eitaa logo
🇮🇷 دلـتنـگـ♡ـ٨ـﮩـ۸ـﮩ
552 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
26 فایل
🙃گذشت‌و‌گذشت.... روزی‌شد‌که‌تصمیم‌گرفتیم‌یه‌محفلی‌داشته‌باشیم‌که‌با کمک‌هم‌رشدکنیم...🦋 💔|دلتنگِ|⁦♡⁩مولامونیم‌وامیدواریم‌باایجاداین‌کانال انشاالله‌بتونیم‌حتی‌شده‌یه‌قدم‌کوچیکی‌برداریم:-)⁩🔮و سرباز‌آقامون‌بشیم☘️انشاءالله🙂
مشاهده در ایتا
دانلود
نحوه آشنایی با شهید والامقام عباس دانشگر : برعکس خیلی از دوستداران شهید من با فضای مجازی با شهید آشنا نشدم بلکه داستان آشنایی من با شهید به صورت خیلی ناگهانی با یک کتاب شروع شد (راستی دردهایم کو؟)واقعیتش کمی برام تعجب آور بود که یه آدم نظامی یه آدم پاسدار چجوری میتونه انقدر عاشق باشه ، انقدر مهربون باشه ، انقدر محجوب و خنده رو و بشاش باشه .کتاب رو تموم کردم توی اینترنت سرچ کردم شهید عباس دانشگر مستند (نامه ای از دمشق )رو برام آوردو من صفحه اش رو باز کردم و شروع به دیدن کردم ساعت حوالی یازده شب بود همه خانواده خواب بودن و خونه در سکوت بود و اما حال من نمیدونم بگم بد بود یا خوب. آخه وقتایی که درمورد شهدا میخونم نمیتونم حسم رو اسمی روش بذارم یه خوشحالی توام با غم. ولی با دقیقه به دقیقه فیلم اشک می ریختم وتنها سوالم این بود چجوری گذشت از جوونیش از دامادی اش از زندگیش که با خوندن کتاب لبخندی به رنگ شهادت به جواب سوالم رسیدم . یکی از دوستانم داخل یکی از زنگ تفریح ها وقتی در کتاب( راستی دردهایم کو ؟ )غرق شده بودم کتاب را دستم دید و ازم خواست برای مدتی اون رو بهش بدم تا بخونه .امتحانات دی ماه فرا رسید و سرگرم درس خواندن بودم تا اینکه دوستم بهم گفت :نمیدونم چرا با اینکه زندگینامه شهدای زیادی رو خوندم ولی انگار این شهید تاثیر بیشتری بر من گذاشته این حرفش باعث شروع شدن درگیری ذهنی من شد که چرا باید دوستم از این شهید تاثیر بیشتری بپذیره و من ساده از کنارش رد شدم چند وقت بعد با دوستم به کتاب فروشی رفته بودیم و دوستم کتاب (لبخندی به رنگ شهادت )رو خرید بهش گفتم اگر زود میخونی زود بخون و به من بده تا بخونمش گفت فکر نکنم من هم از فرصت استفاده کردم و گفتم بده به من تا زود بخونم و بهت بدم . امتحانات اردیبهشت ماه شروع شده بود و من درس میخوندم به عشق اینکه سریع تر درس هام تموم بشه و سراغ کتاب برم با تموم شدن امتحانا خوندن کتاب هم تموم شد .با تموم کردن کتاب متوجه این شدم که میتونم تا حدودی با خانواده شهید (پدر شهید )در ارتباط باشم. بسته مجازی فرهنگی شهید رو دریافت کردم . با پدر شهید ارتباط گرفتم و به ایشون گفتم ما دلمون میخواد به عنوان چندتا نوجوان بتونیم کاری برای شهید انجام بدیم و بقیه افراد رو با آقا عباس آشنا کنیم که ایشون برامون یه بسته فرهنگی پست کردند. شب قبل از میلاد حضرت معصومه (س)بود داشتم با داداش عباس درددل میکردم که یه دفعه به ذهنم رسید که بگم داداش امسال برای روز دختر از شما یه کادو میخوام صبح روز میلاد حضرت معصومه(س)که دوستم بهم خبر داد بسته رسیده و من اصلا در شوک بودم و نمیدونستم چی بگم از شوق انگار زبونم بند اومده بود شاید بعضی افراد بگن این یه اتفاق بود اما این برای من نشونی بود که داداش عباس منو میبینه و صدام رو میشنوه تا قبل از این اتفاق ایمان داشتم به زنده بودن شهدا (و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء و عند ربهم یرزقون) اما این اتفاق برای من اثبات کننده بود . ۱۴۰۲/۲/۳۱ روز میلاد حضرت فاطمه ی معصومه (س) ✍|دلتنگ|⁦♡ 𝓭𝓮𝓮𝓵𝓽𝓪𝓷𝓰𝔂