📸 | خوشا آنان که بر بال ملائک
نشستند و صفـا کردند و رفتند ...
📆 بهمن ماه سال ۱۳٦۱
📍جنگل امقــر - محور تیپ قمر بنی هاشم(ع)
#مجروحین
#قهرمانان_وطن
#عملیات_والفجر_مقدماتی
┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈
@ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
گردهمایی رزمندگان اطلاعاتی قرارگاه نصرت
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
برگزاری یادبود شهدای ماموریتهای اطلاعاتی
#قرارگاهنصرت
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
وقتی وصیتنامههای شما را میخوانیم،
تازه میفهمیم چرا با اعزام آخرین نفر از شما ،
آسمان چمدان خود را بست و کوچید
تا بر شرم خویش نیفزاید...
۱۶ دیماه ۱۳۶۵
شوشتر ، پادگان انبیاء
#شهید_صادق_حدادیان
چند روز پس از نوشتن این وصیتنامه
در عملیات کربلای ۵ به شهادت رسید.
عکاس: سعید حاجی خانی
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
@bank_aks
❣
🔺 گرامی بـاد یـاد و خـاطــره شهــدای عملیـات والفجـــر مقدماتی و پنج شهیـد مسجـد حضـرت فاطمـه الـزهرا(س) کــوی فاطمیـه اهـواز در این عملیات
1️⃣ شهیـــد مصطفی مسعودیـان
2️⃣ شهیـــد عبدالامیر اسفرجانی
3️⃣ شهیـــد حسیــــن اسفرجـانی
4⃣ شهیـــد غلامـــرضا یــــزدانی
5⃣ شهیـــد محمد یوسفی نـــژاد
#دفاع_مقدس
#عملیات_والفجر_مقدماتی
┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حماسه جنوب،شهدا🚩
🔺 گرامی بـاد یـاد و خـاطــره شهــدای عملیـات والفجـــر مقدماتی و پنج شهیـد مسجـد حضـرت فاطمـه الـزهر
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
سلام علیکم
بابت انتشار تصاویر شهدای اسفرجانی بسیار سپاسگزارم .
شب بیستم بهمن ماه ، گردان کوثر به عنوان گردان عمل کننده مرحله دوم و برای عبور از کانال های خط دوم وارد عمل شد.شهید حسین جانی اسفرجانی به عنوان معاون دسته و همچنین کمک آرپی جی ،عبدالوهاب اشکانی در عملیات حاضر شد .بنده کمک دوم وهاب بودم و کوله آرپی جی بر دوش در آخرین دسته گروهان شهید غیوراصلی به فرماندهی شهید رضا خدادادیان بودیم .
در طول مسیر از حسین و وهاب عقب افتادم و در انتهای دسته در کنار شهید امیر اسفرجانی به جلو رفتیم .امیر عنوان ارکان دسته را داشت ، یعنی اگر مثلاً زخمی داشتیم ، بایستی برای حمل او وارد کار میشد و اگر اسلحه به دست می آورد ، در نقش یک تفنگدار عمل میکرد .در همین اثنا گردان جلوئی که از لشکر ۸ نجف بود با خط دشمن درگیر شدند.مقرر بود که گردان کوثر پس از شکستن خط توسط برادران نجف ، از خط عبور کرده و با عبور از دو کانال خود را به خط عقبه دشمن رسانده و دشمن را مضمحل کند .
به محض شروع درگیری گردان جلوئی ، گردان کوثر هم زیر آتش شدید ، خمپاره ها و تیرتراش تیربارها قرار گرفت .بنده نگران از وجود کوله موشک های آرپی جی ، روی زمین دراز کشیده بودم ، یا بهتر بگویم به زمین چسبیده بودم .
تیرها با فاصله میلیمتری از کنار ما و گلوله ها عبور میکرد و ما جان پناه نداشتیم ، روی یک جاده گیر کرده بودیم .گرمای گلولههای تیربارها را نزدیک صورتمان حس میکردیم .
