┈••✾•🔅 #علیاززبانعلی /قسمت ۵٠ 🔅•✾••┈
ای رسول خدا، از این پس #اندوهم_دائمی_خواهدبود، شبهایم با #بیداری سپری خواهد شد، غمها از دلم بیرون نخواهند رفت تا آنکه مرگ من نیز فرا رسد و خداوند مرا در آنجا اقامت دهد که تو اقامت داری. در دلم #دردی نهفته که #قلبم را #جریحهدار کرده است. غصهای بزرگ وجودم را فرا گرفته است. چه زود بین ما جدایی افتاد! درد دل خود را فقط برای خداوند بازگو میکنم. دخترت بزودی برایت باز خواهد گفت که چگونه #امتت دست به دست هم دادند تا او را #درهم_بکوبند و #پایمالش کنند. از او بپرس و با اصرار بخواه تا آنچه بر او گذشت، بازگو کند و اکنون آنها را با تو در میان خواهد گذاشت و البته خداوند نیز داوری خواهد کرد که او بهترین داوران است.
🔸من از نشستن کنار #مزار_شما خسته نمیشوم و دلم به #جدایی رضایت نمیدهد؛ اما ناگزیرم با شما #وداع کنم. اگر باز میگردم، از روی ملالت و خستگی نیست و اگر در اینجا بمانم و عزاداری کنم، نشانه تردیدم در وعدههای خداوند به صابران نیست.
آه آه که بازهم شکیبایی نیکوتر است! اگر محذور نداشتم و نشستنم #کنار_مزار_فاطمه موجب #فاش_شدن_مرقد او برای دشمنانش نمیشد، برخود لازم میکردم که همچون معتکفان در اینجا اقامت گزینم و همانند زنان جوان مرده، بر این #مصیبت_بزرگ ناله و شیون کنم. آری، دختر تو در منظر خدای متعال، #مخفیانه به خاک سپرده شد، حقش پایمال و از ارث خود محروم شد، در حالیکه هنوز از فقدان شما مدت چندانی نگذشته و یاد شما در میان مردم باقی است.
ای رسول خدا، من فقط به پیشگاه الهی شکایت میبرم و پیمودن راهی که تو پیشگام آن بودی برای من بهترین تسلاست. صلوات و رضوان خدا برتو و بر فاطمه باد!
☀️مرثیهای در سوگ فاطمه(ص)
هنگامی که پس از دفن فاطمه به خانه بازگشتم و جای خالی او را در خانه دیدم، گویی هم غمهای عالم مرا احاطه کرد. در چنین حال و هوایی بود که این اشعار را زمزمه کردم:
میبینم که انبوه مصیبتهای دنیا به سویم هجوم آورده است.
که اگر برای کسی پیش آید، تا هنگام مرگ آن را ازیاد نمیبرد.
رسم دنیاست که وصالها به فراق منتهی شود و دوستان به هجران مبتلا شوند.
درد فراق چنان جانسوز است که هر مصیبتی در مقایسه با آن ناچیز مینماید.
این واقعیتی است که از پس هجران رسول خدا، فاطمه را نیز از دست دادم.
یک بار دیگر ثابت شد که هیچ پیوندی در این دنیا دوام ندارد و رشتههای محبت دائمی نخواهند بود.
☀️کنار مزار فاطمه(ص)
※ به زیارت مزار فاطمه رفته بودم. در کنار مرقدش این اشعار را زمزمه کردم:
※ بیاد دوست و محبوبم، شب را به روز آوردم.
※ گویی که بار اندوههای گذشته بر دوشم سنگینی میکند.
※ پایان دوستیها هجران است.
※ ولی همه غمها در مقابل مرگ عزیز، اندک مینماید.
※ از دست دادن فاطمه بعد از رسول خدا
※ گواه ناپایداری الفتها در این دنیاست.
※ من نیز روزی از یادها خواهم رفت و فراموش خواهم شد.
※ یاران یکی پس از دیگری، راهی دیار خاک خواهند شد.
※ و هنگامی که روزهای زندگی من نیز سپری شود،
※ ناله سوگواران چندان نخواهند پایید.
☀️زیارت هر روز مزار فاطمه
هر روز بر سر قبر فاطمه(س) حاضر میژشدم و او را زیارت میکردم. یک روز تحمل از دست دادم و بر روی قبرش افتادم این اشعار را سرودم:
※ مرا چه شده که بر مزار دوست میایستم و بر او سلام میکنم
※ ولی او جواب سلام مرا باز پس نمیدهد؟!
※ ای دوست، تو را چه شده که جواب سلام دوست را نمیدهی؟!
※ مگر از دوستی دوستان ملول شدهای؟!
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist