#شهیدهوالامقامنجمهقاسمپور
از فداکاری هایت میگویند رفیق:
در سفر مشهد باز هم به نجمه پست انتظامات داده شد. نجمه این را برای خودش مقام و شوکت نمیدانست.بلکه خوشحال بود که به زائران مولایش خدمت میکند به جایی رسیده بود هیچ چیز راضیاش نمی کرد الا شهادت!🙃❤️🩹
اگر ما در سطح دین غوطه ور بودیم او به عمق دین رسیده بود. مثلاً آخرین روزی که در حسینیه در مشهد مستقر بودیم گفتند: اعضای انتظامات نباید به حرم بروند و باید برای نظم دهی به حسینیه حضور داشته باشند یا من میتوانستم بروم یا او هر دو خیلی دوست داشتیم که به حرم مشرف ،شویم اما وقتی نجمه دید من خیلی تمایل دارم به حرم بروم :گفت باشه اشکالی ،نداره تو برو من اینجا هستم. جالب اینجاست که او ماند و بدین گونه حاجتش را از خدا گرفت اما من که ظاهر نگر بودم😭💔
در واقع میخواهم بگویم که او جلب رضایت پروردگار را صرفا در گشتن دور حرم نمیدانست برای این که دل زائر امام رضا ام را شاد کند از خواسته ی خودش گذشت و ارباب هم به او بهترین لطف را نمود و شهادت را به او هدیه داد🥺
اینها چیزهایی است که باید نشست و در موردش فکر کرد در همین سفر مشهد نجمه مسئولیت سنگینی داشت. ساعت سه نیمه شب با روحیه ای شاد از خواب بیدار میشد و بچه های
علاقمند را بیدار میکرد و آنها را برای نماز شب به حرم میبرد.🕌
همیشه جلوی صف بود و سعی داشت بچه ها را با نظم خاص و بدون
هیچ مشکلی به حرم برساند و نماز صبح را در حرم به جا آورند.
اصلا هر جا اسم کار برای خدا و ائمه میآمد نجمه شاد و بشاش برای آن کار آماده بود.😇🤗
یادم هست در سفر مشهد مشکل تنفسی پیدا کردم ، تو حسینیه زیر اکسیژن خوابیده بودم یه انتظاماتی مراقبم ،بود بالای سرم نشسته بود وقرآن و زیارتنامه میخواند و با مولایش
حرف میزد و گریه می کرد.🥲
گاهی وقتها برای من حرف میزد نمیفهمیدم چی میگه حالم بد
بود. فقط . یه جملش یادمه که میگفت صبور باش ما انتخاب شده ایم
بعدها فهمیدم که نجمه بود.🙃💔
✍|دلتنگ|♡
@deeltangy