┅⊰༻🌸🍃
#خاطره5⃣
یه روز ماه رمضونی خیلی گرم، مجبور شدم برای انجام کاری چند ساعتی برم بیرون خونه.
یهو تو اون حالتی که حس میکردم از دو سوم آب بدنم یه سومش تبخیر شده و یه سوم دیگهاش هم در حال قل خوردنه 😁😁 در کمال تعجب، دیدم یه آقایی، خیلی راحت و ریلکس، توی خیابون و جلوی چشم مردم روزهدار، خونوادهاش رو به ضیافت بستنی دعوت کرده و دورهمی دارن میزنن به بدن.
شاید تو اون شرایط، راحتتر بود یه نچنچی زیر لب بگم و رد شم اما...
بدون توجه به هجوم افکار مزاحم و خستگیها، رفتم جلو، سلام کردم و خیلی محترمانه و صمیمانه گفتم:
ببینید شاید شما مسافرید و عذرتون موجهه، اما روزهخواری جلوی چشم این همه آدمی که تو این گرما به احترام حکم الهی دارن رنج روزهداری رو تحمل میکنن، واقعاً صورت زیبایی نداره. میشه جایی خورد که جلوی دید مردم نباشه.
یه گفتگوی کوتاه توی یه فضای صمیمی و همدلانه رقم خورد و اونا هم در نهایت احترام پذیرفتند و تشکر کردند.
این گفتوگوی چند دقیقهای، به وسعت غیر قابل توصیفی حس خوب در من آفرید و در ردیف خاطرات موندگار ذهنم جا گرفت.
دیگه نه گرمم بود و نه تشنه، گویی به خنکای نسیم نوازشگری از بهشت دعوت شده بودم.
◾️ @de_bekhand ◾️
🌸🌿
#یک_آیه ، یک داستان
با تمام غیضِ چندین ساله، کارد را نگاه کرد. تصویر کارد پهن، تمام قد در چشمش نشست.
با تمام قدرت حمله کرد اما حملهاش ناکام ماند.
تمام طول زندگیاش به او حسادت کرده بود. هیچ وقت نتوانسته بود امامت و جایگاه او را تاب بیاورد.
حسن افطح پسر عموی امام صادق (ع) بود.
مردی شجاع و باصلابت که به «نیزهی خاندان ابوطالب» معروف بود و در ماجرای منصورد وانیقی و اعتراض به حکومتش، از امام کینه به دل گرفته بود.
روزگاری گذشت و نزدیک شهادت امام شد.
امام به اطرافیانش فرمود: «۷۰ دینار به حسن افطس بدهید و فلان مقدار و فلان مقدار به فلان کس و فلان کس بپردازید»
کنیز امام با تعجب پرسید: آیا به مردی که قصد کشتن شما را داشت،۷۰ دینار بدهم؟
امام صادق (ع) فرمود: آیا نمیخواهی مشمول این آیه باشم که خداوند میفرماید:
«وَالَّذِينَ يَصِلُونَ مَا أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ يَخَافُونَ سُوءَ الْحِسَابِ...أُولئک لهم عُقبَی الدّار؛ و آنها که پیوندهایی را که خداوند به آنها اعلام کرده است برقرار میدارند و از پروردگارشان میترسند، از بدی حساب بیم دارند، دارای عاقبت نیک در سرای آخرت خواهند بود» (رعد/٢١)
و ادامه دادند: «خداوند بهشت را آفرید و پاکیزه و خوشبو ساخت به طوری که بوی خوش آن از فاصلهی ۲۰۰۰ سال، به مشام انسان میرسد. ولی این بوی خوش به مشام دو نفر نمیرسد: یکی قطعکنندهی رحم و خویشاوندی و دوم عاق والدین.»
#داستانک
◾️ @de_bekhand ◾️
🌸🍃
#داستانک
باید یه پست بسازم و کاور بزنم : ۳ کاری که اگر انجام بدی، به موفقیت میرسی.
بیهدف توی اکسپلور اینستا داشتم میچرخیدم ، یه کلیپ انگیزشی از یه سخنران انگلیسی زبان توجهم رو جلب کرد.
