eitaa logo
دعبلانه
419 دنبال‌کننده
712 عکس
269 ویدیو
44 فایل
منی که باز برآنم که #دعبلانه برایت غزل ترانه بخوانم در آرزوی عبایت... 🌹گزیده ای از اشعار ناب فارسی @debelane
مشاهده در ایتا
دانلود
یک نذر سلام الله علیها این داغ چه کرده است با جان تو؟ آه حیرانِ که مانده است چشمان تو؟ آه یک چند به دامان پدر بود سرت حالا سر اوست روی دامان تو آه دو حر می‌شوم آماجِ دوراهی‌ها را پس می‌زنم آغوشِ تباهی‌ها را امروز سیاه بر تنم کردم تا از روح درآورم سیاهی‌ها را سه دیروز مگر قدم قدم زخم نخورد؟ از داغ عزیز، دم به دم زخم نخورد؟ بدعهدی ما مباد زخمش بزند در کرب و بلا حسین کم زخم نخورد حمیدرضا مداح
هدایت شده از خبرگزاری حوزه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 تیزر دورهمی شاعران آئینی در خبرگزاری حوزه 🔹دورهمی شاعران آئینی با حضور آقایان محمد غفاری، حجت الاسلام سید محمد بابامیری، حجت الاسلام سید مهدی شفیعی و رضا یزدانی در خبرگزاری حوزه برگزار شد. ◼️هیئتهای پیش از انقلاب شعر محور بود ◼️نگاه از بالا به پایین مداحان نسبت به شعرا خطرناک است ◼️شعرا عاشورایی فراتر از شعر آیینی ◼️شعر آئینی و شعر هیئت هیچ وقت یکی نبودند ◼️در گذشته حلقه های مذهبی با حضور و کنترل عالمان بود و امروز... ◼️نگرش سکولاری که می گوید هیئت را سیاسی نکنید ◼️حواسمان به شکل‌گیری هیئتهای کوچک که تفکر انقلابی ندارند باشد متن کامل نشست: hawzahnews.com/x9N62 مشاهده فیلم کامل دورهمی شاعران آئینی:👇 hawzahnews.com/x9Nj2
بسم الله الرحمن الرحیم برخیز علم بردار ای دوست محکم قدم برادر ای دوست اینک قلم بردار ای دوست باز از دلم بردار ای دوست در منّت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم برخیز ماهِ غم بیاییم اینبار مستحکم بیاییم با فاصله باهم بیاییم در پایِ این پرچم بیاییم از رحمت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم برخیر تا پرچم بکوبیم بر طبلهای غم بکوبیم بر سینه‌ها محکم بکوبیم بیرق کنارِ هم بکوبیم تا هیات امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم بر شانه‌هامان بار داریم امسال خیلی کار داریم ما مردمی بیدار داریم ما هیاتِ سیار داریم از تربت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم این روضه‌ها دریای نور است تلفیقِ احساس و غرور است شعر و شعار است و شعور است برخیز نزدیکِ ظهور است با همت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم ما انقلاب از روضه داریم فصلُ‌الخطاب از روضه داریم حُجب و حجاب از روضه داریم صدها جواب از روضه داریم با عزَّتِ امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم باید پِیِ ارزن نباشیم در فکرِ ما و من نباشیم بازیچه‌ی دشمن نباشیم باید که بی جوشن نباشیم در سیرت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم جوشن لباسِ مشکی ماست این اشک  شمشیری مُهیاست این روضه‌ها میراثِ مولاست این راهِ عزت راهِ زهراست ما قسمت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم هستیم تا فریاد گردیم عبدیم تا آزاد گردیم روزی که حزب باد گردیم آنروز دشمن شاد گردیم با غیرت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم زهرا بصریت یادمان داد درسِ ولایت یادمان داد اینگونه سیرت یادمان داد یعنی اطاعت یادمان داد چون امت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم ماه محرم ماهِ تقوا ماه نوای واحسینا بی روضه می‌مانیم حاشا در هر بلا حتی کرونا با