هدایت شده از ˼ عَــینشـینقـاف ˹
#یڪروایتعاشقانہ
زمان تولد بچه مان در خرداد 1363 ، در اندیمشک بودیم. من باردار بودم، عباس لباس های رزمش را نمی آورد خانه؛ همان جا خودش می شست تا من اذیت نشوم. نزدیک وضع حمل که شد، آمد و مرا برد دزفول. در راه آدرس بیمارستان را پرسید. بنده خدایی گفت:" آخر همین خیابان بیمارستان حضرت زهرا(س) است." اسم بیمارستان را که شنید، آه عجیبی کشید، بنده دلم پاره شد. پرسیدم : "عباس ؟" گفت :" یا زهرا رمز زندگی من است. در عملیات فتح المبین با رمز یا زهرا مجروح شدم، با زنی ازدواج کردم به نام زهرا، حالا هم تولد بچه ام بیمارستان حضرت زهراست."
به روایت همسر شهید عباس کریمی 🪄
هدایت شده از ˼ عَــینشـینقـاف ˹
#یڪروایتعاشقانہ 💍'
اول حسـن خودش را معرفی کرد و بعد مسائل
کلی مطرح شد ؛
ایشان تمام تاکیدشان روی مسائل اخلاقی بود.
یادم نمیرود قبل ازاینکه وارد جلسه شوم، وضو
گرفتم و دو رکعت نـماز خواندم ؛ گفتم : خدایـا
خودت از نیت من باخبری هرطور خودت صلاح
می دانی این کار را به سرانجام برسان!
بعدها در دست نوشتـه های او هم خواندم که نوشته بود :
برای جلسه خاستگاری با وضو وارد شدم و تمام کارها را به خدا سپردم :]
• به روایتِ : همسر شهید غلامحسین افشردی •
هدایت شده از ˼ عَــینشـینقـاف ˹
#یڪروایتعاشقانہ
برای عروسش یک حلقه خریده بود و دو تا
قواره چادری ، یک چادر مشکی ، یک چادر نماز .
یک قواره پیراهنی هم برای خودش خرید ،
ولی حلقه نگرفت . شب عروسی تا صدای اذان
پیچید همهی مهمانها را بلند کرد برای نماز .
یکی را فرستاد جلو ، بقیه هم پشت سرش .
از بس به نماز جماعت اهمیت میداد .
- شهیـد دکتر محمد علـي رهنمـون 🎀 .