قشنگ و با انگیزه صحبت میکرد. چند هزارتایی لایک خورده بود.
اصل صحبتش این بود:
اگه میخوای به موفقیت برسی،
نعمتهایی که داری رو بشمار و شکر کن.
بخواه و بنویس آنچه رو که میخوای تا به دستش بیاری.
خودت و خدای خودت رو باور کن.
درست میگفت. راهش همینه.
اما من کاملتر و تضمینیش رو هم قبلاً شنیده بودم:
«اُدعونی أستَجِب لکم؛ مرا بخوانید تا دعای شما را بپذیرم و اجابت نمایم» (سوره غافر، آیه ۶۰)
«لَئِن شَکَرتُم لَأَزیدَنَّکُم؛ اگر شکرگذاری کنید، نعمت خود را بر شما خواهم افزود» (سوره ابراهیم آیه ۷)
«وَ مَن یَتَوَکَّل عَلَی الله فَهُوَ حَسبُه؛ و هرکس بر خداوند توکل کند، امرش را کفایت میکند. (سوره طلاق آیه ۳)
باید یه پست بسازم و کاور بزنم ؛ ۳ کاری که اگر انجام بدی، به موفقیت میرسی.
🌸🍃
#داستانک
◾️ @de_bekhand ◾️
وقتی کسی زیادی عاشق یکی باشه، بیشتر از اینکه بهش بگه: «دوستت دارم»، بهش میگه: «مراقب خودت باش»
پس وقتی خدا بهت میگه: «عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ»؛ (مائده ۱۰۵)، یه جورایی انگار میخواد بگه: مواظب خودت باش... تو امانت منی دست خودت! ☺️
امانتِ خدا!
مواظب خودت و خوبیهات باش!
◾️ @de_bekhand ◾️
✍ دلنوشته همسر یک طلبه پیرامون ترور چند طلبه در حرم مطهر حضرت رضا(ع)
✅ این را میدانید و شنیدهاید که توی هر صنفی آدم خوب و بد هست. اما اینجا توی صنف #طلبه تنها جاییست که همه اعضا را به کردار آدم بده میشناسند و با دست نشانش میدهند.
📚 در سالهای دور روایت های زیادی از کتکزدن و شکنجهکردن بچهها در #مدرسه دیدهایم و شنیدهایم اما هیچ کس این صنف را به #شکنجه گری نمیشناسند.
👨🏻🎓 وقتی کسی می گوید که پدرش #معلم بوده، هیچکس به خنده نمیگوید: «عه! بابای شما هم ترکه به دست بوده؟»
🧑🏻⚕ توی این سالها بارها و بارها از زیر میزی گرفتن برخی #پزشک ها، بیاخلاقی برخی پرستارها، روابط پیچیده و غیر اخلاقی برخی #بازیگر ها، کمفروشی کارخانهدارها، رشوهگیری برخی قاضیها و... شنیدهایم. اما هیچ کدام را مطلقا #سیاه نمی بینیم.
✴️ هنوز هم پزشکها، پرستارها، قاضیها و معلمها #محترم و #تاج_سر هستند و #انصاف ما تشخیص میدهد که باید برای عدهای واژه استثنا را استفاده کرد.
‼️ اما اینجا، توی صنف ما همه به پای هم میسوزند. اگر خبر فلان نماینده مجلس و خورد و بردهایش بپیچد، از فرداش نگاه مردم روی قبای زمستانه همسر من سنگینی میکند. اگر #بنزین گران شود، روغن نایاب و جوجههای یک روزه را در دارقوزآباد زنده زنده دفن کنند...شوهرم در بقالی باید به ده نفر پاسخ بگوید. چرا؟ چون #رئیس_جمهور هملباس اوست.
🔰 فرقی نمیکند که #فاصله_طبقاتی ما از آقای رئیسجمهور چقدر باشد، اینکه گرانی بنزین اول از همه کمر #زندگی نحیف ما را میشکند، اینکه ما مدتهاست رنگ گوشت قرمز را ندیدهایم، مهم نیست. #عقل مردم به #چشم است و چشم فقط لباس را میبیند.
