┅⊰༻🌸🍃
#خاطره2⃣
روزه اولی بودم. یه روز از روزای همون سال، انگار تمام کائنات از ملک تا ملکوت دست به دست هم داده بودند تا منو به خدا برسونن.
اون روز از اتفاق، مصادف با روز اول سال تحویل بود و خونوادهی ما خیییلی شیک و مجلسی، برا سحر، خواب مونده بودن. 😫
من کوچولویی که هنوز برای چشمپوشی از بخور بخورهای اول عید، با خودم کلنجار داشتم، حالا با این وضعیت، خدا میدونه چه کار باید میکردم!
بالاخره، با چاشنی غرغر و نازکردن و این حرفا، به استقبال روزهی بیسحری، رفتم.
به رسم دید و بازدیدای دم عیدی، خونهی پدربزرگ دعوت بودیم و تا بخواد اذان مغرب بشه، چند ساعتی دل صابون کشیدهمون، مدهوش انواع و اقسام بوهای خوشمزهی آشپزخانهی مادربزرگ شد.
اینم بگم قبل از مهمونی، طی یه جلسهی به شدت توجیهی، به سمع و نظرمون رسوندن که تحت هیچ شرایطی، پدربزرگ نباید از خواب موندن و بیسحری روزه گرفتنمون بویی ببره.
و این یعنی عشوه اومدن و لوس کردنای اضافی برا پدربزرگ ممنوووووع!!
کار بیخ پیدا کرد، توپ پرم، پرتر شد و در آستانهی انفجار قرارگرفت.
اون روز، بسان «شب قدر» داشت به قاعدهی هزاااااارماه، کش میومد و قرارش نبود که تموم بشه.😅
نزدیکای اذون که به معنای واقعی، ظرفیت حوصلهام ته کشیده بود و دم به دقیقه سراغ اذان و ساعت رو میگرفتم، یهویی، در کمال ناباوری دیدم تیتراژ اخبار ساعت هفت داره از تلویزیون پخش میشه.
خدایا! حتماً امروز با من شوخیت گرفته 😫😫😫
مگه میشه؟
اخبار ساعت هفت که همیشه بعد از اذان بود، چطوری الان داره پخش میشه بدون اینکه اذان گفته باشن؟؟!!!
حال گشنگی و کلافگی، اسم خودمم رو هم از یادم برده بود چه برسه به اینکه یادم باشه ساعتا جلو کشیده شدن.
بغض و عصبانیتم به هم آمیخته شد و گفتم: بیاید، تحویل بگیرید، نگفتم امروز همه با من لج افتادن؟ ببینید اخبار ساعت هفت رو هم گفتند، ولی اذون و نمیخوان بگن.
اینو که گفتم یهویی مهمونا منفجر شدن از خنده. نمیدونم این جمله رو به چه حال و چه زبونی گفته بودم که هنوزم بعد سی سال، فامیلا یادشون نرفته و همیشه خاطرهاش ورد زبوناست یادش که مییفتن، کلی میخندن و یه جورایی دستم میندازن.
دیگه تکیه کلام شده تو فامیلمون که «اخبارساعت هفت رو هم گفتن ولی اذون رو نگفتن»😅😅😅
◾️ @de_bekhand ◾️
اگر کسی به این باور برسد که
غیر از خدا به کسی احتیاج ندارد
خداوند هم او را به غیر خودش
محتاج نخواهد کرد ...
◾️ @de_bekhand ◾️
💠🌼💠
تواضع بینظیر
حجتالاسلام قرائتی تعریف میکردند: در نوفل لوشاتو خدمت امام بودم، برای تجدید وضو بلند شدم. آنجا دو سه تا دستشویی بود. به یکی از آنها که وارد شدم، دیدم خیلی کثیف است. رغبت نکردم و صبر کردم که به دستشویی دوم بروم.
در این فاصله متوجه شدم آقایی که عرقچین به سر داشت، از کنارم رد شد و به همان دستشویی وارد شد که من رفته بودم. بعد متوجه شدم خود امام بود که در توالت را باز کرده، آستین قبا و دامن آن را بالا زده بود و آنجا را با شیلنگ تمیز می کرد و میشست!!
📚 برداشتهایی از سیره امام، جلد ۲، صفحه ۲۴۹
💠🌼💠
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻▫️💠
قال رسول الله (ص): «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»
این رسول خدا (ص) است که ندا میدهد: «آی مردم! شهر خدا با دستانی پر از برکت و رحمت و مغفرت به شما رو کرده است!
شهرها همه در ظرف مکان جای ندارند. خداوند مهربان در عالم شهری دارد که در ظرف زمان قرار یافته است.
