرد و موقع رفتن گفتم خوراکی امروزم چی پس🙈😅😅😅 مامانم که حواسش جمع بود گفت تو کیفته گذاشتم برات و لبخند زد. خداحافظی کردم و تو مسیر یادم اومد روزه دارم با غرور راه میرفتم دو ساعت اول رو دوام آوردم اما دیدم نمیتونم 🙈 کیفم رو وارسی کردم و هیچی نبود کلافه شدم رفتم آب بزنم به صورتم وسوسه شدم و یکی دوتا مشت آب خوردم🤦🏻‍♀️🙈😅😅 تا زنگ خونه بی رمق شده بودم رسیدم خونه یک راست رفتم سراغ یخچال هیچی نبود یه کم از غذای سحر بود که سرد بود و نمیشد خورد دوباره چند تا مشت آب خوردم و خلاصه جلوی تلویزیون خوابم برد ، دم افطار مامانم صدا م کرد و خوشحال و پرانرژی بلند شدم بوی زلوبیا دیوانه کننده بود فقط منتظر صدای اذان بودم ، بابامحمد م هم افطار خونه ی ما بود وقتی فهمید نیت روزه کردم خیلی تشویقم کرد و ذوق مرگ شده بودم ، خلاصه بعد از اذان یه دل سیر زلوبیا و غذا خوردم و مامانم پرسید خب روزه ی اول چطور بود منم زبونم هم باز شده بود و با ذوق شروع کردم به تعریف کردن وقتی گفتم آب خوردم همه زدن زیر خنده و گفتن عجب بعد افطار هم کردی ؟!!! گفتم مگه چی بود آب بود سیر که نشدم🤦🏻‍♀️🥺 اونوقت بود که فهمیدم روزه یعنی چی 😃 واقعا هم تحمل اون همه ساعت گرسنگی برای یه بچه ی مریض سخت بود اما یه روز در میان گرفتم و امیدوارم خدا قبول کرده باشه🙏🏻😉 ۸ دایاران | ستادمادران‌ایران 🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2
سرکار خانم رقیه بیگم هاشمی حسینی با سلام و خدا قوت به تمامی دست اندرکاران عزیز خاطره سال اولی روزه خودم رو میخواستم بگم که من آخرین بچه یه خانواده خیلی مذهبی بودم که خداوند هم پدر و هم مادرم رو رحمت کند که خیلی تعصب داشتن در نماز و روزه های بچه ها اون زمان که من تازه ۹سالم تموم شده بود ماه رمضان مصادف شده با اوایل مرداد که گرمترین روزهای سال بود و با وجود پدر و مادری که میگفتن در هر صورت باید روزه ات رو بگیری و من هم که هنوز به درک روزه داری نرسیده بودم تند و تند صورتم رو میشستم و با هر بار شستن کلی آب یواشکی می‌خوردم و یه زنبیل آویزان بود تو زیر زمین که همیشه پر از آلو خشک و کشمش و برگه زردآلو و هلو و انجیر بود ومن هم یواشکی به بهانه اینکه زیرزمین خنک هست و میرفتم و دلی از عزا در میاوردم😜😜😜 در عوض وقتی دبیرستان رفتم فهمیدم که چقدر اشتباه کردم و برای همین تمام دوشنبه و پنجشنبه ها رو روزه گرفتم تا بتونم جبران کنم😂 9 دایاران | ستادمادران‌ایران 🇮🇷😇 https://eitaa.com/joinchat/3242721965C2dc1ce23e2