غربت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم نوکر به فکرِ خویشتن نیست در کارهایش حرفِ من نیست حتی به فکرِ پیرهن نیست در فکر تدفین و کفن نیست در خدمتِ امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم غمهای نابش را بگیریم قلبِ کبابش را بگیریم هِی آب آبش را بگیریم بس کُن رُبابش را بگیریم هم صحبتِ امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم بشنو صدایِ مادرش را یا التماس خواهرش را «دیگر رها کن پیکرش را بگذار بوسم حنجرش را بی طاقت امام حسینیم ما ملَّتِ امام حسینیم (حسن لطفی ۹۹/۰۵/۲۹)
دیگر شکستن ندارد ،بال وپر کوچک من میترسم از هم بپاشد،این پیکر کوچک من آه ای سر روی زانو،ای ماه آشفته گیسو دیشب خودت روضه خواندی ،بر منبر کوچک من این درد درمان ندارد،میدانم امکان ندارد زخم سرت را ببندی،با معجر کوچک من غارت گران دل نکندند،از گوش واز گوشواره انگشت وانگشتر تو،انگشتر کوچک من آتش به جان جهان زد،دستی که با خیزران زد یا بر لب خونی تو یا بر سر کوچک من بابا برایم دعا کن،شام مرا کربلا کن یکبار دیگر صدا کن:ای دختر کوچک من! احمد علوی
🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴 رندان تشنه لب را آبی نمی‌دهد کس گویی ولی شناسان رفتند از این ولایت در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کان جا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت 🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴
🏴🏴🏴🏴🏴🏴 خاک، خون آغشته لب تشنگان کربلاست آخر ای چشم بلابین! جوی خون بارت کجاست؟ ساوجی 🏴🏴🏴🏴🏴🏴
🌹شعری از صامت بروجردی در مدح حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها🌹 🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴 بود در شهر شام از حسین دختری آسیه فطرتی فاطمه منظری تالی مریمی ثانی هاجری عفت کردگار عصمت اکبری لب چو لعل بدخش رخ عقیق یمن او سه ساله بدو عقل چهل ساله داشت با چهل ساله عقل روی چون لاله داشت لاله روی او همچو مه هاله داشت هاله پرده ز رخ چو گل ژاله داشت ژاله آری نکوست بر گل و نسترن شد رقیه ز باب نام دلجوی او نار طور کلیم آتش روی او همچو خیرالنسا خصلت و خوی او کس ندیده است چون چشم جاودی او نرگسی درخطا آهویی در ختن گرچه اندر نظر طفل بود و صغیر گرچه می‌آمدی از لبش بوی شیر لیک چون وی ندید چشم گردون پیر دختری با کمال اختری بی‌نظیر شوخ و شیرین کلام خوب و نیکو سخن از تخوم زمین تا نجوم سما دیده در حجر او تربیت ماسوا قره العین شاه نور چشم هدا هم ز امرش روان هم به حکمش بپا عزم گردون پیر نظم دیر کهن برعموها مدام زینت دوش بود عمه‌ها را تمام زیب آغوش بود خواهران را لبش چشمه نوش بود خردیش را خرد حلقه در گوش بود از ظهور ذکاء از وفور فطن بس که نشو و نما با پدر کرده ود روی دامان او نازپرورده بود بابش اندر سفر همره آورده بود پیش گفتار وی بنده پرورده بود از ازل شیخ و شاب تا ابد مرد و زن خنده‌اش دلربا گریه‌اش جانگداز شاه اقلیم قرب ماه برج حجاز چون برادر بزرگ چون پدر سرفراز نزد باب عزیز آن مه دلنواز هم جلیس سفر هم انیس وطن دیده در کودکی گرم و سرد جهان خورده بر ماه رخ سیلی ناکسان کشف کرده سنان بر سنان بر سنان رنگ رخسار را از عطش باختان یا چه یعقوب در کنج بیت‌الحزن از یتیمی فلک کار او ساخته رنگ رخسار را از عطش باخته از فراق پدرگشته چون فاخته بانک کو کوی او شورش انداخته در زمین و زمان از بلا و محن داغ تبخاله را پای وی پایدار طوق در گردنش از رسن