💔 خانواده #طلبه فشار زیادی را تحمل میکنند. این را فقط از تجربه زیسته خودم نمیگویم. ده سال است که دارم کنار طلبههای زیادی زندگی میکنم.
محرومیتها، سختیهای زندگی، #فشار_اجتماعی که گاهی تا اندرونی خانواده خودشان هم حضور دارد، ناامنی اجتماعی که گاهی از کودکی تجربهاش می کنند.
❓شما از چهارتا فرزند طلبه بپرسید که کجای زندگیاش بخاطر لباس پدرش #برچسب خورده. اول از همه #مدرسه! اگر بچه #شیطنت کند، معاون مدرسه گوشش را میکشد و میگوید: «بچه آخونده دیگه.»
‼️ اگر خوب درس نخواند، اگر توی #دعوا با هم کلاسی بخواهد حقش را بگیرد. محال است توی جمعی بنشیند و یک بامزهای پیدا نشود که با نیشخند بپرسد: «تو ام میخوای عین بابات #آخوند بشی؟!»
⚠️ نتیجهی محرومیتها، نان و پنیر سق زدنها، دوریکشیدنها از بستگان و زندگی در هر روستای دور افتادهای برای ما جز برچسب، #تمسخر و نگاههای سنگین نیست.
‼️ حواس همه نکتهسنجهای عالم که شغلشان توجه به جزئیاتیست که دیگران نمیبینند، به همه چیز هست. الا اینکه #طلبه و #خانواده و بچههایش #انسان هستند. ما هیچ کجای دستهبندی اخلاقی انسانی تربیتی آنها جایی نداریم. همین حالا که دارید این مطلب را میخوانید همه دارند توی توییتر و اینستا به هم تذکر میدهند که حواستان به جمعیت #افغانستانیهایی باشد که این وسط هیچ کارهاند.
⛔️ مراقب باشید مبادا صرفا بخاطر #ملیت ضارب اتفاق دیروز، رفتارتان با این عزیزان عوض شود. خیلی هم خوب. من هم همین نظر را دارم. اما دلم میخواست یک نفر از همینها که دینشان #انسانیت است، درباره آن سه نفر که با زبان #روزه در خون خودشان غلطیدند و خانواده هاشان که با خون دل #افطار کردند، حرف بزند. از دختر هشت ساله شهید اصلانی که نمیدانم توی دل کوچک تبدارش چه کربلایی ست...
◾️ @de_bekhand ◾️
🌼🍂
درستش اینه که همهی انسانها، چه مؤمن چه کافر، در تمام طول سال و در تمام ماهها مهمون خدا هستن.
تفاوتش اینه که توی ماههای دیگه، مهمونی جسم برقراره و ما از نعمتهای مادی خدا استفاده میکنیم، ولی ماه رمضان، ماه مهمونی روح و باطن آدمهاست.
توی این ماه، روح ما مهمون خداست.
◾️ @de_bekhand ◾️
┄┅◈🌼☘🌼◈┅┄
#خاطره
نیمههای شب بود سوز سرما با تاریکی شب عجین شده بود. داشتیم با خانواده از مهمانی برمیگشتیم.
در مسیر، دیدم استاد، لحافی بر دوش گرفته و از کوچه بیرون میآید.
در جستوجوی کرسی و منقل بود. رفتیم به منزل من و آنچه لازم داشت برداشتیم.
کرسی، لحاف و منقل را به در خانه مرد مریض و فقیری برد. همه چیز را با دستان خودش رو به راه کرد.
صدایش را میشنیدم که میگفت: بروید زیر کرسی و از گرمایش کیف کنید.
از شادی دیگران خوش بود!
استاد علی صفایی حائری
◾️ @de_bekhand ◾️
❄️🍃
یك ماھ رمضان، کوشش کنیم انسان
باشیم؛ آنوقت شما ببینید بعد از یک
ماه، عبادت و عبودیت اثر خودش را
میبخشد یا نمیبخشد. ببینید بعد از
یك ماه همین روزھ شما را عوض
مۍکند یا نمیکند؟!