در همین حین ، چیزی محکم به ساق پایم خورد ، به شکلی که پایم مثل حالت پرتاب به عقب رفت .تا صدای آخ من درآمد ، امیر به تمسخر و تقریبا خنده ، بلند گفت : آخ جون 😊
اسلحه گیرم اومد 😁 همزمان چفیه خودم را از دور گردنم درآورد و ساق پایم را که خون از آن جاری بود ، را بست .
بلافاصله اسلحه وخشاب ها و کوله آرپی جی را برداشت و به من گفت برو عقب .لنگان لنگان خودم را به عقب کشیدم تا به پشت خاکریز موازی مسیرمان رساندم و به سمت عقب برگشتم تا اینکه برادر حاج حسن رکنی به کمکم آمد و بنده را تا خاکریز اصلی عقب آورد و مجددا به جلو رفت .
همان شب جمع کثیری از پاره های تن اهواز به اوج رسیدند ...حسین و امیر هم از قافله عقب نماندند و رفتند و در اعلی علیین جا خوش کردند ....
سلام بر شهدا و مفقودین 🌺
#ارسالی_مخاطب
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
💐
دورکعت عشق
"مسعوداکبری" علمدار گردان حمزه از لشکر 7ولیعصر " عج " بود . بچه ی شهمیرزاده سمنان بود ، اما دردل بچه های اندیمشک جای گرفته بود و همین امر موجب شده بود که وصیت کند او را دراندیمشک به خاک بسپارند ، اما تمایلات روحی خانواده حکایتی دیگر داشت .
وقتی پیکر های شهدای بلند مرتبه والفجر 8را در اندیمشک تشیع کردند ، ناگاه پیکر منور مسعود نیز در میان آنان بود و دلاوران گردان حمزه پس😒 از تشییع با بدن مطهرش و داع جانسوز نمودند .
امروز در بهشت زهرای اندیمشک یادبودی به نام " سردارشهید مسعود اکبری " تداعی کننده خاطرات آن دلاور مرد عاشق است .
گردان حمزه
کانون غدیر اندیمشک
حماسه جنوب -شهدا
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣
🍂🕊🍂🕊🍂🕊🍂
✍| روایت شب عملیات
در آن عملیات؛ گردان کوثر بطور کامل متلاشی شد. اکثر نیروهای گروهان غیور اصلی؛ برادران مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهواز بودند. در ابتدای شبِ عملیات؛ ترکش به کیسه خشابم خورد و به شدت پرت شدم و مقداری پای چپم ورم کرد. لنگان لنگان به دنبال گردان بودم. مصطفی کتابی به دنبال امدادگر بود که من را مداوا کند؛ اما امدادگرها هم شهید شده بودند؛ از جمله رضا بهمام. لحظاتی بعد یوسفی نژاد ترکش به سرش خورد و او را به عقب بردند. حسین اسفرجانی جویای حالم شد و رفت و دیگر خبری از او نشد. بعد فهمیدم که شهید شده است. محمدتقی کاهکش ترکش به کف دستش خورد و اسیر شد. حسن عبدالعباس دچار موج انفجار شده بود و چیزی نمیدید. بطرف او رفتم و دستش را گرفتم و به همراه خود بردم. از آتش سنگین دشمن متوجه شدم عملیات لو رفته است. بر روی آسفالت جاده العماره زمین گیر شده بودیم و منتظر فرمان؛ جهت تصرف شهر بودیم که ناگهان فرمان عقب نشینی رسید. در تله دشمن قرار داشتیم. همگی برگشتیم و با نزدیک شدن به صبحگاه؛ تعداد برگشتی های گردان حدوداً ۳۰ نفر بود و متأسفانه بقیه گردان در ماسه زارهای العماره و فکه در خون غلتیدند و برای همیشه مفقودالاثر شدند.
خدا رحمت کند شهید یوسفی نژاد را. قد بلندی داشت و سنش از من کمتر بود. با هم؛ شناسنامه را به دفتر اعزام دادیم با او موافقت کردند ولی من را بخاطر سن کم و کوتاهی قد نپذیرفتند. بعد از چند ساعت شناسنامه خودم را به یوسفی نژاد دادم و او بجای من ثبت نام کرد و وارد گردان شدم.
روحشان شاد🌺
راوی: قـــاسم پورعباس
https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
┈••❈✿🌹🔷🌹✿❈••┈