✨❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨
دو رکعت عشق
مادرش می گفت: یکی از زنان همسایه به من اعتراض کرد که چرا پسر پاسدارات خودش را می گیرد؟
از او علت را جویا شدم گفت : مادر، در مسجد با ایشان برخورد کرده و سلام نموده ام ، اما حیا و شرم به من اجازه نمی داد که سرم را بلند کنم و همین امر شاید باعث سوء تفاهم ایشان شده ، آخر نگاه به چهره زن نامحرم حرام است و من نمی خواستم مرتکب فعل حرام بشوم .
او پاسدار و صحابي سرور و سالار شهیدان " شهید رحیم عبدلی " بود که در مورخه 65/10/4 کربلایی شد ..
به استقبال یادواره سرداران و یک هزار شهید شهرستان اندیمشک
حماسه جنوب - شهدا
@defae_moghadas2
✨❣✨❣✨❣✨❣✨❣✨
#رفیق
حـرف بـرای گـفتن زیـاد بـود !
وقـت کـم ;
بـوسـیدمت ...
@defae_moghadas2
💠 فرازی از وصیتنامه
ای امت حزب الله رهبر کبیر را تنها نگذارید و در این راه از جان و مال خود بگذریم ما که از پیغمبر بالاتر نیستیم، مانند ما عمرتان را بگذارید و دست خالی از این جهان هجرت نکنید، ای کاش بیشتر در این دنیا بودم و بیشتر می جنگیدم و طاعت او را بیشتر می کردم.
شـهید محمد بهروز لایقی🌷
@defae_moghadas2
🍃🍂🍃🍂❣🍃🍂🍃🍂
#شهید_خلیل_مطهرنیا
در ایام شناسایی عملیات کربلای5 بعدازکربلای4 تومنطقه آب گرفتگی پنج ضلعی شلمچه سرمای هوابه گونه ای بودکه دست یخ می زد. شهیدخلیل مطهرنیا می گفت من خودم بایدبروم دستم به خاکریزدشمن بخوردتابچه ها رابه خط ببرم. اجازه دادم بابچه های اطلاعات برود. به ایشان گفتم فقط ارتباطت رابامن قطع نکن. ده دقیقه ارتباط داشت بعدارتباط تاصبح قطع شد. تاصبح دلهره داشتیم که اینهارفتندوخبری نشد. بعدازنمازصبح اطلاع دادندکه آمدند. مارفتیم توی سنگردیدیم آقاخلیل نمازش روخونده وداره استراحت می کنه. بعدکه صدایش کردم گفتم مردحسابی مگربه شمانگفتم ارتباطت رابامن قطع نکن. گفت: من صدای شمارا می شنیدم ولی این دستان من هرچقدر زور می زدم خشک شده بودوهرچه سعی کردم نمی توانستم ازسرمای هواشاسی بی سیم رافشاربدهم تاجواب شمارابدهم،دستم خشک شده بود.
🌺عاقبت خلیل مطهرنیاچندروزبعد درعملیات کربلای5مزدمجاهدت خودراگرفت وبابدنی بدون سر به دیدارارباب بی سرخودشتافت. 🌺
شماحماسه سرودید ومابه نام شما🌷فقط ترانه سرودیم ونان درآوردیم.
راوی سرداراسدی فرمانده وقت تیپ المهدی(عج)
@defae_moghadas2
🍃🍂🍃🍂❣🍃🍂🍃🍂
✨🖌✨🖌✨🖌✨🖌✨🖌✨
دو رکعت عشق 💐
چهره اش قبل از عملیات گل انداخته بود، با وجودی که هنوز سنی از او نگذشته بود اما در مراسم عزاداری با حالت عجیبی به سرو سینه خود می زد. در آخرین لحظه های عمرش در عملیات بیت المقدس هنگامی که داشت به حضرت دوست متصل می شد از زبانش این جمله جاری شد: "راهمان را ادامه بدهید " و به خدا رسید .
او شهید بزرگوار " مسعود رومی پور " بود که در سال ۱۳۶۷ در عملیات بیت المقدس ۷در شلمچه درست در مکانی که پدرش شهید کریم رومی پور در سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس(آزادی خرمشهر) شهید شده بود به کاروان شقایق ها پیوست.
@defae_moghadas2
✨🖌✨🖌✨🖌✨🖌✨🖌✨
✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨
#دو رکعت عشق
گردان جهت عملیات کربلای ۵ به منطقه مورد نظر اعزام شده بود.
درهر فرصتی که تا شروع عملیات بود بچه ها هر کدوم به کاری مشغول بودند. که او قرار بود در امتحانات سال سوم راهنمایی شرکت کند آمده بود تا با هم قدری تمرین کنیم.
در همین حال شهید " مسعود رومی پور " وارد شد. رو به شیر علی کرد و به شوخی گفت: معلم خوبی داری!
اصلا چطور مجتبی را بجای خودت بفرستی امتحان بدهد؟
و او بلافاصله جواب داد: آن وقت نانی را که از مدرک بخورم حرام است و یک عمر خودم و خانوادم را بدبخت کرده ام شهید " شیر علی خیری " به همراه برادر شهیدش " ایمان علی "به محفل دلدار راه یافت.
خاطرات از مجتبی پاپی _اندیمشک
@defae_moghadas2
✨💠✨💠✨💠✨💠✨💠✨
دوست_شهید🌹
اصغر (زکریا) دارای اخلاق منحصر به فردی بود. اگر برای دوستان و برادران دینی از نظر اقتصادی یا اجتماعی مشکلی پیش میآمد سعی می نمود که آن را به هر طریقی مرتفع نماید و نسبت به مشکلات دیگران حساس بود و رنج می برد.
در تمام فعالیتهای سیاسی و عبادی با شور انقلابی بسیار شرکت میجست. در روستای ماستادی در خصوص مراسم شهدا تشکیل داد که هنوز هم باقی است. قبل از اذان به مسجد می رفت و چند تن از نوجوانان را با خود به مسجد می برد با گشادهرویی با نیروها برخورد میکرد که در جذب نیروهای بسیجی به سمت گردان تحت فرماندهی وی بسیار مؤثر بود. جذابیت او به حدی بود که برخی از دوستان به او غبطه می خوردند. تجربیات او در کارهای بنیادی در کارنامه گردان و تیپ به ثبت رسیده است.
شهیدذکریارحیم_زاده
فرمانده_گردان_امام_حسین_ع_لشگرقدس_عملیات_نصر۴