. 💢💢🍃🍃💢💢
👌خاطره دوم 👇
🌷 زمستان سال 61 بود ما در گردان همیشه پیروز شهید رایگانی در سایت چهار استقرار داشتیم . در یک شب که رزم شبانه داشتیم بعد از عملیات رزم شبانه من ایستاده بودم و شهید بهرام در کنار من نشسته بود و شهید جاوید الاثر سردار عبدالرحمن معروف در حالی که یک مین منور را روشن کرده بود داشت در خصوص رزم شبانه صحبت می کرد من هم بی سیم چی گروهان بودم عمدا با گوشی بی سیم زدم به صورت ایشان ابتدا محلی ندادم بعد نگاهی به صورت چون ماه و مظلومش کردم و معذرت خواهی کردم شهید معذرت من را پذیرفت ولی به محض اینکه صورتم را بر گرداندم ایشان هم با قنداق اسلحه ای که در دست داشت زد به پایم و گفت که معذرت می خواهم و من هم متقابلا پذیرفتم.
@defae_moghadas2
. 💢💢🍃🍃💢💢
. 💢💢🍃🍃💢💢
👌خاطره سوم 👇
🌷 چند روز قبل از شروع عملیات والفجر مقدماتی دسته فدائی 30 نفر تشکیل شد و ایشان جز دسته ویژه 30 نفره و فدایی بود زمانی که این دسته از گردان جدا شد من ایشان را برای خداحافظی ندیدم در نتیجه خیلی نگران و ناراحت بودم. شب عملیات خواب دیدم که شهید در یک هاله ای از نور است و تا نیمه بدن مطهرش پیدا بود با همدیگر رو بوسی و خداحافظی کردیم و آن شب من یقین پیدا کردم که ایشان در این عملیات شهید خواهد شد و همین گونه هم بود.
#برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
@defae_moghadas2
. 💢💢🍃🍃💢💢
هدایت شده از حماسه جنوب،خاطرات
💗💗#رمانی_متفاوت💗💗
راهی #شلمچه شدیم ...برعکس دفعات قبل، قرار شد توی راه راوی رو سوار کنیم ... ته اتوبوس برای خودم دم گرفته بودم ... #چادرم رو انداخته بودم توی صورتم ... با #شهدا حرف می زدم❤️ و گریه می کردم😢 توی همون حال خوابم برد .✨.. .
بین خواب و بیداری ... یه صدا توی گوشم پیچید ... چرا فکر می کنی تنهایی و ما رهات کردیم؟☺️ ... ما دعوتتون کردیم ... پاشو ... نذرت قبول ...💖
چشم هام رو باز کردم ... هنوز صدا توی گوشم می پیچید .🌷🌷..
اتوبوس ایستاد ... در اتوبوس باز شد ... راوی یکی یکی از پله ها بالا میومد💞 ... زمان متوقف شده بود ... خودش بود ... #امیرحسین من💕 ...
💞#پک_عاشقانه_پاااااک💞
http://eitaa.com/joinchat/4028301326C030fac8a09
امان از این لحظات...!!
که جمعی می روند ،
و جمعی هم می مانند ..
و امان از آن لحظه بازگشت..!!
جمعی می آیند ،
جمع دیگر را می آورند ..
جمعی هم می مانند که می مانند ...
🌷خوزستان ، سال ۱۳۶۰ ،
اندیمشک ، پادگان دوکوهه ،
مقر گردانهای لشکر امام حسین (ع) ، مقدمات عملیات فتح المبین ،
پرواز به سوی منطقه دالپری
📎عکاس: حسین ارکدسانی
✨✨💥✨✨💥✨✨💥✨✨
💠فرازی از وصیت نامه
❣شهيد جعفر زبيدی
🍃به نام او، برای او، بسوی او میرويم
🍃 خدايا به ما ايمانی عطاکن تا بتوانيم اين بعثيون صدامی را از بين ببريم. بر من گريه نکنيد و حق گريه نداريد، چرا که دشمنان اسلام همين را میخواهند که شما خانوادۀ شهدا اينطور باشيد.
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
🍃شما خانوادۀ عزيزم بايد نشان دهيد که اگر شهيدی میدهيد برادرم اسلحه مرا برداشته و راه مرا که همان راه سالار شهيدان است ادامه بدهد. اگر لياقت داشتم و شهيد شدم، در مراسم فاتحهخوانی اسراف نشود زيرا ايران اسلامی در محاصره اقتصادی است.
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
🍃 برادر عزيزم حسين مردانی، کتابفروشی شهيد مدنی که مال بچهها میباشد، مقداری پول از من طلب دارد که مقدار 6 هزار تومان از عظيم می خواهم، از او بگير و پول کتابفروشی را بده و بقيه را به خانواده بده تا خرج جبهه نمایند
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
🍃حسين جان، يک دوربين عکاسی مال ذرتیپور در کمد سپاه رامهرمز میباشد، آنرا بگير و به ذرتيپور بده. حال که دارم اين وصيتنامه را مينويسم ديگر وقتي نمانده و میخواهيم احتمالاً به خط مقدم برويم.
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
من از زحمات فراوان پدر و مادرم بسيار سپاسگزارم... مسجد را خالی نگذاريد.. اين راه را خودم انتخاب کردم. هميشه بياد خدا باشيد، صابر و مقاوم باشید .
والسلام
@defae_moghadas2
✨✨💥✨✨💥✨✨💥✨✨
🍂
#شلمچه
🔻شلمچه قطعه ای از بهشت است. جای جای کویش بوی عشق میدهد اینجا زمینش داغ حسرتی بزرگ بر دل دارد اینجا لاله هایش از خون رنگ گرفته اند و از مناجات مردان بی ادعا نهر خین صدها قصه ناگفته در دل دارد و شب و روز ترانه افسوس می خواند. اینجا سکوتش نیز با انسان سخن میگوید اینجا سرود جدایی خواندند. اینجا غروبش تمامی هستی آدمی را ذره ذره آب میکند اینجا ستاره هایش در دل شب صحنه هایی را شاهد بودند که خورشید همیشه از نظاره شان محروم بود....
یاد و خاطره شهدای عملیات کربلای ۵ ودلاوریهای مردان مرد گرامی باد.
@defae_moghadas2
🍂