🌴داستان برکناری ابوالاسود دوئلی
به دارالحکومه رسید.
بیدرنگ کسی را به مسجد فرستاد.
فرستاده امیرالمومنین در قاب مسجد ایستاد و گفت:
مولایت تو را میخواند.
برخیز و نزد او برو...
ابوالاسود دوئلی، برخاست و خود را به دارالحکومه رساند.
از علی شنید:
از این ساعت، تو قاضی شهر نیستی.
مات و مبهوت پرسید:
مولایم، خیانت کردهام یا جنایت؟
گفت:
هیچ کدام.
پرسید:
من را که شیخ بصریها بودم، به کوفه خواندی و سمت قضا دادی. اکنون به کدامین جرم، مسند قضا را از من میستانی؟
گفت:
از کنار مسجد میگذشتم.
تو را دیدم که با مردی متهم، سخن میگفتی و جرمهای او را بر میشمردی تا بر او حکم کنی.
صدای تو بلندتر از صدای او بود... والسلام.
📚عوالی اللئالی
#عدالت_علوی
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist