🌟 #زنگ_تفکر 🌟
پیکان، ماشین نبود، مرام بود
پیکان برای ما ایرانیها ، فقط یک " وسیله نقلیه" نبود
همراه بی ادعای همه سفرهايمان بود. نشانه فخرفروشی نبود، کار راه انداز یک محله بود .
اگر در هر کوچه، یکی دو نفر پیکان داشتند، انگار همه اهل کوچه ماشین داشتند.
نیمه شب اگر بیماری بود، رساندنش به بیمارستان وظیفه وجدانی صاحب پیکان بود.
مسافرت میرفتیم کلی ادم میچپیدیم توی پیکان و با اهنگ تا مقصد همخوانی میکردیم
دختری که عروس میشد، پیکان را گل می بستند و "عروس کشون " میکردند.
اهل پول نبود، اما قلک پول خیلی ها بود، صبح تا شب مسافر میکشید تا صاحبش با بغل پر برود خانه.
این یار سفر و حضر، لوطی بود، گوشش پر بود از متلک "پیکان حلبی" و " قوطی روغن شاه پسند" اما وقتی همان متلک گو ها "کارشان گیر میکرد ، نه نمی گفت.
سالها گذشت تا اینکه ما بی وفا شدیم
اما او وفادار ماند، گاه توی دلش موتور پژو گذاشتیم، گاه موتورش را توی پژو کاشتیم. اما پیکان نرنجید.
گذشت و گذشت تا اینکه بعضی شیک شدند و پیکان سوارها بی کلاس
بعد دیگر تولید پیکان صرف نکرد، حکمش آمد و تیر خلاص.
الان که همه از زندگی می نالند، همه ماشین صفر دارند.
اما اگر توی این زمانه، نصف شب بیمار شدی ، " این دیگه مشکل خودته "!!
😊 @de_bekhand ☺️
#زنگ_تفکر
چراغ توی سقفه اما کلیدش روی دیوار!
یه جایی کلید میزنی، یه جای دیگه روشن میشه..
یادتون باشه
کلید چراغ خونه های شما تو خونه پدر و مادر هاتونه
هر کسی میخواد چراغ خونه اش روشن بشه باید بره اونجا کلید بزنه.
باید بره اونجا زانو بزنه، ادب کنه
اونجا رو آباد کنه تا خونه خودش آباد بشه.
#حجه_الاسلام_محمدرضا_رنجبر
😊 @de_bekhand ☺️
✨#زنگ_تفکر✨
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﺎ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺍﺯ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﮐﻪ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻓﺮﻭﺷﯽ. ﺭﺩ ﻣﯽ ﺷﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﺍﯼ ﺧﺮﯾﺪ ﻭ ﻣﻮﺩﺑﺎﻧﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺭﻭﺯﻧﺎﻣﻪ ﻓﺮﻭﺵ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﺍﻣﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﻫﯿﭻ ﭘﺎﺳﺨﯽ ﺑﻪ ﺗﺸﮑﺮ ﺍﻭ ﻧﺪﺍﺩ! ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺩﻭﺭ ﻣﯿﺸﺪﯾﻢ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ: ﭼﻪ ﻣﺮﺩ ﻋﺒﻮﺱ ﻭ ﺗﺮﺷﺮﻭﯾﯽ ﺑﻮﺩ، ﺩﻭﺳﺘﻢ ﮔﻔﺖ: ﺍﻭ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﺍﺳﺖ. ﭘﺮﺳﯿﺪﻡ ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺣﺘﺮﺍﻡ ﻣﯽ ﮔﺬﺍﺭﯼ؟ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: چرا ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﻦ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﺑﮕﯿﺮﺩ؟ ﻣﺄﻣﻮﺭﯾﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ، ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺩﺍﺩﻥ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﯿﺴﺖ.
ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺄﻣﻮﺭ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺧﻮﯾﺸﺘﻦ ﺍﺳﺖ. ﺗﻮ ﻓﺮﺻﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﻫﺴﺘﯽ، ﻗﺮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺗﮑﺮﺍﺭ ﮐﻨﯽ.
آری، کلید تنظیم رفتار و گفتار و کردارمان را به دست دیگری ندهیم.
@de_bekhand