شهید مطھرۍ
❄️🍃
#در_محضر_بزرگان
◾️ @de_bekhand ◾️
♦️▪️
ای برادر! تا عمر و جوانی و اختیار باقی است، اصلاح نفس کن. اعتنا به این جاهها و شرفها مکن. این اعتبارات را زیر پا بگذار!
تو آدمزادهای. صفت شیطان را از خود دور کن.
ممکن است شیطان در آن عالم تو را ملامت کند و بگوید: ای آدمزاده! مگر انبیا به تو خبر ندادهاند که برای تکبر به پدر تو مطرود درگاه حق شدم؟! تو چرا خود را گرفتار این رذیله کردی؟!
در آن هنگام، تو بیچاره علاوه بر عذابها و گرفتاریها و حسرتهایی که داری، گرفتار سرزنش پستترین مخلوقات و موجودات هم هستی!!
📚 شرح چهل حدیث، امام خمینی (ره) ، ص ۹۸-۹۹
♦️▪️
#در_محضر_امام_انقلاب
◾️ @de_bekhand ◾️
💠🌿
#یک_آیه ، یک داستان
هوای خنک قصر در میان درختان میدوید.
خسرو مثل همیشه مغرور در قصر راه میرفت و با نخوت از کنار خدم وحشم و اطرافیانش میگذشت.
رویش را به همسرش شیرین کرد و گفت: «چه خوش است پادشاهی، اگر دائمی باشد.»
شیرین بانو، خندهای کرد؛ چشمهایش را به چشمهای مغرور شاه دوخت و استوار گفت: اگر قرار بود پادشاهی، دائمی باشد به تو هم نمیرسید.»
بادی وزید و برگهای درختان بر زمین ریخت.
انگار ندایی در آسمان میپیچید:
وَاضْرِبْ لَهُم مَّثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَىٰ كُلِّ شَيْءٍ مُّقْتَدِرًا
ﺑﺮﺍی ﺩﻧﻴﺎﻃﻠﺒﺎﻥ ﻏﻔﻠﺖﺯﺩﻩ، ﺯندگی ﺩﻧﻴﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﺎﺭﺍنی ﺗﺸﺒﻴﻪ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ میﻓﺮﺳﺘﻴﻢ ﻭ ﺑﺎ ﺁﻥ، ﮔﻴﺎﻫﺎﻥ ﺯﻣﻴﻦ میﺭﻭﻳﻨﺪ ﻭ ﺭﻭی ﻫﻢ ﻣﻮﺝ میﺯﻧﻨﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﺪتی، ﺧﺸﮏ ﻭ ﺧﺰﺍﻥ میﺷﻮﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﺩﻫﺎ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩﺷﺎﻥ میﻛﻨﻨﺪ.
سوره کهف، آیه ۴۵.
◾️ @de_bekhand ◾️
࿐❈🌟
اللهمّ قَرّبْنی فیهِ الی مَرْضاتِکَ
خدایا! مرا به خشنودیات نزدیک کن.
🌟❈࿐
فرمودهاند: اگر میخواهی بدانی خدا از تو راضیست یا نه، به قلبت نگاه کن؛
اگر تو از او راضی هستی او نیز راضیست.
و این نهایت کرم و بزرگواری خداوندِ قادر است که رضایتش را به رضای بندهی ناتوانش گره زده.
بارالها!
امروز کوچکترین بندگانت بزرگترین نعمت را، یعنی رضوانت را میخواهند.
«و رضوانٌ مِنَ اللهِ اکبر»
#مناجات_شبانه
◾️ @de_bekhand ◾️
#خاطره
┄┅═✧❁🔅
🔅افطاری مورد علاقهی امام خامنهای🔅
🔹رهبر انقلاب نقل میکنند: ماه رمضان ۱۳۹۰ (قمری) در زندان از راه رسید. با فرا رسیدن این ماه، دلم غرق شادی شد؛ چون از کودکی این ماه را دوست داشتم.
