eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
785 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 پژاک برای جلوگیری از فرار اعضایش در کلاس‌های ایدئولوژیک درس تدریس می‌کند به گزارش انجمن بی‌تاوان، از فریب‌خوردگان پژاک از اهالی شهرستان هنگام ملحق شدن به تروریست‌ها، ۱۵ سال بیشتر نداشت. این عضو فریب‌خورده پس از رهایی از دام گروه، طی مصاحبه با انجمن بی‌تاوان واقعیت‌های پشت پرده پژاک را اینگونه افشا می‌نماید. میلاد می‌گوید: به خاطر نخریدن گوشی تلفن، با پدر و مادرم دعوا کرده و از خانه فراری می‌شوم، احساس جوانی و غرور بسیاری داشتم و بر این عقیده استوار بودم که خود میتوانم کار کنم و هر آنچه که دلم میخواهد برای خودم بخرم. بنابراین به رفتم تا از آنجا به عراق بروم و کار پرسودی بدست بیاورم ،چون شنیده بودم در عراق زیاد است، توسط یک به عراق رفتم در شهر پنجوین عراق دنبال کار می‌گشتم که به اتفاق یک نفر از کردهای عراق به من گفت، میتوانم تو را به جایی ببرم که کارهای پرسود زیادی بدست بیاوری، من از شنیدن این حرف بسیار خوشحال شدم و چون تجربه کافی نداشتم به وی گفتم مرا تا غروب به آنجا ببر… آن شخص مرا به یکی از کُردهای پنجوین سپرد و با ماشین به راه افتادم، مدت کوتاهی نگذشته بود دیدم راننده از شهر خارج شده و به مسیر انحرافی و بسوی کوه‌ها رفت، خیلی ترسیدم و به راننده گفتم مرا کجا می‌بری؟؟ راننده پاسخ داد نترس مگه نمی‌خواهی بری کار کنی؟ من هم تو رو میبرم به محل کار … مدتی سکوت کردم ولی خیلی ترسیده بودم … دوباره سوال کردم همان جواب را شنیدم به راننده گفتم نگهدار میخوام پیاده بشم ! راننده توجه نکرد بار دوم گفتم باز توجه نکرد بار سوم گفتم و راننده با عصابیت از کنار درب ماشین یک اسلحه در آورد و گفت باردیگه حرف بزنی یه تیر خلاصت میکنم.. خیلی ترسیده بودم و از ترس میخواستم گریه کنم ولی غروز جوانی اجازه نمی‌داد اوایل شب راننده مرا به تعدادی افراد مسلح با لباس کُردی تحویل داد و خودش رفت، از آنان پرسیدم اینجا کجاست؟ آنها جواب دادند تو به در قندیل آمده‌ای، من بلافاصله گفتم من برای کار امدم نه جنگ؟ همه شما اسلحه دارید؟ آنها همگی خندیدند و یکی از انان گفت: ابتدا همه برای کار میان اینجا ولی بعدش عادت میکنن. ساعت‌ها، روزها و ماه‌ها به سختی می‌گذشت و بدنبال راهی برای فرار بودم، پژاک در کلاس ایدئولوژیک برای اینکه اعضای گروه فکر فرار از سر خود بیرون کنند می‌گفتند: اگر بروید و شما را خواهند کرد و به شما خواهند کرد... پژاک برای جلوگیری از فرار اعضایش در کلاس‌های ایدئولوژیک در تدریس می‌کند دو بار اقدام به فرار کردم ولی موفق نشدم، در هر دو بار پس از شکنجه ۳ ماه زندانی شدم یعنی در مدت ۲ سال بیشتر از ۶ ماه زندان کشیدم، این وضعیت اصلا قابل تحمل نبود به ناچار گفتم دیگر اصلا به فکر فرار نیستم و هیچ موقع فرار نمیکنم، پس از مدتی توانستم اعتماد آنان را کسب کنم و مرا به یگان‌های نظامی اعزام کردند. در یک شب که در پست نگهبانی بودم شرایط محیا شد و توانستم از آنجا متواری شوم و خود را تسلیم نیروهای کنم و از آن طریق به ایران برگردم… دفاع همچنان باقیست eitaa.ir/defa_baghist