استوار وز طپانچه بدش ارغوانی عذار گریه طوفان نوح ناله صوت هزار اشک وی جان خراش آه وی دلشکن در صغیری اسیر شد چه بعد از پدر برد با درد و داغ روز و شب را بسر گاه بودی خموش گه شدی نوحه‌گر می‌شدی گه به پا می‌زدی گه بسر نه قرارش به جان نی توانش بَتن در خرابه سکون ساخته در کرب بود «این ابی» کار او روز و شب شامگاهان برنتج روزها در تعب ای عجب ای سپهر از توثم العجب تا کجا دون نو از شرمی از خویشتن قدری انصاف کن آخر ای هرزه گرد عترت مصطفی و اینقدر داغ و درد؟ شد زنانشان اسیر یا که شد کشته مرد آخر این بی‌گناه طفل بی‌کس چه کرد تا که شد مبتلا اینقدر در فتن در خرابه شبی خفته و خواب دید آفتابی به خواب رفت و مهتاب دید آنچه از بهر وی بود نایاب دید یعنی اندر بخواب طلعت باب دید جای در شاخ سرو کرد و برگ سمن شاهزاده بشه مدتی راز داشت با پدر بهر راه جان دمساز داشت از شکایت ز شمر شور و شهناز داشت ناگهانش ز خواب بخت بد باز داشت گتش بیدار و مانند شکوه‌اش در دهن در سراغ پدر کرد آن مستمند باز چون عندلیب آه و افغان بلند عرش را همچو فرش در تزلزل فکند ساخت چون نی بلندناله از بندبند جامه جان ز نو چاک زد در بند زد در آن شب به شام قرق آهش علم سوخت بر حال خویش جان اهل حرم باز اهل حرم ریخت از غم به هم گشته هر یک ز هم چاره جو بهر غم ام کلثوم زار زینب ممتحن ناله وی رسید چون به گوش یزید کرد بهرش روان راس شاه شهید آن یتیم غریب چون سر باب دید زد بسر دست غم و زز دل آهی کشید همچو (صامت) پرید مرغ روحش ز تن   منبع: سایت گنجور 🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴🔹🏴
13.57M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹روایت زیبای حاج غلامرضا سازگار از شعر صامت بروجردی برای حضرت رقیه و گریه های سیدالشهدا علیهمالسلام 🌹
هدایت شده از فارس پلاس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت حامد عسگری شاعر کشورمان از گریه ناصرالدین شاه برای سیدالشهدا @Fars_plus
شب چهارم 🌹طفلان حضرت زینب🌹 فدای سرت حسین! خواهرت دوتا گل اورده که پرپر بشن دوتا طفل من همه زندگیم فدای تو کاش مثل اکبر بشن ................ بذار تا برن فدایی بشن اگر که بذاری، اگر قابله ببخش ای عزیز! داداشِ غریب! کمه هدیه َم اما ناقابله ............... امامم تویی تویی رهبرم اگر پاش بیُفته حریف همه َم مدافع میشم تو راه ولا که من رهرو مادرم فاطمه َم
🌹دم هرچی با معرفت گرم!😭
🔹بند پنجم و ششم ترجیع بند حسن بیاتانی🔹 🔹🌷🔹🌷🔹🌷🔹 می‌رسد از کربلا بوی اُویس قرن باز شب پنجم است بالحَسَنِ بالحَسن خون شهیدان عشق آتش پنهان عشق شعله‌ور است از دمشق، شعله‌ور است از یمن سینه‌زنان رفته‌اند، پیر و جوان رفته‌اند شمر و سنان مانده و حسین مانده‌ست و من عاشقم از کودکی، با همۀ کوچکی آمده‌ام تا سرم جدا شود از بدن لحظۀ تنهایی‌ات... غربت و زیبایی‌ات... هست غمت تا ابد بر جگرم شعله‌زن «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» خسته‌ام از این قفس ناله زنم در قنوت أغثنی یا مُخرِجَ یونُسَ مِن بطنِ حوت یار، مرا می‌خرد دل ز قفس می‌پرد عشق، مرا می‌برد تا ملکوت از قنوت عمر من از کودکی سر شده با این امید می‌شوم آیا شهید؟ با تو و در پیش روت؟ قصۀ ما تازه نیست... این زره اندازه نیست... کاش بلندم کند دست تو بعد از سقوط ذکر مصیبات یار خاصه دمِ احتضار می‌دهدم شستشو به جای غسل و هنوط «آه از آن ساعتی که با تن چاک چاک نهادی ای تشنه لب صورت خود را به خاک» منبع: سایت شعر هیأت 🔹🌷🔹🌷🔹🌷🔹