هنگام افطار فرا رسید، اما چیزی برای من نیاوردند. نماز را خواندم. لحظات شادیآور سر سفرهی افطار در کنار خانواده، با سماوری که در برابر ما میجوشید، در خاطرم گذشت. خوردنیهای سبک مخصوص افطار را به یاد آوردم؛ بویژه #ماقوت مختص خود را (غذای معروف مشهدیها) به یاد آوردم؛ که از هر غذایی برای افطار، آن را بیشتر دوست داشتم.
🔹ناگهان به خود آمدم و از خداوند مغفرت طلبیدم. شاید این گرسنگی بود که خاطرات یاد شده را در ذهنم برانگیخت. شاید تنهایی بود. به هر حال باید صبر کرد. نیم ساعت پس از مغرب، یک فنجان چای به دست آوردم. مدتی بعد شــام آوردند که به خاطر نامرغوبی، دل بدان رغبت نمیکرد. اما قدری از آن را خوردم و بقیه را برای سحری گذاشتم. در سحر هم مابقی آن را با اکراه خوردم، زیرا این غذا از اصل نامطبوع بود و بعد از مانده شدن نیز نامطبوعتر شده بود. نخستین روز بر این منوال گذشت.
روز دوم، نگهبان بستهای به من داد. آن را گرفتم و باز کردم، دیدم انواع غذاهایی که در افطار به آنها میل دارم، برایم فرستاده شده است.
این غذاها برای چند نفر کافی بود. همسرم آن را فرستاده بود. همچنین در همان روز، از منزل برایم وسایل تهیه و صرف چای آوردند. لذا افطاری خوشمزه و مطبوعی بود که به قدر کفایت از آن برداشتم و باقی را برای زندانیها فرستادم.
📚 کتاب خون دلی که لعل شد.
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻▫️💠
همچنان که مهمانی برای بعضیها سبب آغاز درک و آشنایی است، برای بعضیها هم سبب التیام درد عاشقی و دلدادگی است.
شاید هم میخواهد کمی از دیگران فاصله بگیریم تا تنهایی خود را باز یابیم و از آلودگیهایی که در جریان ارتباطها نصیبمان شده است، کم نماییم.
یعنی میخواهد با او انس بگیریم که علامت انس گرفتن با خدا، فاصله گرفتن قلبی است از مردم. مگر امیرالمؤمنین(ع) نفرمودند: «ثَمَرةُ الاُنسِ باللّه ِ الاسْتِيحاشُ مِن النّاسِ؛ نتیجه انس با خدا، وحشت از (انس با) مردم است.»
📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص۳۹
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻🌸🍃
#خاطره2⃣
روزه اولی بودم. یه روز از روزای همون سال، انگار تمام کائنات از ملک تا ملکوت دست به دست هم داده بودند تا منو به خدا برسونن.
اون روز از اتفاق، مصادف با روز اول سال تحویل بود و خونوادهی ما خیییلی شیک و مجلسی، برا سحر، خواب مونده بودن. 😫
من کوچولویی که هنوز برای چشمپوشی از بخور بخورهای اول عید، با خودم کلنجار داشتم، حالا با این وضعیت، خدا میدونه چه کار باید میکردم!
بالاخره، با چاشنی غرغر و نازکردن و این حرفا، به استقبال روزهی بیسحری، رفتم.
به رسم دید و بازدیدای دم عیدی، خونهی پدربزرگ دعوت بودیم و تا بخواد اذان مغرب بشه، چند ساعتی دل صابون کشیدهمون، مدهوش انواع و اقسام بوهای خوشمزهی آشپزخانهی مادربزرگ شد.
اینم بگم قبل از مهمونی، طی یه جلسهی به شدت توجیهی، به سمع و نظرمون رسوندن که تحت هیچ شرایطی، پدربزرگ نباید از خواب موندن و بیسحری روزه گرفتنمون بویی ببره.
و این یعنی عشوه اومدن و لوس کردنای اضافی برا پدربزرگ ممنوووووع!!
کار بیخ پیدا کرد، توپ پرم، پرتر شد و در آستانهی انفجار قرارگرفت.
اون روز، بسان «شب قدر» داشت به قاعدهی هزاااااارماه، کش میومد و قرارش نبود که تموم بشه.😅
نزدیکای اذون که به معنای واقعی، ظرفیت حوصلهام ته کشیده بود و دم به دقیقه سراغ اذان و ساعت رو میگرفتم، یهویی، در کمال ناباوری دیدم تیتراژ اخبار ساعت هفت داره از تلویزیون پخش میشه.
خدایا! حتماً امروز با من شوخیت گرفته 😫😫😫
مگه میشه؟
اخبار ساعت هفت که همیشه بعد از اذان بود، چطوری الان داره پخش میشه بدون اینکه اذان گفته باشن؟؟!!!
حال گشنگی و کلافگی، اسم خودمم رو هم از یادم برده بود چه برسه به اینکه یادم باشه ساعتا جلو کشیده شدن.
بغض و عصبانیتم به هم آمیخته شد و گفتم: بیاید، تحویل بگیرید، نگفتم امروز همه با من لج افتادن؟ ببینید اخبار ساعت هفت رو هم گفتند، ولی اذون و نمیخوان بگن.
اینو که گفتم یهویی مهمونا منفجر شدن از خنده. نمیدونم این جمله رو به چه حال و چه زبونی گفته بودم که هنوزم بعد سی سال، فامیلا یادشون نرفته و همیشه خاطرهاش ورد زبوناست یادش که مییفتن، کلی میخندن و یه جورایی دستم میندازن.
دیگه تکیه کلام شده تو فامیلمون که «اخبارساعت هفت رو هم گفتن ولی اذون رو نگفتن»😅😅😅
◾️ @de_bekhand ◾️
اگر کسی به این باور برسد که
غیر از خدا به کسی احتیاج ندارد
خداوند هم او را به غیر خودش
محتاج نخواهد کرد ...
◾️ @de_bekhand ◾️
💠🌼💠
تواضع بینظیر
حجتالاسلام قرائتی تعریف میکردند: در نوفل لوشاتو خدمت امام بودم، برای تجدید وضو بلند شدم. آنجا دو سه تا دستشویی بود. به یکی از آنها که وارد شدم، دیدم خیلی کثیف است. رغبت نکردم و صبر کردم که به دستشویی دوم بروم.
در این فاصله متوجه شدم آقایی که عرقچین به سر داشت، از کنارم رد شد و به همان دستشویی وارد شد که من رفته بودم. بعد متوجه شدم خود امام بود که در توالت را باز کرده، آستین قبا و دامن آن را بالا زده بود و آنجا را با شیلنگ تمیز می کرد و میشست!!
📚 برداشتهایی از سیره امام، جلد ۲، صفحه ۲۴۹
💠🌼💠
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻▫️💠
قال رسول الله (ص): «أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ قَدْ أَقْبَلَ إِلَيْكُمْ شَهْرُ اللَّهِ بِالْبَرَكَةِ وَ الرَّحْمَةِ وَ الْمَغْفِرَةِ»
این رسول خدا (ص) است که ندا میدهد: «آی مردم! شهر خدا با دستانی پر از برکت و رحمت و مغفرت به شما رو کرده است!
شهرها همه در ظرف مکان جای ندارند. خداوند مهربان در عالم شهری دارد که در ظرف زمان قرار یافته است.
شهر خدا که در زمانی معلوم و با گنجایشی نامحدود، همه ساله محل اقامت مهمانان خدای بزرگ میشود، همان خانهی ملکوتی خداست و ضیافتخانهی ملک پادشاهی پروردگار رحمان است که با عظمت بینظیری، مانند قلعهای با برج و باروهای بلند بر روی تپهای از باغستان بهشت بنا شده است. شهری که در آن، این بار ملائکه به دور ساکنان خانهی خدا طواف میکنند و برای پذیرایی از مهمانان خدا مُحرم میشوند.
📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص ۶-۷
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻🌸🍃
#خاطره 4⃣
سال اول روزهداری من دقیقاً وسط مرداد ماه بود.
اوووج گرما تو یه شهر کویری.
اما هیچی جلودار یه پسر نوجوان پرهیجان نمیشه که از فوتبال توی کوچه دست بکشه.
خداییش فوتبال بازی کردن تو اون هوای گرم خرماپزون، اونم با زبون روزه خیلی سخت بود، اما عشق فوتبال باعث شده بود راهش رو پیدا کنیم.
ساعت به ساعت، با لباس میرفتیم زیر دوش آب سرد و بعد میرفتیم ادامهی بازی. 😅
نزدیکهای افطار که دیگه رفتم سمت خونه،
تقریباً بالاتنهام از گرمای آفتاب خشک شده بود اما شلوارم یکم نمدار بود .
مامان خیلی مشکوک نگاهم کرد ولی چیزی نگفت.
اون شب گذشت. وقتی از خواب بیدار شدم، دیدم اذان گفتن و برا سحر بیدارم نکردن. ☹️
نگو مامانم فکر کرده بود به خاطر روزه تو این گرما، کنترل ...م رو از دست دادم و دیگه صلاح نیست روزه بگیرم. 😂😂
حالا بیا توضیح بده 🤦♂🤦♂
┅⊰༻🌸🍃
◾️ @de_bekhand ◾️
┅⊰༻▫️💠
زمان، برکات خود را به زمین ارزانی کرده است و شبانهروز با آنکه با سرعت عبور میکند، توسط مسافران شهر به نرمی مرور میشود. این همه به خاطر آن است که زمان با مهمانان خدا مهربان است و زمام خود را به دست دل ایشان سپرده است. گویا در این شهر، مهمانان میتوانند شق القمر کنند و رد الشمس (۱) نمایند؛ میتوانند در زمان حال به عقب برگردند و جبران مافات کنند. به جلو بروند و تدبیر ماآت (آینده) نمایند.
(۱) دو معجزه از رسول خدا (ص)
📚 کتاب شهر خدا؛ حجت الاسلام پناهیان؛ ص۱۳
┅⊰༻▫️💠
◾️ @de_bekhand ◾️
࿐❈🌟
نَبّهْنی فیهِ عن نَومَةِ الغافِلین
مرا از خواب غافلان بیدار ساز!
🌟❈࿐
یکبار دیگر ماه رمضان بر آسمان عمرم قدم گذاشته و خوشههای رنگینی از قدر و قرآن، رحمت و غفران آورده است.
اما مگر انسان خواب میتواند از سفرهای لقمه بردارد؟
بارالها
خواب غفلت از پردهی چشمانم پاک کن تا از تاک پر پیچ و خم رمضان خوشههای شیرین عبودیت بچینم.
◾️ @de_bekhand ◾️
از خدا کم نخواه.
سلیمان نبی ،اسطوره ی ثروت و قدرت در جهان است . او هنگام دعا به خداوند میگوید : خدایا به من ملکی عطا کن که تا به حال به کسی نداده ای و بعد از من هم به کسی عطا نخواهی کرد. او همه چیز را با هم میخواهد چون به قدرت نامحدود خداوند ایمان دارد . او باور دارد و دریافت میکند .
پس تو هم باور کن و هنگام دعا کردن زیاده خواه باش
نترس..
◾️ @de_bekhand ◾️
😭 چرا بلا شما را احاطه کند؟ اما من...
عَزِیزٌ عَلَیَّ أَنْ تُحِیطَ بِكَ دُونِیَ الْبَلْوَی وَ لا یَنَالَكَ مِنِّی ضَجِیجٌ وَ لا شَكْوَی
🔅مولای من! آقای من! چقدر بر من سخت است که (ببینم) بلا تنها تو را احاطه کرده و من از بلا دور باشم! و صدای زاری و شکوه من به تو نرسد!
🍃🍃🍃
🌟امام مانند قلب عالم وجود است؛ جای بسی افسوس است که ما در آسایش و راحتی باشیم، اما تمام بلایا متوجه قلب عالم امکان باشد و چه سختتر اگر ضجهها و نالههای ما به او نرسد.
📗فرازی از دعای شریف ندبه
◾️ @de_bekhand ◾️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ حتما ببینید!
کلیپی که وصف حال این شبهای ماست،
فدای غربت حسین زمانمان 😔💔
👤#کلیپ حاجمحمود کریمی ؛ استاد رائفی پور
◾️ @de_bekhand ◾️