eitaa logo
دفاع همچنان باقیست
1.1هزار دنبال‌کننده
36.4هزار عکس
8.4هزار ویدیو
789 فایل
«لا يَسْتَأْذِنُكَ الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ» مؤمن انقلابی، از صحنه مبارزه کناره‌گیری نمی‌كند. کسانی که از میدان مبارزه عقب‌نشینی می‌کنند، گروهى بی‌ایمان هستند. @Admin_Channel_Defa لینک ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
🔻شهوت پنهان یکی از علمای اهل بصره می‌گوید: روزگاری به فقر وتنگدستی مبتلا شدم، تا جایی که من و همسر و فرزندم چیزی برای خوردن نداشتیم. خیلی بر گرسنگی صبر کردم، پس تصمیم گرفتم خانه‌ام را بفروشم و به جای دیگری بروم. درراه یکی از دوستانم به اسم ابانصر را دیدم و او را از فروش خانه باخبر ساختم. پس دوتکه نان که داخلش حلوا بود به من داد و گفت: برو و به خانواده‌ات بده. به طرف خانه به راه افتادم ... در راه به زنی و پسر خردسالش برخورد کردم به تکه نانی که در دستم بود نگاه کرد و گفت: این پسر یتیم و گرسنه است و نمی‌تواند گرسنگی را تحمل کند چیزی به او بده خدا حفظت کند. آن پسر نگاهی به من انداخت که هیچگاه فراموش نمی‌کنم. گفتم : این نان را بگیر و به پسرت بده تا بخورد. بخدا قسم چیز دیگری ندارم و درخانه‌ام کسانی هستند که به این غذا محتاج‌ترند. اشک از چشمانم جاری شد و در حالیکه غمگین و ناامید بودم به طرف خانه بر می‌گشتم . روی دیواری نشستم و به فروختن خانه فکر می‌کردم. که ناگهان ابونصر را دیدم که از خوشحالی پرواز می‌کرد و به من گفت: ای ابامحمد چرا اینجا نشسته‌ای! در خانه‌ات خیر و ثروت است... گفتم: سبحان‌الله... از کجا ای ابانصر؟ گفت: مردی از خراسان از تو و پدرت می‌پرسد، و همراهش ثروت فراونی است. گفتم: او کیست؟ گفت: تاجری از شهر بصره است، پدرت ۳٠ سال قبل مالی را نزدش به امانت گذاشت اما بی‌پول و ورشکست شد. سپس بصره را ترک کرد و به خراسان رفت و کارش رونق گرفت و یکی از تاجران شد و حالا به بصره آمده تا آن امانت را پس بدهد همان ثروت ۳٠ سال پیش به همراه سودی که بدست آورده... خدا را شکر گفتم و به دنبال آن زن و پسر یتیمش گشتم و آنان را بی‌نیاز ساختم. در ثروتم سرمایه‌گذاری کردم و یکی از تاجران شدم مقداری از آنرا هر روز بین فقرا و مستمندان تقسیم می‌کردم، ثروتم کم که نمی‌شد زیاد هم می‌شد. کم کم عُجب و خودپسندی و غرور وجودم را گرفته بود و خوشحال بودم که دفترهای ملائكه را از حسناتم پر کرده بودم و یکی از صالحان درگاه خدا بودم. شبی از شب‌ها در خواب دیدم که قیامت برپا شده و خلایق همه جمع شده‌اند، و مردم را دیدم که گناهان‌شان را بر پشت‌شان حمل می‌کنند تا جایی که شخص فاسق، شهری از بدنامی و رسوایی را بر پشتش حمل می‌کند. به میزان رسیدم که اعمال مرا وزن کنند ... گناهانم را در کفه‌ای و حسناتم را درکفه دیگر قرار دادند، کفه حسناتم بالا رفت و کفه گناهانم پایین آمد... سپس یکی یکی از از حسناتی که انجام داده بودم را برداشتند و دور انداختند چون در زیر هرحسنه وجود داشت، از شهوت‌های نفس مثل ، ، و ... چیزی برایم باقی نماند و در آستانه هلاکت بودم که صدایی را شنیدم: آیا چیزی برایش باقی نمانده؟ گفتند: این برایش باقی مانده ... و آن همان بود که به آن زن و پسرش بخشیده بودم. سپس آنرا در کفه حسناتم گذاشتند و گریه‌های آن زن را بخاطر کمکی که بهش کرده بودم، در کفه حسناتم قرار دادند، کفه بالا رفت و همینطور بالا رفت تا وقتی صدایی آمد و گفت: . خداوند هیچ عملی را از ما قبول نخواهد کرد پس بکوشیم هیچ عملی را کوچک نشماریم و هر عبادت و کارخیری را خالصانه وصرفاً برای انجام دهیم مثال ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر مےڪند و ڪسے ڪہ پروردگارش را ذڪر نمےڪند، مانند شخص زنده و مرده است🌺 دفاع همچنان باقیست https://eitaa.com/defa_baghist