شهر خدا که در زمانی معلوم و با گنجایشی نامحدود، همه ساله محل اقامت مهمانان خدای بزرگ میشود، همان خانهی ملکوتی خداست و ضیافتخانهی ملک پادشاهی پروردگار رحمان است که با عظمت بینظیری، مانند قلعهای با برج و باروهای بلند بر روی تپهای از باغستان بهشت بنا شده است. شهری که در آن، این بار ملائکه به دور ساکنان خانهی خدا طواف میکنند و برای پذیرایی از مهمانان خدا مُحرم میشوند.
📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص ۶-۷
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻🌸🍃
#خاطره 4⃣
سال اول روزهداری من دقیقاً وسط مرداد ماه بود.
اوووج گرما تو یه شهر کویری.
اما هیچی جلودار یه پسر نوجوان پرهیجان نمیشه که از فوتبال توی کوچه دست بکشه.
خداییش فوتبال بازی کردن تو اون هوای گرم خرماپزون، اونم با زبون روزه خیلی سخت بود، اما عشق فوتبال باعث شده بود راهش رو پیدا کنیم.
ساعت به ساعت، با لباس میرفتیم زیر دوش آب سرد و بعد میرفتیم ادامهی بازی. 😅
نزدیکهای افطار که دیگه رفتم سمت خونه،
تقریباً بالاتنهام از گرمای آفتاب خشک شده بود اما شلوارم یکم نمدار بود .
مامان خیلی مشکوک نگاهم کرد ولی چیزی نگفت.
اون شب گذشت. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم اذان گفتن و برا سحر بیدارم نکردن. ☹️
نگو مامانم فکر کرده بود به خاطر روزه تو این گرما، کنترل ...م رو از دست دادم و دیگه صلاح نیست روزه بگیرم. 😂😂
حالا بیا توضیح بده 🤦♂🤦♂
┅⊰༻🌸🍃
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻▫️💠
زمان، برکات خود را به زمین ارزانی کرده است و شبانهروز با آنکه با سرعت عبور میکند، توسط مسافران شهر به نرمی مرور میشود. این همه به خاطر آن است که زمان با مهمانان خدا مهربان است و زمام خود را به دست دل ایشان سپرده است. گویا در این شهر، مهمانان میتوانند شق القمر کنند و رد الشمس (۱) نمایند؛ میتوانند در زمان حال به عقب برگردند و جبران مافات کنند. به جلو بروند و تدبیر ماآت (آینده) نمایند.
(۱) دو معجزه از رسول خدا (ص)
📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص۱۳
┅⊰༻▫️💠
◾️ @de_bekhand ◾️
࿐❈🌟
نَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلین
مرا از خواب غافلان بیدار ساز!
🌟❈࿐
یکبار دیگر ماه رمضان بر آسمان عمرم قدم گذاشته و خوشههای رنگینی از قدر و قرآن، رحمت و غفران آورده است.
اما مگر انسان خواب میتواند از سفرهای لقمه بردارد؟
بارالها
خواب غفلت از پردهی چشمانم پاک کن تا از تاک پر پیچ و خم رمضان خوشههای شیرین عبودیت بچینم.
◾️ @de_bekhand ◾️
از خدا کم نخواه.
سلیمان نبی ،اسطوره ی ثروت و قدرت در جهان است . او هنگام دعا به خداوند میگوید : خدایا به من ملکی عطا کن که تا به حال به کسی نداده ای و بعد از من هم به کسی عطا نخواهی کرد. او همه چیز را با هم میخواهد چون به قدرت نامحدود خداوند ایمان دارد . او باور دارد و دریافت میکند .
پس تو هم باور کن و هنگام دعا کردن زیاده خواه باش
نترس..
◾️ @de_bekhand ◾️
😭 چرا بلا شما را احاطه کند؟ اما من...
عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی وَ لا یَنَالَكَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَكْوَی
🔅مولای من! آقای من! چقدر بر من سخت است که (ببینم) بلا تنها تو را احاطه کرده و من از بلا دور باشم! و صدای زاری و شکوه من به تو نرسد!
🍃🍃🍃
🌟امام مانند قلب عالم وجود است؛ جای بسی افسوس است که ما در آسایش و راحتی باشیم، اما تمام بلایا متوجه قلب عالم امکان باشد و چه سختتر اگر ضجهها و نالههای ما به او نرسد.
📗فرازی از دعای شریف ندبه
◾️ @de_bekhand ◾️
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❌ حتما ببینید!
کلیپی که وصف حال این شبهای ماست،
فدای غربت حسین زمانمان 😔💔
👤#کلیپ حاجمحمود کریمی ؛ استاد رائفی پور
◾️ @de_bekhand ◾️