دفاع همچنان باقیست
3)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشیهای_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند. مدتی بعد درحالیکه محسن میر
4)▪️ #عملیات_مهندسی، روزی که #داعشیهای_وطنی پوست ۳ پاسدار را کندند.
سپس شکنجه وحشیانه پیش از قتل دو پاسدار در دو اتاق جداگانه آغاز شد. مهران اصدقی جریان شکنجههای دو پاسدار را به صورت موازی روایت کرد: «دست به کار شدیم. مسعود قربانی و من قرار شد بالای سر محسن میرجلیلی برویم و جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه سراغ طالب طاهری بروند. قبل از هر چیز جواد گفت بگذارید ببینیم این #میلههای_سربی که گفتهاند بیهوش میکند درست است یا نه. سپس با میله دو بار به #پشت_گردن طالب زد که بیهوش نشد و گفت یا این میلهها الکی است یا این (منظور طالب طاهری) خیلی پوستکلفت است. سپس دست به کار شدیم. در حمام من و مسعود قربانی نزد محسن میرجلیلی که روی صندلی بسته شده بود رفتیم. مسعود قربانی خطاب به محسن گفت شنیدهام تو اطلاعات نمیدهی. میدانی ما با دشمنانمان چطور رفتار میکنیم؟ اگر اطلاعات ندهی تو را #میپزیم. سپس به من گفت اتو را بیاور. من #اتو آوردم. مسعود اتو را به برق زد و اتو در حالی که چراغش روشن شده بود و داغ میشد، از فاصله بین تکیهگاه صندلی و محل نشستن آن به کمر محسن نزدیک کرد طوری که او احساس میکرد که اتو داغ است و فقط به من خیره شده بود و هیچ حرفی نمیزد.
مسعود قربانی مجدداً سؤال کرد حرف میزنی یا نه؟ که به دنبال این حرف ناگهان اتو را به کمر محسن میرجلیلی چسباند که محسن از شدت درد با حالت عجیبی دهانش را باز کرد، #سپس_از_هوش_رفت. بوی سوختگی داخل حمام پیچیده بود. من خیلی ترسیده بودم. خود مسعود قربانی هم ترسیده بود ولی سعی میکرد خودش را مسلط به کاری که انجام میدهد نشان دهد. سپس مسعود قربانی به محمدرضا گفت آب سرد رویش بریز تا به هوش بیاید. من از حمام بیرون رفتم و وارد اتاقی که جواد محمدی و مصطفی معدنپیشه در آن بودند شدم.»
به موازات این اتفاق، طالب طاهری نیز در اتاق دیگری زیر فشار تهدید و شکنجه منافقین بود: «من آمدم پیش طاهر [جواد محمدی] و رحمان [مصطفی معدنپیشه] که با طالب تنها بودند. طاهر #خیلی_وحشیانهتر عمل میکرد. چند بار دیدم که طالب را تهدید میکرد تا بهحال دیدهای که #پوست یک نفر را #بکنند؟ حتماً ندیدهای. آیا فکر میکردی یک روز به دست ما بیفتی؟ میبینی ما داریم حکومت میکنیم. تو میدانستی که در این شهری که این همه شما گشت در آن به راه انداختهاید، ما شما را این طور دستگیر کنیم و هر کاری بخواهیم با شما بتوانیم بکنیم. طاهر سپس به رحمان اشاره کرد #چاقو را بیاور تا فقط نشانش دهم که چطوری پوست میکنند؛ البته خود این میتواند با اعمال خود، خود را نجات دهد یعنی باید اطلاعات دهد…»
📍گرفتن انتقام بهجای اطلاعات
اعضای بخش ویژه سازمان مجاهدین خلق، شکنجهها و جنایات وحشیانه خود را بر روی طالب طاهری که ۱۶ سال بیشتر نداشت نیز صورت دادند. مهران اصدقی در ادامه فرایند «گرفتن انتقام بهجای اطلاعات» را توضیح داد: «مصطفی چاقو را آورد و به جواد داد. جواد دو بار چاقو را روی #بازوی طالب کشید که خون نیامد. بار سوم چاقو را محکم کشید که بازوی طالب را برید. ناگهان طالب بر اثر درد شدید تکان خورد و خون از بازویش جاری شد. میخواست حرف بزند که جواد گفت خفه شو. دوباره خواست حرفی بزند، جواد گفت خفه شو و با #مشت توی #دهان طالب کوبید طوری که #دندانش شکست و دهانش خونی شد. باز که خواست حرفی بزند جواد گفت الان حالیت میکنم و سپس #میلهای_سربی را برداشت و به #دهان و #فک و #چانه و #دندانهای او زد که وقتی طالب دهانش را باز کرد #دندانهای_شکستهاش به همراه خون و آب دهان روی شلوارش #ریخت. مصطفی نیز با میله سربی دیگر که در دستش بود به #جاهای_مختلف_بدن طالب میزد و این ضربات آنقدر محکم بود که طالب از #ناحیهی_دندههایش احساس درد شدیدی میکرد.»
منافقین که #شقاوت را به اوج رسانده بودند، در همین نقطه متوقف نماندند و هرچه زمان میگذشت، درجه بالاتری از جنایات خود را به نمایش درمیآوردند: «به حمام برگشتم دیدم محسن به هوش آمده است. مسعود قربانی گفت باید با #آب_داغ حال اینها را جا آورد. سپس من آب داغ آوردم و مسعود به من گفت آب داغ را #روی_پاهایش_بریز. من میخواستم آب را یکدفعه خالی کنم که مسعود به من اشاره کرد آب داغ را یواشیواش بریز تا #بیشترزجر_بکشد. من نیز آب داغ را یواشیواش روی پاهای محسن ریختم، طوری که #تمام_تاولهای_پایش_ترکید و خیلی شکل وحشتناکی پیدا کرده بود و از جای باندها خون به راه افتاده بود و #پوست_پاها از بدن #جدا میشد. در همین حین محسن بیهوش شده بود و یک بار که به هوش آمد و پنجههایش را روی شلوارش میکشید مسعود قربانی به من گفت آب داغ را بده و پس از اینکه آب داغ را از من گرفت، آن را روی #دستهای_محسن ریخت که دستهای محسن #پف کرد و #چروک شد و #حالت_پختگی داشت…»
ادامه دارد...
دفاع همچنان باقیست
https://eitaa.com/defa_baghist